قیام آتشین چهارشنبه سوری, نوید پیروزی بر تباهی وسیاهی رژیم ضدبشری
آتش سلاح من است.
شعار، باروت من.
و فریادم،
شلیک من است.
من به سوی ظلمت آتش میگشایم.
فریاد من گلوله داغی است
و در مسیر من پرچم سرخی است،
فراراه
همچو چراغی در راه.
همراهانم:
جوانان کوچه و بازار،
دختر دانشجو،
مادر زندانی،
پدران عصیان!
رزمنده دلیران ارتش آزادی.
هر کوچه سنگرم،
هر خیابان میدان رزمم.
آتش سلاح من است،
سلاحی منتظر روز پیکار!
ظهور بنيادگرايی ناشی از عوامل متعددی، از جمله شرايط اجتماعی و تاريخی و سياستهای بينالمللی است. وقايع بزرگ قرن بيستم نيز هر كدام در شكلگيری بنيادگرايی يا تشديد آن تأثير داشته؛ اما هيچكدام به اندازه به حاكميترسيدن آخوندهای مرتجع در ايران تعيينكننده نبوده است. بهخصوص كه اين رژيم، برای نخستين بار يك الگوی حكومتی برای گروههای بنيادگرا ارائه كرد. گروههايی كه اكنون منشاء ترور و جنگ در منطقه و ساير نقاط جهان شدهاند.
ولی آيا چنانكه برخی میگويند بنيادگرايی، صفآرايی جهان اسلام در برابر غرب و مشخصاً رويارويی اسلام با مسيحيت و يهوديت است؟
خير، واقعيت اين است كه اصل دعوا، نه ميان اسلام و مسيحيت، نه ميان اسلام و غرب و نه بين شيعه و سُنی. بلكه دعوا ميان آزادی با اسارت و استبداد است. ميان برابری با ظلم و تبعيض و زن ستيزی است. و راستی چرا بنيادگرايی بيش از همه كينه و خشونت خود را متوجه زنان كرده و میكند؟
اولا - بنا به طينت عقبماندهاش، زنستيز است.
ثانيا - چه در تجربه سال ۵۷ در ايران، چه در تجربه ساير كشورهای منطقه، با موج عظيمی از آزاديخواهی و برابری طلبی كه در محور آن رهايی زنان قرار داشت، مواجه بوده و هست.
بههمين دليل است كه بنيادگرايی در كانون خود، دشمنی با زنان را قرار داده و از طريق سركوب زنان، كل جامعه را سركوب و مرعوب میكند. ...
مقابله با بنيادگرايی نيازمند يك راهحل همهجانبه، ازجمله يك پاسخ فرهنگی است. بنيادگرايی با دستاويز قراردادن اسلام، از آن به صورت سلاحی برای تهاجم خود استفاده میكند، پس پاسخ در آنتیتز بنيادگرايی يعنی اسلام دموكراتيك است. بايد تأكيد كنم كه اين دو، ضد تمام عيار يكديگرند:
- يكی ايدئولوژی استبدادی است، و ديگری دين آزادی كه حاكميت را مهمترين حق مردم میداند.
- يكی مدافع تبعيض دينی است، ديگری اسلامی است كه مدافع حقوق برابر برای پيروان ساير اديان است.
- يكی انحصارطلبی و دگماتيسم است و ديگری اسلام بردبار كه احترام نسبت به صاحبان عقايد و اديان ديگر را ترويج میكند.
- يكی ديانتی تحميل شده با زور است، و ديگری اسلامی است كه هرگونه اجبار و اكراه در دين را رد میكند.
يكی آيين اسارت و زنستيزی است و ديگری اسلام رهايی و برابری زنان.
اين حقيقتی است كه از حدود نيمقرن پيش، مجاهدين خلق با تأكيد برآن، بنيادگرايی اسلامی را به چالش كشيدهاند.
درباره اين دو اسلام، مسعود رجوی، رهبر مقاومت گفته است: يك اسلام «پيامآور ظلمات است
و آنيكی پرچمدار آزادی و يگانگی و رهايی. اما نبرد بين ايندو، كه درعين حال جنگ سرنوشت برای مردم و تاريخ ايران هم هست، يكی از مهمترين حلقههای قدر انسانيت معاصر است». ...
امروز در آسيا و آفريقا گروههای مختلف بنيادگرا، به ويرانگری و ترور تحت نام اسلام مشغولند و جنايات آنها كه تا پاريس و بروكسل و كپنهاگ امتداد پيدا كرده، جامعه بشری را به خطر انداخته است.
راه مهار اين خطر چيست؟ و نقطه كانونی آن كجاست كه اگر فرو بريزد، پديده بنيادگرايی به پايان خود رسيده است؟
پاسخ را بايد در مقابله با ديكتاتوری دينی حاكم بر ايران يافت. چرا كه اين رژيم، قلب مشكل است و حمايتش از ديكتاتوری بشار اسد و مالكی در سوريه و عراق باعث ظهور شبهنظاميان بنيادگرا و داعش شده است. بر همين اساس سكوت در مقابل دخالتهای فاشيسم دينی حاكم بر ايران در سوريه، عراق و ساير كشورهای منطقه چه رسد به همكاری با آن بهبهانه مقابله با داعش - يك اشتباه استراتژيك است. خامخيالانه است كه از آتشافروز بخواهيم كه آتش را خاموش كند. بهعكس، سياست صحيح اين است كه از رژيم ملاها در عراق و سوريه، خلعيد شود.
رژيم ايران پايهگذار اغلب جنايتها و پليدیهايی است كه گروههای بنيادگرا با تقليد از الگوی حكومت آخوندها، بخشی از آن جنايتها را تكرار كرده و میكنند:
در دو دهه آخر قرن بيستم، چه كسی سنگسار را رسميت بخشيد؟
چه كسی چشم درآوردن و دست و پا بريدن را بهعنوان مجازات، وارد قوانين خود كرد؟
چه كسی بيشترين شمار زندانيانسياسی را از جنگ جهانیدوم به اينسو قتلعام كرده است؟
در تاريخ معاصر اولين بار چه كسی فتوای قتل يك نويسنده خارجی را صادر كرد؟
چه كسی خلافت ارتجاعی را دوباره زنده كرد و الگو قرار داد؟
همين رژيم ولايت فقيه پدرخوانده تروريسم دشمن ملتهای خاورميانه و تهديد اصلی صلح و امنيت جهان....
جهان امروز نمیتواند بنيادگرايی را شكست بدهد مگر زمانی كه كانون بنيادگرايی يعنی رژيم آخوندها در ايران را هدف قرار دهد. جرم دولتهای مماشاتگر غرب اين است كه نهتنها بهطور جدی به مقابله با بنيادگرايی نپرداختهاند بلكه با حامی دولتی آن، يعنی رژيم ايران، راه سازش در پيش گرفتهاند و در سركوب آلترناتيو بنيادگرايی مشاركت كردند.
چرا دولتهای غرب در برابر گروه داعش و افراطی گری تحت نام اسلام سردرگمند؟ چرا نمیتوانند واقعيت بنيادگرايی را هم با تهديدهای آن و هم با ضعف های عميقش بهدرستی بشناسند؟ زيرا سراپا به مماشات با بنيادگرايی آغشتهاند. ما به آنها میگوييم مماشات را متوقف كنيد و جبهه خود را از كانون بنيادگرايی يعنی رژيم ايران جدا سازيد....
مردم ايران در مقابل ديكتاتوری دينی، هيچگاه سكوت نكرده و بيش از سه دهه است كه يك آلترناتيو دموكراتيك در مقابل آن برپا كردهاند؛ آلترناتيوی كه جنبشی را در محور خود دارد كه از اسلام اصيل و دموكراتيك پيروی میكند و بر جدايی دين و دولت تاكيد دارد؛ يك آلترناتيو پرتوان كه حامل پيام برابری زنان در همه عرصهها، بهويژه در رهبری سياسی جامعه است.
(سخنرانی در مراسم سالگرد روز جهانی زن: نيروی زنان هماورد بنيادگرايی اسلامی ۱۶ اسفند ۱۳۹۳)
تا کنون در شرح زمینههای انقلاب مشروطیت، برخی عوامل این انقلاب را اینگونه برشمردیم:
- نارضایتی شدید دهقانان ایران از ستم فئودالی
- تحولات صنعتی و انقلابات آزادیخواهانه در غرب
- خشم ناشی از اعطای امتیازات اقتصادی به دول استعماری
- قحطی و گرسنگی ناشی از جنگهای خانمانسوز قاجاریه
- قتل رجال وطنخواهی چون قائممقام و امیرکبیر
اینها عوامل اصلیای بودند که زمینه انقلاب مشروطیت را به وجود آوردند. اما علاوه بر اینها، آیا عوامل دیگری هم زمینهساز انقلاب مشروطیت بود؟
غارت شدید مردم:
غارت شدید مردم توسط شاهزادگان و حکام محلی که با فشار از دهقانان کار کشیده و همچنین به زورِ دولت، از آنها مالیات میگرفتند، دهقانان را مجبور به فرار از دهات، و پناهنده شدن به شهرها مینمود. دستههای بزرگی از دهقانان نیز بناچار به خاک روسیه و سایر کشورهای دیگر میگریختند. دهقانانِ گریخته از ده، در شهرها بر قشر پیشهورِ فقیر میفُزودند.
وقوع انقلابات در سطح جهانی:
از طرف دیگر، بهعلت وقوع انقلابات در سطح جهانی، و پیشرفت صنعت و علوم و رشد شهرها، بهتدریج در ایران هم، طبقه جدیدی از بازرگانان و صاحبان کارگاهها و صاحبان سرمایه، یعنی یک طبقه بورژوازی نوپا رو به رشد گذاشت، البته بهدلیل نفوذ دو قدرت استعماری روس و انگلیسی و هجوم کالاهای اونها، این بورژوازی ملی در بخش صنعت رشد نکرد و بیشتر در بخش تجارت و بازرگانی گسترش یافت. مجموعه این تحولات، بافت ارباب- رعیتی جامعه رو تا اندازهای تغییرداده و اجزای طبقه نوپای بورژوازی را شکل داد.
م. پاولویچ در کتاب انقلاب مشروطه ایران، مینویسد: «گذشته از دهقانان، در حدود سه میلیون و نیم پیشهور نیز، در آستانه افلاس و بیچارگی قرار دارند.»
ساخت راهها:
ساخته شدن راهها و جادههای شوسه هم، عامل مهمی در تغییر اوضاع ایران بود. جادههای شوسه که شاه امتیاز ساختن اونها رو به روسها داده بود، برای مبادلات تجاری ایران، شریان حیاتیِ حمل و نقل محسوب میشدند. با تحولات جدید، همچون کشیده شدن راهها، ارتباط تلگرافی، و گسترش پیشه وران شهری، اقتصاد بَدَویِ سابق تدریجاً از بین رفته، شهرهای مهمی مثل تهران، تبریز، رشت و اصفهان که دارای افتخارات تاریخی بودند، جان تازهیی گرفته و به مراکز مهم تجارتی تبدیل شدند.
تبریز قبل از جنگ جهانی:
شهرهایی از قبیل تبریز به چهارراه تجارتی میان آسیای میانه و اروپا تبدیل شده بود. کاروانهایی با هزاران قطار شتر، شبانه روز مالالتجاره میبردند، توتون، بادام، خشکبار، پنبه، پارچه ابریشمی، قالی، اسلحه، همه چیز، از شرق ایران به اروپا میرفت.
