روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ رهبر مقاومت ایران، آقای مسعود رجوی، طی یک عملیات بزرگ و قهرمانانه با یک پرواز بسیار پرریسک و خطر از قلب پایگاه یکم شکاری تهران به پاریس پرواز کرد. این پرواز چند روز پس از اعلام تأسیس شورای ملی مقاومت در تهران توسط آقای رجوی، صورت گرفت. پروازی بهمنظور معرفی و تثبیت شورای ملی مقاومت بهمثابه تنها جایگزین دموکراتیک برای رژیم ضدبشری خمینی و تضمین انقلاب نوین ایران.
این پرواز سرمنشأ تحولات و پیشرفتهای بزرگی در پهنه سیاسی و بینالمللی برای مقاومت ایران و افشای جهانی دشمن ضدبشری شد.
عاشقان آزادی و پشتیبانان مقاومت ایران وقتی خبر چنین پیروزی درخشانی را شنیدند، شاد شدند و در هر کجا که بودند، ازجمله در زندانها و شکنجهگاههای رژیم، آنرا به یکدیگر تبریک گفتند. دلیل این شادی و سرور در سراسر ایران چه بود ؟ جز اینکه قبلاز هر چیز سرنوشت انقلاب نوین خود را تضمینشده مییافتند.
این پرواز البته کار بسیار پر ریسک و خطری بود که تصمیمگرفتن در باره آن بسا دشوار و حتی غیرممکن مینمود. زیرا خمینی ضدبشر تمامی قوای سرکوبگر خود را بسیج کرده بود تا با تمام توش و توان به مصاف انقلاب بشتابد و با انقلاب و مردم ایران تصفیهحساب بکند. و البته که این محاسبه چندان هم بیاساس نبود و چه بسا که با کوچکترین اهمال، مرتجعان حاکم به قصد پلید خود دست مییافتند. از اینرو تصمیم برای پرواز بزرگی که در هفتم مردادماه سال 60 انجام شد، بسیار خطیر و سرنوشتساز بود.
مهدی ابریشمچی از اعضای مرکزیت مجاهدین در اینباره گفت: «خاطرم هست در یک جلسه مرکزیت که در منزل شهید علی زرکش تشکیل شده بود، همه اعضای مرکزیت ازجمله سردارخیابانی و شهید محمد ضابطی حاضر بودند. میخواستیم تصمیمگیری نهایی کنیم. بررسیهای انجام شده و ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیبپذیر طرح بررسی شده بود. اما ما نمیتوانستیم تصمیم بگیریم. اگر جواب نه میدادیم، مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی را چکار میکردیم؟ و اگر جواب مثبت میدادیم، ریسک روی جان مسعود را چهکسی میپذیرفت؟ بههمین دلیل تمامی مرکزیت سازمان از مسعود خواست که بهدلیل صعوبت این تصمیمگیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم بهلحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و طبیعی بود که او طبق سنت همیشگیش، آن قسمتی را که ریسک روی جان خودش بود، انتخاب کند».
نهایتاً تصمیم نهایی بهعهده خود مسعود گذاشته شد. و او با استناد به گفته همیشگیش دوباره تکرار کرد که انقلاب و تکامل هرگز بدون جسارت و ریسک بهپیش نمیرود. و اینچنین بود که بار دیگر بهیمن فداکاری و پذیرش خطر از سوی بالاترین نقطه رهبری خود در یکی از نقاط و سرفصلهای حساس مقاومت ایران، گامی بزرگ در جهت تثبیت، معرفی و ارتقاء جنبش برداشته شد. این گام مستقیماً در خدمت آلترناتیو یعنی شورای ملی مقاومت و معرفی آن به مردم ایران و جهان بود.
عملیات خطیر و قهرمانانه پرواز بزرگ
وقتی تصمیم به پرواز قطعی شد، سلسله عملیات پیچیده و قهرمانانه تدارک ”پرواز بزرگ“ آغاز شد. عملیاتی که خود مسعود در هدایت و فرماندهی آنها نقش تعیینکننده داشت. و سرانجام روز اجرای عملیات یعنی شبانگاه ششم مرداد ۱۳۶۰ فرا رسید.
سرهنگ خلبان بهزاد معزی در مصاحبههای خود لحظات خطیر این عملیات از لحظه خطرناک ورود آقای مسعود رجوی به قلب پایگاه یکم شکاری مهرآباد تا مرحله استقرار ایشان در داخل هواپیمایی که روی باند مستقر شده بود و تا مرحله پریدن از روی باند و بالاخره ماجراهای هیجانانگیز پرواز پر از خطر و تعقیب شکاریبمبافکنهای دشمن و بالاخره خطرات عبور از آسمان دیگر کشورها را تا نقطه فرود در فرودگاه اورو پاریس بازگو کرده که در اینجا قسمتهایی از آن را نقل میکنیم:
«تیمهای حفاظتی و آتش و پشتیبانی با خونسردی تمام مسئولیت انتقال سوژهها را به پایگاه یکم شکاری انجام دادند. زمان ورود سوژهها به پایگاه، موقعی درنظر گرفته شده بود که هوا تقریباً تاریک باشد تا نگهبان نتواند بهراحتی آنها را تشخیص دهد. ساعت 7و10 دقیقه عصر روز ششم مرداد بود که سوژهها سالم و بدون دردسر وارد پایگاه شدند. هواپیما در باند شرقی فرودگاه پارک شده بود.
بلافاصله، مرحله بعدی عملیات یعنی مرحله انتقال سوژهها بهداخل هواپیما شروع شد. حساسیت اینمرحله در این نکته بود که درصورت هر پیشامدی در داخل پایگاه راهی برای بازگشت وجود نداشت. بنابراین یا باید سوژهها را بهجنگلهای اطراف میبردند و یا از در ورودی خارج میکردند. لازمه این کار استقرار تیمهای آتش در بیرون از پایگاه شکاری بود تا در صورت ضرورت وارد عمل شوند. بههرحال سوژهها وارد پایگاه شدند.
نفوذ به باند در رأس ساعت 7و35 دقیقه شروعشد. وقتی سوژهها در هواپیما مستقر شدند من نفس راحتی کشیدم. زیرا یکی از مهمترین قسمتهای طرح، نحوه سوارکردن آنها بود. در ابتدا درنظر داشتیم برای دیدهنشدنشان توسط مأموران سوختگیری هواپیما، آنها را در زمان «take off» یعنی وقتی وارد باند اصلی میشویم سوار کنیم. زیرا در آنجا 4ـ5 دقیقهای معطلی داشتیم و میتوانستیم در را باز کنیم و واردشان کنیم. اما این کار بسیار حساس بود. تصمیم براین شد که آنها را قبل از حرکت سوار کنیم. این مرحله از کار، درست یکساعت بهدرازا کشید که با موفقیت انجام شد. سوژهها و نفرات همراهشان در مخفیگاه خودشان در هواپیما بودند.
ساعت پرواز 11و20 دقیقه بود. اما از پست فرماندهی بهما اطلاعی دادند که باید یکساعت زودتر پرواز کنیم. و این از مسائلی بود که ما پیشبینی نکردهبودیم. در نتیجه ساعت 9و 20 دقیقه چراغهای پارکینگ هواپیما روشن شد. کروی فنی هم برق را بههواپیما وصل کرد.
یکی از پرسنل سوختگیری برای چک بهقسمت عقب هواپیما رفت و خواست در را باز کند. کار خطرناکی بود. چراکه درصورت بازشدن در، افراد مخفیشده دیده میشدند. این کار طرح را بههم میزد و ما ناچار میشدیم بسیاری کارهای ناخواسته بکنیم».
در این مرحله یکی از افراد تیم حفاظت بهموقع وارد صحنه شده و با نشاندادن سلاح خود بهمکانیسین سوخت میفهماند که هواپیما تحت کنترل انقلابیون است و از او میخواهد که همانجا بنشیند تا هواپیما پرواز کند. مکانیسیندوم هم که متوجه میشود مکانیسین اول رفت و دیگر بازنگشت، بهطرف محفظه سوختگیری میرود ببیند چه شده؟ که در اینجا مجاهد مسئول حفاظت با نشاندادن سلاح به او میگوید بیا پائین. ما با شما کاری نداریم. بنشینید تا هواپیما از زمین بلند شود.
سرهنگمعزی در مورد طرح و مسیر پرواز افزود: «پس از آنکه این افتخار بهمن داده شد که امانت مردم ایران را بهسلامت از ایران خارج کنم، مشغول طرح و بررسی برنامهها شدیم. اولین طرحی که بهنظرمان رسید، از راه جنوب بود که هم طولانی بود و هم زیاد کارآیی نداشت، بخصوص که ده روز قبل از آنهم یک هواپیما از آنجا رفته بود. مسیر بعد، ازطریق کشورهای اروپایی بود که آنهم جواب نداشت. بنابراین از خیرآنها گذشتیم و قرار شد که ازطریق کشور ترکیه خارج شویم».
سرهنگمعزی سپس خاطره پرواز را از نقطه مهارکردن مکانیسینهای سوختگیری چنین ادامه میدهد «بیژن (مهندس پرواز) گفت این دو نفر رفتند در محفظه سوخترسانی و بیرون نمیآیند مسأله چیست؟ گفتم ولش کن تا فعلاًً بلند شویم. در همین موقع 4 موتورمان روشن شده بود و میخواستند قلاب را بکشند کهاز زمین بلند شویم. بیژن دوباره گفت این دو نفر رفتهاند آن پشت! گفتم مهم نیست. حسین اسکندریان (سرگرد خلبان حسین اسکندریان) متوجه شد و گفت چی شده؟ گفتم چیزی نیست پرواز مال سازمان است. گفت کی؟ گفتم پرواز مال سازمان است. حسین، صندلی چپ نشستهبود من صندلی راست بودم. بلند شدم در هواپیما را بستم. آنها هم پله را کشیدند بیرون. ما شروع کردیم به تاکسی کردن و رفتیم سر باند و از زمین بلند شدیم. رفتیم بهسمت مسیر جنوب. افراد حفاظت از محل خودشان آمدند بیرون. قبلاًً من طی چند جلسه با نشاندادن عکسهای قسمتهای مختلف هواپیما و برخی اسامی خاص بهآنها آموزش مقدماتی داده بودم. آنها لباس پرواز پوشیده بودند و قرار بود بیایند در کابین، یک کاغذ بهمن بدهند و بگویند ins (دستگاه ناوبری کامپیوتری) را با این مشخصات پرکن. کاغذش را هم قبلاًً داده بودم که آنها بدهند دست من. آمدند داخل کابین و گفتند هواپیما در اختیار ما است و هرکاری که بهشما میگوییم بکنید. ! گفتیم چشم. کاغذ را گرفتم همان نقاطی بود که قبلاًً خودم بهآنها دادهبودم. ادامه دادم. مقداری که از تهران دور شدیم من بهمرکز اعلام کردم موتورم آتش گرفتهاست. و براساس طرح بهسمت ورامین برگشتم. در آنجا هم اعلام کردم موتور دومم آتش گرفتهاست. بهپشت کوههای البرز بازگشتم. در گذشته من همیشه موقع آموزش بهخلبانها میگفتم اگر دچار هواپیماربایی شدید کمرهای خودتان را سفت کنید و با سرعت شیرجه بروید. زیرا شیرجه باعث تولیدg منفی (نیروی ثقل زمین) میشود و نفری کهآنجا است تعادل خودش را از دست میدهد و بهزمین میخورد. بعد از این جریان بیژن وکیلی میگفت در تمام مدتی که کمرمان را سفت کرده بودیم منتظر بودیم شیرجه بروی و همان کاری را که آموزش میدادی را بکنی ولی هرچه گذشت دیدیم خبری نیست در همینجا لازم است بگویم برای اینکه ایستگاههای رادار کرج و بابلسر و تبریز ما را نگیرند تیمهای دیگر عملیاتی سازمان کارهایی کرده بودند که رادارها (درپایگاههای مختلف) درست کار نمیکردند. مثلا در پایگاه رادار کرج تلفن کرده بودند که در آنجا بمبگذاری شده، در یک پایگاه دیگر بهعنوان طرح مکمل 8 هواپیمای اف4 که آماده پرواز بودند بهطور موقت از کار افتادند و...
برج از من سؤال کرد چکار میکنی؟ گفتم از پشت ورامین رفتم بهسمت کوههای البرز. ارتفاعمان را پرسید. در 18هزار پایی بودیم. بهغلط گفتم 12هزار پایی هستیم. با دستپاچگی بهمن گفتند بهآن سمت نرو! به آن سمت نرو میخوری بهکوه این همان چیزی بود که ما میخواستیم. زیرا دیگر دنبالمان نمیآمدند و فکر میکردند ما بهکوه خوردهایم. بهجای پاسخ بهآنها میگفتم صدایت نمیآید صدایت را نمیشنوم صدای رادار یک لحظه قطع نمیشد که: میخوری بهکوه آنطرف نرو من هم یک جواب بیشتر نداشتم. میگفتم صدایت را نمیشنوم و بهمسیر خودم ادامه میدادم.
از صفحه رادار محو شدیم و رفتیم کناره دریای خزر. در همانموقع رادار زنگ میزند بهپایگاه. افسر سرکشیک سرگرد یا سرهنگ وارسته بود. وارسته شاگرد خود من بود. وقتی به او میگویند فلانی داشته پرواز میکرده موتورش آتش گرفته و خورده بهکوه، وارسته میخندد و میگوید او به کوهبخور نیست. او دررفته، به کوه نمیخورد.
