جنایت حکومت ولایتفقیه، علیه هموطنان اهل سنت، آتش به جان هر ایرانی و هر انسان دیگر میزند. همین روزها هم روزهای یادبود قتلعام بیش از سی هزار زندانی مجاهد در سال 67 است. راستی چگونه میتوان این همه درد را تاب آورد؟ چگونه میتوان به نفس کشیدن ادامه داد، بدون اینکه همه یاختههای قلبت را پر از آتش کنی تا این سلسلهی آخوندقاتلان خونخوار را براندازی. اما آن آتش را از کجا میتوانی بگیری؟ از عشق به آرمانی که روزی را میخواهد بدون دار و خونخوار... . و برای این همه، باید که وجود خویش را از هر تعلقی آزاد کنی.
ترانهی زیر با همین عشق به ایران سروده شده، تقدیم به همه آنها که از ستمی که بر مردم ایران از جمله اهل سنت میرود، آتش گرفتهاند:
«تا تو عشق من باشی»
همه عشقامو کشتم، تا تو عشق من بشی
کی میشه؟ عزیزم ایرون، دوباره وطن بشی؟
پر سنگقبر معشوق، دلم امروز یه مزاره
همه شون مردن و رفتن، همه شونو کشتنم! آره!
حالا بازم بیتوقع هر چی دارم
می ریزم به پای عشقت ای نگارم
انتخاب کن ای که شیرین منی
تیشه، توُ بُن کدوم کوهسار بذارم
واسه تو عشقامو دادم، عشقی که وجود من بود
خاک تو خاک عزیزم، مُهر هر سجود من بود
خونه خالی از برادر، نه بابا موند و نه مادر
ولی باز میگم عزیزم، میام این راهو تا آخر
حالا بازم بیتوقع هر چی دارم
می ریزم به پای عشقت ای نگارم
انتخاب کن ای که شیرین منی
تیشه توُ بُن کدوم کوهسار بذارم
یا میگیرمت درآغوش روز رؤیا
یا تو میکِشیم به خود رو خاک خونی
می کُشم اونکه اسیرت کرده، ای یار!
عشق من میبرتم تا سرنگونی.
ب. پرواز.
خامنهای: اعدام میکنیم و با این مسأله شوخی نمیکنیم
خامنهای که سخنانش تحتعنوان «جلسه پرسش و پاسخ در دانشگاه تهران» از رادیو رژیم (15آذر 1367) پخش میشد، در پاسخ به سؤال مکتوب دانشجویان گفت: «اما اعدامیها، اعدامهای جمعی در ایران… رادیو منافق هم همین را میگوید. مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داریم برای کسانی که مستحق اعدامند…
این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حمله مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی… ارتباط دارد، او را بهنظر شما باید برایش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطشان با آن دستگاه مشخص شده، باید چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم میکنیم. با این مسأله شوخی که نمیکنیم».
سؤال و جواب دیگر: «علت بیتوجهی کامل جمهوری اسلامی به مسائل حقوقبشر و اجازه ندادن به کارشناسان حقوقبشر سازمان مللمتحد برای بررسی این مسأله چیست؟ و علت اعدامهای مشکوک در ایران، آیا اعدامهای قبلی، تا کنون توانسته که دردی را دوا بکند؟»
خامنهای: «این لحن سؤال، لحن همین سؤال رادیوهای بیگانه و بعضی از محافل بیگانه است. آن که مینویسد علت بیتوجهی کامل به مسائل حقوقبشر چیست، ما این را قبول نداریم، قبول نداریم ما، بههیچوجه».
خامنهای سپس با اعتراف به اینکه علت اعدام هواداران مجاهدین وحشت رژیم از خطر براندازی و سرنگونی است، گفت: «آنهایی که علیه ما در دنیا راجع به حقوقبشر حرف میزنند، آنها دلشان میخواهد منافقین و دشمنان نظام و کسانی که قصد براندازی این نظام را دارند، هر کاری میخواهند بکنند. نظام در مقابل اینها هیچ عکسالعملی نشان ندهد… نمیشود، این برخلاف مصالح مردم (!) است، برخلاف مصالح انقلاب (!) است… ما اجازه نمیدهیم که این نماینده حقوقبشر بیاید…»
خبرگزاری رویتر (15آذر 67) : «خامنهای گفت هنگامی که رژیم زندانیان سیاسی را اعدام میکند فرامین الهی را به اجرا درمیآورد... [اعدامها] ممکن است مشکلی را حل بکنند و یا نکنند... من در قوه قضاییه نیستم، اما اعدامها را تأیید کرده و آنها را میپذیرم».