صادرات از راه تبریز در سال 1274 به پول روسی آن زمان، بیشتر از چهل میلیون مَنات بود!.
ضرورت امنیت در جادهها، خواست بازرگانان:
با این حجم تجارت و تردد کاروانهای تجارتی، اهمیت راهها معلوم میشود. این جادهها که حمل و نقل و مبادلات تجاری را سرعت میداد، یک چیز مهم لازم داشت: امنیت!
برقراری امنیت خواست شماره یک بازرگانان و تجار بود. علاوه بر تأمین امنیت راهها در برابر شبیخونهای راهزنان، اخاذی خانها و باجهایی که حکام محلی به نام «حق خانات» بر کاروانهای تجاری میبستند، مشکل و مساله تجار شده بود. اگر تاجری از دادن باج امتناع میکرد، اموالش غارت میشد. این یک زمینه نارضایتی طبقه نوپا بود.
جریان رشد و تغییر چهره شهرها:
تاریخ مشروطه احمد کسروی: «… چیزهای بسیاری از تلگراف، و تلفون، و پستخانه و ضرابخانه و چراغ گاز و اداره پولیس، و مانند اینها… و دارالفنون برای آموختن زبان فرانسه و پارهای دانشها، در تهران و تبریز و (جزآن) بنیاد یافت.»
سؤالها و عباراتی با لحن اعتراض در فضای شهرها و روستاهای ایران، اوج گرفت:
- مگر راههای مملکت امنیت نمیخواهد؟
- چرا هیچ عامل حکومتی مجازات نمیشود؟
- چرا بالادستیها خودشان در چاپیدن ها دست دارند؟ کو حقوق مردم بینوا!
- به مظالم خانها و شاهزادگان محلی چه کسی رسیدگی میکند؟
- مگر مالیات ها کمر مردم را نشکسته!
- چرا اجناس و قماش و قند از روس میآورند؟
- قائممقام را برای همین کشتند که استقلال ما را بگیرند.
- امیرکبیر را برای همین کشتند که کارخانه در مملکت ما تعطیل شود.
اینها پرسشهایی بود که استبداد قاجار بایست به آن پاسخ میداد اما آیا گوش دربار فئودالی این صداها را میشنید؟ :
مستبدان در خواب:
پیرلوتی، مشرق شناس: «تهران در برابر فوارههای زیبا به تخت راحت تکیه داده و در هوای بخارآلود، با نشئه قلیان، چرت میزند.»
م. پاولویچ: انقلاب مشروطه ایران: «به نظر میآمد که ایران نیز مثل همسایه غربی خود (عثمانی) به خواب ابدی فرورفته است.»
ولی استبداد و استعمار نمیتوانست مانع حرکت تاریخ و تغییر جامعه شود، تغییرات، به تدریج، از پایین، جامعه را در شرف تغییر نظام حاکم قرارداده بود.
بورژوازی نمایندگان خود را میجوید:
با از بین رفتن اقتصاد روستایی بدوی، و در نتیجه به هم خوردن مناسبات پدرشاهی، و نفوذ سرمایه اروپایی در ایران، و با ظهور اقتصاد نوین، رفتهرفته حیات تازهیی در کالبد کشور دمیده شد. بوژوازی نوپا، چه پیشهوران محروم، که تودههای ناراضی شهری را تشکیل میدادند، و چه تجار و بازرگانان، بهتدریج نمایندگانی از خود پیدا کردند که خواستههایشان را بیان کنند.
تاریخ مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: «در ممالک خارجه چه در کشورهای اروپایی و چه در ممالک آسیایی مثل ترکیه و هندوستان، عده کثیری از مهاجران ایرانی از جمله طرفداران اصلاحات و تحولات سیاسی زندگی میکردند که از چنگ تعقیب مأموران شاه مستبد گریخته بودند.»
نمایندگان طبقه جدید چه کسانی بودند؟ دو تن از پیش کسوتان این طبقه را پیش از این شناختهایم. و شرح دردناک قتلشان را بازگو کردیم.
قائم مقام و امیرکبیر:
قائم مقام فراهانی، و میرزاتقیخان امیرکبیر، در پیشرفت صنایع داخلی و ایجاد کارخانه و برقراری امنیت و قانون و گسترش مدارس و علوم کارهای زیادی انجام داده بودند. اقداماتی که نقش بسیار زیادی در متحول شدن اوضاع جامعه داشت.
میرزا حسین خان سپهسالار، امین الدوله، میرزا مَلْکَم خان اصفهانی:
در میان روشنفکران و نمایندگان طبقه جدید یعنی بورژوازی نوپا، بعضی رجال دیگر هم بودند. برخیشون بهرغم وابستگیشان به استعمار، در مخالفت با ارتجاع و فئودالیزم، اقداماتی انجام دادند که در پیشرفت اوضاع جامعه مؤثربود. میرزا حسین خان سپهسالار، امین الدوله، میرزا مَلْکَم خان اصفهانی، از این جمله بودند.
نقش انگلستان:
در این مرحله که نارضایتیها اوج میگرفت، حکومت انگلستان سیاست حمایت از اعتراضات داخلی را در پیش گرفت. این حمایتها در راستای حفظ منافع استعماری انگلیس بهخصوص در هندوستان و دور نگهداشتن روسیه از هند بود. چرا که راه تنفس استعماری روسیه برای گسترش و تسلط بر کشورهای دیگر و نفوذ استعماریاش، از سمت غرب بسته بود؛ و طبیعی بود که به سمت جنوب، و برای دستیابی به آبهای گرم، تلاشهایی برای گسترش صورت بده. و این مطلوب انگلیس نبود. بنابراین از اعتراضات علیه دربار فئودالی ایران، حمایت میکرد.
در این راستاست که میبینیم برخی مجلات مخالفان استبداد فئودالی، در انگلستان منتشر میشود.
روزنامهی قانون:
م.س.ایوانف: انقلاب مشروطیت ایران (صفحه 18):
«ملکم خان، در سال 1890روزنامهای را بهنام قانون به زبان فارسی منتشر ساخت که در آن حکومت استبدادیِ شاه، و سیاست تسلیم در مقابل بیگانگان را جداً انتقاد میکرد. در این روزنامه فکر ایجاد «حکومت واقعی» بشکل سلطنت مشروطه و اجرای اصلاحات بورژوازی در ایران تبلیغ میشد. … روزنامههای ملکم، … مخفیانه به دست مردم میرسید.»
مردم تشنه ایران که تا آن زمان هیچ صدایی علیه حاکمیت قاجار نشنیده بودند، از تمامی آثار و نوشتهها و اخبار علیه حاکمیت استبداد، استقبال میکردند.
م.س.ایوانف: همان منبع: «شاه روزنامه قانون و نوشتههای او (ملکم) را در ایران غیرقانونی اعلام کرد؛ و همچنین همفکران وی را مورد تعقیب قرار میداد.»
تاریخ مشروطه کسروی: ص10: از کسانی که در زمان ناصرالدینشاه، دلسوزی به توده و کشور نموده، و به بیداری مردم کوشیدهاند، یکی میرزا ملکم خان اسپهانی و دیگری سیدجمالالدین اسدآبادی شمرده میشود. … در زمان صدراعظمی حاجی میرزا حسینخان (سپهسالار) این (ملکم) همراز و همدم او بوده. … ملکم خان تا دو سال از آغاز جنبش مشروطه زنده بود و در اروپا میزیست»
سید جمالالدین اسد آبادی:
سید جمالالدین اسد آبادی متولد 1218 شمسی دراسد آباد همدان، یکی از رجالی بود که در سالهای پیش از انقلاب مشروطه، در کشورهای مختلف آسیا و اروپا درتردّد بود و در جهت بیداری مردم ایران نقش داشته است.
ولی سید جمال میخواست با تاثیر گذاشتن بر شاه و دربار، دست به اصلاحاتی بزند.
تاریخ مشروطه احمد کسروی، ص 11: «سید اگر بهجای رفتن به این دربار و آن دربار همه به بیدارساختن مردم و پیراستن اندیشهها کوشیدی به نتیجه بهتری رسیدی. در بار دوم سید را ناصرالدینشاه در مونیخ دید و به ایران خواند.»
تاریخ مشروطه کسروی: ص 11:
«سید جمالالدین دو بار به ایران آمده. و در بار دوم در سال 1268 با دستور شاه او را از ایران بیرون کردهاند. سید مرد دلیری میبوده و از خودکامگی شاه و از سودجویی امینالسلطان نکوهشها میکرده و مردم را میسهانیده و میشورانیده…»
شکست اصلاح طلبی:
پیش از جنبش مشروطه، بودند چهرههایی از روشنفکران که فکر میکردند میتوانند نظام استبدادی فئودالی رو از بالا اصلاح بکنند، فقط اصلاح، و نه تغییر نظام. ولی چون نظام فئودالی با حامیان استعماری مثل روسیه و با انبوه خوانین و شاهزادگان غارتگر، جز با انقلاب تودهها از جا کنده نمیشد، تلاشهای این قبیل روشنفکران هم با شکست روبهرو میشد.
انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص: 20: «در اواخر سال 1890میلادی (1269 شمسی) جمالالدین را تحتالحفظ به خارجه- یعنی ترکیه- تبعید کردند.»
تضاد استعمارگران:
برخاستن صداهای مخالف و اعتراضات از اینجا و آنجا، از وقوع جنبشی در پیش رو خبر میداد. اما چه عاملی وجود داشت که دست حاکمیت را برای سرکوبی مردم ببندد و فضای این جنبش را باز کند؟
یک عامل خارجی که، امکان رشد جنبش مشروطه را فراهم کرد، تضاد بین سیاست دولت انگلیس و دولت روسیه تزاری بود. هواخواهان سیاست روسیه، خواهان سرکوبی عریان خواستهای مردم بودند، و طرفداران انگلیس برای تضعیف حاکمیت و دربار، که تحت نفوذ روسیه بود، از جنبشهای مردمی حمایت میکردند. عملکرد این تضاد، وحدت سیاسی سردمداران و کارگزاران حکومتی را نقض میکرد و امکان مناسبی برای گسترش جنبش آزادیخواهی به وجود میآورد.
تلگرافخانه، محل تحصن:
انگلیسیها امتیاز ساخت خطوط تلگرافی را گرفته بودند و در نقاط مختلف ایران تلگرافخانههایی ساخته بودند. که از آن اماکن برای پیشبرد سیاستشون علیه روسیه استفاده میکردند. از جمله این استفادهها، تبدیل این تلگرافخانهها، به مکانی برای تحصن علیه حکومت بود. اهالی ولایتها که از ظلم حاکم به جان آمده و آخرین راه چاره را بروی خود بسته میدیدند، در تلگرافخانههای مصون خارجی، تحصن کرده و با تلگرافِ شکوائیه، خواستههای خود مانند تعویضِ حاکم متجاوزِ محلی را از دربار میخواستند.
م. پاولویچ: درباره انقلاب مشروطه ایران: «علاوه بر خطوط تلگرافی، انگلیسیها در تمام شهرها شعبههای بانک شاهی را تأسیس نمودند. تجار ایرانی امانتهای خود را به این بانک معتبر سپرده و شروع به داد و ستد نموده و در ضمن، موفق به گرفتن اعتبار و وام از این مؤسسهها میشدند.
به این ترتیب، جنبش علیه حاکمیت فئودالی قاجار به نقطه اوجی نزدیک میشد:
با آغاز بیداری در مردم ایران: اولین جنبش وسیع مردمی در راه بود.