ما بهمسیرمان ادامه میدادیم. سرعت ماکزیمم هواپیما 8و6 دهم یا نزدیک به 9 دهم سرعت صوت بود. من دسته گازها را داده بودم جلو و با حداکثر سرعت میرفتیم. در تمام مدت پرواز زنگ اخطار پیوسته و بلاانقطاع صدا میکرد. در همین موقع آقای رجوی آمدند داخل کابین و صحبت کردند. حسین مشغول پرواز بود. بیژن بلند شد با آقای رجوی روبوسی کرد. از آن طرف وقتی وارسته گفته بود فلانی فرار کرده ستاد فرماندهی دو هواپیمای «f14» را که مأموریت گشت داشتند بهسمت شمال میفرستد. آنها با حداکثر سرعت بهدنبال ما آمده بودند. مقداری که رفتیم جلو، رادار تبریز ما را گرفت. دو سه بار صدا کرد و من یکبار جوابش را دادم. گفت خمینی گفته بهشما بگوییم قول میدهم با شما کاری نداشته باشند. از لحاظ مادی و معنوی هم هرچه میخواهید در اختیارتان بگذارند. برگردید! من هم گفتم چند تا پرسنل نیروی هوایی در هواپیما هستند و هواپیماربایی کردهاند و ما هم داریم از این طرف میرویم. مکالمات ادامه داشت و من مخصوصاادامه میدادم تا وقتکشی شود.
رادار مرتب میگفت رجایی که در آنموقع نخستوزیر و فکوری فرمانده نیروی هوایی بود در پست فرماندهی هستند و از طرف ولایتفقیه بهشما تأمین میدهند
از این طرف صدای «f14» بلند شد. هواپیمای «f14» که صدای ما را گرفت گفت برگرد نرو! گفتم من نمیروم هواپیماربایی شده. گفت برگرد استادم بودهای! چی بودهای! چی بودهای! میزنمت نرو! گفتم چی را میزنی؟ هواپیماربایی شده، یک مقدار بیا جلوتر خودت را نشان بده تا هواپیمارباها تو را ببینند و بترسند. با او که یکی از شاگردانم بود مخصوصا اینطور صحبت کردم تا ببینم موقعیتش کجاست؟ گفتم بیا! چراغهای هواپیما را خاموش کردم و بهبچهها گفتم بروند از محفظه سوخترسانی زیر هواپیما، بیرون را ببینند که آیا هواپیمایی دیده میشود یا نه؟ که دیده نمیشد. خوبیاش بهاین بود که رژیمیها نمیدانستند آقای رجوی و بنیصدر هم داخل هواپیما هستند. از این طرف خلبان «f14» تکرار میکرد برگرد میزنم! برگرد میزنم! بلندگوی داخل کابین روشن بود. در نتیجه صدایش را دیگران هم میشنیدند. به دفعالوقت ادامه دادم تا رسیدیم نزدیک پایگاه تبریز. این پایگاه موشکهایهاگ داشت. بهلحاظ هواپیما، هواپیمایش «f5» بود که قدرت رهگیری شب نداشتند ولی موشکهای هاگ داشت که زمین بههوا بود. برای اینکه از برد موشکهای هاگ دور بشوم نزدیک این پایگاه گردش بهراست کردم و رفتم سمت مرز شوروی. نزدیک مرز دو هواپیمای شوروی بلند شدند و بهموازات ما در مرز شوروی آمدند تا اگر خواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این طرف مرز میرفتیم و آنها آنطرف. حواسمان بود. تبریز را بهصورت یک نیمدایره دور زدیم تا هم از برد موشکها درامان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. در تمام این مدت خلبان تعقیبکننده همچنان تهدید میکرد که ما را خواهد زد. من میگفتم بابا بیا جلو اینها ببینند میگفت میآیم. منظور اصلی من این بود که وقت بگذرانم. آخرش هم گفت بهرادار سوریه میگویم شما را بزند.
در ترکیه بهتهران گفتم هواپیمای ما ربودهشده و ما وارد ترکیه شدهایم. گزارش موقعیتم را هم بهآنکارا دادم. پرسید کجا میروی؟ گفتم نمیدانم هواپیمارباها مسیر را نقطهبهنقطه بهمن میگویند. اما نقطه بعدیمان را دادم. هواپیمای «f14» رژیم وارد خاک ترکیه شد و همچنان تهدید میکرد. من بهبرج آنکارا گفتم همانطور که میدانید هواپیمای ما ربودهشده یک هواپیمای شکاری ایران آمده دنبال ما و در خاک شما میخواهد ما را بزند! شما بهتهران بگویید نیاید. آنکارا گفت نباید بیاید و فلان و بلافاصله بهتهران گفت و چند دقیقه بعد صدای «f14» قطع شد و ما فهمیدیم برگشتهاست. در ترکیه ما داشتیم پرواز میکردیم و نقطه بهنقطه گزارش میدادیم. تااینکه رادار سوریه ما را صدا کرد. روی دستگاه «uhf» بهمن میگفت موقعیتت کجاست و سمتت کجاست؟ «uhf-df» دستگاهی است که وقتی صحبت میکنی نشان میدهد کجا هستی. من بار اول را جواب دادم و گفتم هواپیما ربوده شده و دیگر قطع کردم. شروع کرد ما را صدا کردن. حسین اسکندریان گفت جواب نمیدهی؟ گفتم نه، دارد با «uhf-df» ما را صدا میکند که ما را پیدا کند و شکاری بفرستد سراغمان. بههمین دلیل اصلاً جوابشان را ندادیم.
آنموقع مرز هوایی بین ترکیه و یونان بسته بود. باید میرفتیم قبرس و از آنجا بهیونان میرفتیم با همان محمل نقطه بهنقطه آمدیم جلو تا رسیدیم بهپاریس. در پاریس بهبرج اطلاع دادم که هواپیماربایی شده و میخواهیم اینجا بنشینیم. 7-8 دقیقه روی شهر پاریس دورمیزدیم. ده دقیقه تا یک ربع گذشت. پرسیدم چه شد؟ گفت هنوز خبر ندادهاند. آقای رجوی گفت چه شده؟ گفتم بهما جواب نمیدهند. گفت چکار میکنی؟ گفتم حلش میکنم. بهبرج پاریس گفتم ما بنزینمان تمام شده اگر جواب ندهی همینجا روی شهر پاریس سقوط میکنیم. سه دقیقه بعد گفت فوری بروید فرودگاه «اوری» بنشینید. «اوری» فرودگاه کوچکی است در نزدیکی پاریس. بهآقای رجوی نتیجه را گفتم. گفت همین؟ تمام شد؟ گفتم خیالتان راحت باشد. ما این قدر بنزین داریم کهاگر اینجا هم نمیگذاشت بنشینیم، میرفتیم مادرید. اگر مادرید هم اجازه نمیداد میتوانستیم برویم لندن. چون برای ایمنی شما این قدر بنزین در هواپیما داشتیم. هیچ خطری نبود. بههرحال با رادار هدایتمان کرد بهفرودگاه اوری نشستیم.
چون صبح ساعت هفت و خوردهای بود رفتیم برای صبحانه. سرهنگ فرمانده پایگاه آمد پهلوی ما. دید داریم صبحانه میخوریم و میگوییم و میخندیم و انگار نهانگار. یک نگاهی کرد و گفت این اولین هواپیماربایی است که همه دارند با هم خوش و بش میکنند و میخندند. بهمن بگویید هواپیماربا کیست؟ گفتم ما هواپیماربا نداریم داستان اینطور است».
سرهنگمعزی سپس بهتعیین تکلیف پرسنل هواپیما اشاره میکند و میگوید حسین اسکندریان و بیژن وکیلی تصمیمگرفتند پیش ما بمانند و دو نفر دیگر تصمیمشان بازگشت بهایران بود. وی با اشاره بهنفرات بازگشتی افزود: «آقای رجوی با آنها بهگرمی دست داد و خداحافظی کرد. سرهنگ فرمانده فرودگاه داشت شاخ در میآورد که این دیگر چهنوع هواپیماربایی است. ماشین پلیس با اسکورت آمد. حرکت کردیم وقتی وارد «اور» شدم نفسی راحتی کشیدم. از ابتدای طرح تا آنلحظه مسئولیتی سنگین را روی شانههایم احساس میکردم. این کار را وظیفه وجدانی خودم میدانستم که باید انجام شود در تمام مدت شناسایی و خود پرواز، هیچ ترسی نداشتم. ته دل تقریباً مطمئن بودم که این کار با موفقیت انجام میشود. چیزی که دلم را میلرزاند سنگینی مسئولیتم بود. بعد از روشن شدن اینکه در هواپیما چه کسانی بودهاند عکسالعملهای دیوانهوار رژیم شروع شد. سه چهار ماه بعد 12نفر از پرسنل نیروی هوایی را دستگیر کردند. بهآنها اتهاماتی زدند که گویا در جریان پرواز ما بودهاند. درحالیکه هیچیک از آنها کوچکترین اطلاعی نداشت. تا آنجا که من خبر دارم از پرسنل نیروی هوایی فقط مجاهد قهرمان رضا بزرگانفرد در جریان بود کهاو هم از همان فردای 30خرداد بهصورت مخفی زندگی میکرد و بعدها در نبرد با آخوندها بهشهادت رسید. اما آخوندهای کینهکش و شقی، تعدادی از همافران ازجمله علیرضا مسعودی را تیرباران کردند».
بله بهاینترتیب آن پرواز بزرگ و تاریخی با موفقیت انجام گرفت و سرهنگ خلبان بهزاد معزی هم که مسئولیت تیم پرواز را بهعهده داشت، آن پرواز را با جسارت و شایستگی شایان توجهی با موفقیت بهانجام رساند.
درپایگاه مجاهدین در تهران چه میگذشت
یکی از مجاهدان مسئول پروژه پرواز گفت:
«آنشب موسی خیابانی ملتهب و بیقرار، در یکی از پایگاههای مرکزی سازمان در تهران، مدام در طول اتاق قدم میزد و مرتب تکرار میکرد: خدایا جواب مردم را چه بدهیم؟ اگر خدای نکرده اتفاقی بیفتد، جواب مردم را چه بدهیم؟ هیچکس تا آنزمان موسی را این چنین نگران و ملتهب ندیده بود. او که از بسیاری کورانهای نفسگیر و حوادث خونبار و خطیر، با صلابتی شگرف عبورکرده و بهمثابهی لنگر تشکیلاتی مجاهدین به سایرین نیز آرامش و اطمینان قلب میبخشید.
کمی آن سوتر شهید اشرف رجوی نیز، ساکت، اما ملتهب و مضطرب، گوش بهزنگ تلفنی داشت که قرار بود، بهصدا درآمده و خبری بدهد». راستی که ساعتها و لحظات طاقتفرسایی بود. گرانبهاترین سرمایه جنبش و انقلاب، یعنی مسعود، میبایستی از دروازه یک خطر بسیار بزرگ عبور میکرد. او از قلب پایگاه یکم شکاری در فرودگاه مهرآباد تهران، با یک هواپیمای نظامی بوئینگ 747 بهپرواز درآمده و قرار بود خروج سلامت او از محدوده هوایی ایران و نیز عبور سلامت تا مقصد نهایی بهاطلاع پایگاه فرماندهی رسانده شود، اما ساعتهای طولانی میگذشت و هنوز هیچ خبری نبود. تااینکه سرانجام پس از یک انتظار نفسگیر، زنگ پایگاه بهصدا درآمد و خبر شعفانگیز استقرار رهبر مقاومت مسعود رجوی درپاریس و شروع کنفرانس مطبوعاتی وی را اطلاع داد. درپاریس، چرخهای بزرگترین پراتیک سیاسی مقاومت، یعنی شکل دادن یگانه آلترناتیو دموکراتیک (شورای ملی مقاومت ایران)، برگزاری و اداره اجلاسیههای شورا و تصمیمگیریهای مهم آن و نیز افشای گسترده رژیم نامشروع خمینی آغازشده بود.
سرهنگمعزی میگوید: «هرچه زمان بیشتری از این پرواز میگذرد، ضرورت آن بیشتر آشکار میشود و بهتر فهمیده میشود که از این طریق چه ضربهیی بهکمر رژیم خورد. امیدوارم، درآیندهیی نهچندان دور بتوانم امانت بزرگ مردم ایران را که بهسلامت بهپاریس رساندم، دوباره بهایران و بهآغوش خلق برگردانم تا امانت، سالم بهدست صاحبان آن برسد».
امروز، سىو پنج سال پس از آن پرواز خطیر، مردم ایران بارها و بارها شاهد گذر این مقاومت از میدانهای بزرگ خطر و آزمایش بودهاند. مقاومتی که بارها در دل آتش فرورفت و باز سرفرازانه از آن بیرون آمد. مقاومتی که همواره نیز بر آمادگی خود برای هرگونه فداکاری و وفا برای رساندن مردم ایران به آزادی و برپا کردن ایرانی آزاد و آباد و دموکراتیک، در صلح و همزیستی مسالمتآمیز تأکید کرده است. با اینچنین آمادگی برای عبور از دریاهای رنج است که یقین هر ایرانی به پیروزی این مقاومت و برقراری آزادی در ایران عزیز به یقین مبدل میگردد. بهجاست که در بیستوپنجمین سالگرد آن پرواز بزرگ، از پرسنل دلیر نیروی هوایی و شهیدان گرانقدری که توسط رژیم ددمنش و در انتقامجویی خمینی از مقاومت ایران بهشهادت رسیدند تقدیر کنیم، به روان پاک این شهیدان آزادی درود بفرستیم و تأکید کنیم که آن شهیدان بزرگوار دین بزرگی بهگردن ملت و آینده ایران دارند.
«… من از آغاز انقلاب تا به امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامی و مقام ولایت بوده و هستم، هیچگاه بدون کسب اجازه و یا بدون دستورات مقامات عالی نظام کاری انجام ندادهام. حکم اعدام داریوش فروهر و پروانه اسکندری را به روال معمول همیشگی علی فلاحیان به من داد.»
قتلعام و رازهای علی فلاحیان – آخوند فلاحیان در کنار سعید امامی
(سعید امامی، معاون امنیتی وزارت اطلاعات در دوره تصدی آخوند علی فلاحیان بر وزارت اطلاعات و از عاملان قتلهای زنجیرهیی- جرس، ۱۲اردیبهشت ۱۳۹۱)
قتلعام و رازهای علی فلاحیان – آخوند فلاحیان از سعید امامی میگوید
«سعید امامی مدیر موفق و خوبی بود…» (خبرگزاری تدبیر- جمعه، ۱۹مهر ۱۳۹۲)
علی فلاحیان، نامی که بیش از هر چیز با عبارت «قتلهای زنجیرهیی» مترادف است، این روزها اعترافات بیسابقهاش به قتلهای فجیع و اعدامهای گسترده بهویژه قتلعام مجاهدین در دهه ۶۰همراه با فیلم آن در میان عموم مردم و در فضای مجازی غوغا کرده است.
قتلعام و رازهای علی فلاحیان – آخوند فلاحیان در لیست انترپول
کسی که در ۱۶آبان ۱۳۸۶در صدر لیستی قرار گرفت که انترپل (پلیس بینالمللی) بهدلیل انفجار تروریستی بوئنس آیرس حکم وضعیت قرمز برایش صادر کرد. حکمی که همچنان برقرار است.
علی فلاحیان محصول مدرسه حقانی
فلاحیان خود را چنین معرفی میکند:
«… سال 42-43به قم آمدم و وارد مدرسه منتظریه شدم که معروف به مدرسه حقانی هست. بهشتی و قدوسی این مدرسه را تأسیس کرده بودند… قرار بود در این مدرسه نیروهایی ساخته شوند که بعد از پیروزی انقلاب، از آنها در کادرهای نظام استفاده شود». (سایت حکومتی خزر ۲۷تیر ۹۶)
از همین ابتدا معلوم میشود که او چه آخوندی است. چون کسانی که در مدرسه حقانی زیر نظر بهشتی ملعون و قدوسی معدوم برای قتلعام و جنایت پرورش یافتند، آخوندهایی شدند مثل مصطفی پورمحمدی، عضو هیأت مرگ در قتلعام تابستان ۶7و وزیر فعلی دادگستری! در دولت آخوند حسن روحانی؛ آخوند نیری، رئیس هیأت مرگ در قتلعام تابستان ۶۷و قاضیالقضات دیوان عالی؛ آخوند محسنیاژهای، معاون اول دستگاه قضایی رژیم؛ آخوند حسینیان، جانشین پیشین نماینده دادگاه انقلاب در وزارت اطلاعات با نام مستعار «خسرو خوبان»، علی رازینی، رئیس فعلی شعبه ۴۱دیوان عالی کشور؛ و…
علی فلاحیان در آرزوی جلاد شدن
علی فلاحیان که از زمان شاه در آرزوی این بود که یک مقام امنیتی شود، در یک مصاحبه گفته بود:
«… علی فلاحیان در بخش از برنامهی شناسنامه در پاسخ به این سؤال که… آیا به این موضوع فکر میکردید که بعدها در نظامی که در کشور حاکم خواهد شد جزو نیروهای امنیتی شوید، اظهار داشت: امید داشتم». (آفتابنیوز- ۱۹مهر ۱۳۹۲)
نیروی امنیتی هم در نظام قرونوسطایی ولایت فقیه معلوم است که به چه معناست: آخوند × ولایت فقیه × مقام امنیتی = یک جلاد و یک آخوند قسیالقلب شقاوت پیشه؛ و او در آرزوی داشتن چنین شخصیتی بود که الحق در نظام ضدبشری آخوندی به آن نائل آمد.
قتلعام و رازهای علی فلاحیان - جنایات دهه ۶۰
آخوند علی فلاحیان درباره جنایات خود در سالهای سیاه دهه 60چنین میگوید:
«خبرنگار: آیا همه مسئولیت ورود مجاهدین به فاز نظامی، گردن خودشان بود یا از این سو هم خطاهایی شده بود… مثلاً به تجمعاتشان حمله شود، افرادشان تحت فشار قرار بگیرند… به هر حال آنها هم ادعا داشتند که نیروی انقلابی هستند… آیا این عوامل… تاثیری نداشت؟
آخوند علی فلاحیان: خود آنها اصلاً این تحلیل را داشتند. رجوی حدود شاید ۳۶مقاله نوشت که نباید جنگ مسلحانه کرد». (سایت حکومتی خزر- ۲۷تیر ۹۶)
به این ترتیب او اعتراف میکند این مجاهدین بودند که به استمرار فضای مسالمت اصرار میورزیدند و این رژیم آخوندی بود که با زدن و زندان و شکنجه و کشتن آنها، چارهیی جز زبان قهر برای آنان باقی نگذاشت.
او یکبار درباره جنایات خود در مورد مجاهدین در مصاحبهیی گفته بود:
«… من را به مشهد فرستادند و یک سال حاکم شرع مشهد بودم. از آنجا به تهران آمدم و قائممقام دادستان کل انقلاب شدم. همچنین در اطلاعات سپاه بهعنوان یکی از مسئولان برخورد با [مجاهدین] فعالیت میکردم… بین دادستانی، کمیته انقلاب و سپاه پاسداران یک نوع هماهنگی به وجود بیاورم و به کادرهای مجاهدین ضربات مهمی وارد کنیم. … مهدوی کنی به من زنگ زد و پیشنهاد کرد مسئولیت کمیتههای انقلاب را قبول کنم که به آنجا رفتم و طرح مالک و مستأجر را اجرا کردیم که در پی آن… (مجاهدین) دستگیر شدند…». (آفتابنیوز- ۱۹مهر ۱۳۹۲)
«… خرداد ۶۰که مجاهدین خلق اطلاعیه سیاسی– نظامیشان را دادند برای جنگ مسلحانه… سازمان قدرتمندی در آنجا [کرمانشاه] درست کردند و آدمهای خوبی بهلحاظ نظامی بودند… من آن شب گفتم که همین امشب باید اینها دستگیر شوند. شورای تأمین استان تشکیل دادیم و دیدیم امکان ندارد. من آمدم در سپاه نشستم. در این زمان حاکم شرع بودم و خیلی قدرت داشتم. گفتند ۴۸ساعت وقت بدهید. گفتم اگر وقت بدهیم اینها جایشان را عوض میکنند. همین امشب باید حمله شود…». (سایت حکومتی خزر- ۲۷تیر ۹۶)
جنبش دادخواهی و موج اعترافات کارگزاران رژیم
قتلعام و رازهای علی فلاحیان – جنبش دادخواهی
تا کنون در اثر موج عظیم جنبش دادخواهی خون قتلعام شدگان تابستان 67در داخل و خارج کشور، تعدادی از کارگزاران رژیم مجبور شدند دست به اعترافات حیرت انگیزی در این رابطه بزنند. اسراری که تاکنون پنهان بودند و برملا شدن آنها از سوی آمران و دستاندرکاران آن جنایت علیه بشریت، شقاوت هر چه بیشتر نظام آخوندی را از یکطرف و مظلومیت قربانیان آن جنایت را از طرف دیگر نشان میدهد. اکنون آخوند علی فلاحیان در این مصاحبه پردههای بیشتری در مورد قتلعام تابستان 67به کنار میزند و چهره کریه و حیوانی امام دجال را بیش از پیش به نمایش میگذارد.
قتلعام و رازهای علی فلاحیان
آخوند علی فلاحیان در مورد قتلعام تابستان 67 چنین میگوید:
«خبرنگار: آیا اعدامهای سال ۶۷نظر کارشناسی وزارت اطلاعات خدمت حضرت امام (ره) بود.
آخوند علی فلاحیان: اصلاً امام فرموده… که حکم محاربین اعدام است. آن زمان هم بر سر این موضوع دعوا بود؛ آقای موسوی تبریزی که میگفت اصلاً محاکمه نمیخواهد و محاکمه در رابطه با کسانی که در حال جنگ با ما هستند، معنا ندارد. عدهیی دیگر از آقایان معتقد بودند دستگیر شدگان محاکمه شوند… ولی امام مرتباً تأکید داشت که مواظب باشید اینها از دستتان در نروند… امام همیشه میگفت از این طرف احتیاط کنید… چطور؟ مثلاً اگر شبههای شد در اینکه کسی قاتل است یا نه، بنا را بر نکشتن بگذاریم اما در مورد مجاهدین امام میگفت به عکس رفتار کنید، من اینها را میشناسم، از دستتان در نروند و حکمشان اعدام است. این حکم ولایی ایشان بود؛ چه قبل از جریان ۶۷چه بعد از آن…
قتلعام و رازهای علی فلاحیان – شقاوت خمینی جلاد
… بحثی است که برخی اشاره میکنند و میپرسند اینها که محاکمه و محکوم شده بودند چرا دوباره به اعدام محکوم شدند؟ اولاً در ذهن باشد که حکم اینها اعدام است، حتی اگر حاکم شرع هم حکم به اعدام نداده، خلاف کرده است… اگر یک محارب مسلح دستگیر شد، حکمش اعدام است، حتی اگر کسی را نکشته باشد… حکم منافق و محارب اعدام است. این فتوای امام است. در این بحثی نبود. وقتی در سال ۶۷عملیات مرصاد [فروغ جاویدان] انجام شد… بحث بود که چه آنها که اعدامی بودند و چه آنهایی که حکم اعدام نگرفتند، اعدام شوند. نظر امام این بود که چرا نگهشان داشتید، اینها که همین الآن که در زندان هستند، میگویند اگر ما را رها کنید، با شما میجنگیم، به صراحت همهشان میگفتند جنگ ما با شما تمامعیار است. امام فرمود آنهایی که این حرف را میزنند و سر موضعشان هستند، اعدام کنید. نگهداشتن اینها معنا ندارد.
خبرنگار: یعنی کلاً فرض بر اعدام بود…
علی فلاحیان: … یعنی باز مراجعه کنند و با طرف صحبت کنند ببینند باز سر موضعش هست یا نیست.
خبرنگار: ملاک سر موضع بودن چه بود؟
علی فلاحیان: سر موضع یعنی میگفت سازمان را قبول دارم، شما را قبول ندارم…
خبرنگار: آیا اینکه از برخی از اینها پرسیده بودند که علت زندانی شدنت چیست، بعد بهخاطر اینکه گفته مثلاً مجاهدم و به صرف اینکه نگفته منافقم، گفتند سر موضع است، درست است؟
علی فلاحیان: … این سه نفر تکبهتک با اینها صحبت میکردند… اینها پرونده را میخواندند، با طرف مصاحبه میکردند…
خبرنگار: ما در رابطه با چند نفر داریم صحبت میکنیم؟
من الآن دقیق تعداد اعدامیها را نمیدانم… من نمیدانم ما از آنها چقدر کشتیم…
قتلعام و رازهای علی فلاحیان – اعضای هیأت مرگ
در اینجا خبرنگار به تأثیر جنبش دادخواهی با شعار «نه جلاد نه شیاد» در نمایش انتخابات اخیر، که موجب شکست مهندسی ولیفقیه علی خامنهای شد، اشاره میکند و با اذعان به حضور آخوند ابراهیم رئیسی در هیأت مرگ قتلعام تابستان 67 میپرسد:
خبرنگار: آقای رئیسی که خودشان در آن شورای سه نفره عضویت داشتند. اعضای دیگر چه کسانی بودند؟ چون در ایام انتخابات اخیر نام ایشان مطرح شد.
اما آخوند علی فلاحیان که از ذکر سایر اسامی هیأت مرگ طفره میرود، در عوض کل پروسه اعدام زندانیان سیاسی و قتلعام تابستان 67را بر گردن امام دجال میاندازد و میگوید که حکم اعدام و قتلعام از قبل صادر شده بود:
علی فلاحیان: «بله، بنده خدا [رئیسی جلاد] هر چه میگفت من حکم ندادم، حکمش را قبلاً صادر کرده بودند، اصلاً کسی [از مردم] به حرفش گوش نمیداد و فکر هم میکردند که آنها [اعدامیها] بیگناهاند… اگر ما آنها را نمیکشتیم که دیگر کشوری وجود نداشت. این حرف من نیست، حرف امام است».