رسانههای و مهرههای باندهای حکومتی، انتشار صحبتهای منتظری درباره قتلعام سال 67 را در راستای اثبات حقانیت مجاهدین ارزیابی کرده و سوز و گداز کردند.
آخوند انصاری عضو دفتر خمینی انتشار فایل صوتی منتظری را به سود مجاهدین دانست و گفت: انتشار این نوار بعد از 28سال، احیای آنان و مشروعیت زایی برای آنهاست.
سپاه پاسداران نیز در خبرگزاری خود درباره انتشار فایل صوتی منتظری نوشت که انتشار این فایل صوتی با استقبال مجاهدین مواجه شده است.
یک رسانه حکومتی دیگر نوشت این فایل صوتی در راستای پروژه تطهیر رجوی ارزیابی میشود.
به دنبال پخش سخنان جانشین وقت خمینی در بحبوحه کارزار سراسری داخلی و بینالمللی برای گرامیداشت بیست و هشتمین سالگرد قتلعام۶۷ اطلاعات خامنهای دستور جلوگیری از پخش نوار و برداشتن فایل آن را صادر کرد.
بخشهایی از نوار صدای منتظری (جانشین معزول خمینی)
انتشار نوار منتظری در بحبوحه کارزار سراسری خانوادههای شهیدان و زندانیان سیاسی بهمناسبت بیست و هشتمین سالگرد قتلعام سال۶۷، که در داخل و خارج کشور طنین گستردهیی پیدا کرده است، رژیم ولایت فقیه را از چشمانداز مکافات جنایات وحشیانهاش هراسان کرد.
وزارت اطلاعات و بیتالعنکبوت خامنهای دستور برداشتن فایل این نوار را صادر کرد و مقامات و رسانههای رژیم سراسیمه به دست پا افتادند و از نزیک شدن رویارویی بزرگ ابراز وحشت کردند.
نوار ملاقات آقای منتظری با هیأت مرگ و مجریان دستور خمینی جلاد برای قتلعام مجاهدین زندانی در سال ۶۷ پس از ۲۸سال، بار دیگر ضرورت محاکمه بینالمللی سران رژیم و مجریان این جنایت هولناک را که در بالاترین مقامات حاکمیت حضور دارند به اثبات رساند؛ مجرمانی چون ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان -تولیت کنونی آستان قدس رضوی و از مهرههای ویژه خامنهای در خبرگان که تا چندی پیش دادستان کل بود)، مصطفی پورمحمدی (نماینده وزارت اطلاعات - وزیر کنونی دادگستری در کابینه آخوند روحانی)، حسینعلی نیری (قاضی شرع وقت) و مرتضی اشراقی (دادستان وقت).
دژخیم مرتضی اشراقی (دادستان وقت)
منتظری – 24مرداد67:
برای من نقل کرد گفت یک کسی برادرش زندان بود، بعد آخرش که مثلاً توی این جریان افتاد، گفتند که خواهرش هم متهمه. رفتن خواهرش را هم آوردن، خودش رو اعدام کردن، خواهرش دو روز بود اصلاً آورده بودند. بهش گفتند گفت خوب من نسبت به اینها علاقه دارم، گفت خواهرش شانزده پانزده سالش بود. گفت چون حالا برادرش اعدام شده که اینکه دختر است گفت این رو هم اعدام کنین و اعدامش کردن. اینها بعداً روز قیامت، جواب خدا رو چی میدی؟
ده دفعه تا حالا به احمد آقا گفتم ولله من بیش از تو دلم برای امام میسوزه، من میخوام پنجاه سال دیگه برای آقای خمینی قضاوت نکنند، بگن آقای خمینی یک چهره خونریز، سفاک و قتالی بود، من نمیخواهم در تاریخ اینطوری باشه، چهره ولایتفقیه رو ما کریه نشان دادیم به حضرت عباس پیش مردم، در اثر این تندرویها و بازداشتهایی که بوده، این قدر بازداشت نبوده سر اسلام، این همه کارها که نبوده، این یک.