چنین شعرهایی یادآور بغض آن دوران است: «تا به کی خموشی، ای وطن نجوشی، از چه پردهپوشی»
و بالاخره سال 1270، سال اولین حرکت مردم علیه امتیازات خانمان بربادده شاهان قاجار شد.
اینک به ماجرای قیام مردم در جنبش تنباکو و واقعه رژی رسیدهایم که شرح آن را در شمارهی آینده بخوانید.
بچهها آقا معلم اومد.
برپا!
بفرمایید بشینید عزیزانم.
بچهها کدوم یکی از شماها میدونه که آتش چه مفهومی داره و چرا در چهارشنبهسوری جشن میگیریم؟
آقا اجازه! بابا مامانم میگن که از دلیل اون سر در نمیارن؛ فقط میگن آتیش باید بپا باشه، اما میشه شما کمی به ما توضیح بدید؟
بله حتما،
شعلههای آتش چهارشنبهسوری آموزگار خوبیه! و خیلی چیزا داره که به ما یاد بده. مثلاً جسارت! آتیش زبونه میکشه و میپیچه تو هوا. هم حرارت میبخشه، هم نور! آتیش دستای یخزده رو از تو جیبا در میاره. نفسای سرد رو گرم میکنه. اونهایی که تو تاریکی ناامید شدن رو امیدوار میکنه. آتیش به جون شب میافته و مظاهر تاریکی رو میسوزونه.
در این آتیش خیلی چیزهای دیگه را هم میشه دید.
هم دل پرغصه مادران و پدران داغدار قیام، هم چهرههای مصمم شهدای راه آزادی. بغض رها شده میلیونها ایرانی و طاقت طاق شده جوانانی که از دست این رژیم خونخوار ذله شدهاند.
در آتیش چهارشنبهسوری خاکستر شدن سی و اندی سال ظلم و جنایت آخوندهای حاکم هم هست. در رقص شعلههای آتیش، ترس و تسلیم و وادادگی میسوزه و شجاعت و شهامته که رو میاد. آتیش مقاومته که خودش رو نشون میده.
آتیش مقاومت ما بیش از یک قرن عمر داره. از روزگاری که عاشقای این آب و خاک، از همه چیزشون گذشتن تا وجودشونو وقف روشن نگهداشتن این آتیش کنن. ستارخان با تفنگ دسته نقرهاش، همون که در روزگار خاموشیها، شعله تبریز و کوی امیرخیزش رو روشن کرد تا ایران دوبارهگر بگیره و انقلاب نمیره! میرزا هم هست! همان که در جنگلهای گیلان شعلهها برافروخت. مصدق کبیر هم هست!
آقا اجازه! بابامون میگه مصدق همونه که نفت رو ملی کرد، آیا درسته؟
بله جانم او بود که دست استعمار رو از خاک ایران کوتاه کرد و جلوی شاه و شیخ ایستاد! در این آتیش شعلهور، محمدآقای حنیف و یاران پاکبازش هم هستن! آنها که سوختند تا آتیش آزادی را در ایرانزمین روشن نگه دارند! حالا این آتیش در قلب تکتک ما زنده است! این آتش خاموش بشو نیست! ما هم در روشن نگهداشتن این آتیش سهم داریم.
در چهارشنبه سوری، یک جرقه میتونه، یک فریاد باشه، فریاد مرگ بر دیکتاتور، فریاد مرگ بر خامنهای یا فریاد مرگ بر اصل ولایتفقیه.
آقا اجازه! این همون شعاری نیست که مردم توی تظاهرات خیابونا میدادن؟
بله جانم، مثل هر سال، جوانان عصیانگر ایرانی لابهلای شعلههای آتیش چهارشنبه سوری، لابهلای صدای انفجار ترقهها و نارنجکهای صوتی، یه جای خاص برای این شعارها نگه داشتهاند. پیوند این صداها و شعارها در شب چهارشنبه سوری، بیانگر اوج انفجار خشم جوانان است. انفجاری که آخوندهای حاکم رو به وحشت انداخته و پیکر فرتوت ولایت رو به لرزه درآورده.
آقا اجازه! پس حالا که اینطوره کمی مشق امشب رو کم بدید که ما هم بریم توی خیابونا آتیش بپا کنیم. شما هم با ما میایید؟
عزیزانم حتماً من هم میام این یک فرصت استثنایی برای مردم ایرانه. مشق امشب شما فقط بپا کردن آتیش چهارشنبهسوری به بزرگترین حالت ممکنه که پایههای حکومت رو بلرزونه، پس بیاین باهم بریم!
با سلام به همه حضار آتشین از سراسر جهان که امروز به این کنوانسیون تشریف آوردید. از شما میخواهم که خودتان را برای سایر آتشها معرفی کنید و از شرایط فعلی خودتان توضیح مختصری بدهید.
با تشکر از آقای مجری، من آتش لوله سلاحم! تقریباً به همه جای دنیا سفر میکنم. از من بهصورت دو منظور استفاده میکنن. هم در راستای خوبیها، هم در راستای بدیها. بیشتر در جنگ از من استفاده میشه؛ ولی همچین بگی نگی مردم از من دل خوشی ندارند، مگر اندک زمانی که انسانهای درست و حسابی و انقلابی از من برای آزادی مردمشون استفاده میکنند، اون موقع مردم طرفدارم میشن.
با تشکر از دوستان عزیزم، من آتش زیر خاکسترم! به من میگن آتش پنهان. آماده لحظهییام که بتونم خودم رو نشون بدم. با یک باد نسیم و یا یک حرکتی که به خاکسترم داده میشه روشن میشم. خلاصه، مترصد گر گرفتنم.
من هم به همه سلام دارم. جرقه آتش اولیه هستم! با عرض معذرت یک خورده سن و سال من زیاده. بعد از پیدایش انسان روی زمین، من هم خودمو تو زندگیش جا دادم. با بازی یک انسان اولیه با سنگها تصادفاً بهوجود اومدم. اول برای غذا پختن و گرم کردن انسانها استفاده میشدم ولی کمکم راهم به همه جوانب زندگی انسانها باز شد و من شدم عامل اصلی پیشرفت بشر؛ خودمونیم یکدفعه مشهور شدم.
با عرض احترام به همه حاضرین، من آتش خشمم! آدمها میگن من چیز خوبی نیستم، چون دائم ایجاد دعوا میکنم، مگه اینکه بتونم با آتش قیام یک ائتلاف تشکیل بدم، اون موقع تودهها از من حمایت میکنن و در اونها متبلور میشم.
ضمن تقدیر از سایر دوستان، من آتش قیامم! هر از چندی وارد معادلات زندگی انسانها میشم و همه تحولات رو زیر و رو میکنم. انسانهای تحت ستم از من خیلی استقبال میکنن. آخه من اونها رو نجات میدم. تلاش کردم به همه ادوار تاریخ سفر کنم و موفق هم بودم. تازگیها به خاورمیانه رفتم و چند تا دیکتاتوری رو سرنگون کردم؛ ولی نیاز به یک سری کمک از طرف آتشهای دیگه دارم.
با عرض ارادت به حضار، من آتش عشقم! بیشتر اوقات در اوصاف عرفانی از من استفاده میشه، ولی دلالت بر دوستی و محبت دارم.
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهای است که در آسمان گرفت
به من آتش در نیستان هم میگن. البته اگه بتونم کمی در دنیای مادی کار کنم برام خیلی بهتره و همه رو مبهوت خودم میکنم، ولی به این سادگیها نیست و نیاز به بهای سنگینی داره.
با تشکر از همه حضار محترم، من آتش سرزمینی شعلهورم! همون جایی که از دیرباز، آتش خشم مردمش، بر ضد ستم، پیاپی شعله میکشه. کشور شورش، کشور خیزش، کشور عصیان! «ایران!».
بله من، آتش این سرزمین، در فرهنگ ایرانیان جایگاه ویژهیی دارم. آنقدر دارای ارج و مقام هستم که یک روز در سال رو به نام من ثبت کردهان. مردم ایران از هر نوع آتشی که دیکتاتوری رو بلرزونه خوششون میاد. آخه اونها تحت ستمند. وای! خدا میدونه که چقدر از صدای ترقه و روشنایی خودم، با سر و صدا در شب چهارشنبهسوری لذت میبرم؛ ولی حاکمان فعلی ایران از من بیزارن. در اینجا برای اینکه بتونم به هدفم که رضایت مردم ایرانه برسم، به کمک همه آتشها نیاز دارم. چه کسی میتونه کمکم کنه؟
آتش عشق: آماده و پاکباز!
آتش زیر خاکستر: آماده و برافروخته!
جرقه آتش اولیه: آماده و گر گرفته!
آتش خشم: آماده و غران!
آتش قیام: آماده و سرکش!
آتش سلاح: آماده و توفنده!
در اینجا بیانیه پایانی این کنوانسیون رو اعلام میکنیم. خوب حالا که همه چیز آماده شده، شما را به جشن بزرگ چهارشنبهسوری در ایران دعوت میکنیم. لطفاً با وسایل کافی بیایید. الآن توی ایران همه آماده آتش افروختن، هستند. لطفاً همه سر وقت حاضر باشید که خیلی کار داریم. باید پایههای دیکتاتور ستمگر را بلرزونیم و دل مردم رو شاد کنیم. پس بریم که شعلهها بیفروزیم! آتشها، به پیش!
... همچنانکه از آغاز یعنی در سالهای 58 و 59 میگفتیم، آزادی «کلمهالوسطی» یعنی شاخص و روح و جوهر برانگیزنده انقلاب بود. اما افسوس که دشمنان آزادی، اینبار هم، اول همین کلمه شاخص و راهگشا را، تحت لوای دین، به قربانگاه بردند و ذبح کردند. راستی که بهار آزادی چه کوتاه و زودگذر بود:
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یا رب خزان چه بود بهار شکفته را
چنین بود که بساط سلطنت موروثی با «سلطنت مطلقه» آخوند جایگزین گردید و شیخ بسا فراتر از شاه به استبداد و آزادیکشی پرداخت. تاریخچه حکومت خمینی و حاکمیت آخوندی را بهخوبی میتوان در شعر فرخی خلاصه کرد:
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دائم بر بنای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
خمینی بعد از کودتای 28 مرداد سال1332، با کاشانی و دربار علیه دکتر مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران، همسو بود. حتی بعد از انقلاب ضدسلطنتی نیز از اینکه مصدق از استعمار و ارتجاع «سیلی» خورده، ابراز رضایت و خوشحالی میکرد. از این پیشتر خودش در کتاب کشف اسرار (صفحة186) نوشته بود که آخوندهای هم سنخ خودش هیچگاه با اساس رژیم سلطنتی «مخالفت نکرده و اساس حکومت را نخواستند به هم بزنند و اگر گاهی با شخص سلطان مخالفت کردند، مخالفت با همان شخص بوده از باب آنکه بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص دادهاند وگرنه با اصل اساس سلطنت تا کنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده» است.
در سال1341 نیز مخالفت خمینی با شاه با محتوایی به غایت ارتجاعی، یعنی از موضع مخالفت با حق رأی زنان و مخالفت با اصلاحات ارضی و تقسیم زمین میان دهقانان، آغاز شد. اگرچه به جبر زمان و با تشویق روشنفکران، دانشگاهیان و نیروهای سیاسی آن روزگار، بهتدریج وجه ضداستبدادی و استقلالطلبانه این مخالفتها برجسته و عمده میشد.
