اصغر بدیعزادگان کیست؟
سیاوش، از اسطورههای تاریخ ایران برای نشاندادن یک حقیقت، با جامهیی سفید به میان آتش رفت؛ اما تندرست و سرفراز به سلامت از کوه آتش بیرون آمد.
مگر ورود به آتش، برابر با نیستی و مرگ نیست؟ پس چه رازی در داستان سیاوش نهفته است که او نه تنها در آتش نمیمیرد، بلکه نامش، بر تابلوی سحرانگیز تاریخ ایران، به جاودانگی ترسیم میشود؟ آیا این تنها یک افسانه است؟
مسعود رجوی - علی قدر انسان - ۱۳۸۱ - قسمت هشتم
مسعود رجوی ـ دعا
خدایا، ارتش آزادی را، مجاهدین را، به راه رادمردی، به راه یگانگی، به راه علی، به راه تقوا و ایمان هدایت کن.
شاخصمان اوست که: میتوان بر دنیای بهیمی چیره و پیروز شد. می توان در دل شب تیره و تار مطلع فجر را نشانه رفت و به جانبش تاخت.
وقتی که چشمها را برهم گذاشت، امام حسن درباره شهادت او گفت:
همانا مردی دیده بر هم گذاشت که اولی ها نظیرش را نیافتند و آخریها مانندش را نخواهند دید. در همان شبی دیده برهم گذاشت که موسی بن عمران و عیسی بن مریم چنین شده بودند و قرآن نازل شده بود.
سلام خدا و سلام همه فرشتگان او و سلام پیامبرانش و سلام بندگان صالحش و همه شهیدان و صدیقین و همه مجاهدان بر تو باد ای امیر مؤمنان و فرمانده تاریخی مجاهدان.
خدایا،
پرتوی از حیدر کرار، پرتوی از آن صف شکن، پرتوی از فاتح خیبر را بر صفوف مجاهدان و ارتش آزادی ستان بتابان (الهی آمین).
خدایا،
آنها را با ذوالفقار علی، این سلاح برتر در نبرد آخرین با ارتجاع، در مصاف با مرتجان حاکم یاری کن (الهی آمین)
خدایا،
به حق امیرالمؤمنین حیدر، به حق علی مرتضی و به حق فاطمه زهرا، مریم رئیسجمهور برگزیده این مقاومت، منادی انقلاب و رهایی این نسل و سمبل همبستگی و اتحاد این ملت را در کنف حمایت و عنایت خودت بگیر. پیام او را و راهش را که راه پاکیزگی و رهایی است و راه اخلاص و یگانگی است، نصرت و اعتلا ببخش (الهی آمین).
مسعود رجوی ـ علی قدر انسان - ۱۳۸۱ - قسمت هفتم
مسعود رجوی ـ فدا از سر نیاز
والذین تبوّؤ الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لایجدون فی صدورهم حاجتاً مما اوتوا
... و آنان که از قبل در خانه ایمان جای گرفته اند، آنان را که به نزد ایشان هجرت کرده اند، دوست میدارند و از آن چه به آنان داده میشود رشکی به دل ندارند برخلاف تنگ نظران و اهل بخل، که وقتی به دیگری چیزی می رسد دچار حرص و آز و حسد می شوند، از آن فضیلت و دارایی و از آن جایگاه و موقعیتی که پیامبر به دیگری می داد گزیده و دچار حرص و آز نمیشدند. مؤمنان و مجاهدان حقیقی و در رأسشان علی وقتی به دیگری چیزی می رسید یا دیگری به جایی و چیزی می رسید، صفا می کردند...
و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة
دیگران را بر خود مقدم میدارند هر چند که خود نیازمند و تنگدست باشند.
در حاشیه قرآن نوشته که بینوایی به سراغ پیامبر و یارانش آمد. گرسنه و مستمند بود. پیامبر گفت که امشب یکی از شما باید او را سیر کند. علی دستش را گرفت و با خود برد. میگویند که رمضان هم بود و چون در خانه چیزی نبود با فاطمه بچه ها را فریفتند و زودتر خواباندند تا هم غذای بچه ها و هم افطار خود را به مستمند بدهند...
نمیدانم چه مشیتی بود که حتی یکبار سیر غذا نخورد. از این همه نعماتی که در جهان است و از آن کشورهای بزرگی که از مصر تا آن سوی ایران و سند تحت حاکمیتش بود، چیزی حتی در حد یک وعده غذای سیرکننده هم برای خودش برنداشت.
اگر به دیگر تضادهایی که علی در آن روزگار جهل و بردگی حل کرده بنگریم، این بذل غذا در عین گرسنگی و نیاز که برای علی چیزی نیست.
آن جا که گفت حق و حقوق مردم را اگر در کابین زنان هم باشد از حلقومتان بیرون میکشم.
آنجا که گفت تقسیم نامتساوی بیت المال نداریم.