فراخوان به محاکمه بینالمللی سران این رژیم به اتهام جنایت علیه بشریت
2 -اینگونه قتلعام بدون محاکمه آنهم نسبت به زندانی و اسیر (اسیر شماست دیگه) قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم میکند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق میکند. مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.
در جنگ هوازن، مالک ابن عوف النصری رئیس هوازن، وقتی که فهمید مکهاییها شکست خوردن، گفت مکهاییها عرضه نداشتن، ما به حساب محمد میرسیم. سی هزار نفر جمع کرد و با محمد جنگ کردند. بعد هم فرار کرد رفت. بعد پیغمبر قوم و خویشهایش را اسیر کرد، زن و بچه این هم اسیر شدن، زن و بچهاش را فرستاد پیش سفیه عمهاش در مکه بود و گفت اینها را نگهدار و اموالشان را هم نگه دار. به اینها گفت به مالک بگو اگر آمد اظهار ندامت کردی و مسلمان شدی اموالت را بهت میدم، زن و بچهات رو بهت میدم، صد شتر هم اضافه بهت میدم، ریاست قومت ام را هم بهت میدم. مالک ابن عوف هم در جا خودش رو به پیغمبر رسوند و پیغمبر اکرم نگفت که این همه خون ریخته شده و این همه چیزها و آیه قران... .
...رحمت اللعالمین اینها درس است برای ما، ما با این برخوردهایی که داریم میکنیم غیر از اینکه خانوادهها را ناراحت بکنیم همه را با خودمان با ما بد میکنیم و همه را ازخودمون دور میکنیم، همیشه که ما سر قدرت نیستیم و در آینده تاریخ رو ما قضاوت میکنه.
کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کردهاید به چه ملاک اعدام میکنید، حالا ملاقاتها و تلفنها را قطع کردهایم فردا در جواب خانوادهها چه خواهید گفت.
الان یک کم خانوادهها که بو بردهاند چقدر به ما فشار آوردهاند، به خانه آقا خمینی که دسترسی ندارند، شورای عالی قضایی هم که کسی را راه نمیدن که، همه میان فشار میارن. این خانوادهها را چی جوابشون میدین شما؟
مجاهدین خلق اشخاص نیستند. یه وقت یه خان میگن میکشیمش خلاص میشه. اما این شخص نیستند، این فکره، این منطقی است که حنیفنژاد و نمیدانم کی به اینها القا کردن، منتها اینها از این سو استفاده میکنن این منطق رو تو این بچهها جا انداختند ، اونکه داره جونش رو فدا میکنه و انتحار میکنه یعنی معتقده دیگه باباجون. این فکر را ما باید یک جوری میکردیم با فکر از بین میبردیم، حالا نداشتیم کسی رو که با منطق با اینها صحبت کنه حالا بریم اعدام کنیم، خلاص میشیم، قطعاً خلاص میشه و به عقیده من این ضربهیی است به جمهوری اسلامی و به انقلاب.
در خاتمه مجاهدین خلق اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت است. یک نحو منطق است و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد. با کشتن حل نمیشود بلکه ترویج میشود.
منتظری: در فقه ما میدانی که مرتد، زن اگر باشد اعدام نیست. من یکبار این را خدمت امام گفتم که آقای ابن ادریس ادعای شهرت میکند که در محارب هم زن اگه باشه نباید اعدام کرد. صاحب جواهر نقل میکند و بسیاری از فقهای ما هم، همین را گفتند. منتهاش آقای خمینی میگن نه فرق نمیکند، اما ادعای شهرت میکنند که محارب هم مثل مرتد میماند، زن اگر باشد نباید اعدام کرد. یک روز من به آقای خمینی سه چهار سال پیش گفتم آقا اگه پس اگر میشه بگید زنها را اعدام نکنن مگر قاتل باشند. آقای خمینی گفتند نه. حالا چه زنه و یا مرده چه فرق میکند.