موضوع این بود که یک دهه بعداز کودتای 28مرداد، شاه برای ادامه رژیمش، تحت فشار آمریکا، ناگزیر به اصلاحاتی تن داد و اسم آن را « انقلاب سفید» گذاشت. در آن زمان، با توجه به اوج گرفتن انقلابها و جنبشهای آزادیبخش در گوشه و کنار جهان، بسیاری از تحلیلگران اوضاع ایران را انفجاری و خطرناک ارزیابی میکردند. بنابراین دربار سلطنتی در ایران، که عمدتاً فئودالی و وابسته به انگلیس بود، برای حفظ استبداد سلطنتی باید اصلاحاتی را در چارچوب سرمایهداری وابسته به آمریکا میپذیرفت. بهخصوص که بعداز سال32 بهتدریج نفوذ آمریکا (که خودش بانی کودتای 28مرداد بود و شاه را دوباره روی کار آورده بود) و همچنین نفوذ سرمایهداری وابسته، افزایش پیدا کرده بود و اکنون باید رژیم التقاطی بورژوا- ملاک بهطور یکدست به سرمایهداری وابسته میگروید.
واقعیت این بود که بعد از سرکوب 28مرداد، از آنجاکه هیچ نیروی متشکل و مسلح انقلابی در صحنه نبود، شکست نهضت ملی با همه یأس و انفعالهای بعدیش پذیرفته شده و جا افتاده بود. یعنی که بهطور عملی خبری از مقاومت نبود و نیروهای سیاسی آن روزگار نتوانسته بودند آلترناتیوی ارائه کنند که دستکم بتواند در مراحل بعدی با شاه مقابله کند و از رژیم او پیشی بگیرد. در فاصله سالهای 39 تا 42 نیز که فضای بالنسبه باز سیاسی ایجاد شد و جوش و خروش مردمی اوج گرفت، بازهم این مهم محقق نشد و فرصت تاریخی بزرگی از دست رفت که مردم ایران تاوان آن را در استمرار استبداد تمامعیار شاه، بهمدت 15سال (از42 تا57)، پرداختند.
بنابراین، از آنجاکه آلترناتیو و جنبش انقلابی استوار و پایداری در مقابل شاه وجود نداشت تا راه او را سد کند و اوضاع را به سود مردم ایران و حاکمیت مردمی بچرخاند، شاه سرانجام توانست خطوط خود را پیش ببرد و رژیمش را برای یک دوران تثبیت کند. وقتی که شاه در ابتدای دهة40، چرخش خود را آغاز کرد، خمینی هم، که تا آن زمان شهرت چندانی نداشت، سر به مخالفت برداشت، ولی چنانکه گفتیم سابقه و طینت ارتجاعی داشت.
میخواهم بگویم تاآنجاکه به آزادی و حق حاکمیت مردم ایران برمیگردد، شاه و شیخ از اول هم چندان تفاوت محتوایی با یکدیگر نداشتند. همچنانکه در صدر مشروطیت نیز دست در دست هم، تحت عنوان «مشروعه»، بهجان مجاهدان و آزادیخواهان میافتادند و مجلس را بهتوپ میبستند. البته حساب امثال خمینی و کاشانی و شیخفضلالله بهکلی از حساب و وضعیت روحانیان ترقیخواه و مبارز، جداست.
مأموریت و نقش ضدتاریخی خمینی، ویران کردن انقلاب بزرگ مردم ایران بر سر آنهایی بود که خونش را دادند، رنجش را بردند، زندانش را کشیدند؛ برسر مردمی که در برابر گلولهها سینه سپر کردند و قبل از همه بر سر کسانی که به قول پدر طالقانی -روح راستین انقلاب ضدسلطنتی- راه جهاد و انقلاب را گشودند. در یک کلام، خمینی که از پیشبردن انقلاب به جانب آرمانهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه عاجز بود، میباید نیروهای آزاد شده در انقلاب را سرکوب و نابود میکرد: با قرار دادن آنها در برابر جوخههای اعدام، با کشتار و شکنجه آنها در سیاهچالها و «واحدهای مسکونی» اوین و قزلحصار و گوهردشت ، یا با ریختن آنها به تنور جنگ ضدمیهنی. شکنجه و اعدام، سهم مجاهدین و مخالفان و تنور جنگ سهم موافقان خمینی (یعنی نیروهای خودش) و دیگر اتباع ایران بود.
و خوشا مقاومتی که تا امروز نگذاشته است خمینی و رژیمش تمامی نیروهای آزاد شده در انقلاب ضدسلطنتی را نابود کنند و نشان داده است که مردم و تاریخ ایران ننگ تسلیم در برابر غاصب و دزد بزرگ قرن -غاصب حق حاکمیت مردم ایران و دزد بزرگ رهبری انقلاب ضدسلطنتی- را پذیرا نشدهاند.
به این ترتیب، مقاومت، بهکوری چشم آخوندها، شعلههای سرکش تسلیمناپذیری و انقلاب را پیوسته فروزان نگهداشت تا روزی که ارتش آزادی دست در دست تمامی مردم ایران بساط رژیم دجال و ضدبشر و طومار حیات ننگین آن را درهم بپیچد. رژیمی که در جنایت و هلاک حرث و نسل ایران و ایرانی از رژیم ستمشاهی فراتر رفته است.
به قلم ع. طارق
در سالگرد انقلاب ربوده شده میهنمان، سخن این است، آیا آن انقلاب مرده و خاکستر شده یا در مداری بسا بالابلند، و در شکلی بسا نوین به حیات و حرکت خود ادامه میدهد؟ آیا آن دستهای شعلهور و عزمهای آهنین که صحنههای غرورمند و حماسی روزهای 21 و 22بهمن را خلق کردند، از پویش و تپش بازماندهاند؟ یا در کار افکندی طرحی از سپیدهدمان محتوم در جبین این شب تاریکاند؟ آیا خلق ایران به استبداد مذهبی تمکین کرده؟ یا در جستجوی حقیقت خورشید - با تحمل رنجی شگفت- دست در گدازههای آن انقلاب کرده است و اخگرهای هنوز سرخ را در کوچههای اعتراض پرواز میدهد.
پاسخ در یک کلام این است: «هرگز!»، «آن انقلاب نه مرده و نه خاکستر شده»، جوانتر از هر گاه ادامه دارد. آنچه رژیم تحت عنوان خود ساخته «فتنه 88» از آن پرهیز میدهد و میهراساند، اذعانی ناخودآگاه به زنده بودن قیام در زیر پوست اختناق است. با این تعبیر، حتی یک روز خلق قهرمان ایران از قیام زایی، جنبش آفرینی، شکوفایی، حرکت و سیلان بازنمانده است. شکوه خلق را باید در سیمای پیشتازانش نگریست. از فردای انقلاب ضدسلطنتی ، جنبش رهاییبخش در ایران نه تنها از تب و تاب نیفتاده، بل به مداری عالی ارتقاء پیدا کرده است.
پویش صد و اندی ساله برای دستیابی به گوهر خون نهضت آزادی اینک در قامت سازمان مجاهدین خلق ایران و آلترناتیو سیاسی آن یعنی شورای ملی مقاومت تبلور تبلور پیدا کرده است. رزم آوران این سازمان، چکیده تاریخ مبارزات صد و اندی ساله خلق ایران هستند. این است بازوی استوار و پر اقتدار ملتی است که هیچگاه تسلیم دیکتاتوری و استبداد با هر پوش و شعاری نشده و نخواهد شد. از نخستین روزی که آرمانهای آزادیخواهانه مشروطیت در قامت خیابانهای میهنمان جوانه زد و از نخستین سرهای پرشوری که بر دار استبداد ترانه ایستادگی را زمزمه کردند، تا امروز شعار همان است و هدف همان. به اقتضای شرایط روز و پیچیدگی تحولات، تنها چهرهها عوض شدهاند. دشمن همان دشمن است، همان محمدعلی میرزای آویزانغبغب چهره عبوس جلوس کرده بر تخت استبداد با همان حامیان مشروعه طلب شریعتپناه ریاییاش، فضلالله نوری و میرهاشم دوهچی و در مقابل آنان، مرکز غیبی و مجاهدان جان بر کف تبریز، سرداران آزادی ستان، ستار و باقر؛ و البته خیل میوهچینان و خائنان به آزادی.
جلوتر میآییم، رضاخان میرپنج است و در مقابل استبداد تازهنفس او، تفنگ غران میرزای دلاور جنگل، مجاهدین پاکدامن و پاکباز، و نیز شیخ محمد خیابانی و کلنل تقیخان پسیان... هنوز تاریخ صد ساله ادامه دارد. محمدرضا شاه است و در دست او، قراردادهای ننگین حراج میهن و در نقطه مقابل، نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق و همسنگر غیرتمندش، دکتر حسین فاطمی و البته باز خیل خائنان و مشروعه پناهان و چماق به دستان، از کاشانی مدافع «بیضه اسلام» گرفته تا حزب توده در «محذوریت خطیر».
تاریخ باز ورق میخورد. نهضت و قیام ملت ایران آنی فرو کش نمیکند. این بار، نیاز به سامان و سازمان، نیاز به رهبری رادیکال و کادرهای همه جانبه، نیاز به مبارزه مکتبی، نیاز به استراتژی و سیاست مشخص، مبارزه ملت ایران را در دو سازمان انقلابی بنامهای «مجاهدین خلق ایران» و «چریکهای فدایی خلق ایران» کانالیزه میکند. مبارزه وارد فاز نوینی میشود دیگر استبداد در لباس شاه، با تاج مرصع و شنل و کمربند و چکمه، جواب ندارد. این هیبت به قدری منفور است و دستگاه ساواک او آن قدر بدنام است که ادامه وضع ممکن نیست. ورود عنصر سازمانیافته سلاح، جنبش را وارد مراحل نوینی کرده و انقلاب در چشمانداز نزدیک است. بهترین راهکار، از دید دشمن، سرقت انقلاب و سوق آن به کانالهای انحرافی و نیز تعویض لباس استبداد است. خمینی، عمامه را جایگزین تاج، عبا را جای نشین، شنل و نعلین را ما به ازای چکمه بر تن میکند و سوار بر موج مشروعیت انقلاب ضدسلطنتی و احساسات مذهبی و صادقانه مردم میشود. نخستین کار او، قلع و قمع آزادی و ذبح فرزندان راستین انقلاب است. البته درایت و هوشیاری مجاهدین در دوران کار افشاگرانه سیاسی، اجرای این تصمیم خمینی را به تأخیر میاندازد و برای صفآرایی اصلی، زمان میخرد.
