حفاظت از خواستهها و دستآوردهای قیام ۱۴۰۱، فراخوانی ملی برای هوشیاری نسبت به دزدان سر گردنه است.
شرایط کنونی میگوید مسیر یکسویهٔ قیام با تمرکز بر نفی هر گونه دیکتاتوری، مسیری درست و هدفمند بوده و تلاشها برای منحرف کردن این مسیر، گویای هراس از تیز و روشن شدن دو جبههٔ خلق و ضدخلق در منظر مردم ایران است.بارزترین نشانهٔ مسیر درست و هدفمند قیام، رسیدن به مرحلهٔ ظهور آلترناتیو شایستهیی با شاخص نفی هر گونه دیکتاتوری برای آیندهٔ ایران است. همین امر موجب به میدان آمدن عدهیی برای مخدوش کردن مرزبندیها بین اهداف این قیام و اهداف موجسوارانی تحت عناوین اصلاحطلب، سلطنتطلب، سلبریتی، نایاکی و ساواکی با هدف ربودن خواستهها و دستآوردهای قیام ۱۴۰۱ شده است.
پرسشهای راهنما
در این مقاله میخواهیم به این پرسشها پاسخ دهیم:
شاخص آلترناتیو واقعی و دارای اصالت چیست؟
شاخص آلترناتیو دستساز و فاقد اصالت چیست؟
رابطهٔ تضاد اصلی با آلترناتیو واقعی چیست؟
آیا از منظر بررسی آلترناتیو، شرایط فعلی با شرایط سال۱۳۵۷ مشابه شده است؟ چرا؟
اگر همین صفبندی نیروها را در سال۵۷ داشتیم، آیا خمینی سر کار میآمد؟
آیا میتوان شرایط کنونی را با دو صفبندی جبههٔ آزادی و دموکراسی و جبههٔ ارتجاع و همراهان و همسویان با آن شناخت؟
در شرایط کنونی، «بازی روی میز دیکتاتور» چه شاخصی دارد؟
آنچه این روزها بهجریان افتاده، مسألهٔ مبرم آلترناتیو نظام آخوندی در صحنهٔ سیاسی ایران است. بههمین دلیل هم این موضوع، بسیار مهم و سرنوشتساز است. موضوع این است که میخواهند مسیر هدفمند قیام با تمرکز بر نفی هر گونه دیکتاتوری در آینده ایران و طرد هر گونه دیکتاتوری در گذشتهٔ ایران را دور بزنند تا در نهایت، این خواسته را بر سر قیام خراب کنند و اهداف معاملهگرایانهٔ خود را جای آن بنشانند.
معنی تاکتیکی و استراتژیکیِ تحولات پیرامون آلترناتیو
اهداف آشکار شده در این سه چهار هفته، این است که موجسوارانی مثل اصلاحطلب، سلبریتی، سلطنتطلب، نایاک با ظاهر کردن ساواک، قصد دارند دستآوردهای داخلی و بینالمللی مقاومت و پایداری ۴۴ساله را ملکوک نموده و از بین ببرند و خود را آلترناتیو جمهوری اسلامی جا بزنند. حرف سادهٔ این رویکرد این است که راهحل «نه شیخ، نه شاه» را که معرف نفی هر گونه دیکتاتوری در گذشته و آیندهٔ ایران است، از سر راه بردارند و راهحل اصلاحات و گذار و سهمی برای پادشاهی را به کرسی بنشانند. جوهر تمام فعالیتهای این روزهای این دسته، همین هدف است.
مشاهده میشود برخلاف دو هفته پیش که میشد صفبندی نیروها را در صحنهٔ سیاسی ایران شامل سه دسته نامید، اکنون دارد به دو دسته تبدیل میشود: دستهٔ حاکمیت ارتجاع آخوندی با اپوزیسیوننمای خارج کشور در مقابل دستهٔ «نه شیخ، نه شاه».