خبرنگار سپس در لفافه به انتشار فایل صوتی آقای منتظری اشاره میکند و از آخوند فلاحیان میپرسد:
قتلعام تابستان ۶۷ – علی فلاحیان و فایل صوتی منتظری
خبرنگار: اشکال آقای منتظری کجا بود؟
آخوند علی فلاحیان: «ایشان با امام هم اختلاف پیدا کردند… بعداً نظری پیدا شد که این اعدامها نهایتاً باعث میشود تاریخ علیه ما و اسلام قضاوت کند. بنابراین خوب است این کار را نکنیم که وقتی بعدها قلم به دست دشمن بیفتد، ما را اینگونه لجنمال نکنند اما امام میفرمود نه وظیفه شرعیتان را انجام دهید و منتظر قضاوت تاریخ نباشید».
خبرنگار در اینجا وارد جزئیات میشود میپرسد:
خبرنگار: [آیا] همه کسانی که اعدام شدند با اسلحه دستگیر شده بودند؟
علی فلاحیان: نه همهشان شورش مسلحانه کرده بودند اما خیلیهایشان خانه تیمی بود. ما میرفتیم آنجا یکی، دو تا اسلحه بیشتر نبود یا خیلیهایشان را در خیابان دستگیر میکردیم و اسلحه نداشتند.
خبرنگار: پس چگونه میشد مصداق شورش مسلحانه؟
علی فلاحیان: خب اینها جزو آن سازمان بودند.
خبرنگار: مگر نباید شخصاً دست به اسلحه برده باشند تا حکم محارب بگیرند؟
علی فلاحیان: نه، وقتی کسی عضو جریانی مسلحانه است، چه مسلح باشد چه نه، حکم محارب دارد.
خبرنگار: ولو اینکه با یک روزنامه دستگیر شده باشد؟
علی فلاحیان: بله اینها جزو آن سازمان بودند و آمادگی عملیات داشتند، حالا ممکن است کسی امروز برود برای خانه تیمی نان بخرد، یکی برود مثلاً امکانات دیگر تهیه کند ولی بالاخره جزو اینهاست». (سایت حکومتی خزر- ۲۷تیر ۹۶)
اعترافات کارگزاران به قتلعام، چرا؟
اما پاسخ به این سؤال خالی از لطف نیست که مگر چه شده است و این اعترافات نشانگر چیست؟ چه چیزی باعث شده آنهایی که در این ۳۸سال فقط زندان و اعدام بلد بودند، حالا یکی یکی به صحنه بیایند و به زبان خود از آن قتلها و قتلعامها بگویند؟ دیروز آخوند جلاد علی رازینی، قبل از او ولیفقیه زهر خورده، علی خامنهای و قبل از او اعضای هیأت مرگ، آخوند ابراهیم رئیسی و آخوند مصطفی پورمحمدی… و سلسله اعترافات ادامه دارد.
علی فلاحیان، در کنار حسن روحانی و برادرش حسین روحانی در مراسم تقدیر از فعالان ستاد انتخاباتی حسن روحانی
پاسخ یک چیز بیشتر نیست و آن جوشش خون قتلعام شدگان در رگان ارتشی از جوانان عاصی و زنان قهرمان میهن است که در کانونهای هزار اشرف برای تدارک قیام، آتش بپا میکنند. علت یک چیز بیشتر نیست و آن پیشروی قدرتمند خونخواهی جنایات دهه 60و پیشرفت جنبش دادخواهی قتلعام شدگان تابستان ۶۷در جامعه است.
حکایتی است که کسی سایهاش را که دید، چنان ترسید که پا به فرار گذاشت. اما ترسش وقتی بیشتر شد که پشت سرش را نگاه کرد دید که سایه دارد با همان سرعت دنبالش میآید؛ ولی ترسش باز هم وقتی بیشتر شد که دید سایه دارد بزرگ و بزرگتر میشود!
قتلعام تابستان ۶۷- سایه وحشت بر آخوندها
حالا این مصداق حال و روز کارگزاران و سردمداران رژیم قرونوسطایی آخوندی است که جنایت قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ را مرتکب شدند و آنوقت پا به فرار گذاشتند، به خیال اینکه از این موضوع خلاص خواهند شد. فکر اینجا را نکرده بودند که آن خونها روزی خواهد جوشید. حالا هر جا صحبت از قتلعام ۶۷ یا اشارهیی به «تابستان ۶۷» میشود، قالب تهی کرده و «زهره ترک» میشوند. نکته عجیب و قابل تأمل! اینجاست که حتی وقتی خودشان هم از قتلعام تابستان ۶۷ صحبت میکنند، از گفته و سایه خود چنان به ترس وحشت میافتند که به جان یکدیگر میافتند و همدیگر را میدرند و پاره میکنند. اما چرا؟
آخر این روزها همه جا در رسانههای خود رژیم، در جریان نمایش انتخابات رژیم، در جریان تصفیه حساب باندهای مافیایی رژیم- و حتی در بیتالعنکبوت خود علی خامنهای- هم صحبت از تابستان ۶۷ و قتلعام ۶۷ و صحبت از اعدام و جلاد و این قبیل موضوعات است. آنها خطر حرکتهای اعتراضی برآمده از جنبش دادخواهی قتلعام تابستان ۶۷ را در بیخ گوش خود حس میکنند و بواسطه همین است که اینقدر از مطرح شدن آن قتلعامها ترس و واهمه دارند.
با این حال چارهای ندارند و مجبورند یک طوری قتلعام ۶۷ و جنایات تابستان ۶۷ را توجیه و رفع و رجوع کنند. لذا به دست خود این موضوع را دوباره مطرح میکنند. اما از همین طرح مجدد نیز دوباره زهره ترک میشوند! حالا توجه شما را به یک مورد خواندنی و شنیدنی در همین رابطه جلب میکنم.
قتلعام تابستان ۶۷ – لاجوردی جلاد اوین در کنار علی رازینی
ماجرا از آنجا شروع شد که خبرگزاری حکومتی تسنیم (وابسته به باند علی خامنهای) در روز یکشنبه ۱۱تیر ۹۶ با جلاد علی رازینی (جایگزین لاجوردی) مصاحبهیی درباره قتلعام تابستان ۶۷بهعمل آورد.
قتلعام تابستان 67 - معرفی علی رازینی
تسنیم در معرفی او مینویسد: «وی… از تربیتشدگان مدرسه حقانی است… رئیس فعلی شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور، کولهباری از مسئولیتهای مختلف را در پرونده کاری دارد… ریاست کل دیوان عدالت اداری، ریاست دادگاه ویژه روحانیت بهحکم حضرت امام، معاونت اجرایی دیوان عالی کشور، ریاست کل دادگستری استان تهران، ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور، ریاست دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ بهحکم حضرت امام و عضویت در مجلس خبرگان».
خود آخوند علی رازینی در این مصاحبه به جایگزینی خود با لاجوردی اشاره میکند و میگوید:
«آقایان [شورای عالی قضایی] … لاجوردی را عزل… و بنده را جای شهید لاجوردی بهعنوان دادستان تهران منصوب کردند». (همان منبع)
و سپس تسنیم معرفی او را اینگونه بهپایان میبرد: «وی یکی از شاهکلیدهای گنجینه اسرار دهه شصت است و میتواند زوایای مختلفی… را با روایت از ماجرای مجاهدین بازگو کند».
بنابراین ما در این مقاله با کسی روبهرو هستیم که به گفته خبرگزاری نیروی تروریستی قدس (تسنیم) در جنایات دهه ۶۰، خودش شاهکلید است.
ماجرا از آنجا شروع شد که خبرگزاری حکومتی تسنیم (وابسته به باند علی خامنهای) در روز یکشنبه ۱۱تیر ۹۶ با جلاد علی رازینی (جایگزین لاجوردی) مصاحبهیی درباره قتلعام تابستان ۶۷بهعمل آورد. تسنیم در معرفی او مینویسد: «وی… از تربیتشدگان مدرسه حقانی است… رئیس فعلی شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور، کولهباری از مسئولیتهای مختلف را در پرونده کاری دارد… ریاست کل دیوان عدالت اداری، ریاست دادگاه ویژه روحانیت بهحکم حضرت امام، معاونت اجرایی دیوان عالی کشور، ریاست کل دادگستری استان تهران، ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور، ریاست دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ بهحکم حضرت امام و عضویت در مجلس خبرگان».خود آخوند علی رازینی در این مصاحبه به جایگزینی خود با لاجوردی اشاره میکند و میگوید:«آقایان [شورای عالی قضایی] … لاجوردی را عزل… و بنده را جای شهید لاجوردی بهعنوان دادستان تهران منصوب کردند». (همان منبع) و سپس تسنیم معرفی او را اینگونه بهپایان میبرد: «وی یکی از شاهکلیدهای گنجینه اسرار دهه شصت است و میتواند زوایای مختلفی… را با روایت از ماجرای مجاهدین بازگو کند».
بنابراین ما در این مقاله با کسی روبهرو هستیم که به گفته خبرگزاری نیروی تروریستی قدس (تسنیم) در جنایات دهه ۶۰، خودش شاهکلید است.
قتلعام تابستان ۶۷- خمینی جلاد از زبان شاهکلید دهه 60
آخوند علی رازینی در مورد نقش خمینی دجال در قتلعام تابستان ۶۷ میگوید:
«امام خمینی (ره) انسانی بود که… خیلی قاطع بود و هیچ مماشاتی نمیکرد و شاگردان ایشان هم همینطور بودند… امام در این زمینه [قتلعام زندانیان سیاسی] کاری انجام دادند که هیچ کدام از فقهای گذشته در طول تاریخ انجام نداده بودند… فرق ما و آنها [کشورهای مسلمان منطقه] در این است که امام خمینی قاطع بودند… امام به ادعاهای حقوقبشری غربیها توجه نکردند و گوششان به این حرفها بدهکار نبود…». (همان منبع)
سپس خبرنگار تسنیم از آخوند شاه کلید جنایات دهه ۶۰سؤال میکند:
قتلعام تابستان ۶۷- مسئولان دخیل در جنایت اعدام ۳۰هزار زندانی سیاسی
«تسنیم: نظرتان درباره اعدامهای سال 67 منافقین [همان قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷] … چیست؟
رازینی: «مسئولان دخیل در این قضیه آقایان نیری، رئیسی، ریشهری، اشراقی، پورمحمدی بودند که از آنها باید سؤال شود. زیرا ما در متن قضیه نبودیم. ولی اجمالا باید بگویم که اگر امام بنا بود بیحساب و کتاب حکم اعدام بدهد دیگر نیازی نبود که هیأت 3نفره تشکیل دهد… هیأت 3نفره را تشکیل دادند که گاهی جلسات محاکمه حدود یک ساعت طول میکشید و عدهیی را محکوم به اعدام کردند». (همان منبع)
به این ترتیب او که با شم آخوندی خود، انتقام سخت و سنگین مردم از قتلعام ۶۷ را بو کشیده است، وحشتزده سعی میکند یک طوری پای خود را از این موضوع بیرون بکشد و یا آن را کمرنگ جلوه دهد، به همین خاطر میگوید «ما در متن قضیه نبودیم»، (یعنی که پس در حاشیهی قتلعام تابستان ۶۷ بودیم) ؛ ثانیاً میگوید به سراغ آنهایی بروید که در این قضیه دخیل بودند. یعنی ابراهیم رئیسی و مصطفی پورمحمدی و بقیه جلادان.
بعد هم میخواهد آن جنایت علیه بشریت یعنی قتلعام تابستان ۶۷ را یک طوری توجیه و ماستمالی کند، میگوید «خمینی که بیحساب اعدام نکرد بلکه هیأت سه نفره تشکیل داد که گاهی [توجه کنید فقط گاهی] جلسات محاکمه حدود یک ساعت طول میکشید و حکم اعدام صادر میشد». یعنی به عبارت دیگر در مابقی موارد، اصلاً به یک ساعت هم نمیکشید و حکم اعدام در دو سه دقیقه صادر میشد. (آنهم حکم اعدام برای زندانیانی که یکبار حکم گرفته و مشغول گذراندن حکم خود بودند).
مشاهده میشود هر چقدر که سرکردگان و کارگزاران نظام آخوندی به موضوع قتلعام تابستان ۶۷میپردازند و بیشتر و بیشتر آن جنایت عظیم را باز میکنند، بر عمق جرم و جنایت خود و همپالکیهای جلادشان بیشتر میافزایند.
قتلعام تابستان 67-روزنامه شرق
اما ماجرا وقتی جالب میشود که یک رسانهی باند حسن روحانی، یعنی روزنامه شرق، تیتر اصلی و تیتر اول خود را به همین مصاحبه اختصاص میدهد و با تیتر درشت در صحفه اول مینویسید:
«روایت رازینی از وقایع ۶۷ - مسئولان دخیل در قضایای ۶۷ آقایان نیری، رئیسی، اشراقی و پورمحمدی بودند». (روزنامه شرق- ۱۲تیر ۹۶)
عد هم تقریباً مشروح مصاحبه آخوند جلاد علی رازینی با تسنیم را عینا چاپ میکند. تا اینجای کار به نظر میرسد اتفاق مهمی نیفتاده است. چون یک رسانهی باند علی خامنهای مصاحبهیی با علی رازینی بهعنوان جلاد و شاه کلید جنایات دهه ۶۰ انجام داده و روز بعد هم یک روزنامه باند حسن روحانی آن را عینا منعکس کرده است. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود.
قتلعام تابستان 67-سایت حکومتی «شهدای ایران»
اوج ماجرا اینجا بود که یک سایت وابسته به باند علی خامنهای به نام سایت «شهدای ایران» در اقدامی عجیب و قابل تامل! آنچنان به روزنامه شرق از باند حسن روحانی حمله و هجوم برد که حیرت همگان را برانگیخت. این سایت با چاپ عکسی از خانم مریم رجوی با تیتر: اعلام مواضع همزمان (مجاهدین) و یک روزنامه زنجیرهیی، روزنامه شرق را متهم کرد که همزمان با برگزاری بزرگترین گردهمایی ایرانیان در میتینگ سالانه خود و همزمان با اعلام مواضع مریم رجوی برای تغییر رژیم، به چاپ مصاحبه علی رازینی (برگرفته از تسنیم) و معرفی مسئولان قتلعام تابستان 67 اقدام کرده که این کار بهمعنی همسویی با مجاهدین است. عین مطلب سایت مزبور از این قرار است: (قسمتهای بولد شده از خود مقاله اصلی است)
«… روزنامه شرق در اقدامی عجیب و قابل تأمل در تیتری درشت درباره وقایع سال 67بار دیگر مسئولان دخیل… را معرفی کرد و از حجتالاسلام رئیسی بهعنوان یکی از مسئولان اصلی احکام قضایی اوایل انقلاب و ماجرای اعدامهای سال ٦٧ نام برد… روزنامه زنجیرهیی 'شرق' در دوازدهم تیرماه، درست در زمانی که منافقین [مجاهدین] در میتینگ تبلیغاتی خود… از ممکن شدن تغییر «رژیم» در ایران سخن گفت، در اقدامی عجیب و قابل تأمل در تیتری درشت درباره وقایع سال 67 بار دیگر… از حجتالاسلام رئیسی بهعنوان یکی از مسئولان اصلی احکام قضایی اوایل انقلاب و ماجرای اعدامهای سال ٦٧ نام برد… از قضا حجتالاسلام رئیسی در آن نقش چندانی نداشته… اما پرسش جدی آنجاست که… آیا این هماهنگیها در اعلام مواضع اتفاقی است؟» (سایت حکومتی شهدای ایران- ۱۵تیر ۹۶)
حالا اگر بخواهیم ماجرا را ساده کنیم، این میشود که یک رسانهی باند علی خامنهای به نام تسنیم با آخوند علی رازینی بهعنوان جایگزین لاجوردی جلاد اوین و شاه کلید جنایات دهه ۶۰ و قتلعام تابستان ۶۷ مصاحبهیی بهعمل میآورد. رازینی در آنجا میگوید که آخوند جلاد ابراهیم رئیسی یکی از دستاندرکاران قتلعام تابستان ۶۷ است. یک روز بعد یک روزنامه باند حسن روحانی به نام شرق آن را عینا چاپ میکند. سه روز بعد یک سایت باند علی خامنهای موسوم به «شهدای ایران» از سایه ایجاد شده از آن مصاحبه در یک روزنامه دیگر به وحشت میافتد و زهره ترک میشود. سپس هراسان و سراسیمه به روزنامه شرق حمله میکند که چرا متن مصاحبه تسنیم را چاپ کرده است و مینویسد این کار یعنی همسویی با مریم رجوی در بزرگترین گردهمایی مقاومت و اعلام موضع در تغییر رژیم.
قتلعام تابستان ۶۷- فراگیر شدن جنبش دادخواهی
واقعیت این است که جنایت عظیم و فراموش نشدنی قتلعام تابستان ۶۷ و جنبش دادخواهی برآمده از آن با جوشش خون زندانیان سیاسی مظلوم در قتلعام تابستان ۶۷ چنان در اعماق جامعه رسوخ پیدا کرده و در رگهای پر التهاب جوانان میهن جاری شده است که ارکان رژیم پوسیده آخوندی را به لرزه افکنده است. سایه دهشتناک آن جنایت بزرگ علیه بشریت در تابستان ۶۷ آنچنان بر سر و روی کارگزاران نظام سنگینی میکند که حتی از گفته خودشان هم در این رابطه دچار رعشه و کابوس میشوند.
اما جلادان را گریزی از مکافات جنایت قتلعام تابستان ۶۷ نیست. هر چه بیشتر آن را هم بزنند، بیشتر جنایاتشان برملا شده و بیشتر بر جرم و جنایت خود میافزایند؛ و هر چه بیشتر از آن فرار کنند یا خود را از آن مبرا کنند، سایه آن قتلعام ضدبشری، بزرگ و بزرگتر خواهد شد….
ثبت نام کاندیدهای جلاد و شیاد در نمایش انتخابات خلیفه ارتجاع، که همگی در کشتار فرزندان مردم ایران دست دارند، انزجار اجتماعی از اعدامهای وحشیانه و قتلعام بهترین فرزندان مردم ایران را در پی داشته و به بحران درونی رژیم دامن میزند.
به دنبال بالا گرفتن جنبش دادخواهی و بحران درونی رژیم بر سر قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی در جنگ و جدالهای انتخاباتی، سپاه تروریستی قدس ضمن اشاره به کاندیداتوری آخوند جلاد ابراهیم رئیسی، نوشت: بهدنبال اعلام نامزدی یکی از چهرههای نظام در دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، موجی از تخریبها علیه وی و نظام اسلامی آغاز شده است. با طرح برخی پروندهها و عملکرد گذشته نظام، قصد تخریب نظام و خدشهدار کردن شخصیتها را دارند. تلاش گسترده جریانهای ضد نظام در خارج از کشور و در فضای مجازی در جریان انتخابات و محور قرار دادن اعدام مجاهدین در سال 1367 در اینراستا قابل تفسیر است. بنابراین لازم است جریانهای داخلی هوشیاری خود را حفظ کرده و در دام آن نیفتند و به آن دامن نزنند.
سپاه تروریستی قدس افزود: اعدام (مجاهدین) را بهانهیی برای هجمه علیه نظام کردهاند، نامزدهایی که سوابق درخشانی در (این کار) دارند، نبایست بهواسطه این سابقه درخشان مورد سرزنش قرار گیرند.
یک رسانه دیگر حکومتی از باند غالب نظام، نقش باند مغلوب نظام آخوندی در جنایت علیه بشریت و قتلعام 30000 زندانی سیاسی را یادآور شد و نوشت: «همه کسانی که در زمینه اعدامهای سال 67 نقش ایفاء کردهاند، امروز در جبهه اصلاحطلبان تعریف میشوند. موسوی اردبیلی، موسوی خوئینیها، موسوی تبریزی و مجید انصاری و محسن آرمین بهعنوان رؤسای زندان اوین در اجراء دستور ولایت فقیه، نسبت به اعدام (مجاهدین خلق) نقش داشتهاند.
روز 14خرداد 96مصادف با سالمرگ دجال ضدبشر، خون شهدای مظلوم قتلعام شده گریبان ولیفقیه ارتجاع را به سختی گرفت و او زبونانه گفت: «… دهه 60، جای شهید و جلاد عوض نشود». (خامنهای، 14خرداد 96)
اگر دهه سیاه 60 را بهطور فرضی به 4فصل تقسیم کنیم، پس از یک دوره طولانی از سرما و رخوت، باید گفت بیش از یکسال است که تابستان گرم و سوزان دهه 60شروع شده است. وقتی نزدیک به یکسال پیش در 30مرداد 95 مریم رجوی به جنبش دادخواهی قتلعام شدگان فراخوان داد؛ تابستان دهه 60 شروع شد. همچنین وقتی در جریان نمایش انتخابات ریاست جمهوری، مریم رجوی شعار «نه شیاد، نه جلاد» را به شعار رسمی و فراگیر این انتخابات قلابی تبدیل کرد؛ گرمای تابستان 60 اوج دیگری گرفت. در کانون این تابستان گرم، خون جوشان قتلعام شدگان سال 67 قرار دارد.
بعد از فراخوان به جنبش دادخواهی بود که فایل صوتی آقای منتظری منتشر شد. فایلی که نشان میداد منتظری در جلسهیی با هیأت مرگ شامل آخوند جلاد ابراهیم رئیسی ، آخوند مصطفی پورمحمدی و… آنان را در ردیف جنایتکاران جنگی میخواند.
جنبش دادخواهی قتلعام شدگان تابستان 67 و جوشش دوباره خونهای به ناحق ریخته شده آن در طول یکسال گذشته به سرعت در سراسر میهن ستمدیده جریان پیدا کرد. بهویژه دانشجویان قهرمان در دانشگاههای اقصی نقاط کشور از آن سخنها گفتند و کانونهای مقاومت هزار اشرف، آنرا با تمام قوا در کوچه و خیابان و بر دیوار شهرها حک کردند.
با کاندید شدن یک عضو هیأت مرگ در قتلعام زندانیان سیاسی، یعنی آخوند جلاد ابراهیم رئیسی برای نمایش انتخابات قلابی ریاست جمهوری، این جنبش نیرویی دوچندان پیدا کرد. آنجا که مردم قهرمان ایران شعار «قاتل شصت و هفته» را سر دادند و آخوندهای دژخیم را از دادخواهی این خونها به وحشت انداختند .
همهگیر شدن جنبش دادخواهی آنچنان بود که بهرغم عدم تمایل کارگزاران رژیم آخوندی، موضوع قتلعام شدگان تابستان 67 به یکی از مباحث مطرح در جامعه و سرانجام رقابتهای سیاسی بدل شد. تا آنجا که آخوند شیاد، حسن روحانی، نیز از آن در جریان تبلیغات نمایش انتخابات ریاستجمهوری به سود خود بهره جست تا رقیب خود، آخوند رئیسی، را از دور خارج کند؛ وقتی که گفت: «مردم ایران، آنهایی که در طول ۳۸سال فقط اعدام و زندان بلد بودند را قبول ندارند».
و حالا در سال مرگ خمینی دجال، این جنبش دادخواهی و خون جوشان قتلعام شدگان دهه 60 است که گلوی ولیفقیه زهر خورده را میفشارد و او را به استیصال و درماندگی کشانده است. او دهه شصت را «دههی حیات با برکت امام بزرگوار» خواند و به این ترتیب با یک جمله، تمامی جنایات صورت گرفته و کشتارها و قتلعام را مهر تأیید زد و نشان داد که سراپای ولایتفقیهیاش آمیخته با همین جنایات است.
خامنهای در همین سخنرانی بر روی قبر دجال گفت: «دهه 60 یک دهه… فوقالعاده مهم و حساس و ناشناخته است که اخیراً توسط برخی بلندگوها و صاحبان بلندگوها مورد تهاجم است».
ولیفقیه ارتجاع با درماندگی تمام اعتراف میکند که از سوی جنبش دادخواهی مورد تهاجم قرار گرفته است ولی میترسد که این دهه فوقالعاده مهم و حساس و ناشناخته را به مردم و بهویژه به جوانان بشناساند. چرا؟
چرا کارگزاران رژیم قرونوسطایی آخوندی کلیات (و جزئیات) قتلعام 30هزار زندانی سیاسی، که در حال گذراندن حکم محکومیت خود بودند، را منتشر نمیکنند؟ چرا خانواده اعدام شدگان را از محل دفن عزیزانشان مطلع نمیکنند؟ چه کسی بهزعم ولیفقیه ارتجاع، این دهه فوقالعاده ناشناخته را پنهان و ناشناخته نگه میدارد؟ از چه میترسند که تابستان 67 را ناشناخته و مخفی نگه میدارند؟ …
این سؤالات و بسیاری سؤالات دیگر نه تنها پاسخی ندارند، بلکه رژیم آخوندی برای هر چه ناشناخته کردن «دهه فوقالعاده ناشناخته 60» بهتازگی اقدام به تخریب مزار شهدای این دهه و بهطور خاص مزار قتلعام شدگان 67 کرده است.
در مشهد با استفاده از ماشینآلات سنگین در حال تخریب گورهای جمعی شهیدان مجاهد خلق در گورستان بهشت رضا هستند و در اهواز نیز بهمنظور از بین بردن مزار شهیدان قتلعام، اقدام به تعریض جاده را بهانه کردند. در جریان خاکبرداری از زمینهای انتهای فاز ۲ پادادشهر و بلوار بنکدار اهواز بود که آثار اجساد تلنبار شده در یک گور جمعی که با سیمان پوشیده شده بود، نمایان شد و عوامل رژیم سرآسیمه گورهای جمعی را با خاک پوشاندند و بهعملیات تعریض این خیابان ادامه دادند…
اما تاریخ نشان داده است که هیچ چیز پوشیده نمیماند. تابستان سوزان دهه 60 فرا رسیده است. جنبش دادخواهی با قدرت هر چه تمام به پیش میرود و دور نیست که پایههای پوسیده و سست نظام لرزان ولایتفقیه بهزودی فرو ریزد و آنوقت است که جلادان در جایگاه عدالت و مجازات قرار خواهند گرفت.
قیام ستایشانگیز دانشجویان در هجده تیر ۱۳۷۸، یک نقطهعطف در تاریخ جنبش دانشجویی ازیکسو و در تاریخ مقاومت و مبارزه مردم ایران دربرابر سراب اصلاحطلبی ازسوی دیگر بود. چرا که 18تیر، بساط شعبدهبازی خاتمی را درهم پیچید و مانور اصلاحطلبیش را که هدفی جز حفظ همین رژیم پلید نداشت، کمرشکن نمود. فراموش نمیکنیم که خاتمی اولینکسی بود که بهعنوان رئیسجمهور ارتجاع، فرمان سرکوب جنبش 18تیر را صادر کرد.