راستی که چقدر برای خودش دشمن خرید. آن قدر که دهه های متوالی آخوندهای زمان در همه مراسم و نشستها و جلساتشان، مثل همین امروز رژیم که با مرگ بر منافق شروع میکند، با لعنت و سب علی شروع میکردند. ارتجاع هار و وحشی ۵۶سال در همه جا به سب و لعن علی با همان شعارهای اللهاکبر -معاویه و یزید رهبر -مرگ بر علی و مجاهدان و هوادارانش (تنوره میکشید. اما علی سر سوزنی اهل کوتاه آمدن در برابر ارباب جاهلیت و ارتجاع و بوزینگانی که بر منابر پیامبر جست و خیز میکردند، نبود.) راستی امروز باید بر این منبرها، رادیو و تلویزیون و رسانهها و سایتهای حکومتی و وزارتی را هم افزود!
باز هم در تفسیر مقدم داشتن دیگران بر خود در عین حاجت و فدای از سر نیاز، در خبر است که در یکی از جنگها هفت مجاهد رکاب پیامبر زخمی و مجروح در گوشه یی افتاده بودند. در صحرای بدون آب. وقتی سرانجام اندکی آب رسید، هرکس به دیگری تعارف کرد تا هر هفتتن به شهادت رسیدند. تشنه لبان رفتند و آب باقی ماند.
راستی خوشا که در انقلاب مریم این سقف فدا بالا و بالاتر گرفت. مردانی که خانه و خانواده و زنانشان را ترک کردند، نه این که غریزه یی نداشتند، نه! برای آرمانی بس بالابلندتر بود...
سلام بر مجاهدین و رزم آوران ارتش آزادی. انقلاب مریم گوارای نسل شما باد، که مدار جدیدی است از پرهیزکاری و تقوا و سرساییدن به خاکپای مولای متقیان و فدای خانمان برای آزادی خلق اسیرمان در ایران.
و من یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون
پس آن که بخل و حرص و آز و تنگ چشمی خود را مهار کند، غلبه بکند، نگه بدارد، تقوا پیشه کند، این بشارت رستگاری است و همانا آنان رستگارند.
والذین جاؤ من بعد هم یقولون ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رئوف رحیم.
و کسانی که در پی آنان آمده اند زبان حالشان چنین است و میگویند خدایا بر ما و بر برادرانمان که در ایمان و گرویدن بر ما پیشی گرفته اند، ببخش و بیامرز و در دلهایمان هیچ غل، گزیدگی، آزردگی، خصومت، عداوت و کینه یی نسبت به آنان که ایمان آورده اند باقی مگذار. پرودگارا همانا که تو رئوف و مهربانی.
پس علی تابع ایدئولوژی» اول من «و» اول برای من «نبود. ایدئولوژی او این بود که در رنج و فدا و جانبازی و پاکباختگی اول، اما در آسایش و دریافت آخر از همه... این است آن نبأعظیم و آیت کبری و صراط مستقیم به دور از انحراف... با هرنماز، با هرنیاز، با هرحمد: اهدنا الصراط المستقیم.
ادامه دارد...
مسعود رجوی ـ علی قدر انسان - ۱۳۸۱ - قسمت ششم
مسعود رجوی ـ شرافت و زبان حال مقاومت
و ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.
کسانی که در رکاب رسولان بودند، زبان حالشان جز این نبوده و نیست که خدایا کم و کسری هایم را ببخش، کم و کسری ها و زیاده روی و زیاده خواهیها و نکرده های ما را جبران کن و ببخش (بدهکار بودند، نه طلبکار) و قدمهایمان را ثابت و استوار گردان و ما را بر حق ستیزان مرتجع پیروزی بخش و یاری کن.
مسعود رجوی ـ ابوتراب
یکی دیگر از خصوصیات پیشوای ما که اهل تمکین به تعادلقوا نبود، خاکی بودن او بود. در عین قدرت و صلابت، خاکی بود. پیامبر به او لقب ابوتراب داد یعنی» خاکی «
یاللعجب، با این قدرت، با این صلابت، با این توانمندی که ملائک هفت آسمان را به سجده کشانده، ابوتراب بود. خاکی خاکی بود. مجاهدینش هم همین سنخ اند و زبان حالشان میبایست همین باشد که خدایا نکرده های ما را ببخش و جبران کن. گامهایمان را استوار کن و ما را بر این دجالان و مرتجعان حاکم بر وطنمان نصرت ده.
فاتیهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخره والله یحب المحسنین.
پس خدا پاداش نیک دنیا و نیک فرجامی آخرت را به آنها داد و خدا نکوکاران را دوست دارد.
در سوره حشر ویژگی دیگری از مولای ما را بازگو میکند. آیات سوره حشر در مورد غنایمی است که مسلمانان برایش جنگی نکرده و اسبی نتازیده اند (مثل فدک). بنابراین به خواست رسول خدا تقسیم میشد و به هرکس که نیازمند بود، می داد.
ادامه دارد...