30خرداد 60 زمان افروختن شرارههای این رویارویی است. آغاز کننده البته باز هم خمینی است. اما جنبش به مرحله دیگری گام مینهد. صورت مسأله جنبش ایران، پس از 30خرداد، چیزی نیست به جز نبرد بیامان آزادی و استبداد؛ استبدادی که به لباس دین درآمده تا دست باز برای سرکوب هر چه آزادی و آزادیخواه در میهن ما داشته باشد و برای سالیان دراز، اندیشه انقلاب و خیزش را به محاق ببرد. «دزد انقلاب» برای جامه عمل پوشاندن به این خواستش درست از شعارهایی سوءاستفاده میکند که شعارهای اصلی انقلاب است. اما نسلی که سوگند خورده است که مقهور نشود، با گوشت و پوست و استخوان، به مقاومت برمیخیزد. این مقاومت در پیکره پولادین ارتشی در تبعید، خود را سازمان میدهد. سی و پنج سال یورش مداوم خمینی، اخلاف او و سلسله شقاوت و جنایتشان نمیتواند آن را از پای درآورد. حتی زد و بند و ارزان فروش کردن سرمایههای ملت ایران برای گنجاندن این مقاومت در لیست تروریستی و نیز توسل به نیروی خارجی در بحبوحه جنگ در عراق و بمباران و خلعسلاح آن، راه به جایی نمیبرد، بلکه بیشتر موجب گسترش و اعتلایش میشود. راستی چرا؟
جواب کاملاً روشن است. همانطور که دیکتاتوری مذهبی، بازمانده سلسلهیی از استبداد شاهی و شیخی در میهن ماست. این مقاومت نیز پیشینهیی تابناک دارد. پشتش به کوه بیش از یک قرن مبارزه و دستاورد انقلابی بند است. قلهیی است که دامنههای تناور آن در قلب و اراده خلق و تاریخ ایران قرار دارد. این ارتش، بازوی مسلح و پر اقتدار همان انقلاب 22بهمن است. این مجاهدان، نوداگان همان حنیفنژادها، رضاییها، جزنیها، پویانها، خیابانیها، کوچکخانها، ستارها و باقرها هستند. اگر این گامها، کوبان و پر طنیناند، اگر این قامتها، رشید و بالابلندند، اگر در این نگاهها، تلالو و صلابت خیره کنندهیی دیده میشود، بهخاطر قرار گرفتن در نوک پیکان صد سال جنبش ظفرنمون ملت ایران است. دشمن این حقیقت را میخواهد بپوشاند. این بزرگ پراهمیت را میخواهد کوچک ناچیز جلوه دهد.
اشرف در تکثیر، اشرف بازتاب یافته در هزاران کانون خیزش، امروز نه تنها خیابانهای شورشی تهران در قیام 22بهمن، نه تنها سمبل تب و تاب دانشگاه تهران، نه تنها جنگل سبز گیلان و طبل بیداری باروت، نه تنها محله سرخ رایت امیرخیز و که تمامی اینهاست. اینها را تمام، در خود دارد. دشمن از این میترسد. دشمن از برق نگاه رزم آوران وحشت دارد. او حتی از شهیدان خفته در مزار مروارید، از یادمانها و عکسهایشان وحشت دارد. او با بهکار بستن انواع تهدید و تطمیع میخواهد ما تعطیل کنیم. پراکنده باشیم. لباس رزم نپوشیم. رژه نرویم و نظمی آهنین را به نمایش نگذاریم. او از دیدن چهرههای پر صلابت زنان مجاهد بر خود میلرزد؛ و باید بلرزد.
ما چه میگوییم؟ ما هستیم، خواهیم بود. بود ما ترجمان نبود دشمن ماست. ما ایرانیم، او انیران. ما هستیم با هزاران اشرف و بهمن دیگر. ماییم همان بهمن آفرینان آلاله پوش، سرنوشت سازان سپیده آفرین. این نبردیست تا دقیقه پیروزی. این نبردیست برای برافراشتن دوباره ایران، سرزمین خجسته شیر و خورشید، در مدار تمدن، صلحدوستی، پیشرفت و آزادی.
***
آری، باید دوباره «از پلههای بلند غرور»، «بگیریم دست هم را» و «با ردای سپیده»، «به رقص برخیزیم» تا «طنین ضربه برخاستن بزرگ» تکرار شود. به یاد داشته باشیم که تن خلق قهرمان ایران کوه دماوند است؛ با غرورش تا عرش؛ تن او «جنگل بیداریهاست/ همچنان پا برجا».
تن تو کوه دماوند است
با غرورش تا عرش
دشنه دژخیمان نتواند هرگز
کاری افتد از پشت
تن تو دنیایی از چشم است
تن تو جنگل بیداری هاست
همچنان پابرجا
که قیامت
ندارد قدرت
خواب را خاک کند در چشمت
تن تو آن حرف نایاب است
کز زبان یعقوب
پسر جنگل عیاری ها
در مصاف نان و تیغه شمشیر
میان سبز
خیمه میبست برای شفق فرداها
تن تو یک شهر شمع آجین
که گل زخمش
نه که شادی بخش دست آن همسایه است
که برای پسرش جشنی برپا دارد
گل زخم تو
ویران گر این شادیهاست
تن تو سلسله البرز است
اولین برف سال
بر دو کوه پلکت
خواب یک رود ویرانگر را میبیند
در بهار هر سال
دشنه دژخیمان نتواند هرگز
کاری افتد از پشت
تن تو
دنیایی از چشم است
(خسرو گلسرخی)
... یاد همه شهدا و یاد آن همه پاکباختگی و شور و غرور ملی و مردمی گرامی باد. بهویژه باید به روان پاک شهدای پیشتاز فدایی و مجاهد خلق و نیز کلیه پیشتازان مبارز دیگر درود فرستاد. آنها که بهمثابه پیشاهنگان راستین انقلاب، با مبارزه مسلحانه راه قیام را گشودند و در این مسیر همه خطرات و شکنجهها را به جان خریده و از هیچ جانبازی دریغ نکردند.
تأسفبار است که خمینی دجال، این دزد بزرگ قرن، توانست رهبری انقلاب بزرگ مردم ایران را بهلحاظ تاریخ و عقیدتی سرقت نماید. او امید و اعتماد تودههای مردم ما و همه دستاوردهای رهاییبخش انقلاب را سبعانه لگدمال کرد و به جد کوشید تا همه چیز و همه کس و همه پدیدهها و کلمات انقلابی را، در دریای ظلمت و ابتذال غرقه سازد...
1بهمن 1357
رایحه بهار آزادی! کیهان: روز قبل 162 زندانی آزاد شدند. مسعود رجوی و موسی خیابانی در میان آزاد شدگان هستند.
مردم شیروان به خانه یکی از مزدوران سرکوبگر حمله کردند.
شریان حیاتی دیکتاتوری قطع شده است. کارکنان صنعت نفت جنوب: هیچ حادثهای نمیتواند صنعت نفت را از اعتصاب باز دارد.
مهندس بازرگان: یک توافق ضمنی بین رهبران مذهبی و بختیار وجود دارد.
یک جوان در جوادیه تهران به ضرب گلوله نیروهای سرکوبگر بهشهادت رسید.
مدرسه عالی علوم کاشان به دانشکده علوم مجاهد شهید محمود شامخی تغییر نام داد. در مراسمی، از شهید محمود شامخی، عضو سازمان مجاهدین خلق ایران تجلیل شد.
سربازی که خدمت برای مردم را به خدمت زیر پرچم دیکتاتور ترجیح داد. محمد نادرجو 22ساله در تظاهرات خیابانهای فرح آباد و ژاله شرکت کرده و بهشهادت رسید.
ایران سراسر قیام و خیزش. تهران، ارومیه، شاهپور، کتالم، کوهدشت، خوی و شهرهای دیگر فریاد آزادی و مرگ دیکتاتوری را سرمیدهند. با بهایی سرخ!
شوروی درباره کودتا به ایران و آمریکا هشدار داد. شوروی کودتای نظامی در ایران را تحمل نخواهد کرد.
دیکتاتور سرگردان است. احتمالاً شاه 4-5روز دیگر در مصر خواهد ماند.
اعتصاب گسترش میابد. در اعتراض به سرکوب مردم، رئیس و پزشکان بیمارستان مصدق خرمشهر تهدید به استعفا کردند.
اعلام همبستگی کارکنان شرکت ایران سیلندر و ایرانگاز با قیام مردم ایران.
پرسنل مردمی و غیرتمند ارتش، صف خود را از دیکتاتور جدا میکنند. عدهیی دیگر از پرسنل به اعتصابغذای 2800تن دیگر از پرسنل هوایی میپیوندند.
2بهمن 1357
سخنرانی پدر طالقانی در مسجد هدایت: «وقتی بت از ذهن بشر زدوده شد و توحید خالص جای آن را گرفت، بتهای بیرونی، (مانند) شاه هم از میان خواهند رفت».
پژواک این گفته پدر طالقانی بلافاصله در رشت شنیده شد. هنگامی که فریاد درود بر فدایی- سلام بر مجاهد، توسط 400هزار تن از مردم، آسمان رشت را لرزاند. آنان شکستن بت دیکتاتوری را فریاد میزدند.
دانشگاه کانون اتحاد بر علیه دیکتاتوری. دانشگاه صنعتی قزوین امروز شاهد تظاهراتی بود
نمایشگاه ”شهدای بخون خفته خلق“ در پلیتکنیک بازگشایی شد. همزمان نمایشگاه تصاویر هنری و انقلابی در دانشکده هنرهای زیبا گشایش یافت. مشتی قوی، مشعل سرخ اتحاد، زن و مردی که پرچم همبستگی را برافراشتند، دهان زن مجاهدی که فریاد میزند ”نه“ ، اینجا آزادی که میخک سرخی کشته، آنجا مسلسلی که امتداد دستهاست. این تصاویر نشان از شعلههای سرکش قیامیست که تا پیروزی ادامه خواهد یافت.
کیهان امروز قسمتی از کتاب منیر شفیق، از انقلابیون فلسطین را چاپ کرد. در قسمتی از این متن آمده: «تفاوت یک انقلابی و فرصتطلب در هنگام طرح خواستهها و حرف زدن مشخص نمیشود. فرق اساسی بین آن دو هنگام پیاده کردن این حرفها و در عمل مشخص میشود».
3بهمن 1357
ارتشبد عباس قرهباغی امروز اعلام کرد ارتش از دولت قانونی پشتیبانی میکند. اما ضربات قیام دیگر رمقی برای رژیم باقی نگذاشته.
پدر طالقانی اعلام کردند اگر ارتش دست به کشتار بزند، مردم مسلح خواهند شد.
15هزار نفر از مردم آستارا بناهای یادبود انقلاب سفید شاه و جشنهای 2500ساله را ویران کردند و ساختمان ساواک را به آتش کشیدند.
خبر اعلام همبستگی افسران، ملوانان و کارکنان کشتیرانی ملی آریا با قیام مردم ایران امروز در کیهان به چاپ رسید.
امروز اهالی خیابان شاهپور تغییر نام این خیابان را اعلام کردند. مردم نام بنیانگذار سازمان مجاهدین خلق ایران، محمد حنیفنژاد را بر این خیابان گذاشتند.
مردم کرمان نیز دانشسرای آرشام در این شهر را به دانشسرای حنیفنژاد تغییر نام دادند.
همچنین بیمارستان قلب ملکه مادر، که چندی پیش نام گل سرخ انقلاب، مهدی رضایی بر آن نهاده شد، امروز شاهد برگزاری نمایشگاهی از عکسهای شهدای سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق بود. همچنین عکسهای صمد بهرنگی و گلسرخی زینت بخش این نمایشگاه بودند.
4بهمن 1357
دیوارهای اختناق با ضربات قیام مردم فرو میریزند. لایحة انحلال ساواک به مجلس تقدیم شد.
سرگرد ایوبی رئیس گارد دانشگاه جندیشاپور، هدف گلوله 2 ناشناس قرار گرفت.
با پیامی از پدر طالقانی، خانه معلم گشایش یافت. سخنرانان بر ایجاد نظمی نوین در جامعه و برکناری دیکتاتوری تأکید کردند.
اعلام جرم پدر مجاهد شهید مهندس کاظم ذوالانوار
کاظم ذوالانوار از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران، در سال 1350 توسط ساواک دستگیر شده بود. او موفق به فرار گردیده بود اما در 12مهر 1352 کاظم با نیروهای ساواک شاه درگیر شده و بهشدت زخمی شد. در نهایت بعد از شکنجههای وحشیانه توسط ساواک شاه بهشهادت رسید.
دانشگاه تبریز شاهد برگزاری نمایشگاهی در تجلیل از شهدای سازمان مجاهدین خلق ایران بود.
5بهمن 1357
کیهان سخنرانی مسعودرجوی در دانشگاه را منتشر کرد:
«بنام خدا و به نام خلق قهرمان ایران و بهنام تمامی شهدای خلق، بهویژه شهدای دانشگاه. شهدایی که به ما آزادیبخشیدند»... .
سخنان مسعود رجوی 4روز پس از آزادی از زندانهای شاه، در دانشگاه تهران بود. چندهزار نفر در این سخنرانی شرکت کردند. مسجد دانشگاه تهران ظرفیت جمعیت شرکت کننده را نداشت و تعداد زیادی در بیرون مسجد تجمع کردند. سردی هوا و بارش برف مانع از شرکت مردم و دانشجویان در این سخنرانی نشد.
کیهان امروز اطلاعیه اعلام مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران در برابر جریان اپورتونیستی را به چاپ رساند. در آخرین بند این بیانیه آمده است: «ایدئولوژی ما اسلام مبتنی بر جهانبینی توحیدیست که جامعه را با شیوههای انقلابی به سمت محو کامل استثمار و استقرار نظام توحیدی هدایت میکند».
برای محو کامل استثمار باید که در وادی پرداخت بها به پیش رفت. امروز سالگرد شهادت مجاهدین خلق مرتضی صمدیة لباف، مرتضی لبافینژاد و ساسان صمیمی بهبهانیست.
کارکنان کارخانه پولیکای آبادان بهعنوان همبستگی با خواستههای کارگران صنعت نفت، اعلام اعتصاب کردند.
کیهان خبر داد شاه از خیانت دوستانش رنج میکشد. تملقگویانی که تا چندی پیش جاوید شاه میگفتند، اکنون که دیکتاتور در آستانه سرنگونیست، بیشترشان او را ترک کردند.
6بهمن 1357
خیابان شاهرضا گلگون شد. دانشگاه تهران شاهد به خون خفتن 38تن از مردم بپاخاسته، توسط مزدوران شاه بود. گارد سرکوبگر شاه مسلسلهایش را در ورودی دانشگاه تهران مستقر کرد و به سمت مردم آتش گشود.
تبریز قهرمان هم پابپای تهران بپا میخیزد. شعارهای مرگ بر شاه از هر گوشه تبریز به گوش میرسید. کانون اصلی قیام خیابان پهلوی و میدان شهرداری بود. در همین هنگام تانکها وارد خیابان شدند و رگبار آغاز شد.
مردم قهرمان در مقابل رگبار تانکها سینه سپر کرده و فریاد میزدند، توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد.
شلیک تانکها نتوانست مردم بهپاخاسته را مرعوب کند. جوانان با بمبهای دستساز و کوکتل مولوتوف به تانکها حمله کرده و به مقابله برخاستند. بار دیگر جمعه، خیابانهای شهرهای ایران گلگون شد.
7بهمن 1357
خون شهدای روز گذشته، درخت قیام را آبیاری میکند. میلیونها نفر امروز به جای راهپیمایی رژه رفتند. تظاهرات تهران و شهرستانها چهره مبارزه جویانه داشت.
تا همین لحظه که ساعت 7 بعدازظهر است، صدای شلیک از هر گوشه رشت به گوش میرسد. در حالیکه مردم به خیابانها آمده و فریاد آزادی سرمیدادند، نیروهای سرکوبگر اقدام به شلیک گاز اشکآور کردند. اما تظاهرات هر لحظه اوج میگرفت.
در این هنگام مزدوران دیکتاتوری اقدام به شلیک به سمت مردم نمودند. مردم با قطع درختان و آتش زدن لاستیک راه را بر نیروهای سرکوبگر بستند. جوانان با پرتاب بمبهای دستساز و ککتل مولوتوف به مقابله برخاستند. تا همین لحظه 60تن مجروح شده و جوان 20سالهای بهنام حمید ابراهیمنژاد بهشهادت رسید.
اما خون شهیدان در شریان ملتی شکستناپذیر جوشانتر از گذشته جریان پیدا میکند. از تمامی شهرهای بهپاخاسته امروز این شعارها به گوش میرسد: «مجاهد مجاهد فدای راه خلق است، مسلسل مسلسل جواب ضدخلق است»، «تنها ره رهایی جنگ مسلحانه»، «ارتش خلقی بپا میکنیم، میهن خود را رها میکنیم»
روی پارچهنوشتههایی که مردم در تظاهرات شهرها حمل میکردند از جمله نوشته بود: «در پهن دشت انقلاب ایران، از خون پاک شهیدان، چه گلها که شکفتند، از خون فدایی، گلسرخ، از خون مجاهد، لاله».
8بهمن 1357
6ساعت جنگ خونین در تهران؛ میدان شهیاد امروز شاهد تظاهرات مردم بود. آنگاه مردم به سمت دانشگاه تهران بهراه افتادند. دانشگاه تهران امروز باز بود و تعداد زیادی در اطراف آن به چشم میخوردند.
خونبهای آزادی. در تظاهرات و برخوردهای خونین در تهران و شهرستانها، دهها نفر شهید شدند.
مردم با شهدا تجدیدعهد میکنند. تشییع جنازه معلم شهید احمد عطاآفرین در آستانه اشرفیه توسط هزاران تن از مردم برگزار شد.
خونهایی که از پیکر خلق، سنگفرش خیابانها را گلگون کرد، شرارههای خشم را شعلهور ساخت. میدانهای 24اسفند، ژاله، فوزیه، خیابانهای فرحآباد، شهباز، آیزنهاور، امیرآباد و مقابل دانشگاه تهران صحنه نبردهای خیابانی مردم با نیروهای سرکوبگر بود.
همزمان با درگیریهای خیابانی، کارگران صنعت نفت با اعتصاب خود ضربات خرد کنندهای به دیکتاتوری وارد میکنند.
حزب سوسیالیست فرانسه با مبارزات مردم ایران برای آزادی اعلام همبستگی کرد.
مادری از فرزند مبارزش میگوید. پسرم بهروز دهقانی مانند دیگر شهدای سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی از ظلم دیکتاتوری دست به اسلحه برد و به مبارزه برخاست و بهشهادت رسید. این مادر در خاطرهای گفت: روزی در زندان که به ملاقات پسرم رفتم، زنی شکنجه شده را دیدم. تصویر این زن دلاور که در برابر شکنجهگران ساواک ایستاده بود، همیشه در ذهنم نقش بست. بعدها فهمیدم او معصومه شادمانی، عضو سازمان مجاهدین خلق ایران است.
9بهمن 1357
امروز دانشجویان دانشگاه تهران در بیانیهیی گفتند: «مجاهدین کسانی بودند که در سختترین شرایط خفقان و دیکتاتوری پلیسی سرسختانه بر مواضع اصولی خود پافشاری کرده و به مبارزه خود علیه رژیم ادامه دادند».
«کارگران نقش سرنوشتساز در انقلاب ایران دارند». این پیام مسعود رجوی و موسی خیابانی به کارگرانیست که برای دیدن مجاهدین از بند رسته گرد آمده بودند.
دیروز غلامحسین دانشی نماینده مزدور آبادان در مجلس رژیم، در مقابل خانهاش هدف گلوله قرار گرفت.
مزدوران هراسناکند. بهدنبال شلیک به یک نماینده مزدور رژیم، امروز تعدادی از نمایندگان مجلس اعلام کردند استعفا خواهند داد.
هیچ مزدوری از انتقام خشم خلق در امان نیست. امروز یک اتوبوس ارتش که تعدادی از چماق بهدستان را حمل میکرد و در میدان 24اسفند 2 تظاهر کننده را زیر کرده بود، توسط مردم در میدان کندی به دام افتاد و به آتش کشیده شد.
کارکنان مخابرات برای همبستگی با شهدای قیام بیرجند اعتصاب کردند.
امروز دانشگاه تهران مملو از خشم و فریاد بود. مردم فریاد میزدند: «فلق دوباره رنگ خون گرفت/ بهسر حجابی لالهگون گرفت/ سعید محسن جان به کف نهاد/ رضایی ما جان خود بداد/ جهاد جهاد جهاد»
10بهمن 1357
قیام روز بروز رادیکالتر میشود. کلانتری دوم سنندج توسط مردم مسلح مورد حمله قرار گرفت.
در خبری دیگر اعلام شد 3تن از نیروهای سرکوبگر توسط مردم از پای درآمدند.
فریادهای ”رهبران ما را مسلح کنید“ صحن دانشگاه تهران را لرزاند.
سرلشکر ژاندارم، تقی لطیفی که در تظاهرات به دست مردم خشمگین گرفتار گشته بود، بهشدت توسط مردم گوشمالی داده شد.
مردم دیگر به شعار و پرتاب کوکتل مولوتوف قناعت نمیکنند. آنها میخواهند مسلح شوند. تهران در تب و تاب انقلاب میسوزد. تظاهرات بیشتر در جنوب شهر، خیابان شاهرضا، آیزنهاور، میدان 24اسفند و سیمتری ادامه داشت.
پدر طالقانی آخرین هشدارها را به نیروهای سرکوبگر میدهد. او در بیانیهیی گفت: «به ارتشیان میگوییم به صفوف مردم بپیوندند. بدیهیست فرماندهان شما تنها همان عده معدودی هستند که بقای خود را در ادامه خونریزی و کشتار مردم بیگناه میبینند».
گروهبان نیروی هوایی، احمد امجدیمنش به ندای وجدان پاسخ داد و صف نیروهای دیکتاتور را ترک کرد. او در تظاهرات بهشهادت رسید. نثار گل از سوی مردم بر جنازه شهید پایانی ندارد.
انجمن اسلامی دانشجویان و اساتید دانشگاه پلیتکنیک تهران طی اطلاعیهای خبر مراسم یادبود مجاهد شهید احمد رضایی را اعلام کرد. احمد رضایی اولین شهید سازمان مجاهدین خلق بود که در درگیری با مأموران ساواک شاه با انفجار نارنجکش، خود را همراه با تعدادی از مزدوران ساواک منفجر کرد. از آن روز سنت شهادت و پرداخت بها برای آزادی، تبدیل به یک ارزش گشت.
11بهمن 1357
نمایشگاه «شهدای جنبش نوین ایران» در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد. همچنین قرار است مهدی سامع از مسئولان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در رابطه با «ضرورت وحدت نیروهای انقلابی» سخنرانی داشته باشد.
تظاهرات در شهرهای مختلف کشور ادامه دارد. رشت، همدان، ایوان غرب، کاشان، اراک، اهواز، بابل، آباده، سنقر کلیایی، اصفهان، بندر عباس، شیراز، بروجرد و شهرهای دیگر میهنمان شاهد خیزش و درگیری مردم و جوانان با نیروهای سرکوبگر بودند.
امروز یک سرباز ارتش که در خرمشهر به مردم پیوسته بود، خونش را فدیه آزادی خلقش نمود. وقتی نیروهای سرکوبگر از او خواستند جاوید شاه بگوید، به بهای خونش ذلت تسلیم را نپذیرفت.
یک استوار نیروهای سرکوبگر در همدان مورد اصابت گلوله مردم قرار گرفت و کشته شد. همچنین یکی دیگر از مأموران سرکوبگر هدف رگبار خشم مردم قرار گرفت.
12بهمن 1357
کیهان گزارش مراسم یادبود مجاهد شهید احمد رضایی در دانشگاه پلیتکنیک را به چاپ رساند. یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در این مراسم گفت: «تاریخ مبارزات خلقها بیانگر این واقعیت است که شکستن بنبستها در شرایطی که شیوههای معمول کارآیی خود را از دست میدهند، برای پیروزی ضرورت ارتقاء مبارزات به کیفیتهای نوین را الزامآور میگرداند».
«نیروهای انقلابی باید در تدارک مراحل مهمتر آینده باشند». این جملهیی از نامه دانشجویان هوادار مجاهدین به اساتید دانشگاه است. در این نامه همچنین آمده است: «مجاهدین پیش از اینکه با تنگ نظری و مصلحتجویانه به فکر منابع کوتاهمدت خود باشند، پایبند به اصول انقلابی خود و منافع خلق قهرمان ایران بودهاند».
مادر 2 عضو شهید سازمان چریکهایی فدایی خلق ایران، از قهرمانی فرزندان میگوید. فرزاندانم مهدی و شیرین فضیلتکلام، در 2 نبرد جداگانه در سال 1351 و 1353 با مأموران ساواک درگیر شدند. مهدی در خیابان سلیمانیه شهید شد و شیرین در میدان فوزیه زخمی و دستگیر گردید. او قهرمانانه زیر شکنجههای ساواک مقاومت کرد و لب از لب نگشود و در زیر همان شکنجههای وحشیانه بهشهادت رسید.
کیهان خبر داد دیروز جوانان با موتور به خودروی سرهنگ معتمدی، رئیس مزدور شهربانی کرمان نزدیک شده و بروی خودروی او رگبار باز کردند.
خمینی وارد ایران شد. در حالیکه میلیونها تن از مردم به استقبال او شتافته بودند، در جواب سوالی که چه احساسی دارد، پاسخ داد «هیچی».
تاریخ نشان داد که در پس همین پاسخ پر نخوت، چه خیانت عظیمی به اعتماد میلیونها ایرانی که به استقبال او شتافته بودند، قرار دارد. دزد بزرگ قرن که بر روی موج انقلاب مردم ایران و خون شهدا سوار شد، رژیمی را بنیان گذاشت که جز رذالت و جنایت ارمغانی برای مردم ایران نداشت.
13بهمن 1357
یاسر عرفات رهبر جنبش فتح و سازمان آزادیبخش فلسطین، طی پیامی به ملت قهرمان ایران اعلام کرد: سقوط شاه ایران نشانه سقوط همه رژیمهاییست که آلت دست میباشند.
فریدون زندی معروف به اسدی سالیان در شکنجه و اعدام انقلابیون ایران دست داشت، هدف رگبار مردم قرار گرفت.
در پی کشتار مردم توسط ارتش شاه، مردم روی دیوار ساختمان اداره جغرافیایی ارتش نوشتهاند: «منتظر اقدامات انتقامی ما باشید».
جوانان و دانشجویان ایرانی در بیروت و کانبرا پایتخت استرالیا، به سفارت رژیم شاه حمله کرده و عکسهای شاه را پایین کشیده و آتش زدند.
14بهمن 1357
سومین سالروز شهادت مجاهد خلق، احمد احمدی فرا رسید. او در سال 1354 توسط مأموران ساواک شاه دستگیر و زیر شدیدترین شکنجههای وحشیانه قرار گرفت. در نهایت مزدوران ساواک که نتوانستند این مجاهد را در هم بشکنند، او را بهشهادت رساندند.
30فروردین 1354 مأموران ساواک شاه، با اطمینان از قدرت مطلق دیکتاتوری، 2تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران و 7تن از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را در تپههای اوین به رگبار بستند. آنان فکر نمیکردند تنها 3سال بعد قدرت دیکتاتور که خللناپذیر مینمود با قیام مردم درهمشکسته شود.
مأموران هراسناک ساواک که انتقام خشم خلق را میبینند، تقصیر را به گردن یکدیگر میاندازند. آنها طی مطلبی که در کیهان امروز چاپ شد نوشتند: «در رابطه به کشتن 9 چریک، لازم به یادآوریست که در آن سالها سرهنگ دوم منصور زمانی رئیس زندان بود».
از هر گوشه ایران فریاد مرگ دیکتاتوری برمیخیزد. امروز تظاهرات و درگیری مردم با نیروهای سرکوبگر شاه در شهرهای لاهیجان، آبادان، کرمان، شیراز، کاشان و شهرهای دیگر ادامه داشت.
شاه در مصاحبهای با فیگارو گفت: «تمام اینها یک جریان نادرست است. همیشه ماجراجویانی وجود دارند». شاه به همدستی تاریخی میان دربار و آخوندها اشاره کرد و گفت: «در سال 1920... این آخوندها بودند که مصرانه از پدرم خواستند، ژنرال رضاخان خود را پادشاه بنامد».
15بهمن 1357
سازمان ملی دانشگاهیان ایران، در بیانیهیی گفتند: «این نظام بهطور مسالمتآمیز میدان را خالی نخواهد کرد». دانشجویان با بیان این جمله ضرورت مبارزه قهرآمیز و مسلحانه با دیکتاتوری را خاطرنشان کردند.
استادی که تا چندی پیش در دانشگاه تدریس میکرد، امروز بزرگترین درس، درس آزادی و پرداخت بها برای آن را به تمامی ایران داده است. استاد کامران نجاتالهی که 40روز پیش در قیام بر علیه دیکتاتوری خونش را فدیه راه آزادی ایران نمود.
امروز هزاران تن از مردم و دانشجویان در بهشتزهرا جمع شده تا چهلم استاد نجاتالهی و هفتم شهدای دانشگاه تهران را گرامی بدارند. سخنرانان بر ضرورت قیام تا پیروزی نهایی بر علیه دیکتاتوری، تأکید کردند.
قیام تا آزادی ادامه دارد. امروز هم شهرهای مرودشت، ساری، کرج، گلپایگان، همدان و شهرهای دیگر شاهد تظاهرات و درگیری مردم با نیروهای سرکوبگر بودند.
با اوجگیری قیام، دیکتاتوری مهرههای تملق گوی خود را هم قربانی میکند. امروز از طرف فرمانداری نظامی عبدالمجید مجیدی و هوشنگ نهاوندی از وزرای کابینه هویدا و شریف امامی دستگیر شدند. رژیم میخواهد با این مانورها مقداری از خشم مردم را بکاهد. اما مردم تنها یک خواسته دارند: سرنگونی تام و تمام دیکتاتوری سلطنتی.
16بهمن 1357
در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نمایشگاهی از تابلوهای عکسهای انقلابی برپا گردید. در میان تابلوها این تصاویر به چشم میخورد: مشتهای خشم، گلولههای آتشین، تفنگ، مشعل و دستهای اتحاد. یکی از مسئولان نمایشگاه گفت: «مردم ایران برای اولین بار در دانشگاه آن چیزهایی را یاد میگیرند که باید یاد بگیرند. انقلاب، مقاومت و نبرد مسلحانه علیه دیکتاتوری».
ستاد بزرگ ارتشتاران در یک واکنش هراسآلود اعلام کرد: «هرکس در مقام تضعیف روحیه پرسنل نیروهای مسلح شاهنشاهی برآید، مورد تعقیب قرار خواهد گرفت».
شورای دانشجویان دانشگاه تهران طی بیانیهیی اعلام کرد: «خون شهیدان راه استقلال و آزادی، حد فاصل انقلاب و ضدانقلاب است».
کاظم مجیدی، از فرماندهان نیروهای سرکوبگر، توسط مردم با سلاح سرد از پای درآمد.
دانشجویان و استادان دانشکده ناجی کاشان اعلام کردند، نام این دانشکده را به دانشکده مجاهد شهید علیاصغر بدیعزادگان، از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران تغییر دادند.
17بهمن 1357
کیهان جریان پیوستن چند تن از سربازان ارتش به مردم و مبارزه و شهادت آنان را به چاپ رساند. درجهدار ارتش، سیدعلی علوی که صف خود را از نیروهای سرکوبگر جدا کرد، در بندرعباس توسط مزدوران ساواک بهشهادت رسید.
سرباز وظیفه، ناصرالدین امیدی آباد که تحمل سرکوب مردم توسط نیروهای سرکوبگر را نداشت، به جای اینکه سلاحش را به سمت مردم بگیرد، به سمت فرماندهان مزدور خود گرفت. او در حمله مسلحانه به نهارخوری افسران گارد سرکوبگر شاه در لویزان شرکت کرد و بعد از به خاک افکندن تعدادی از آنان، جانش را برای مردم و میهنش فدا کرد.
مبارزه قهرآمیز خواست مردم است. امروز کیهان خبر داد، در بخشهایی از کرمانشاه کلاشینکف و کلت به فروش میرسد. مردم که پیروزی را در مسلح شدن میبینند اقدام به خریدن سلاح میکنند. آنان همچنین با طرح قبلی و بهصورت جمعی به مأموران سرکوبگر حمله کرده و سلاحهای آنان را مصادره میکنند.
امروز اعلام شد بر اثر مبارزات و اعتصابهای کارگران صنعت نفت، دستگاههای سرکوبگر وابسته به صنعت نفت منحل گردیدند.
و باز هم دانشگاه، کانون قیام و آگاهی. امروز گروهی از فارغالتحصیلان دانشکده فنی تهران چگونگی بهشهادت رسیدن همکار و همکلاسیشان، مهندس عباس میرحیدری را اطلاع دادند.
18بهمن 1357
«سقوط دیکتاتوری قدمی از راه طولانی انقلابی ماست». این تیتر مصاحبه مسعود رجوی با روزنامه کیهان است که امروز منتشر شد. در این مصاحبه از جمله آمده است: «حداکثر حقوق دموکراتیک همه نیروهای مردمی باید رعایت شود».
دانشگاه از پیشتازان انقلاب درس مبارزه را فرا میگیرد. امروز دانشجویان دانشگاه مشهد اعلام کردند هفته تجلیل از شهدای سازمان مجاهدین خلق ایران را اعلام کردند. آنها از مسئولان سازمان مجاهدین درخواست کردند با سخنرانیهای خود، تجارب این سازمان در مبارزه مسلحانه با دیکتاتوری شاه و برای آزادی را توضیح دهند.
سرپرست پیشین پزشکی قانونی پرده از یک جنایت برداشت. او در افشاگریاش که در کیهان به چاپ رسید، از جمله گفت: «آن گروه 9نفره، از جمله جزنی و ظریفی و یارانشان که در زیر شکنجههای سبعانه ساواک چون کوهی استوار مقاومت کرده و حاضر نشدند شرف و حرمت انقلابی خود را از دست بدهند، بهعنوان اینکه حین فرار کشته شدند، در سال 1354تیرباران گردیدند».
تظاهرات و خیزشها ادامه دارد. امروز تظاهرات مردم زاهدان به خون کشیده شد. تبریز قهرمان هم شاهد تظاهرات صدها هزار نفر از مردمی بود که مرگ دیکتاتوری را فریاد میزدند.
سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی ارتش شاه پرسنل نیروی هوایی که قصد ترک خدمت را دارند را تهدید کرد.
همچنین نماینده آبادان در مجلس خبر داد، استعفای خود را اعلام کرده است.
کیهان خبر داد: «جوانان مسلح سرهنگ مزدور بهمن شکوری، از فرماندهان سرکوبگر لشکر 64 رضاییه را به رگبار بستند».