قیام 18تیر خیزش اعتراضی دانشجویان علیه اختناق رژیم آخوندی بود که با شرکت گسترده مردم و جوانان دلیر از دیگر نقاط بهسرعت به یک قیام بزرگ در تهران، تبریز و شانزده شهر دیگر ایران تبدیل شد و بهمدت یک هفته، رژیم ولایت فقیه را بهلرزه درآورد.
نکته قابلتوجه اینکه طی سالهای گذشته، همه ساله، سالگرد 18تیر، به روز اعتراض و خروش دانشجویان و جوانان دلیر ایران تبدیل شده و آنان فرصت را برای نشاندادن خشم فروخفته خود علیه کارگزاران رژیم ضدبشری غنیمت شمردهاند. بهاینترتیب جنبش 18تیر، تنها محدود به ایام تیرماه سال 78 باقی نماند بلکه در سالهای بعد نیز امواجی از خروش و خیزش بهپا کرد. بخصوص در سالهای 82 و 84، بهرغم همه پیشگیریها و تمهیدهای سرکوبگرانه رژیم، سالروز 18تیر به یک جنبش اعتراضی قوی علیه رژیم تبدیل گردید. قبلازاینکه به شرح رویدادهای 18تیر 78 بپردازیم، خوب است نگاهی به جایگاه 18تیر در تاریخچه جنبش دانشجویی ایران بیفکنیم.
در پاییز سال ۱۳۲۸، همزمان با نهضت ملیشدن صنعت نفت و اوجگیری مبارزات دکترمحمد مصدق، رهبر نهضت ملی ایران، دانشجویان انقلابی دانشگاه تهران با تشکیل ”جبهه دانشجویان ملی و آزادیخواه ”به یاری جنبش ملی و ضداستبدادی مردم ایران شتافتند. سپس در قیام 30تیر ۱۳۳۱، و گرماگرم خیزش ملت ایران در حمایت از دولت ملی دکترمصدق، خیابانهای تهران، شاهد حضور دانشجویان پیشتاز و قهرمانی بود که دوشبهدوش دیگر اقشار ملت فریاد میزدند: «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا مصدق» و سرانجام پساز سقوط دولت ملی دکترمصدق براثر کودتای ننگین 28مرداد سال 32، باز هم اعتراض ملت ایران در خروش نسل آگاه و روشنفکر و بهویژه در اعتراضهای دانشجویان متبلور شد و روز تاریخی 16آذر «روز دانشجو» را آفرید.
در شانزدهم آذر سال 32 یعنی تنها 5/3ماه پساز کودتا و حاکمیت دیکتاتوری سیاه شاهنشاهی، که هر صدای اعتراضی را در گلو خفه میکرد، اولینجرقه خشم توسط دانشجویان آگاه و مبارز میهن ما درخشید. در آنروز دانشجویان دلیر با وفاداری به جنبش ضداستعماری مردم ایران و پیشوای آن مصدق و در اعتراض به سیاستهای شاه دست به تظاهرات زدند. رژیمشاه نیروهای گارد و تکاوران چترباز خود را برای سرکوب دانشجویان به دانشگاه تهران فرستاد. درجریان سرکوبی دانشگاه، 3تن از دانشجویان قهرمان دانشکده فنی، به نامهای بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی، بهضرب گلوله مزدوران شاه بهشهادت رسیدند. به این ترتیب روز 16آذر بهعنوان روز دانشجو در تاریخ سیاسی ایران بهثبت رسید. از آنروز به بعد خون سه دانشجوی قهرمان شانزدهم آذر، همواره در دانشگاه جوشید و همه ساله توسط نسلهای بعدی گرامی داشته شد، چندان که شانزده آذر در میهن ما روز دانشجو نامیده شد.
پساز شانزده آذر خونین سال 32، دانشگاههای ایران بهمدت 50سال سنگر آزادی و کانون مبارزه نسلهای آگاه و مبارز دانشجو بوده است. از میان همین قشر مبارز و آگاه بود که در دهه 40، پیشتازان جنبش انقلابی ایران پا به میدان مبارزه حرفهیی گذاشتند و سازمانهای انقلابی همچون مجاهدین و فداییها را بنیانگذاری نمودند. پیشتازانی همچون محمدحنیفنژاد، دانشجوی دانشکده کشاورزی کرج، سعید محسن، دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران، اصغر بدیعزادگان، دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران. آنها همگی از رهبران جنبش دانشجویی بودند. مسعودرجوی رهبر مقاومت ایران نیز در اولینسخنرانی خود در دانشگاه تهران که در بهمنماه 57، پساز آزادی از زندان ایراد کرد، ضمن تجلیل از دانشگاه و جنبش دانشجویی، خودش را نیز متعلق به همین جنبش و فرزند دانشگاه خواند.
اگر ما از 18تیر بهعنوان نقطهعطف در جنبش دانشجویی نام میبریم، بهاینجهت است که این قیام ضمن برخورداری از پتانسیل نیرومند ضدحکومتیش، توانسته اعتراضهای دانشجویی دو دهه اخیر و بلوغ آن به قیام 18تیر را با سابقه تاریخی جنش دانشجویی پیوند بزند و روز 18تیر را بهمثابه روز دانشجو در دوران حاکمیت ننگین آخوندی بهثبت برساند.
در سالروز 18تیر، اینروز تاریخی را گرامی میداریم و به روان پاک دانشجویان دلیری که دربرابر ارتجاع خونریز تسلیم نشدند، بهپاخاستند و با نثار خون و رنج و اسارت خود جنبش دانشجویی و مبارزه مردم ایران را بهپیش راندند، درود میفرستیم. در سالروز قیام 18تیر، مروری کوتاه و فشرده به رویدادهای مهم این قیام میاندازیم:
دانشجویان امیرآباد تهران دست به یک تظاهرات ضدحکومتی زدند و علیه اختناق و سانسور رژیم شعار دادند. مدتی بعد ، یکانهای ویژه ضدشورش با محاصره منطقه، با گاز اشکآور و باتون و سلاح گرم و سرد به خوابگاهها حمله کردند و دانشجویان را بهطرز وحشیانهیی مورد ضربوشتم و قلعوقمع قراردادند. درجریان این حمله جنایتکارانه، سهتن از دانشجویان بهشهادت رسیدند، بیش از ۱۰۰۰تن زخمی و حدود ۱۰۰۰تن نیز توسط پاسداران دستگیر شدند. متعاقب آن دانشجویان خواستار استعفای وزیر کشور خاتمیگردیدند.
روز 19تیر، هزاران دانشجو درحالیکه شعارهای دوران انقلاب ضدسلطنتی (57) علیه رژیمشاه مثل ”میکشم، میکشم، آنکه برادرم کشت ”و ”توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد ”را تکرار میکردند، به تظاهرات علیه رژیم پرداختند. در این تظاهرات نیز یک دانشجو با شلیک پاسداران از ناحیه چشم مجروح شد و چند ساعت بعد بهشهادت رسید. در اینروز تعداد شهیدان قیام به 4نفر رسید. این قیام که دامنه آن 17شهر کشور را دربر میگرفت، در تبریز به کشتهشدن یک دانشجو، مجروحشدن دهها تن و دستگیری صدها دانشجوی دیگر انجامید. تظاهرات در روزهای بعد نیز با همراهی صدهاهزارنفر از جوانان و مردم تهران اوج بیشتری پیدا کرد. تظاهرکنندگان خشمگین، مظاهر حاکمیت رژیم را نیز مورد تهاجم قرار میدادند. درهمینحال، محل نمایش دجالگرانه نمازجمعه رژیم در دانشگاه تهران بهآتش کشیده شد. مردم و دانشجویان شعار میدادند ”حکومت آخوندی برکنارـ برکنار ”، ”بچهها قیام شروع شد، 20سال سکوت تمام شد ”، ”وای به روزی که مسلح شویم ”.
دار و دسته خاتمی مایل بودند خود را به این قیام شکوهمند و دانشجویان نزدیک نشان دهند. اما دانشجویان با پاسخ نه و گوشمالیدادن مقامهای رژیم که به میان دانشجویان میرفتند، دست رد به سینه آنان زدند. ازجمله موسوی لاری، وزیر کشور خاتمی، مضروب و عمامهاش پرتاب شد و دانشجویان او را با خفت و خواری از صحنه بیرون انداختند . شورای عالی امنیت رژیم بهریاست خاتمی، در اطلاعیههای متعدد، تظاهرات را غیرقانونی خواند و جواز سرکوب قیام دانشجویان و مردم را صادر کرد. روزنامه حکومتی کیهان ضمن ابراز وحشت از این قیام، از ”ورود سازمانیافته مجاهدین در این قضایا“ خبر داد و از قول عوامل رژیم نوشت: ”آنها میخواهند بهجای آرم جمهوری اسلامی، آرم شیروخورشید بر پرچم ایران نقش ببندد ”. یادآوری میشود، پرچم شیروخورشید نشان، مصوبه شورای ملی مقاومت و متعلق به مردم و مقاومت ایران است.
خامنهای، ولیفقیه جنایتکار رژیم، نیز پساز چندروز سکوت گفت: ”دشمن، امنیت ملی ما را هدف گرفته است، امنیت ملی از همه چیز واجبتر است. دشمنان اصلی ما طراحان این قضایا هستند ”. دانشجویان نیـز در پاسخ شعار دادند: ”خامنهای حیا کن، رهبری را رها کن ! مرگ بر استبداد، زندهباد آزادی ” !
شورای ملی مقاومت با صدور 10اطلاعیه مردم دنیا را درجریان جزئیات این قیام قرار داد. ایرانیان هوادار مجاهدین نیز در 25شهر بزرگ دنیا دست به تظاهراتهایی در حمایت از قیام دانشجویان زدند. رئیسجمهور برگزیده مقاومت، خانم مریم رجوی، طی پیامیگفت: «مردم ایران ”جمعه خونین“ کوی دانشگاه را از یاد نخواهند برد». مسؤل شورای ملی مقاومت، آقای مسعودرجوی نیز در پیامی در 24تیرماه ۱۳۷۸ گفت: ”جمعبندی و برآیند سیاسی یک هفته قیام و مقابله جانانه دربرابر غاصبان حق حاکمیت ملت، در یک کلام، اثبات مرحله سرنگونی رژیم زهرخورده آخوندی و ضرورت ریشهکنکردن استبداد خونآشام مذهبی و جایگزینی یگانه آلترناتیو دموکراتیک و مردمسالار است.
دانشجویان و مردم قهرمان تهران در روزهای 18 تا 23تیرماه 78 با قیام یکهفتهیی خود زمین را در زیر پای آخوندهای دژخیم بهلرزه درآوردند.
جمعه 18تیر:
در ساعتهای اولیه بعداز نیمهشب، جمع کثیری از دانشجویان در خوابگاه دانشجویی تهران به تظاهرات ضدحکومتی دستزده و علیه اختناق و سانسور رژیم شعار میدهند.
صبح جمعه 18تیر:
ـ ساعت 4صبح یکانهای سرکوبگر، منطقه خوابگاه دانشجویان را به محاصره درآورده با پرتاب گاز اشکآور به دانشجویانی که شعار میدادند، حمله بردند و آنان را که بالغ بر ۱۳۰۰تن بودند با باتون، چماق و قنداق تفنگ مورد ضربوشتم قراردادند. واحدهای سرکوبگر سپس به خوابگاهها حمله برده و ضمن تخریب ساختمانها، وسایل و اتاقها، چندتن از دانشجویان را براثر واردکردن ضربات مرگبار و یا پرتاب از پنجره، بهشهادت میرسانند.
تلویزیون سی.ان.ان: ”به گزارش شاهدان عینی، تعداد کشتهها در این تهاجمها حداقل ده نفر بوده است“.
ظهر 18تیر:
ـ پساز نمازجمعه بار دیگر عدهیی از اوباش به همراه نیروهای انتظامی به کوی دانشگاه حمله کرده و تعدادی از دانشجویان را با چاقو، قمه و پنجهبکس مجروح و مصدوم میکنند.
عصر 18تیر:
ـ دانشجویان به ماشین وزیر کشور و نماینده خامنهای حمله کرده و شیشههای آن را میشکنند، دانشجویان شعار میدادند: میکشم میکشم آنکه برادرم کشت، خامنهای حیا کن رهبری را رها کن ! مرگ بر استبداد، زندهباد آزادی!
ـ درجریان هجوم سبعانه مزدوران، دستکم 6تن از دانشجویان ازجمله نعیمی، یاوری و سهرابی جان خود را از دست میدهند. یکی از آنها بهدلیل اینکه توسط پاسداران از طبقههای فوقانی ساختمان به پایین پرتاب شده و دیگری بهدلیل ضربههای شدید باتون به سرش، شهید شدهاند.
در این درگیری بیشاز ۱۰۰۰تن از دانشجویان با سرودست و پای شکسته و با بدنهای مجروح بدون کمترین امکان رسیدگی در بحبوحه درگیری رها میشوند. از هرسو صدای ناله بهگوش میرسد.
ـ پاسداران با حمله به بیمارستانها که تعدادی از دانشجویان مجروح در آن بستری بودند، کلیه زخمیها را به مکان نامعلومی منتقل میکنند.
پاسداران دانشجویان معترض را دستگیر و با خود به محل نامعلومی منتقل میکنند.