مسعود رجوی ـ علی قدر انسان - ۱۳۸۱ - قسمت پنجم
مسعود رجوی ـ خبر و نشانه بزرگ
وقتی به علی درود میفرستیم و زیارت میکنیم، میگوییم» نبأ عظیم «و» آیت کبری «...» خبر بزرگ «، کدام خبر بزرگ؟ خبر پیروزی فرزند انسان بر تقدیر و جبر کور، بر دشمنان تکامل، بر اهل ظلمت و تباهی، بر رژیم ضدبشری و» نشانه بزرگ «، نشانه پیروزی و بهروزی، نشانه درهم شکستن زنجیرها، بشارت مطلع الفجر، فجر رهایی و صراط مستقیم...
مسعود رجوی ـ صراط مستقیم
وقتی که هربار در نماز میخوانیم که اهدنا الصراط المستقیم، یک مفهوم مجرد انتزاعی نیست. از امام صادق پرسیدند» صراط مستقیم «و این که میگوییم ما را به راه راست هدایت کن یعنی چه؟ گفت این بهمعنی پیشوای مفترض الطاعه است. پیشوای واجب الاطاعه که از انحراف به چپ و راست محفوظتان می دارد و شاخصش علی است.
اوصاف مقاومت کنندگان
و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا والله یحب الصابرین
قرآن میگوید: چه بسیار پیامبرانی بودند که گروندگان و اصحاب کمال و تکامل در رکابشان جنگیدند و هرگز به خاطر آن چه در راه خدا به آنها رسید، سست نشدند. به خاطر شهیدان و رنجهایشان و آن چه از جسم و عمر و جانشان و عواطفشان که نثار کرده بودند، هرگز دچار سستی نشدند و گرد خواری و ذلت و درماندگی هرگز بر آنها ننشست...
خدایا، هم چنان که در بیست و یکسال گذشته در حق مجاهدین روا داشتی، باز هم تا به ابد هیچ گاه گرد ذلت و خواری و پریشانی را بر پیشانی مجاهدین و بر دامان آنها مپسند. (آمین رزمندگان)
چه شرافتی بالاتر از این که به رغم صدوبیست هزار شهیدتان، به رغم همه خطرات گذشته و آینده، هم چون پیشوایتان علی هیچگاه گرد خواری و پریشانی و گرد استیصال و درماندگی ندیدید و انشاءالله که نبینید...
والله یحب الصابرین
و خدا دوست دارد مقاومت کنندگان را.
شاخص حرکت با تعادلقوا خمینی و دار و دسته او هستند. بنگرید که در زمان شاه چه میکردند. چرا آن موقع فتوای جهاد علیه شاه نمیداد، اما به مجاهدین که رسید هزار هزار کشت و قتل عام کرد. لعنت بر این شجره خبیثه ابن ملجم که بر ایران حاکم است.
ادامه دارد...
مسعود رجوی ـ علی قدر انسان - ۱۳۸۱ - قسمت چهارم
مسعود رجوی ـ نخستین ویژگی
اما اولین ویژگی مولای متقیان (پیشوای تقواپیشگان) حرکت ضدخودبه خودی و سرفراز و استوار انسان در برابر سمت و سو و کششهای خود به خودی و تعادل قواست. از این بابت است که میگوییم مولای متقیان راهبر اهل تقوا و ایمان و» قدر مجسم انسان «است.
دوشب پیش (در 19رمضان) شمشیر زهرآلود اشق الاشقیا، لاجوردی زمان، ابن ملجم، فرقش را شکافت و او خروشید که فزت و رب الکعبه: به خدای کعبه رستگار شدم و بعد چنگی از خاک برگرفت و زیرلب زمزمه کرد:
منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری...
از خاک آفریده شدید و به خاک بازمی گردید و دگربار از آن برانگیخته خواهید شد...
آن گاه به فرزندش حسن اشاره کرد که نماز ناتمام مجاهدان و مسلمانانی را که به او اقتدا کرده بودند به پایان برساند.
حسن علیهالسلام چنین کرد. و حالا در بامداد روز بیست و یکم در لحظاتی هستیم که او آخرین وصایای خود را به فرزندانش و به مجاهدانش به پایان میبرد...
مسعود رجوی ـ اشاره یی به احد
علی در جنگ احد زخمها برداشت. برخی گفته اند ۶۰زخم، ۷۰زخم و حتی ۸۳زخم هم نوشته اند...
وقتی که نبرد در فاز اول به شکست منتهی شد، خدا به پیامبرش فرمان داد تا به مقاومت برخیزد و دیگر بار به نبرد بشتابد.
الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و اتقو اجر عظیم
آنانی که به خدا و پیامبرش لبیک گفتند و دعوتش را پس از ضربات و زخمهایی که به ایشان رسیده بود، اجابت کردند، بر آنانی که در این میان نیکی و تقوا پیشه کردند، اجری عظیم رواست.
الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالو حسبناالله و نعم الوکیل.