19بهمن 1357
امروز سالروز حماسه سیاهکل است. حماسهای که خون انقلابیونی بزرگ از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران آن را در صفحه تاریخ ایران مهر کرد. کیهان گزارش کاملی از نبرد سیاهکل را به چاپ رساند.
در 19بهمن 1349 هنگامی که سکوت ناشی از دیکتاتوری شاه از ثبات رژیم حکایت داشت، ناگهان صدای رگبار تعدادی چریک که به پاسگاه مزدوران در سیاهکل حمله کردند، دیوار اختناق را شکست. این عملیات جرقهای شد تا شرارههای مبارزه مسلحانه توسط انقلابیون این مرز و بوم طومار دیکتاتوری را در هم بپیچد. چند روز بعد ساواک و ارتش شاه این چریکها را در جنگلهای شمال به محاصره در آورد. بعد از نبردی حماسی که در آن بیش از 60تن از مزدوران شاه به هلاکت رسیدند، چریکها به عهدشان با خلق وفا کرده و بهشهادت رسیدند.
دانشگاه تهران شاهد برگزاری مراسم گرامیداشت حماسه سیاهکل بود.
گروهبان مظفر خان محمد از فرماندهان سرکوبگر همدان، به دست یک ارتشی غیرتمند به هلاکت رسید. چندی پیش نیز استوار ملوکی از دیگر فرماندهان سرکوبگر همدان به دست سربازان زیر دستش به قتل رسید.
در پی به رگبار بستن سرگرد عیوقی از فرماندهان سرکوبگر اهواز، امروز گروهی از مردم مسئولیت حمله به این مهره رژیم را با افتخار به عهده گرفتند.
در پی پیوستن همافران نیروی هوایی به قیام مردم، سازمان ملی دانشگاهیان طی بیانیهیی اعلام کرد: «دانشگاهیان، همافران را تنها نمیگذارند».
درگیری مردم با نیروهای سرکوبگر ادامه دارد. امروز در گرگان مردم و جوانان با ارتش مزدور شاه درگیر شدند. جوانان با سلاح به سمت مزدوران شلیک میکردند.
20بهمن 1357
صدای تیراندازی و فریادهای اضطرابآلود از دوشان تپه به گوش میرسد. خبر، مانند بمبی در تمامی تهران منفجر میشود: «افراد گارد به همافران یورش بردند. درگیری شدید بین دو طرف در جریان است».
هماکنون مردم دستهدسته به سمت پایگاه نیروی هوایی در دوشان تپه سرازیر شدند. آنهایی که سلاح دارند با سلاح، آنهایی که سلاح ندارند با چوب و سنگ وعدهیی هم بر بالای پشتبامها با فریاد الله اکبر.
همافرانی که صف خود را از دیکتاتوری شاه جدا کرده و به مردم پیوسته بودند، ساعتهایی پیش مورد یورش وحشیانه گارد سرکوبگر شاه واقع شدند. خبرها حاکی از آن است که آنها به مقاومت مسلحانه در برابر گارد برخاستند.
مردم از بیرون پادگان به سمت نیروهای سرکوبگر شلیک میکنند. درگیری بهشدت ادامه دارد.
بنا به گزارشهای رسیده، تعدادی از افراد گارد به هلاکت رسیدند. همچنین تعدادی از مردم و همافران نیز، قهرمانانه بهشهادت رسیدند.
نیروهای سرکوبگر از تانکهای غولپیکر چیفتن و انواع خودروهای نظامی برای سرکوب مردم و همافران استفاده میکنند. اما اتحاد مردم و عزم جزم آنها، سدی محکم در برابر نیروهای سرکوبگر ایجاد کرده است. تا همین لحظه چندین تانک و خودروی نظامی گارد توسط مردم منهدم گردیده است.
درگیری سنگین کماکان ادامه دارد. صدای رگبار و انفجار از دوشان تپه با شدت تمام به گوش میرسد. این صداها با فریادهای اللهاکبر مردمی که بر بالای بامها در حمایت از همافران شعار میدهند، در آسمان تهران به هم آمیخته است.
21بهمن 1357
«مسلمان بپا خیز، همافرت کشته شد». این شعار هزاران تن از مردمیست که از هر گوشه تهران به یاری همافران دلیر سرازیر شدند.
از دیشب درگیری سنگین در مرکز آموزش نیروی هوایی در دوشان تپه ادامه داشت. تهران تکبیر گویان بیدار مانده است. تهران مضطرب و نگران است؛ فریاد اللهاکبر به سپیدی سحر میکشد.
به گزارش کیهان عده زیادی از همافران مسلح از پادگان بیرون آمده و خطاب به مردم فریاد میزنند: «ما بهخاطر شما میجنگیم، به خانههایتان بروید تا ما با آزادی عمل پاسخ افراد مسلح گارد را بدهیم».
اما مردم حاضر به ترک همافران قهرمان نیستند. آنها همه خود را یک ملت بیشکست میدانند. مردم همافران مجروح را به خانههای خود برده و فریاد میزنند: «ما شما را تنها نمیگذاریم».
مردم همچنین میلههای فلزی لای چرخ تانکها و خودروهای گارد گذاشته و آنها را از کار میاندازند. همچنین تعدادی ژ3 و سلاحهای دیگر را از سربازان گارد گرفته و به همافران و مردم دیگر داده و همگی به جنگ با نیروهای سرکوبگر میروند.
آخرین گزارشها حاکی از آن است که مردم با سوراخ کردن دیوار پادگان به داخل آن برای کمک به همافران رفتند. هماکنون پادگان و اطراف آن بهدست مردم و همافران افتاده و نیروهای گارد با دادن تلفات مجبور به عقبنشینی شدند.
همچنین بنا به گزارشهای رسیده، ستون تانکی که برای کمک به نیروهای گارد عازم دوشان تپه بود، در بین راه تانکها توسط مردم به آتش کشیده شد و سرلشکر ریاحی، فرمانده این ستون هم مورد اصابت گلوله مردم قرار گرفت. نبردهای 2روز گذشته دوشان تپه نشان داد، نیروهای سرکوبگر بهرغم هر گونه لشکر کشی، در مقابل مردم بهپاخاسته و متحد، محکوم به شکست هستند.
اما این اقدامات هم دیگر اثر ندارد. در پی درگیریهای دیروز و امروز مردم بهخصوص در شرق تهران اقدام به سنگربندی خیابانها و توزیع اسلحه کردند.
شرارههای نبرد با نیروهای سرکوبگر از تهران به شهرهای دیگر ایران هم میرسد. بنا به گزارش کیهان امروز مردم مسلح با 2 خودرو به پاسگاه ژاندارمری بالانچ ارومیه حمله کرده و تعدادی از مزدوران سرکوبگر را از پای درآوردند. ایران سراسر آتش و قیام است.
22بهمن 1357
جنگ تانکها با مردم مسلح در خیابانها.
تهران در آتش میسوزد. ارتشی که تا یکسال پیش شاه را تبدیل به ژاندارم منطقه کرده و ابرقدرتهای جهان از آن بهعنوان جزیره ثبات نام میبردند، در حال له شدن زیر گامهای مردم مسلح است.
مجاهدین خلق ایران و همرزمانشان در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، در نبردهای مسلحانه امروز نقش فعال دارند. خبرنگار کیهان از میدان فوزیه گزارش داد تعدادی از چریکهای سازمان مجاهدین خلق بین انبوه مردم سلاح توزیع کرده و به آنها آموزش میدهند. مردم از پیشتازان انقلابشان هم همین انتظار را دارند.
مردم گام به گام به پیش میروند. به گزارش کیهان صبح امروز ستاد ژاندارمری در خیابان 24اسفند سقوط کرد. مزدورانی که تا چندی پیش در مقابل مردم ایستاده بودند، اسلحههای خود را بالا گرفته و زبونانه تسلیم شدند.
ساعت 11 صبح مردمی که به مسلسل سازی در فرح آباد حمله کرده بودند با حفر سوراخ در دیوار به درون مسلسل سازی رخنه کرده و آن را تسخیر کردند. در این تهاجم سلاح و فشنگ زیادی به دست مردم افتاد.
از دیشب در گوشه و کنار تهران سلاح گرم در بین مردم تقسیم میشود. گروههایی که سلاحها را به مردم تحویل میدهند، ابتدا از متقاضی میخواهند به قرآن قسم بخورد که سلاح را فقط علیه نیروهای سرکوبگر دیکتاتوری استفاده کند. متقاضی سپس سلاح را تحویل گرفته، بوسهای بر آن زده و یک تیر هوایی شلیک میکند. اگر نیاز باشد، همانجا یک آموزش مختصر داده میشود.
نیروهای سرکوبگر آخرین تلاش خود را میکنند. 2 گروهانی که از قزوین به سمت تهران برای کمک به گارد جاویدان حرکت کرده بود، در ورودی شاهدشت به اتوبان، توسط مردم کرج محاصره شد. مردم پل پشت سر آنها را تخریب کرده، خودروهای آنان را آتش زدند و سلاحهای آنان را به غنیمت گرفتند.
رویتر در یک خبر فوری اعلام کرد: «تانکهای سنگین وارد مناطق اصلی نبرد در تهران شدند. مردم مسلح به مقابله با آنان برخاستند».
2 سرباز به کیهان خبر دادند دیروز بعدازظهر با جمعی از جوانان مسلح به کلانتری نارمک حمله کردیم. مزدوران ابتدا مقاومت کرده اما در نهایت در ساعت7 بعدازظهر کلانتری سقوط کرد. عدهیی از مزدوران کشته و عدهیی تسلیم شدند.
محلههای تهران به سنگرها و دژهای نظامی تبدیل شده است. مردم در هر گوشهیی خیابانها را سنگربندی میکردند.
ابهت تانکهای غول پیکر چیفتن مردم را مرعوب نمیکند. کیهان گزارش داد در گرماگرم جنگهای خونین بین مردم و نیروهای مسلح شاهنشاهی، مردم تانکها و هلیکوپترها را از کار انداختند .
دانشگاه سنگر مبارزه و آزادی. به گزارش کیهان دیروز و امروز دانشگاه تهران حالت عادی خود را از دست داده بود. دانشگاه سنگربندی شده و در هر گوشهیی چریکهای مجاهد و فدایی در حال آموزش نظامی به انبوهی از مردم و دانشجویانی بودند که به دور آنها حلقه زده بودند.
رادیو لندن خبر داد مردم 5 کلانتری را تسخیر کردند.
بنا به گزارش خبرنگاران کیهان، اکثر نقاط تهران به تصرف مردم درآمده است.
مردم تبریز از دیشب که خبر حمله گارد به نیروی هوایی را شنیدند، در حمایت از مردم تهران به خیابانها ریختند. مردم اصفهان و مشهد و شهرهای دیگر هم در خیابانها فریاد مرگ دیکتاتور را سردادند.
حدوداً در ساعت یک و پانزده دقیقه بعدازظهر، رادیو برنامه خود را قطع کرده و اعلامیه ارتش مبنی بر بیطرفی را پخش کرد.
بدین ترتیب نیروهای سرکوبگر تسلیم خلقی بهپاخاسته و شکست ناپذیر شدند. امروز 22بهمن 1357 انقلاب ایران پیروز شد. دیکتاتوری سلطنتی سرنگون شد. اشک شوق بر چهره مردم جاری ست. تمام ایران یکپارچه غرق شور و شوق پیروزیست. مردم به یکدیگر تبریک گفته و در هر گوشه به پایکوبی برخاستند.
22بهمن روز سرنگونی دیکتاتوری سلطنتی بهدست خلق قهرمان ایران.