ـ رهبر مقاومت ایران روزجمعه 18تیرماه به دانشجویان قهرمانی که با شعار آزادی دربرابر رژیم آخوندی قیام کردند، درود فرستاد و خاطرنشان کرد که خروش اعتراض دانشجویان که رژیم آخوندی را در وحشت فرو برد، فریاد رسای مردم ایران است که طالب سرنگونی تمامیت این رژیم با همه باندها و دستهبندیهای آنند.
آقای مسعودرجوی ضمن ابراز همدردی با خانوادههای دانشجویان قهرمانی که بر اثر حمله جنایتکارانه نیروهای رژیم شهید یا مجروح شدهاند، با ارسال تلگرامهایی برای دبیرکل ملل متحد و اعضای شورای امنیت، خواستار اعزام فوری یک هیأت تحقیق بینالمللی برای بررسی جنایت فجیع رژیم آخوندی شد.
شنبه 19تیر:
ـ دانشجویان مستقر در کوی دانشگاه در تمام طول جمعهشب با روشنکردن آتش دربرابر نیروهای سرکوبگر، که آنان را در محاصره خود گرفتهاند، به مقاومت میپردازند.
ـ براثر شلیک پاسداران، یکی از دانشجویان از ناحیه چشم مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجروح میشود. وی بعداز چند ساعت بهشهادت میرسد.
ـ خاتمی یک نشست اضطراری با سرکردگـان امنیتی رژیم برگزار گذاشته و یک حکومت نظامی اعلامنشده بهدنبال این نشست در تهران برقرار میشود.
ـ دانشجویان در محل دانشگاه دست به تظاهرات زدند، واحدهای ضدشورش پاسداران به دانشجویان حمله برده و تعدادی را مجروح و مصدوم میکنند. دانشجویان شعار میدادند: 18تیر امسال، 16آذر ماست. آنها همچنین شعار ”درود بر مجاهد“ سردادند. آنها پیراهن خونآلود دانشجوی بهشهادترسیده را بر سر دست بلند کرده بودند.
ـ وزیر فرهنگ و آموزش عالی طی اطلاعیهیی استعفای خود را اعلام داشت و سرکوب خونین دانشگاه را ”یک بحران ملی“ خواند.
ـ تعداد دانشجویان در تظاهرات با پیوستن سایر دانشجویان دانشگاهها به هزاران تن بالغ گردید، نیروهای سرکوبگر به ربودن دانشجویان زخمی از بیمارستانها اقدام کردند.
ـ حوالی غروب هزاران تن از دانشجویان با لباس سیاه به نشانه عزاداری برای 7دانشجوی شهید و جهت آزادی دانشجویان اسیر دست به تحصن زدند.
ـ کمیسیون دانشگاههای شورای ملی مقاومت طی اطلاعیهیی گفت هجوم وحشیانه پاسداران ظلمت و تباهی، جنبش دانشجویی را هدف قرار داده است که تمامیت رژیم آخوندی را به زیر سؤال برده و خواهان سرنگونی آن است.
- خبرگزاری فرانسه طی خبری در این باره نوشت: «تظاهرکنندگان که یک پیراهن خونآلود برسر دست گرفته بودند، شعار میدادند 'دانشجو بپاخیز! برادرت کشته شد! ' برخی دانشجویان که صورت خود را با پارچه پوشانده بودند، فریاد میزدند 'مرگ بر استبداد، زندهباد آزادی' ».
ـ در پی 40ساعت درگیری در دانشگاه تهران، رئیس دانشگاه تهران و رؤسای کلیه دانشکدههای آن از شغل خود استعفا میدهند. پیشاز آن وزیران بهداشت و درمان و فرهنگ و آموزش عالی و موسوی لاری، وزیر کشور، از معاونت فرماندهی نیروی انتظامی استعفا داده بودند.
ـ تلویزیون سی.ان.ان طی گزارشی میگوید بازار تهران در حمایت از دانشجویان تعطیل میشود.
ـ دانشجویان در سوگ 7دانشجوی شهید، لباس سیاه پوشیده و از ساعت 6 بعدازظهر برای آزادی یاران اسیر خود دست به تحصن میزنند.
یکشنبه 20تیر:
ـ رهبر مقاومت طی پیامی با درود به دانشجویان مجاهد و مبارز کشور آنان را به ادامه مقاومت در قبال رژیم فراخواند آقای رجوی گفت فعالشدن پایه اجتماعی جنبش مقاومت سازمانیافته در پیوند با جایگزین دموکراتیک، آخوندهای حاکم را دچار وحشت و استیصال کرده است.
ـ فریاد هزاران تن از دانشجویان که شعار «مرگ بر استبداد، زندهباد آزادی میدادند، دانشگاه تهران را به لرزه درآورد.
ـ دانشجویان با خروش شعار مرگ بر خامنهای، چماقداران و پاسدارانی را که قصد تهاجم به تظاهرات داشتند، کتک زدند و فراری دادند و موتورهایشان را به آتش کشیدند.
ـ رویتر گزارش داد: «دانشجویان شعار میدهند: ”ما دولت زور نمیخواهیم، پلیس مزدور نمیخواهیم' ». رویتر افزود: «پیامدهای این درگیریها جمهوری اسلامی را تکان داده است».
ـ دانشجویان دانشگاههای تبریز، اصفهان، رشت، شیراز و مشهد نیز در حمایت از خیزش دانشجویان در تهران دست به تظاهرات زدند.
ـ در تهاجم وحشیانه مزدوران سرکوبگر به تظاهرات دانشجویان تبریز بیشاز هشتصد نفر زخمیشده و تعداد زیادی از دانشجویان دستگیر یا مفقود میشوند.
ـ با برقراری حکومت نظامی در شهر تبریز، تانکها در خیابانها مستقر میشوند، مردم به حمایت از دانشجویان، دفتر هواپیمایی، بانک صادرات، و یک پمپبنزین را به آتش میکشند.
ـ در حمایت از دانشجویان دانشگاه تبریز، بازار تبریز بسته میشود.
ـ در تظاهرات دانشجویان دانشگاه مشهد، یک دانشجوی دختر به شهادت میرسد.
ـ در شهر اهواز ۳۰۰۰ و در رشت ۱۰۰۰نفر از دانشجویان در حمایت از تظاهرات تهران و تبریز دست به راهپیمایی میزنند. همچنین دانشجویان دانشگاههای شیراز، ارومیه، اردبیل، سمنان، شاهرود، یاسوج، همدان، یزد، خرمآباد، بندرعباس، زنجان، گرگان، سمنان، شاهرود، مراغه و اراک نیز دست به راهپیمایی و تظاهرات ضدحکومتی میزنند.
ـ یکی از دانشجویان که در صحنه حضور داشت در تماس با صدای مجاهد گفت: «الآن تظاهرات فقط متعلق به دانشجویان نیست و هر جا که 200نفر جمع شوند و راه بیفتند، به جمعیت انبوهی تبدیل میشوند و یک تظاهرات راه میافتد».
ـ روزنامه کیهان: دانشجویان آشکارا میگویند مسأله ما کل ایران است !
ـ ایرانیان هوادار مجاهدین در 25شهر در اروپا، آمریکا، کانادا و استرالیا در اعتراض به تهاجم وحشیانه نیروهای سرکوبگر علیه دانشجویان، دست به تظاهرات میزنند.
دوشنبه 21تیر 78:
ـ تظاهرات صدهزار تن در تهران با شعار ”توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد“ همچنان ادامه دارد.
ـ رهبر مقاومت روز دوشنبه 21تیر و طی پیامی خطاب به دانشجویان و مردم سراسر ایران گفت: «مردم آزاده تهران دیروز و دیشب، به حمایت از دانشجویان دانشگاه تهران، زمین را در زیر پای آخوندها به لرزه درآوردند».
ـ رادیو و تلویزیون رژیم (بهنقل از گزارشگر صحنه در ساعت ۴.۳۰بامداد) اعلام کرد که علاوه بر آتشزدن خودروها و ساختمانها «تظاهرکنندگان با توسل به زور وارد دانشگاه تهران شدهاند و اقدام به تخریب و آتشزدن جایگاه نمازجمعه کردند» .
ـ خامنهای پساز چندروز سکوت، طی سخنانی درباره تظاهرات دانشجویان و قیام مردم تهران گفت: «دشمن، امنیت ملی ما را هدف گرفته است، امنیت ملی از همه چیز واجبتر است». خامنهای گفت: «مراقب دشمن باشید. مبادا غفلت کنید از دشمن. دشمنان اصلی ما طراحان این قضایا هستند».
- ظهر دوشنبه دههاهزار دانشجو در ادامه جنبش اعتراضیخود در دانشگاه تهران تجمع میکنند. دانشجویان آزاده هنگام پخش سخنرانی خامنهای که از بلندگوهای مسجد دانشگاه تهران پخش میشود، خامنهای را هو میکنند.
ـ دانشجویان، آخوند ابطحی، رئیسدفتر خاتمی و اتومبیلش را سنگباران میکنند که موجب شکستهشدن شیشه اتومبیل وی و فراریشدن خود او میگردد.
ـ استادان دانشگاه تهران در حمایت از دانشجویان اعلام اعتصاب میکنند.
- رژیم در هراس از گسترش تظاهرات و جهت آمادگی برای سرکوب، دو هلیکوپتر را بالای سردر دانشگاه به پرواز درمیآورد.
ـ روزنامه نشاط اعتراف میکند محمد فرجی، دانشجوی دانشکده حقوق در ناآرامیهای روزهای گذشته به شهادت رسیده است.
ـ مردم قهرمان تهران از حوالی ظهر در نقاط مختلف شهر از بهارستان و میدان توحید و ولیعصر تا خیابان انقلاب و دانشگاه وارد کارزار میشوند. مردم از سراسر شهر دستهدسته بهسمت چهارراه ولیعصر دست به راهپیمایی میزنند و در اعتراض به سرکوب خونین دانشجویان به تظاهرکنندگان میپیوندند.
ـ از چهارراه امیرآباد تا اتوبان آلاحمد، دانشجویان و مردم شعار میدهند: «ای مردم باغیرت حمایت حمایت»، «مرگ بر بسیجی»، «لحظهبهلحظه گویم، زیر شکنجه گویم، یا مرگ یا آزادی»، «درود بر مجاهد، مرگ بر استبداد»، «20سال سکوت تمام شده، مردم قیام شروع شده».
ـ در اکثر نقاط تهران ازجمله میدان توپخانه، لالهزار، ناصرخسرو و چهارراه استانبول مردم دست به اعتراض زده و ساختمانهای دولتی را مورد حمله قرار میدهند. 40هزارنفر در چهارراه ولیعصر جمع میشوند، تظاهرکنندگان یک ماشین راهنمایی رانندگی، بانک سپه و ایستگاه شرکت واحد را به آتش کشیده و ساختمانهای دولتی را مورد حمله قرار میدهند.
ـ انبوه جمعیت، هراس رژیم آخوندها را برمیانگیزد. مردم شعار میدهند: «استقلال، آزادی»، «انصار جنایت میکند، رهبر حمایت میکند»، «توپ تانک بسیجی، دیگر اثر ندارد».
- درگیریهای گسترده بین آدمکشان رژیم و مردم از ساعت 2بعدازظهر در میدان ولیعصر آغاز میشود.
ـ حوالی ساعت 4بعدازظهر جمعیت تظاهرکننده دربرابر دانشگاه تهران به هزار تن میرسد. دورتادور دانشگاه تهران نیز نیروی انتظامی مستقر است.
- به دستور شورای عالی امنیت رژیم، عوامل سرکوبگر نیروی انتظامی وارد کار میشوند. تظاهرکنندگان از زمین و هوا به گلوله بسته میشوند. دهها تن کشته و صدها تن مجروح میشوند. جنایتکاران نیروی انتظامی در میدان ولیعصر تهران دهها نفر را دستگیر میکنند.
ـ روزنامه ابرار در سرمقاله خود با ابراز وحشت از گسترش قیام مردم مینویسد: «مجاهدین که سالها در پی فرصت مناسبی برای ضربهزدن به نظام و انتقامگرفتن از مسئولان بهسر میبردند، اکنون میان دانشجویان رخنه کرده و با طرح شعارهای ضدملی، زمینه را برای تعرض به مقدسات اسلامی فراهم ساختند. این حوادث و وقایع کمترین تردید را درباره سازماندهی برونمرزی این اغتشاشات غیرقابلقبول و اجرای موبهموی این توطئه ازسوی ایادی داخلی برجای نمیگذارند».
ـ روزنامه کیهان از قول دانشجویان مینویسد: «آنها میخواهند بهجای آرم جمهوری اسلامی، نقش شیروخورشید بر پرچم ایران نقش ببندد». یادآوری میشود که پرچم شیروخورشید نشان، مصوبه شورای ملی مقاومت و مربوط به مردم و مقاومت ایران است.
- درمسیر حرکت جمعیت بهسوی دانشگاه صنعتی شریف، حوالی کارخانه پپسیکولا نیز، عوامل نیروی سرکوبگر انتظامی با گلوله و گاز اشکآور به طرف مردم بهجانآمده شلیک میکنند. در تقاطع خوش نیز یکبار دیگر تظاهرکنندگان مورد حمله پاسداران و عوامل نیروی انتظامی قرار میگیرند.
ـ کلانتری هشت در چهارراه رودکی مورد حمله مردم خشمگین قرار میگیرد.
ـ 4تن از تظاهرکنندگان به نامهای رضا حیدری، روزیتا حیدری، علی کریمی و محمد محمدی در خیابان انقلاب با شلیک گلوله توسط جنایتکاران نیروی انتظامی بهشهادت میرسند.