نفر اول: و در مورد دخترها باز خدا شاهده که تا اونجا که میتونستیم چونه زدیم. این برادر شاهده من که واقعاً اعصابم قویه و اعصابم خیلی قویه. من پریروز که فقط دخترا را میدیدیم دیگه اصلاً داغون شده بودم. یعنی به التماس افتادیم که این فقط دو خط بنویسه و ما بگیم برگرده زندان.
من یک روز خدمت امام بودم گفتم اموال زیادی از افراد گرفته شده بیجا، این مصادرهها همهاش درست نیست، پاسدارها تندروی کردن،
ما نُنر کردیم سپاه پاسدارانمون رو، هی گفتیم سپاه سپاه، سپاه هر جای رو خواست از مردم گرفت. ولملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم. آقا خیال میکنند و یا شما خیال میکنید با این کارتون انقلاب را تضمین میکنید؟ من عقیدهام این است که اگر ما یک نفر مظلوم توش باشه، انقلاب ما شکست میخوره: الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم.
اینقدر که ما داریم میکشیم شاه ده تاشم نکشت.
منتظری: میدونید تو اصفهان یک زن آبستن ام توش بوده، آنکه به من گفت. در اصفهان یک زن آبستن ام اعدام کردند.
نفر اول: اون روز که مثلاً چندم شد ما که عرضهای نداشتیم که جلوی حکم رو بگیریم مهم تلاشمون این بود که جلوی زیاده روی و تندروی رو بگیریم.
منتظری: آقای مرعشی تلفن میکنه آقای منتظری بیاد. من گفتم من نامه نوشتم و... . من اینقدر دیگه شجاعت داشتم که نامه برای شورای عالی قضاییه هم فرستادم. میگن شم پاشو برو پیش امام. میگم من چرا برم؟ میگن شورای عالی قضاییه هستین اگر مخالف هستید خوب شما برین.
منتظری: من نمیدانم بالاخره، حالا با اینکه میدونم آقای خمینی نوشتند و فرمان آقای خمینی حالا نمیدونم، حالا آقای خمینی رو مطلع کردم از همه، من دیگر نمیدانم. من اونی رو که میفهمم نمیتونم نظرم را نگم. به انقلاب هم کمتر از شما اعتقاد ندارم. دلم برای انقلاب میسوزه. به احمد آقا گفتم دلم برای شخص آقای خمینی میسوزه. در تاریخ فردا مینویسند آقای خمینی اینطوری بوده. در روزنامهها هم الآن در خارج میگند، حالا جرأت نمیکنند در روزنامهها در داخل، بعدها در آینده میگن. من دلم نمیخواست اینطور بشه، مردم از ولایتفقیه داره چندششون میشه، من دلم نمیخواست ولایتفقیه به اینجا برسه.
معاون تحقیق و بررسی وزارت اطلاعات آخوندها در دوران آخوند فلاحیان در یک نوار ویدئویی که در سال1387 منتشر شد، برای اولین بار در یک اعتراف تکاندهنده اعلام کرد: «... رژیم آخوندی در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در سال1367، 33هزار و 700نفر را اعدام کرده است. اعدامشدگان در گورهای جمعی دفن شدند»...
در جریان افشای قتلهای زنجیرهیی و درگیریهای باندی «رضا ملک» یکی از همکاران سعید امامی دستگیر در بند 209 وزارت اطلاعات نگهداری زندانی میگردد.