کسانی که به آنها گفته شد همه علیه شما هستند، همه از شمال و جنوب و شرق و غرب علیه شما بسیج کرده اند، یادتان میآید که در مرحله مبارزه افشاگرانه سیاسی چگونه همه اراذل و اوباش خمینی و جبهه متحد ارتجاع و بعد هم جبهه متحد ارتجاع و استعمار علیه شما بسیج کرده بودند. پس، بترسید و جا بزنید. اما جز بر ایمان اینها افزوده نشد و گفتند خدا برای ما کافیست و چه تکیه گاه خوبی است...
مجاهدین از همین جا آموخته اند. گفتند ما جا نمیزنیم و» نه «می گوییم: نه به خمینی، نه بدار و دسته اش، نه به متحدانش.
در نبرد احد، پیامبر دو پرستار را برای رسیدگی به زخمهای علی معین کرد. مدتی بعد هردو برگشتند و گفتند فایده یی ندارد، ز خمها فراتر از آن است که بشود به آن رسیدگی کرد. پیامبر خودش عازم دیدار علی شد و وقتی رسید، دید که سرپا ایستاده و دوباره زره و دوباره شمشیر... پیامبر یک به یک این زخمها را با دست خودش مس کرد و دعا خواند:
فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم یمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذوفضل عظیم
این طور نبود که گشت و گذار ایام علیه اینها باشد، ابداً. چرخیدند و گردیدند و حرکت کردند به جانب نعمتی از خدا و فضلیتی -فضیلت ایستادگی و مقاومت، فضیلت شرافت-آن چنان که هیچ بدی به آنها نرسید چون که خشنودی خدا را جستجو میکردند ولا غیر. خدا صاحب امتیاز و برتر و صاحب فضیلت عظیم است.
انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءه فلاتخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین
همانا که شیطان آدمهای خودش و نفرات خودش را میترساند و زبون و ذلیل میکند، مبادا بترسید -مبادا از مرتجعین بترسید، مبادا از نیروهای ضدتکاملی بترسید و جا بزنید -اگر ایمان دارید فقط از من (از خدا) بترسید.
این همان ویژگی اول مولای متقیان و قدر مسلم و مجسم انسانیت، امیرالمؤمنین است. اهل جا زدن، اهل کوتاه آمدن و تابع تعادل قوا نیست.
کسی نیست که به خاطر زیاد بودن دسته و عده و عده ارتجاع و استعمار و به خاطر دودودم زیاد آنها، تبلیغات زیاد آنها و به خاطر تاخت و تاز مستمر آنها، جا بزند و کوتاه بیاید. کوهها ممکن است بجنبند اما او نمیجنبد.
نخستین ویژگی شاخص تقوا این است که ضدتسلیم شدن در برابر تعادلقوا و حرکت خود به خودی است. اسیر غرایز کور یا نظامات جبار، با شاخص میتوان و باید نمیخواند. چرا؟ چون او پیام مجسم پیروزی نوع انسان است. به قول شما مجاهدین و رزم آوران ارتش آزادی (عالمی هم «واو») وارفته بشوند، علی و مجاهدان رکابش باک و بیمی ندارند و به ریش و ریشه مدعی میخندند.
ادامه دارد...
مسعود رجوی ـ علی قدر انسان - ۱۳۸۱ - قسمت سوم
پس ”قدر“، مقطع اندازه گذاری و تعیینتکلیف و سمت و سو گرفتن است. سمت و سو گرفتنی که یک آن و یک لحظه اش به بیش از هشتاد سال و تمام عمر آدمی میارزد.
بارها دیده اید که برادران جدیدالورود خودمان، وقتی برای نخستین بار سوگند وفا و مجاهدت میخورند، در مقام قیاس میگویند که مفهوم جدیدی از زندگی را درمی یابند که با قبل از آن، سراپا متفاوت است. می گویند که زندگی حقیقی آنها پس از پیوستن به مجاهدین آغاز شده است و می گویند که این شرافت و کرامت را با هیچ چیز معاوضه نمیکنند. بیگمان لیله القدر وصل و تعهد مجاهدی، مطلع فجر رهایی را درپی دارد.
راستی که رزم آوران آزادی و مجاهدان خلق، اکنون در همه قرارگاهها قدر بزرگ ملتی اسیر را رقم میزنند که مبتنی بر رزم و رنج آنهاست و به طلوع فجر آزادی و صبح پیروزی خلق ستمدیده منتهی میشود.
از طرف دیگر، تغییر و قدر و اندازه گذاری تغییرات، و سرفصل داشتن این تغییرات شتاب گیرنده، سنت لایزال کارگاه پرجوش و خروش تکامل است. پس همه تحولات و تغییرات در تمامیت و کلیت خود نیز اندازه گذاری شده و دارای سرآمد معین هستند. این، روندی از تحولات و دگرگونیهای تکاملی است که از ابتدای خلقت و ابتدای تکامل به طور مستمر جریان دارد. هر پدیده یی را با سمت و سویی که باید به جانب آن روان باشد، انطباق میدهد...