شاید این تعبیر عجیب بهنظر برسد، اما دقت شود که وقتی دشمن اصلی نظام آخوندی یعنی جبههٔ «نه شیخ، نه شاه» مورد هدف سیاسی و دیپلماسی اصلاحطلبان، سلبریتیها، سلطنتطلبان، نایاک و ساواک واقع میشود، معنی تاکتیکی و استراتژیکی آن چه میشود؟ آیا غیر از این میشود که اینان طابقالنعل بالنعل دارند روی میز اتاق فکر نظام جمهوری اسلامی نقش بازی میکنند؟ بهراستی رفتن سراغ پارلمانترها و وکلای آمریکایی و اروپایی و تقاضای طرد شورای ملی مقاومت و مجاهدین را کردن، معنییی جز پیش بردن مطامع سالیان جمهوری اسلامی دارد؟ در این شرایط قیام، این فعالیتها چه لزومی و چه ضرورتی دارد؟ مگر اولویت قیام ۱۴۰۱ نفی حاکمیت آخوندی و نفی استبداد با تمرکز بر شعارهای «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر دیکتاتور»، «نه سلطنت، نه رهبری ــ دموکراسی، برابری» نیست؟مگر معنی امضاء جمع کردن علیه شورای ملی مقاومت و مجاهدین، جز همخوانی با تمنا و مطالبه و فعالیت و تأیید وزارتخارجه و وزارت اطلاعات نظام ملایان است؟ چرا امضاء برای حمایت از زندانیان سیاسی قیام، برای حمایت از حق دفاع مشروع مردم ایران در مقابل نظام آخوندها، برای در لیست قرار دادن سپاه پاسداران انجام نمیشود؟
آشکار شدن دو جبهه
بنابراین امتداد قیام ۱۴۰۱ به تشکیل دو جبهه انجامیده است: جبههٔ جمهوری اسلامی و تأمینکنندگان مطامع آن با نقشآفرینیِ اصلاحطلبان قلابی، سلبریتیهای اعزامی، سلطنتطلبان، نایاک و ساواک و جبههٔ «نه شیخ، نه شاه».
طبعاً در این مرحله همچون چهار دههٔ گذشته، دشمن اصلی ایران نظام ولایت فقیه است و بس. همسویان با آن با ابتلا به یک شیزوفرنی سیاسی، نقش جلودار پیشبردن اهداف مجامع مشخص استعماری را علیه شورای ملی مقاومت و مجاهدین بهعنوان دشمن دیرینه و آشتیناپذیر نظام ملایان، پیش میبرند.
واضح است که شکل مبارزه با دشمن اصلی با مبارزه با همجبهههای آن متفاوت است. در این مسیر، افشاگریها و روشنگری دربارهٔ همسویان با ارتجاع آخوندی، در راستای تمرکز بر دشمن اصلی مردم ایران صورت میگیرد.
یک مثال تجربه شده
در سالهای ۱۳۵۹ و اوایل ۶۰ صحنهٔ سیاسی ایران با دو جبهه شناخته میشد: جبههٔ متحد ارتجاع با زعامت خمینی و همراهیِ حزب جمهوری اسلامی، حزب توده، فدائیان اکثریت و نشریهٔ امت. جبههٔ انقلابی و ترقیخواهی متشکل از مجاهدین خلق، روشنفکران و نویسندگان مترقی، برخی احزاب کردی، استادان دانشگاه و بخش عمدهٔ کانون وکلا.
آن موقع تضاد اصلی ارتجاع حاکم با زعامت خمینی بود ولی متحدان او تمام تلاششان را میکردند که تمرکز بر تضاد اصلی یعنی دشمن آزادی را بههم بزنند و جنبش آزادیخواهی را مشغول مسائلی موهوم مثل تهدید نفوذ امپریالیستها با میدانداری و وساطت لیبرالها کنند!
نتیجه
آنچه از نظر استراتژیک باید به آن توجه داشت، استقبال از این مرحله و مبارزه و روشنگری برای آن است. بهترین مثال برای درک اهمیت این مرحله، انقلاب سال۱۳۵۷ است. اگر آن موقع همین تضادهایی که اکنون رو آمدهاند، طرح میشدند، یقین کنیم که هرگز خمینی نمیتوانست مطالبات و مبارزات آن قیام را برباید و تبدیل به «انقلاب اسلامی» خودش کند. آن موقع مجاهدین و فداییها و روشنفکران مجرب، در زندان بودند. مردم و نسل جوان آزادیخواه در کف خیابان ــ عین الآن ــ و استعمار و ارتجاع در پشت صحنه مشغول بندوبست و معامله که شاه برود و خمینی بیاید!
اگر آن موقع مثل الآن صفبندی بین آلترناتیو پرداختگر قیمت مبارزه و آلترناتیو دستساز بیهزنیه جریان یافته بود، حتی اگر آن انقلاب ۲سال هم طول میکشید، بهنفع جبههٔ خلق و آزادی بود و یقیناً به صدارت خمینی منجر نمیشد.
رسالت ما
اکنون با تمام دستآوردهایی که از جمعبندیِ کمبودهای انقلاب سال۱۳۵۷ و تجربههای فاز سیاسی از ۵۸ تا ۶۰ و نیز صفبندی واقعی در همین ۴۴سال داریم، باید با هوشیاری و درک ضرورت زمانهمان، نگذاریم خیانتها و ضربات تجربهشده تکرار شوند. نجات امتداد قیام ۱۴۰۱ در گشایش مسیر آلترناتیو اصیل و منطبق بر منافع ملی ایران [نفی هر گونه دیکتاتوری و وابستگی، نفی همسویی با نظام ملایان و نفی تمامیت دیکتاتور ولایی] میباشد. رسالت تکتک عناصر جبههٔ خلق، پاسخ به این ضرورت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر