«... اجازه بدین ابتدا با قصهای، قصهی مردم ایران رو، من هم با قصهای آغاز کنم. کجایین بچهها؟ گوش بدین!
مزرعهای بود به نام مزرعهی خوبیها. کبوترها، مرغها، مرغابیها، اردکها، جوجهها! در آن بهراحتی و صفا زندگی میکردند. تازه آزاد شده بودند.
یک روز کفتارها اون رو محاصره کردند. عمامه سرشان بود. وای بر شما، وای بر شما! که با تمسک به لباس پیغمبر چه کردید! «کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ » ؛ بزرگترین خشم رو بر میانگیزید!
بعد کفتارها آتش برپا کردند. توی آتش همه کبوترها، جوجهها و مرغها بایستی کباب بشن؛ مگر نه؟
از هیچ طرف، از هیچ طرف راه گریز نبود؛ به خدا نبود! تا آن موقع فقط کبوترها و مرغها نبودند. روباه و گربهها و خرگوشها هم بودند. روباههای دو رو، که بیشتر از زیر با کفتار میساختن یا حاضر بودند که بسازند. و گربههای دزد؛ که وقتی چوب مقاومت بالا میرفت، همشون پا به فرار میگذاشتن.
و خرگوشها! امثال اونهاییکه همیشه در تنپروری و خواب و در غفلت هستن؛ و نمیبینند که چه میگذرد! نمیبینند که کبوترهای خونینبال میلیشیای ما تا کجا پرپر شدند. صدتا، هزارتا، ده هزارتا، سی هزارتا، چهل هزارتا، بیشتر، بیشتر!
یک راه برای گریز از آتش خفقان بیشتر نبود؛ فقط باید پرواز میکردند در آتش! و فقط باید این دام و این توری رو که رویشان بود، جملگی با هم بلند میکردند. پس به هم پیوستند. ناخالصیها را زدودند؛ مرزهاشون رو اول از همه با کفتار و بعد با گربه و روباه روشن کردند؛ و بعد، سی تا بودند، «سیمرغ» شدند!
آی بچهها! تبلور این سیمرغ امروز در کجاست؟
به نظر من، در مریم!
«... این جماعت خمینی را من از آن سالهای زندان شاه خوب میشناسم. به ژستهای قدرتمدارانه و شاخ و شانه کشیدنهای امروزشان از موضع حاکمیت، یک وقت پر بها ندهید.
اینها وقتی در موضع حاکمیت و حکومت نباشند، وقتی قدرت دستشان نباشد، و زورشان به امثال زندانیان بیدفاع ما نرسد آنقدر خوار و خفیف و آنقدر ذلیل هستند که حد ندارد. آنقدر با گردن کج و دست بسته، مجیز بازجوهای ساواک را میگفتند که حد نداشت.
خیلیهاشون هم همان سالها، همان سالهای شاه عفو نامه نوشتند ، سه بار «سپاس شاهنشاها» گفتند، از زندان رفتند بیرون، دنبال زندگیشان.
آن شرایطی که زندان اوین، هیچکدام از مجاهدین یا چریکهای فدایی ملاقاتی نداشتند، اگر تصادفا یک دانه پرتقال میرسید، بعضی وقتها بین ده یا بیست نفر تقسیم میکردیم، شکمچرانی آنها که همان موقع در سازش کامل با دژخیمهای ساواک بودند، واقعاً مضحکه و مشمئزکننده بود.
همین رفسنجانی و لاجوردی و عسگر اولادی! بهخاطر همخطیشان با ساواک، و طینت و کارهای بهغایت ارتجاعیشان در اوین، اوین آن زمان، منفور بودند؛ از جانب مجاهدین بایکوت شده بودند.
اما بعد همینها، وقتی به قدرت رسیدند هیچ خدایی را بنده نبودند. دمار از روزگار مردم درآوردند. همین آقایون و آخوندهایی که در طول سالیان با جنت مانی مکانی، با تنزهطلبی و با آن همه ریاکاری، خلقالله را از کمترین معصیت پرهیز میدادند، همینهایی که آن زمان بر سر مخرج «سین» و «صاد» و بر سر نحوه تلفظ «ضاد» و «ظ»، خلایق را بازی میدادند، حالا وقتی به قدرت رسیدند هفتاد و چند نوع شکنجه ابداع کردند. جنایتهایشان، پلیدیهایشان، تجاوزاتشان و رذالتهایشان در حق زنان ما هم که حقیقا در هیچ کجای تاریخ با این ابعاد اصلاً سابقه ندارد. خیلی از گزارشات در اینباره را آدم نمیداند با چه زبانی، با چه کلماتی بازگو کند. این پلید ضدبشری که، این خمینی که زنان را به بهانه بدحجابی 74ضربه شلاق میزند، خودش در زندانهایش با زنان ما رفتاری میکند که تابهحال، بسا پدر و مادرهایی که بعد از وقوف به آن، و همینطور بعد از دریافت خبر اعدام جگرگوشههایشان، سکته کردند و در گذشتند.
به قول اشرف شهید، «جهان خبردار نشد که بر ملت ما چه گذشت!». مرگ بر خمینی و ننگ بر هر که همسو و هم خط اوست؛ یا به درجهای از درجات همراه او و همسو با آن باشد. این است خمینی!
بیجهت نیست که ما خمینی را آزمایش بودن یا نبودن ایران و ایرانی توصیف کردیم. آیا در طول قرون و اعصار، رذالت و دنائتی بالاتر از این، دجالیت و پلیدی بیشتر از این، سفاکیت و شقاوت وحشیانهتر از این، و بیناموسی سیاسی و عقیدتی و اخلاقی مشمئزکنندهتر از این وجود داشته؟
پیام پدیده خمینی در یک کلام، همان نابودی ایران است. وظیفه اش، مأموریت تاریخیش این است! و خوب واضح است که هر کاری هم که خمینی تا بهحال نتوانسته سر مردم ایران بیاورد، سر منابع ایران بیاورد، فقط بهخاطر این بوده که دیگر زورش بیشتر از آن نبوده؛ ولاغیر!
اما درست بر سر همین نقطه، یعنی بر سر نقطه نابودی ایران که خمینی کمر به آن بسته، مقاومت ایران بهمثابه پاسخ تاریخ و خلق در زنجیر ایران، به مسأله وجود ایران و ایرانی و حقانیت و ضرورت وجود ایران و ایرانی وارد کارزار میشود.
کارزار شگفت، عظیم، خونبار؛ که راستی این هم بیبدیل است! چه کسی در دنیای امروز سراغ دارد که یک مقاومتی واقعاً مستقل و حقیقتاً عاری از هرگونه وابستگی، یکه و تنها، مثل مقاومت ایران، مثل همین مجاهدین، در محاصره انبوه رذیلتهای داخلی، در محاصره انبوه توطئههای بینالمللی، اینچنین به بهای رنج و رزم و خونفشانی بلاوقفة رزمندگانش، سرفراز، پایدار و رو به اعتلا باقی بماند. این را به اختصار گفتم؛
باشد تا در آینده تاریخ مورد قضاوت قرار بگیرد!».
رسانههای رژیم: ترس از قیام و مجاهدین در سالگرد قیام عاشورای ۸۸
بهمناسبت سالگرد قیام مردم در عاشورای سال 88 که با شعارهای مرگ براصل ولایت فقیه تخت خلافت خامنهای را به لرزه درآورد، شبکههای تلویزیونی و رسانههای سپاه پاسداران در هراس از قیام و نقش مجاهدین خلق ایران افسار پاره کردهاند:
تلویزیون مستند (رژیم) 5/آذر/96:
یک روز بعد از عاشورای 88 مریم رجوی سرکرده منافقین طی پیامی از حرمت شکنان عاشورا تقدیر کرد.
مریم رجوی: سلام بر دستگیر شدگان و جوانان اشرفنشان که در تاسوعا و عاشورای حسینی در سراسر ایران اسیر مضروب و مجروح شدهاند.
حاج حسین همدانی شش سال بعد از عاشورای 88در حال انجام مأموریت مستشاری در سوریه به دوستان شهیدش پیوست.
امیر حسین حاجی نصیری هفت سال بعد از عاشورای 88در راه دفاع از حرم حضرت زینب جانباز شد.
دوستش مصطفی صدرزاده هم که برای دفاع از ... خودش را بین رزمندگان افغان جا زده و به سوریه رفته بود هفت سال بعد در حلب بهشهادت رسید.
اعتراضات بعد از انتخابات سال 88 اول داشت خودش رو بهصورت اعتراضات خیابانی صرف نشون میداد اما با پیشرفت اتفاقات یواش یواش کلماتی مثل آشوب خیابانی یا تلاش برای براندازی داشت جایگزین مباحث سیاسی صرف میشد.
حیدر مصلحی وزیر اطلاعات وقت: اون روز من دیگه هفت و نیم زدم بیرون [از خانه] یعنی اومدم که ببینم کجا چه خبره خودم آمدم توی خیابانها و جاهای مختلفی که احتمال به اقداماتی رو میدادیم خودم اونجا ها رو رفتم از نزدیک بازدید داشتم مجموعه کار اطلاعاتی ما هم اونجا فعال بود همه اینها هم بر اساس پیشبینیهایی بود که صورت گرفته بود.
گزارشگر: ساعت نه و نیم صبح خیابان نواب هیأت مسجد لولاگر
حسین رمضانی از اعضای هیأت مسجد لولاگر: ... همینجوی خرد خرد که کارها رو انجام میدادیم میدیدیم جو منطقه فضای آرامی نداره و تردد تویش بود از سمت پایین به سمت خیابان آزادی حرکت میکردند.
حسین طلا فرماندار وقت تهران: تقریباً از ساعت فکر میکنم 9نه و نیم بود یواش یواش شروع شد توی خیابان انقلاب گلههای جمعیت دستههایی که عرض میکنم سامان پیدا کرده بودند وارد خیابان انقلاب شده بودند و ابتدا به همون شکلی که همیشه تو همه ابتدای برنامههاشون داشتند رفت و آمدهای پشت سر هم توی پیاده روها
دیگه یواش یواش بعد از تذکرات نیروی انتظامی فضا با اینها تیز و تند شد و دیگه بعضی از نقاط شروع شد به درگیری آغاز شد
گزارشگر: هشت ماه از آغاز اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاستجمهوری میگذرد حالا خیلی وقت است که اعتراضات جای خودش را به اغتشاشات داده در این هشت ماه تهران روزهای پر التهاب و پرآشوبی را گذرانده اما جمعیتی که در روز عاشورا به خیابان آمده جمعیتی کمتر و در عینحال متفاوتتر از همیشه است مرکز اتفاقات و آشوبها درست در نزدیکی هیأت دانشگاه تهران قرار دارد همین موضوع باعث شکلگیری یک چالش در بین اعضای هیأت شده
امیر حسین حاجی نصیری: چون مصطفی ماههای قبلش هم توی درگیری فکر میکنم سی خرداد بودش حسابی با چاقو ایشون رو بدنش رو آسیبزده بودند اغتشاش گرها...
... اومده بودیم یواش یواش سمت پل کالج صحنههای بدی بودش مثلاً یادمه فکر میکنم 15-16تا موتور نیروی انتظامی بودش که زیر اون پل آتیش زدند یعنی مابالای پل داشتیم نگاه میکردیم
حیدر مصلحی وزیر اطلاعات وقت: از اون بازدیدی که کردم برگشتم توی وزارت [اطلاعات] پای دوربینها رفتم نشستم همون قضیه حافظ توی دوربینها داشتیم کریمخان رو توی دوربین داشتیم اتفاقات چهار راه ولیعصر رو تو دوربینها داشتیم
حامد امینی دانشجوی وقت دانشگاه تهران: یکهو این وسط یکی نمیدونم تیکه آسفالت بود سنگ بود چی بود پرت کرد خورد گوشه عینک یکی از دوستان شکست باز ما هیچ حرکتی نشون ندادیم به چند دلیل یکیاش این بود که ما نمیخواستیم نزاعی هم میشه ما شروع کننده نزاع باشیم دوما اینکه اصلاً عقل حکم میکرد ما نسبت مون تقریباً شاید بگم یک به 40بود عقل حکم میکرد که ما وارد نزاع نشیم.
سنگ میانداختند بعد شعارهای تند میدادند توهین میکردند
[یک تظاهر کننده خانم: انقلاب پیروز شد بسیجیها از ترس شون کفش هاشون رو هم جا مونده]
گزارشگر: خبر حمله به هئیتهای عزاداری و آتش زدن پرچم هیهات پای یک نفر دیگر را هم به میدان ولیعصر باز میکند فرمانده وقت سپاه تهران حاج حسین همدانی، علی ثابت آنروز همراه با حاج حسین همدانی شاهد اتفاقات میدان ولیعصر بود
علی ثابت: شهید همدانی به اتفاق دوستان همراهشون همکاراشون بهسر خیابان حافظ رسیدند وقتی به اینجا رسیدند اون دست خیابان دو تا ماشین نیروی انتظامی رو آتش زده بودند
وقتی که به میدان ولیعصر رسیدیم کیوسک آتیش گرفته بود کیوسک پلیس
[یک تظاهر کننده خانم: ایستگاه پلیس تصرف شد]
علی ثابت: بچههای نیروی انتظامی رو مجروح کرده بودند زده بودند یکی سرش خون یکی دستش خونی
علی ثابت: حالا در عینحال هم اخبار رو هی افراد میرساندند [به حسین همدانی در میدان ولیعصر] بهشون خبر میرسید خیابان جمالزاده مشکل داشت خیابان دماوند مشکل داشت خود وسط معرکه که واستاده بودیم مشکل داشت میدان هفت تیر هم سردار رجبزاده رو زده بودند با چیز مجروح شده بود
گزارشگر: ساعت 11و نیم میدان هفت تیر سردار رجبزاده فرمانده انتظامی تهران تصمیم میگیرد برای صحبت با اغتشاش گران و آرام کردن فضا به سمت آنها برود اما دقایقی بعد با چهرهای مجروح بر میگردد
شاهد عینی: آسمان بالای سر نمازگزارها سنگ بود که پایین میآمد...
گزارشگر: همین موضوع باعث میشود در میدان ولیعصر سربازی که راننده ماشین نیروی انتظامی است وقتی مورد حمله قرار میگیرد وحشتزده برای فرار تلاش کند تلاش این سرباز برای نجات جان خود جان باختن یکی از افراد حاضر در صحنه را در پی دارد
حاج حسین همدانی شش سال بعد از عاشورای 88در حال انجام مأموریت مستشاری در سوریه به دوستان شهیدش پیوست
امیر حسین حاجی نصیری هفت سال بعد از عاشورای 88در راه دفاع از حرم حضرت زینب جانباز شد
دوستش مصطفی صدرزاده هم که برای دفاع از حرم آل لله خودش را بین رزمندان افغان جا زده و به سوریه رفته بود هفت سال بعد در حلب بهشهادت رسید.
خبرگزاری نیروی تروریستی قدس در سلسله مطالبی با مضمون «سازمان مجاهدین خلق دومین عامل مهم» (در وقایع سال 88)، نوشت (قیام کنندگان): هم شعار نه غزه نه لبنان سر دادند، هم ژست دفاع از غزه و فلسطین گرفتند. هم مریم رجوی همه جوره از آنها حمایت کرد.
خبرگزاری نیروی تروریستی قدس با مونتاژ عکس و هذیانگویی ترسآلود دیگری نوشت:
سال 88کاملا اتفاقی لباس سبز پوشید
کاملا اتفاقی از فتنهگرها حمایت کرد
کاملا اتفاقی طرفداراش ریختن توخیابون
کاملا اتفاقی برای #نداآقاسلطان مراسم گرفت
کاملا اتفاقی گفت ما این تحرکات روسازماندهی کردیم همه اینا کاملاً اتفاقی بودن.
رسانههای حکومتی نیز برای هشدار به نیروهای وارفته خود، صحنههایی از قیام مردم در عاشورا سال 88را منتشر کرند.
کریمی قدوسی، عضو کمیسیون امنیت مجلس رژیم با غیظ وکین از افشاگریهای مجاهدین گفت: «(مجاهدین در فضای مجازی» «فریبکاری» میکنند. «آنها سعی میکنند واقعیت را بهگونهیی دیگر به مردم نشان دهند». «دشمن تلاش دارد نظام اسلامی را از پای درآورد».
وی افزود: حوادث سال 88دسیسه نیست و تنها یک مسأله سیاسی نیست و فتنه است و سی سال است که برنامهریزی شده و هدف آن شکست کامل نظام است.
رادیو رژیم نیز به پخش برنامههایی در مورد نقش مجاهدین در قیام سال 88پرداخت. یک رسانه حکومتی درباره این برنامهها نوشت: بررسی نقش (مجاهدین) و حامیان خارجی آنها از محورهای برنامه است.
آخوند تویسرکانی، مسئول حوزه نمایندگی ولیفقیه ارتجاع در بسیج ضدمردمی در اثر قیام در نشاندادن چهره جلاد حکومت آخوندی گفت: دستگاههای تبلیغاتی و رسانهیی دشمن با ساز و کارهای خودشان، همواره بهدنبال تعویض جای «شهید» و «جلّاد» بودهاند.
وی به نیروهای رژیم دلداری داد که «مطمئنا در داستان فتنه ۸۸، این توفیق نصیب فتنهگران نخواهد شد که جای «شهید» و «جلّاد» عوض شود».