از روایات معتبر برمی آید که سوره قدر به خاطر همین اندازه گذاری و دینامیسم اندازه ها، و این که به انطباق تکاملی و جهشها و اندازه هایی اشاره دارد که» بهتر از هزار ماه «است، سوره انطباق و اجتهاد و از رموز جوان ماندن و سرشاری اسلام انقلابی در برابر رویکرد قشری و ارتجاعی است.
مسعود رجوی ـ علی قدر انسان
راستی چرا میگوییم مولای متقیان، قدرمجسم بنی نوع انسان است؟ چون که او شاخص غلبه انسان بر تقدیر کور است. شاخص غلبه انسان بر شیطان، غلبه انسان بر جاهلیت و ارتجاع، غلبه انسان بر نمیتوان و نباید و شاخص «می توان و باید» است.
بنی بشر در روزگار صباوت و کودکی خود، پیوسته اسیر نبایدها و نمیتوانها، اسیر نظامات ضدمردمی و سرکوبگر و اسیر کششهای خود به خودی و محکوم به تن دادن به تعادل قواست.
ادامه دارد...
مسعود رجوی ـ علی قدر انسان - ۱۳۸۱ - قسمت دوم
هر پدیده یی در سرفصل ”قدر“ خود، لاجرم پوسته میشکند و به تغییر کیفی و جهش و قیام و خیزش راه می برد.
در روزگار داروین، زیست شناسان در تکامل بیولوژیک بین میمون و انسان به دنبال حلقه مفقوده یی میگشتند که واسط بین این دو نوع باشد. حلقه یی که هرگز یافت نشد، چون چنین حلقه یی وجود ندارد. زیرا کمیات تکاملی نوع میمون، در نقطه یی جهش کرده و به نوع انسان تبدیل شده است.
این جهش و خیزش، این لیله قدر، شگفت و علی الظاهر غیرقابل باور است. چون که ذهن آدمی عادت کرده است به دستگاه قبلی، به نظام قبلی، به نظام کهن، به ارزشهای کهن و بهاندازه های کهن.
اما واقعیت این است که این تغییرات کمی، در طبیعت و در انسان و اجتماع، سرانجام پدیده را دستخوش انقلاب، دستخوش تغییر و دگرگونی کیفی میکند. دیگر آن چیزی نیست که تا دیروز بود. دیگر نمیتواند و نباید این پدیده یا این فرد و این جامعه، همان باشد که تا کنون بوده است.
در دنیای سکون و انجماد و رکود، بهظاهر ما فکر میکنیم که آدمها و جوامع، همین است که هست، و اصلاً همینطور هم باید باشد. چرا که نیروی مهیب عادت، خو کردن با وضع موجود، ما را دچار یک انطباق پاسیو و تسلیم طلبانه با وضع موجود کرده است.
اما» لحظاتی هستند که دوران سازند «و شبها و مقاطع و سرفصلهایی هستند که سرنوشت سازند. سمت تکامل و تحول پدیده را تعیین میکنند و ما را به مطلع فجر انسان و اجتماع انسانی می رسانند.
اگر حاضر باشیم قیمت تغییرات را با خون و رزم و رنج و شکنجه و اعدام مجاهدان و رزم آوران آزادی و با نبرد سیاسی و نظامی و اجتماعی و ایدئولوژیکی بپردازیم، لاجرم جامعه دستخوش تغییر میشود. این تغییرات ابتدا نامحسوس و اندک اندک است اما وقتی روی هم جمع شد، مطلع فجر را بشارت میدهد.
و ما ادراک ما لیلةالقدر؟ و چه دانی که شب قدر چیست و قدر و قیمت آن چقدر است؟ لیلةالقدر خیر من الف شهر: شب قدر از هزار ماه برتر است.
در ساده ترین زبان، زبان همه کس فهم قرآن، شب قدر لحظه و مقطع و سرفصل و تصمیم و عزم و جهش و خیزش و قیامی است که ارزش آن بیشتر از هزار ماه درجا زدن، دور خود چرخیدن، علاف بودن، و عاطل و باطل ماندن است.
اگر ماه را در سالشمار قمری به طور متوسط ۲۹الی ۳۰روز بگیریم، با ایقان به اینکه در کار قرآن مبالغه نیست و اعداد و ارقام و کلمات بیدقت به کار نرفته، هزار ماه به سال شمسی میشود هشتاد سال و ده ماه و اگر یک ماه را در سالشمار شمسی به طور متوسط ۳۰الی ۳۱روز بگیریم، هزار ماه میشود هشتاد و سه سال ونیم. پس در هردو شیوه محاسبه، هزار ماه ۸۱الی ۸۳.۵سال از متوسط بالای عمر یک انسان بیشتر است. آن هم در شرایط زیستی مناسب.
حالا قرآن میگوید که شب قدر، مرجح و بهتر از هشتاد سال یعنی بهتر و برتر از تمامی عمر یک انسان است. یعنی تمام عمرش یک طرف و این سرفصل تحول و تعیین سرنوشت که محتوا و مضمون و سمت و سوی حیات آدمی را مشخص میکند، یک طرف.