رضا ملک در سال1387 پس از هفتسال تحمیل سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات در یک نوار ویدئویی خطاب به دبیرکل مللمتحد به جنایاتی که توسط وزارت اطلاعات رژیم جنایتکار آخوندی صورت میگیرد، اذعان کرد. بهاعتراف معاون سابق وزارت اطلاعات آخوندی، 170تا 190 گور جمعی در نقاط مختلف کشور وجود دارد. تنها در تهران بیش از 100زندان و شکنجهگاه مخفی مربوط به وزارت اطلاعات دایر شده است. بخشهایی از این اعترافها که خطاب به دبیرکل مللمتحد ضبط شده است ذیلا آورده شده است:
«... عالیجناب 209 با بیش از یکصد سلول مدتی است وسعت پیدا کرده، تعدادی سلول جدید و بیغوله ساختهاند، دو اتاق ساختند و تعدادی از سلولهای قدیم را دو تا یکی کردند. اتاقهای شکنجه و آگوستیک حتی درهایش ایزوله است. مگر سیاهچالی وحشتناک زیر ساختمان که در و دیوارش آگوستیک است، صدا بیرون نیاید و این تازه یکنمونه کوچکی در اوین است... ! ساواما بیش از یکصد زندان مخفی و اقماری در تهران دارد. آری عالیجناب این سیاهچالها را در کل کشور هم چون سلاخخانههای سنتی اداره میکنند و تعداد سلولهایشان در کل کشور، عالیجناب اگر شما بهدنبال نسلکشی و جنایتکاران میگردید، در ایران بیش از 170تا 190 شاید هم بیشتر گور دستهجمعی وجود دارد. عالیجناب در واقع از یک کامیون کوچک تا سه چهار کانتینر حتی درصد بسیار زیادی از گورهای از جنازه است. اونها را خالی و تهی از جنازه است. آنها را خالی از جنازه تحویل خانوادهها دادهاند. توضیح بیشتر بدهم، عالیجناب در بعضی از آن لباس را زیر مقداری بتون آماده مدفون کردند و سنگ روی آن گذاردند که خانواده حتی نتواند نبشقبر کند. اجساد این گورهای عمومی بهطور دستهجمعی در عمق زمین مفقود گشتند. جوانان و نوجوانانی که از یازده و دوازده ساله به بالا البته زنان باردار نیز شامل میشود. عالیجناب این جنایتها به دست همین انساننماها که شعار دروغین اسلام و انقلاب و صدور آن بهدنیا را میدهند انجام میپذیرد، بله به دست همین آخوندهای فریبکار و مستبد صورت میگیرد. عالیجناب جنایت این رژیم بهحدی است که در طی چند شب در سال67 بیش از 33هزار و 700نفر زندانیان دارای حکم پنج سال، دو سال، یکسال حکم داشتند، اعدام و در گورهای دستهجمعی توسط کانتینرها و بلدوزرها به خاک سپرده شدند. و در مقابل این رژیم سفاک و ملایان فریبکار و جنایتپیشه بسیار مظلومانه بهخاک سپرده شدند. این است ثمره حکومت ولایت مطلقه فقیه همهچیز انسان را به کام مرگ و آتش کشیده است!».
مرداد سال67 بدون شک در سینه تاریخ ایران حک شده و هرگز فراموش نخواهد شد. این ماه از یکسو یادآور برگ زرّینی از فداکاری و وفاداری به آرمان آزادی و پایبندی به اصول و از سوی دیگر افشاگر اوج شقاوت و بیرحمی خمینی و دار و دسته جنایتکار حاکمش بوده و خواهد بود.
بهدنبال بهگل نشستن کشی جنگ ضدمیهنی و سرکشیدن جام زهر آتشبس و رعشه سرنگونی، خمینی خونآشام یکی از فجیعترین جنایات ضدبشری در تاریخ معاصر را، با قتلعام هزاران زندانی سیاسی رقم زد.
زمینههای این کشتار هولناک و بیرحمانه که یک توطئه سیاه برای نسلکشی فرزندان راستین مردم ایران بود، بهدستور شخص خمینی و از سالها قبل فراهم شده بود. ماشین کشتار و قتلعام سراسری زندانیان سیاسی از 28تیر (درست یکروز پس از سرکشیدن جام زهر آتشبس) شروع بهکار کرد ولی تمرکز و بیشترین آمار کشتار بین 5 تا 25مرداد بود. این کشتار در شهریورماه نیز استمرار یافت. زندانیان مقاوم و مبارز سایر گروهها نیز در شهریورماه به خیل شهیدان قتلعام پیوستند. این کشتار تا چند ماه در سراسر زندانهای کشور ادامه داشت. البته ادامه این کشتار به اشکال و ترفندهای مختلف تا سال 68 ادامه یافت.
هدف اصلی، کشتار و از بین بردن کلیه زندانیان مجاهد و مبارزی بود که طی سالیان با مقاومت قهرمانانه خود و تحمل سرفرازانه تمامی سختیها و شکنجههای قرونوسطایی دژخیمان، برگ زرینی از مقاومت و فداکاری را در تاریخ معاصر میهنمان رقم زده بودند.
در آن روزهای سیاه، «هیأت مرگ» خمینی مرکب از سرسپردهترین عناصر وزارت اطلاعات، دادستانی، قوه بهاصطلاح قضاییه و سرکردگان زندانها با تمهیدات و تدابیر شدید امنیتی، اجرای طرحی را که از سالها پیش مدنظر داشته و از زمستان سال 66 تدارکش را در اغلب زندانهای سراسر کشور دیده بودند، بهطور متمرکز آغاز کردند.
«هیأت مرگ» در یک مکالمه چند دقیقهای حکم قتل مجاهدین و مبارزین اسیر را صادر میکرد. بنابه شهادت بازماندگان این واقعه هولناک، زندگی یا مرگ یک مجاهد از سوی هیأت مرگ تنها با یک معیار رقم زده میشد؛ اینکه مجاهد اسیر هویت خود را چگونه بیان میکند؛ «مجاهد!» یا «منافق»! اینجا بود که حکم قتل آنان با قساوتی مافوق تصور صادر میشد، قساوتی که با هیچیک از موازین شناخته شده رفتار با اسیران و زندانیان قابل مقایسه نیست. این در حالی بود که تمامی اسیران، حتی بر اساس قانون خود رژیم دارای حکم بوده و بسیاری از آنان سالها از پایان حکمشان گذشته بود.
زندانهای اوین و گوهردشت، مرکز این کشتار بودند. اما به گواهی شاهدان هیچ زندان و شهر و روستایی از این کشتار در امان نماند. آنچنان که پس از گذشت ربع قرن، هنوز هم ابعاد و اسرار این قتلعام هولناک در کمیّت و کیفیت واقعیش در پرده ابهام است. هنوز خانوادههای بیشماری از سرنوشت فرزندانشان بیخبرند! هنوز رژیم آخوندی اطلاعی از سرنوشت بیشمار زندانیان سیاسی که نام و مشخصاتشان در زندانها و دادگاههایش ثبت شده، به خانوادههایشان نداده است. برای مشخص شدن ابعاد این جنایت در اینجا خوب است به افشاگری یکی از عناصر ریزشی رژیم اشاره کنیم.
این کشتار فجیع و بیسابقه با حکم کتبی و نظارت مستقیم شخص خمینی صورت گرفت. بعد از پذیرش قطعنامه و سرکشیدن جام زهر توسط خمینی، کلیه پاسداران و حتی کارکنان اداری زندان در آمادهباش کامل قرار گرفتند! تمام مرخصیهای زندانبانان و کارکنان زندان لغو گردید. ملاقات زندانیان بهطور کامل قطع شد. تلویزیون و روزنامهها از بندها جمع شد. کلیه امکانات ارتباطی کارکنان زندان با خارج از زندان قطع و تنها یک خط تلفن در اختیار «کمیسیون مرگ» قرار گرفت. به تمامی کارکنان اداری، نگهبانان و پاسداران دستور داده شد تا در قتل زندانیان شرکت نمایند، اینکار با این هدف صورت گرفت تا با آلوده کردن کارکنان زندان به جنایت، اسرارشان برملا نگردد. تنها معدودی از شاهدان مستقیم آن جنایت هولناک توانستند از آن قتلعام جان بدر ببرند و تعداد اندکی از این شاهدان توانستند از جهنم آخوندها خارج شده و در مقابل مراجع بینالمللی شهادت بدهند.
از همان هفتههای اول شروع قتلعامها، رهبر مقاومت برادر مجاهد مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق ایران، اقدام به افشای آن و تلاش برای توقف این جنایت کردند و اعتراضات گستردهیی از طرف مقاومت ایران صورت گرفت. بهدنبال این اقدامات و انعکاس گسترده بینالمللی، رژیم مجبور شد دیگر نتواند در ابعاد گسترده اعدامها را ادامه دهد ولی به شیوههای دیگر متوسل شد. یکی از این شیوهها سیاست آدمربایی و ترور مجاهدینی بود که قصد خروج از کشور و پیوستن به ارتش آزادیبخش را داشتند، نام برد. رژیم بعد از دستگیری این مجاهدین، مسئولیت دستگیری آنها را بهعهده نگرفته بلکه در اقداماتی ساختگی و با ارسال نامه از طرف مجاهدین دستگیر شده به خانوادههایشان چنین وانمود کند که این مجاهدین به سازمان پیوستهاند و در پایگاههای سازمان در حال آموزش و... هستند، تا بدینترتیب رد خود را گم کرده و بتواند هم با دست باز مجاهدان دستگیر شده را شکنجه و اعدام کند و هم مسئولیت آن را برعهده نگیرد. یکی دیگر از این شیوههای استمرار قتلعام، اعدام مجاهدین تحتعنوان قاچاقچی و... بود.
دراینجا برای نشاندادن شیوههای رژیم ضدبشری به نمونههایی از هر دو شیوه فوق میپردازیم:
سیاست «آدمربایی، ترور، پنهانکاری و فریب»!
بررسیهای دقیق آماری و انبوه اسناد و مدارک موجود، همچنین گزارشات و مصاحبه با شاهدان عینی که توسط واحد تحقیق شهیدان قتلعام تا کنون بهعمل آمده است؛ نشان میدهد که در سال 1366 پس از تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران. رژیم آخوندی بهمنظور مقابله با موج پیوستن و اعزام جوانان انقلابی و زندانیان سیاسی آزاد شده، به ارتش آزادیبخش، رژیم ضدبشری از سیاست «آدمربایی، ترور، پنهانکاری و فریب!» استفاده کرده است. با در نظر گرفتن شرایط سیاسی–اجتماعی آن دوران، میتوان اهداف رژیم از اتخاذ این سیاست را در دو محور زیر خلاصه کرد:
اولا: رژیم به این وسیله میتوانست از طریق آدمربایی، ترور و قتل هواداران سازمان با موج پیوستن به ارتش آزادیبخشملی، که در طول سال 66 و بخشی از سال 67 اوج گرفته بود، مقابله نماید!
ثانیا: در عینحال از فشارهای بینالمللی و صدور قطعنامههای محکومیت علیه نقض حقوقبشر در ایران از طریق برگرداندن برگ حقوقبشر بر روی خود مجاهدین جنایت علیه بشریت را مشروع جلوه دهد!
وزارت بدنام اطلاعات آخوندی برای پیشبرد این سیاست کثیف خود از طریق فریب خانواده فرد مفقود شده، با صحنهسازیهای خاص آخوندی، اینطور وانمود میکرد که گویا اعضای خانواده آنها نزد مجاهدین در منطقه مرزی و یا در دفاتر سازمان در پاکستان هستند! تا به این ترتیب از عواقب سیاسی و اجتماعی این جنایت، خود را خلاص نمایند!
خواهر مجاهد اعظم نیاکان خواهر بزرگتر مجاهد شهید زهرا نیاکان در نامهیی به واحد تحقیق شهیدان قتلعام سال 67 در این باره مینویسد:
«... وقتی خانواده برای پیگیری وضعیت زهرا به دادستانی! مراجعه میکنند دادستانی در پاسخ به خانواده میگوید: ”بروید از مجاهدین سراغ او را بگیرید آنها او (زهرا) را بردهاند»... !
در تحقیقاتی که تا کنون بهعمل آمده است نمونههای بسیاری از شهیدان را میتوان نام برد که با همین روش سربهنیست شدهاند، از جمله شهیدان مجاهد، ابراهیم و زهرا طاهری، زهرا نیاکان و لیلا مدائن، نرگس خانبان، سیامک طوبایی، حسن افتخارجو، جواد تقوی قهی، محمد سلامی و بسیاری دیگر از شهیدان که شرح گزارشات تک به تک آنها در حوصله این مقاله نیست و به هر یک در جای خود پرداخته خواهد شد. اما برای روشن شدن این سیاست کثیف در اینجا تنها به تشریح یک نمونه اکتفا میکنیم.
دو تن از مجاهدانی که به این شیوه سربهنیست شدهاند ابراهیم و زهرا طاهری خواهر و برادری هستند که در سال 66 بقصد پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی هنگام خروج از کشور در مرز پاکستان دستگیر و از سال 67 تا کنون هیچ اطلاعی از آنان در دست نیست! قاسم طاهری برادر بزرگتر آنها طی گزارشی به واحدتحقیق شهیدان قتلعام67 در رابطه با مفقود شدن برادر و خواهرش چنین مینویسد:
«... وزارت اطلاعات ابراهیم و زهرا را که با هم در سال 66 از داخل بهسمت پاکستان میرفتند دستگیر کرد، آنها به یک کانال آلوده وصل شده و در تور وزارت اطلاعات قرار داشتند. وزارت اطلاعات برای اینکه رد گم کند و به خانواده بگوید که آنها دستگیر نشدهاند بلکه به پاکستان و بعد هم به عراق! نزد مجاهدین رفتهاند، در دو نوبت عکس دوتایی آنها را در زیر قابعکس خواهر مریم و برادر مسعود! همراه با یک نامه دست نوشته و بدون تاریخ! برای مادرم ارسال میکند. یکبار بهعنوان اینکه در پاکستان هستند یعنی به سلامت از کشور خارج شدند! و بار دیگر نامهیی از عراق! یعنی اینکه آنها به سلامت در منطقه و نزد سازمان رسیدهاند. عکسها و نامهها نزد خودم موجود است»...
قاسم در ادامه گزارش خود به تناقض این نامه اشاره کرده و مینویسد: «... تناقض مسأله اینجاست که من سالها پیش از آمدن آنها در منطقه بودم و بهراحتی به من دسترسی داشتند و اگر آنان به منطقه آمده بودند من کمتر چند ساعت میتوانستم با آنان ملاقات داشته و حداقل این بود که در یکی از این عکسها حضور میداشتم»... قاسم طاهری در نامهاش به واحدتحقیق، بهنقل از یکی از اقوامش نوشته است: «یک خواهر زندانی به خانوادهام گفته است که اواخر سال66 زهرا را در بهداری اوین دیدهاند»... (با توجه به صحنه سازیهای وزارت اطلاعات در این زمینه خانواده تصور میکرد زهرا همراه برادرش به سازمان پیوسته و در منطقه نزد سازمان میباشند، لذا خبر دیده شدن زهرا در اوین را جدی نگرفته و آن را اشتباه فرض کرده بودند... !»
حلقآویز در ملأعام تحت عناوین مختلف!
همانطور که در سطور بالا گفته شد یکی از شیوههایی که رژیم اعدامها را با عناوین و پوشهای مختلف ادامه میدهد حلقآویز زندانیان سیاسی تحتعنوان قاچاقچی موادمخدر و... بود. مجموع گزارشهای بازماندگان و شاهدان قتلعام نشان میدهد که در پاییز و زمستان سال67 (حتی در مقاطعی در سال68) بسیاری از زندانیان سیاسی را تحتعنوان قاچاقچی موادمخدر! در دستههای7تا 20نفره در شهرهای تهران، کرمانشاه، هرسین، ایلام، دزفول، گرمسار، ساوه، ورامین، کرج، بریز، مشهد، بندرعباس و… بدار آویختهاند. در میدان امامحسین تهران مجاهد شهید همایون صولتی، در حالی که 6سال از پایان محکومیتش میگذشت، به اتهام قاچاقچی مواد مخدر حلقآویز شد. در همان صحنه پیش از اعدام به هنگام قرائت حکم اعدام از سوی نماینده بهاصطلاح دادستان، همایون فریاد میزند: «مردم بدانید من همایون صولتی مجاهدم و قاچاقچی نیستم» در گزارش یکی از شاهدان صحنه چنین آمده است: ”همایون را سال 67 در میدان امام حسین تحت عنوان قاچاقچی حلقآویز کردند ولی او موفق شد به جمعیتی که آنجا بودند این پیام را بدهد که «مردم بدانید من همایون صولتی مجاهدم و قاچاقچی نیستم» “. همایون به این ترتیب تا آخرین لحظات حیات پربارش دست از افشاگری برنداشت و نقاب از چهره «دیو جماران» که خود را نماینده خدا بر روی زمین وانمود میکرد برداشت.
از نمونههای دیگر اعدام زندانیان تحتنام قاچاقچی، میتوان به اعدام تعدادی از هواداران مجاهدین که دارای مذهب اهلحق بودند اشاره کرد، در بهمن ماه 1367 رژیم ضدبشری به نام قاچاقچی در ملارد کرج، یعنی محل زندگیشان، بدار آویخت و در روزنامههای خودش هم اعلام کرد.