هم چنین در تاریخ ملتها و خلقهای اسیر، مقاطع و سرفصلهایی هستند که دوران سازند. سمت و سوی جدیدی به تحول و تکامل جامعه میدهند و به قول قرآن راه» سلام «و رسیدن به «مطلع فجر» را میگشایند. همان مقاطع و سرفصلهای انقلابی که با درهم شکسته شدن بن بستها و با برداشته شدن موانع اصلی راه تکامل، شکاف و تضاد بزرگی حل میشود. این چنین از پریشانی و تناقض به» سلام «و» امان و ایمان «و از تضاد به وحدت و یگانگی، از گسستگی به همبستگی، از صعوبت به سهولت، از تلخی و تلخکامی به شیرینی و شیرین کامی، می رسیم.
ادامه دارد...
مسعود رجوی ـ علی قدر انسان - ۱۳۸۱ - قسمت اول
بسم الله الرحمن الرحیم
انا انزلناه فی لیلةالقدر
و ما ادریک ما لیلةالقدر
لیلةالقدر خیر من الف شهر
تنزل الملائکه و الروح
فیها باذن ربهم من کل امر
سلام هی حتی مطلع الفجر
قدر در لغت بهمعنای اندازه گذاری است. چنان که در ابتدا و در انتهای این سوره میبینیم لیله قدر، در ارتباط مستقیم است با مطلع الفجر. لیله قدر رهنمون، راهبر، و راهگشا به جانب مطلع فجر است. شب تیره و تار را به سپیده دم و به طلوع صبحگاهان میبرد و منتهی می کند.
وقتی که میگوییم چیزی ”مقدر“ شده، یعنی که از قبل اندازه گذاری شده است. اما این ”قدر“ ی که صبحتش را میکنیم، به این مفهوم است که وقتی اندازهها به حد نصاب خودشان می رسند و کمیاتی باهم انبوه می شوند، درنقطه یی لاجرم به کیفیت ارتقا پیدا می کنند. آن چنان که از دل شب تیره و تار، سپیده می دمد و سپس آفتاب می درخشد.
بنا بر سنت تکامل؛ اندازه ها و تغییرات کمی الی غیرالنهایه ادامه ندارند. زیرا که دور تسلسل و دور باطلی در کار نیست. اندازه ها وقتی که انباشته بشوند و وقتی کمیات و تغییرات اندک سرجمع بشوند، زمان جهش و دگرگونی کیفی فرا میرسد.
اگر کسی حساب اندازه ها دستش باشد -از رزمنده یی که در یک نبرد باید فواصل را بسنجد تا جریان عمومی تکامل و به ویژه تکامل اجتماعی و تا رقم خوردن قدر یک ملت تحت ستم -از این آیات درمی آید که اندازه ها و اندازه گذاری تا کجا اهمیت دارد.
پس لیله قدر شبی و سرفصلی و مقطعی است که در آن اندازه ها تعیین میشوند. فواصل، مرزبندیها و سمت و سوی تحول، رقم میخورد.
بر همین اساس خدا نزول قرآن را لیلةالقدر انسانیت گمشده، گمگشته و یا اسیر و غرقه در نظامات ضدتکاملی اعلام میکند.
ادامه دارد...
مسعود رجوی - تفسیر سوره مریم - فروردین ۱۳۶۹ - قسمت چهارم
.... خدا را ببین عدل انگشت گذاشته روی همه چیز والا که مریم عذری نمی بود که همگان به او دخیل ببندند.
یک عده از لات و لوت ها گفتند برویم یک عده گفتن نرویم بمانیم سرگرمی خوبی ایجاد شده بود برای تخلیه درون های ناپاک و آلوده خودشان برای استفراغ کردن هر آنچه که در دل داشتند و در قلب و در روح و در ضمیر خودشان چون فی الواقع این داستان با مریمش آیینه ای بود که هر کس خودش را بارز می کرد در او خودش را می دید.
گفتند نه بابا بمانیم ببینیم چه می شود آنقدر از این متلک ها بار مادرش کردند که جونش به لبش رسید از آن طرف هم خدا می خواست ببیند می ایستد والا که شایان مادر مسیح شدن نبود.
گفتند و گفتند و او هم اشاره می کرد به بچه فقط بدون یک کلمه جواب اما به ناگهان بچه معجزات آن دورانها است زبان باز کرد ... گفت من هستم بنده خدا ... کتاب را به من داده است انجیل ... و من را پیامبر قرار داده .... و من مبارک هستم ... در هر کجا که هستم من منشا و سرچشمه خیر و برکت هستم ... و سفارش مرا کرده به نیاز و نماز و پاک سازی مالم .... ... و مهربان و نکوکار با مادرم و من را جبار و شقی دیکتاتور و قسی قرار نداده خصلت ویژه جباران و اشقیا این است که از خود می چینند ... درود بر من .... درود درود درود سه تا روزی که زاده شدم ... روزی که زاده شدم روزی که بمیرم و ... روزی که در بگذرم و روزی که مجددا بر انگیخته شوم... این است داستان عیسی پسر مریم گفتار حقی که در آن بسا شکها می کنند که هنوز همه ادامه دارد.....
مسعود رجوی - تفسیر سوره مریم - فروردین ۱۳۶۹ - قسمت سوم
... ولی با این همه هنوز یک تضاد و یک درد خیلی پر رنجتر از درد زایمان باقی است مسئله آب را در بیابان برهوت و مسئله غذا را الان برایش حل کرده خدا اون خرما و اون هم آب، اما درد اصلی که این جا نبود درد اینجا است که چه بگویم بابای این بچه چه کسی است تویی که اینقدر عفیف و پاک دامن بودی بچه از کجا آمد یالا ....
اما در مورد آن تضاد آخر و درد اصلی ات اگر هر کسی را دیدی هر بنی بشری را دیدی .... بگو من نذر کرده ام روزه سکوت بگیرم که در آن زمانها رسم بود و تو هم بگو من نذر کردم برای خدای رحمان چنین روزه ای .... و امروز با هیچ آدمی صحبت نمی کنی ...
بچه به دنیا آمد بالاخره بعد از مدتی افراد از آنجا رد می شدند خبر رسید به آبادی و محله خودشان و قوم آمدند در حالیکه او بچه را در آغوش می فشرد لابد خیلی حرفها زده اند و خیلی نگاهها ولی قرآن خلاصه اش را می گوید .... گفتند آی مریم خیلی کلک در کار تو هست ... همانا آوردی یک چیز خیلی پر دروغ ... آهای خواهر هارون آهای دختر این خانواده .... پدرت که آدم عوضی نبود ... و مادرت تو هم که بدکاره نبود یعنی که ای بدکاره این چی بود این بچه باباش چه کسی است .... و این در مقابل تمام این تیرهای مسموم و زهرآگین فقط به کودک اشاره نمی کرد برای اینکه دلیل و استدلال و حجت دیگری نداشت بس که اشاره کرد در مقابل حرفهای همه بهترین کار سکوت بود چی داشت که بگوید اگر هم می گفت می گفتن اوهوی دیگه بدتر فقط به کودک اشاره می کرد کودکی که قبل از همه تولدش را خود خدا تبریک گفته بود و چشم روشنی داده بود اینها همه که دیدن این حرف نمی زنه که بیشتر بریزند سر او ....
ادامه دارد...
مسعود رجوی - تفسیر سوره مریم - فروردین ۱۶۹ - قسمت دوم
به این ترتیب باردار شد حالا چکار بکند؟ کسی که باور نخواهد کرد از آن طرف او همیشه سمبل شرم و حیا و عفاف و پاک دامنی بوده است .... جریان های مذهبی و فکری و سیاسی و آنهایی که خیلی خرده حساب دارند با این جریانی که در مریم به گل نشسته دهانهایشان باز خواهد شد آنهم سر چه مسئله ای لیکن خداوند تبارک و تعالی با کسی تعارف ندارد می باید که کار خود را پیش ببرد و سقف ایدئولوژی های ارتجاعی و آلوده به جنسیت را بردارد و منفجر کند . شاید که ساده بود که مثل بقیه انبیا به دنیا می آمد مثل پیامبر ما، آزمایش در این دوران چیز دیگری بود.
ابراهیم خلیل باید در آتش فرو می رفت و اون شکلی همه چیز را می داد بچه اش را همه چیز در مورد این یکی عبارت است از آبرویش و پاکدامنی اش عزت نفس زنانه اش عدل خدا انگشت گذاشته روی همین موضوع چون هر بلای دیگری سرش می آمد ساده بود، قابل تحمل بود، آن هم کسی که چهره اش از شهر و کوجه و محله خودش گرفته تا کل خاندان زکریا و ادامه موسی و هارون به عفاف و پاکدامنی مشهور است و شرم و حیا و عبادت و...
... می باید که تنها و بی کس و کار زایمان می کرد .... نفرین می کرد خودش را عجب آزمایش هولناکی ..... کاش مرده بودم و فراموش شده بودم فراموش شدنی .... از زیر پایش ندا دادیم بانگ برآمد .... چرا اندوهگین هستی؟ چرا ناراحت هستی؟ بس است دیگه چرا عزا گرفتی این حرفها چیه؟ حواسش نبود که به مادر مسیح دارد این چیزها را می گوید به حامل مسیح به مادر مسیح دارد می گوید ....
ادامه دارد...
مسعود رجوی - تفسیر سوره مریم - فروردین ۱۳۶۹ - قسمت اول
.... به یاد آور ماجرای مریم را آنگاه که از خانه و خانواده خود فاصله گرفت و به نقطه ای در شرق مکانشان حرکت کرد ......چنانکه می دانید مریم عذری در روزگار خودش سمبل عفاف و پاک دامنی بود و ببینیم که چه ماجرایی داشت و در معرض چه ابتلا و آزمایشی قرار گرفت. یک روز خانه و محل مسجد زکریا را که در همان حول و حوش اقامت داشت ترک کرد به قصد استحمام برخی می گویند این در قریه ناصریه فلسطین بود ... به قصد استحمام در آن فاصله دور در یک جای دنج ... و ما به جانب او روح و پیک خودمان را فرستادیم ....
در چهره یک مرد درست و حسابی یک مرد بالغ مریم که چنین انتظاری را نداشت جا خورد و شوکه شد چون تصور چنین چیزی هم به ذهنش نمی آمد ... گفت به من نزدیک نشو من از تو به خدا پناه می برم اگر که پرهیزکار هستی؟ برو بیرون برو کنار ....
آن فرستاده و رسول و آن پیک گفت که من فرستاده پروردگارت هستم تا ببخشم به تو یک فرزند پاکیزه...
...اینچنین بود که به روایت قرآن مسیح زاده شد ....
... برای اینکه قرار بدهیم او را مسیح را آیتی بر جمیع خلایق ... و رحمت و بخشایشی از جانب ما برای جمیع آدمیان چونکه پیامبر اولی العظم بود با رسالت جهانی ..... و این تصمیمی است اتخاذ شده و اما و اگر ندارد هرچه گفته میشود اجرا کن و تصمیم گرفته شده و بازگشت ناپذیر است ... اینچنین بود که مریم عذری سمبل عفاف و پاک دامنی باردار شد لابد خیلی مکالمات هم بینشان گذشته که برای اختصار قرآن رئوسش را یاد آور شده او ابتدا می گفت دست کسی به من نرسیده بدکاره هم که نبودم این می گفت این حرفها را کنار بگذار تصمیمی است اتخاذ شده و امری است انجام شده و انجام شد.
ادامه دارد...
پرتوی از سوره بقره - مسعود رجوی ۱۳۶۹
... در این آیه میخواست منشا بیرونی منشا ایدئولوژیکی این قتل را رویش انگشت بگذارد آنها می گفتند بگو کی کرده این می گفت بت زمان.
الان نگاه کنید صد تا صد تا هزار تا هزار تا سر جرایم عادی مخدر منکرات مسائل اخلاقی رژیم خمینی چطور سر و گردن می زند و سنگسار می کند ولی مقصر اصلی کیست؟ رواج این همه فساد و فحشا و رشوه خواری و جنایت بدون اینکه بخواهیم مسئولیت فردی را برداریم از دوش کسی ولی مسئولیت اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک لاجرم با این رژیم است چون ربط دارد جنگ با بیکاری با فساد، فقر، اقتصادی، با انواع و اقسام بلایا و مفاسد اجتماعی. مثل اینکه الان شما بخواهید ریشه اصلی قتل و غارت و جنایت و این طور چیزها را پیدا کنید و مسبب اصلی را فراموش کنید.
همین الان هم انبوهی جرم و جنایت و فحشا و فساد دزدی از روی خود روزنامه های رژیم در می آید که مثلا بچه های مردم را می دزدند دخترانشان را نیز همینطور قتل و کشتار خیلی زیاد است از آنطرف هم ماشین آدم کشی رژیم بقول خودشان قصاص می کند ولی اما این ماشین کشتار و قصاص بطور مضاعف باز تولید می کند جرم و جنایت را بطوریکه در هیچ دوره تاریخ ایران اینقدر نه فقر بوده و نه فساد چون همچین رژیمی هم به این اندازه شقی و جنایت کار سر کار نبوده است.
لذا اینجا در این آیه می خواست انگشت بگذارد روی منشا بیرونی جرم و جنایت منشا ایدئولوژیکی اگر بدیها منشا بیرونی دارند لاجرم خوبی ها هم همینطور البته امروز منطقا فهم آن برای ما خیلی ساده است که سردمداران و راهبران ارتجاع و جنایت بسیج و پاسدار معمولی نیست اگر چه اون هم حقش روشن است اما سررشته جای دیگری است اگر رژیم دیگری بود فرض کنید اگر یک دولت انقلابی سر کار بود معلوم بود که شکنجه گر و دژخیم و جلاد این همه پرورش نمی داد.
فرض کنید چراغ ها را اینجا یک لحظه خاموش کنید چون که دید نداریم نفرات بهم می خورند ظرف چپه می شود یکی فرض کنید بچه ای زیر دست و پا له میشه لگد میشه این یکی می خوره به اون یکی یکی می خواست برود دنبال چیزی راه را اشتباه می رود اینجا برخی توی سر هم می زنند که چرا پای مرا لگد کردی ولی آدم عاقل می رود می گردد و چراغ را پیدا می کند و چراغ را روشن می کند وقتی چراغ روشن شد زمینه بسیاری از تصادمات و برخوردها از بین می رود و از قضا مرز بندی هم می شود و از قضا هر کسی که مرض هم اگر داشت بیشتر دستش روشن می شود این نور، نور روشنایی بخش و رهبری کننده است آدمی قدر آن را نمی داند مگر وقتی که از دستش می دهند....