ـ خیابان آزادی تهران به هنگام شب نیز صحنه درگیریهای خونین میان پاسداران، نیروی انتظامی و سایر نیروهای سرکوبگر رژیم آخوندی در مقابل دانشجویان معترض است که صفوفشان با پیوستن دهها هزار تن از مردم تقویت شده است.
ساعت 6بعدازظهر مزدوران رژیم، مردمی را که از درب شرقی دانشگاه خارج میشوند، به رگبار گلوله میبندند. 50 تا 60نفر از مردم و دانشجویان بهشهادت میرسند. شهیدان را در مسجد دانشگاه جمع میکنند. صدای آمبولانسها قطع نمیشود. هلیکوپترهای نیروهای سرکوبگر بر بالای دانشگاه درپروازند. صفوف تظاهرات را مردم از پیروجوان و زنومرد تشکیل میدهند. مسأله به یک خیزش عمومی تبدیل شده است. اکثر شهیدان نیز از مردم هستند.
ـ رهبر مقاومت طی پیامی درباره قیام خونین دوشنبه 21تیر، اقدام دانشجویان مجاهد و مبارز تبریز را ستود.
مردم و دانشجویان شعار میدهند «حکومت آخوندی برکنار ، برکنار»، «بچهها قیام شروع شد، 20سال سکوت تمام شد»، «وای به روزی که مسلح شویم»
ـ در ادامه تظاهرات روز دوشنبه، شبهنگام نیز مردم تهران علیه رژیم آخوندی تظاهرات میکنند.
ـ جنایتکاران نیروی انتظامی در تبریز اجتماع دانشجویان را به رگبار گلوله بستند و دانشجویی به نام کاوه محمدی، دانشجوی رشته عمران را به ضرب گلوله بهشهادت رساندند و دهها نفر دیگر را زخمی میکنند. حال برخی مجروحان وخیم گزارششده است.
- نیروهای سرکوبگر بیشاز صد نفر از دانشجویان را دستگیر میکنند. اوضاع دانشگاه تبریز بسیار متشنج است.
ـ تظاهرات ایرانیان آزاده و هواداران مجاهدین در حمایت و همبستگی با دانشجویان دانشگاه تهران روز دوشنبه نیز در 10پایتخت کشورهای اروپایی ادامه مییابد.
ـ دکترمعصومه بلورچی، نماینده شورای ملی مقاومت در آلمان، در مصاحبه با تلویزیون ان.تی.وی آلمان میگوید: دانشجویان معترض در دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران، خواستار آزادی و دموکراسی هستند. اما باوجود حاکمیت این رژیم نمیتوان دموکراسی و آزادی را بهدست آورد.
خبرگزاری رویتر گزارش داد: رهبر اپوزیسیون ایران از دانشجویان خواست به برگزاری اعتراضات و تظاهرات در همه جا با شجاعت و عزم جزم ادامه دهند. رجوی همچنین از آنها خواست که «بر آزادی تمامی دانشجویان پای بفشارند». او دولت تهران را متهم به توسل به بهانههای دروغین برای سرکوب دانشجویان کرد.
ـ کیهان: رهبر مجاهدین خواستار براندازی نظام شد.
ـ رژیم در نقاط مختلف شهر زرهپوش و بعضاً در نقاطی مانند سهراه خانیآباد در نزدیکی خزانه واحدهای تانک مستقر مینماید...
ـ ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور اعلام کرد بیشاز 30تن از مردم و جوانان بهشهادت رسیدند، صدها تن مجروح و هزاران تن مضروب شدند.
ـ مردم تهران در بسیاری نقاط هرگاه شهیدی به خاکوخون میغلطید شعار میدهند: 'لحظهبهلحظه گویم، زیر شکنجه گویم، یا مرگ یا آزادی' ، 'توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد ”، ”به مادرم بگویید دیگر پسر ندارد'.
سهشنبه 22تیر 78:
- مسئول شورای ملی مقاومت آقای رجوی تأکید کرد: قیام دانشجویان و مردم تهران، همراه با ادامه تجمعات اعتراضی در داخل و خارجکشور، بار دیگر اراده قاطع مردم ایران را برای سرنگونی حاکمیت آخوندی، بهاثبات میرساند.
ـ شهرهای پاریس، لندن، رم، بن، فرانکفورت، لاهه، استکهلم، کپنهاگ، اسلو و بروکسل شاهد تظاهرات ایرانیان هوادار مقاومت در محکومیت کشتار دانشجویان و مردم تهران و سایر شهرها میباشد.
ـ تظاهرات مردمی برضد حکومت آخوندی در تهران از ساعت 11صبح سهشنبه در چهارراه ولیعصر آغاز میشود.
ـ مردم به خودروهای گشت نیروی انتظامی که ابتدا تیراندازی هوایی و سپس تیراندازی زمینی میکردند، تهاجم نموده و آنها را تارومار میکنند.
- در تظاهرات روز سهشنبه، آخوندهایی که بر سر راه جمعیت ظاهر میشدند، از ترس عبا و عمامه را بر زمین انداخته و پا به فرار میگذاشتند.
- هزاران بسیجی و پاسدار از قرارگاه موسوم به ثارالله به صحنه میآیند و زرهپوشها در اطراف خیابان انقلاب و ولیعصر مستقر میشوند.
- در مرکز شهر جمعیت کثیری به جانب وزارت کشور در حرکت هستند. آتشسوزیهای میدان توپخانه و چهارراه استانبول از فاصله دور دیده میشود.
ـ دامنه تظاهرات مردم تهران در مناطق جنوبی شهر بسیار وسعت گرفته است. همچنین در نارمک و میدان 7تیر نیز میان تظاهرکنندگان و مزدوران رژیم، درگیری روی داده است.
- در نازیآباد تهران نیز مردم بهجانآمده علیه رژیم آخوندی دست به تظاهرات میزنند.
ـ خبرگزاری رویتر از مجروح و مصدومشدن تعداد زیادی از زنان قهرمانی خبر میدهد که درجریان قیام مردم تهران توسط نیروی انتظامی و انصار حزبالله بهشدت زخمیشدهاند.
ـ رژیم آخوندی امروز سپاهپاسداران را نیز برای مقابله با قیام مردم بهخیابانها آورده است.
ـ به هنگام شب مردم قهرمان تهران کلانتری بهارستان را به تصرف خود درآوردند.
ـ بنابر یک بخشنامه محرمانه که ازسوی موسوی لاری وزیر کشور خاتمی خطاب به نیروهای انتظامی در تهران صادر شد، کلیه تظاهرات در تهران باید سرکوب شود و نیروهای انتظامی نباید در این رابطه ”به کسی رحم کنند“. به نیروهای انتظامی اجازه داده شده که به روی تظاهرکنندگان شلیک کنند.
ـ بخش فارسی بی.بی.سی اعلام کرد: «مقامات گمان میکنند سازمانمجاهدین خلق ایران در ایجاد ناآرامیها نقش دارد».
ـ روزنامههای حکومتی صبح مانند ابرار با تیترهای درشت از «شناسایی و دستگیری مجاهدین و افراد شرور در تجمع دیروز میدان ولیعصر و فاششدن ”طرح براندازی“ آنها خبر میدهند...
ـ آخوند خاتمی در مصاحبه با تلویزیون رژیم به صراحت تظاهرکنندگان را تهدید به دستگیری و سرکوب میکند.
ـ آخوند کروبی، از عناصر باند خاتمی، در هراس از گسترش حرکات اعتراضی دانشجویان میگوید: «همه ما در کشتی نشستهایم و این حرکتها برای همه ما نگرانکننده است».
ـ بنا به گزارشهای دریافتی 5تن از تظاهرکنندگانی که براثر شلیک گاز اشکآور دچار تنگی نفس شده بودند، بهشهادت رسیدند.
ـ تا ساعت سه و نیم بعدازظهر سهشنبه، درگیریها در چهارراه ولیعصر، میدان ولیعصر، خیابان فردوسی و خیابان جمهوری تهران ادامه مییابد.
مردم بهجانآمده مغازه لاجوردی، سرجلاد بهدرکواصلشده رژیم و همچنین یک مرکز جاسوسی رژیم در لالهزار را بهآتشکشیدند.
ـ کارگران کارخانه پلاسکو در تهران با دانشجویان اعلام همبستگی میکنند.
ـ رژیم برای مقابله با قیام مردم ایران، تمام سربازانی را که به مرخصی رفتهاند، بهخدمت فرا میخواند.
چهارشنبه 23تیر:
ـ مسئول شورای ملی مقاومت آقای مسعودرجوی طی یک پیام رادیویی تحتعنوان رسوایی ضدتظاهرات حکومتی، در قیام مردم تهران خطاب به مردم و دانشجویان گفت: «خامنهای و خاتمی دربرابر اعتراضات مردم و دانشجویان، ازبرپاکردن حلقههای دار و جوخههای تیرباران، نمیتوانند دربرابر خشم فورانیافته ملت کاری از پیش ببرند».
ـ رژیم برای سرکوب جنبش دانشجویان و مردم تهران توسط مزدوران خود یک ضدتظاهرات راه میاندازد.
ـ رژیم برای جلب هرچه بیشتر مزدوران، در رستورانهای اطراف میدان انقلاب و دانشگاه غذای مجانی میدهد.
ـ آخوندها سیاهیلشکرها را با اتوبوسهای کارخانجات صنایع دفاع و دیگر ارگانهای رژیم، به خیابان انقلاب میآورند و آنجا تخلیه میکنند.
ـ خبرگزاری رژیم با ابراز وحشت از حمایت مجاهدین از قیام دانشجویان مینویسد: «مجاهدین با انتشار بیانیهیی در آمریکا به دانشجویان ایران توصیه کردند بر اعتراضهای خود بیفزایند».
ـ تلویزیون خارجکشوری رژیم آخوندی گفت: «حضور هواداران سازمان (مجاهدین) در خشونتهای اخیر روشن است».
ـ «ایرانیان هوادار مقاومت در سراسر آمریکا ازجمله نیویورک، دالاس و واشنگتن و نیز در شهرهای رم، لندن، و لاهه و شهر برن در سوئیس در حمایت از خیزشهای دانشجویی و قیام مردم تهران تظاهرات میکنند».
ـ در یک کنفرانس مطبوعاتی در بن، پایتخت آلمان، مسئول کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت ایران گفت که مردم ایران نشان دادند که خواستار سرنگونی این رژیم با تمام جناحهای آن هستند.
ستاد فرماندهی مجاهدین در داخل کشور اعلام میکند: مجموع، دستگیرشدگان در تهران و شهرستانها بیشاز 10هزارنفر است.
هزاران تن از اعضای خانوادههای دستگیرشدگان، دربرابر زندانها و مراکز مختلف، درحال تجمع و تحصن هستند.
تلویزیون سی.ان.ان گفت: جناحهای رژیم متفقالقولند که عناصری از سازمانمجاهدین خلق، یعنی گروه اپوزیسیون، به نهضت دانشجویی نفوذ کردهاند و آنها را مجبور کردند که هرجومرج ایجاد کنند.
ـ خبرگزاری رویتر بهنقل از هدایت مستوفی، یکی از اعضای مقاومت ایران گفت: «این تظاهرات شامل طیف گستردهیی از گروههای مختلف در شهرهای مختلف بود. مردم به دنبال تغییرات وسیع در راستای بهدستآوردن آزادی به دور از دیکتاتوری مذهبی هستند».
ـ روزنامه لوموند نوشت: جنبش دانشجویی پساز تهران، به شهرستانها سرایت میکند.
ـ روزنامه نیویورک تایمز نیز نوشت: «دیکتاتوری مذهبی خفقانآور در ایران هرگز یک بافت مناسب برای یک جامعه پیچیده و جوان 70میلیونی نبوده است».
ـ آخوندهایی که نیروهای امنیتی را کنترل میکنند، اگر فکر میکنند که با گاز اشکآور، گلوله و اوباش میتوانند جلوی تغییر را بگیرند، به همان درجهیی که شاه در دو دهه قبل عمل کرد، با تهدید یک اشتباهمحاسبه روبهرو هستند» .
پنجشنبه 24تیر:
ـ رژیم آخوندی در وحشت از تداوم تظاهرات مردم، عملاًً در سطح تهران حکومت نظامی برقرار کرده است.
ـ از روز پنجشنبه رژیم در اکثر نقاط شهر تهران، پاسداران را مستقر کرد. مردم میگویند رژیم مثل قوای اشغالگر، شهر را به تصرف درآورده و آنها را از ترس چندمتر به چندمتر چیده است.
ـ بعدازظهرروز پنجشنبه ایرانیان و هواداران مجاهدین در شهرهای پاریس، رم، بن، فرانکفورت و هامبورگ برای پنجمین روز متوالی در مقابل سفارت و کنسولگریهای رژیم، علیه تهاجم وحشیانه رژیم به کوی دانشگاه تهران و سرکوب تظاهرات دانشجویان و مردم قهرمان تهران و سایر شهرهای ایران دست به تحصن و تظاهرات میزنند.
ـ سازمان عفو بینالملل طی بیانیهیی درمورد ابعاد وسیع دستگیریهای خودسرانه احساس خطر نموده و از مقامات رژیم ایران میخواهد تا تمامی زندانیان سیاسی را آزاد کرده و اسامی سایر متهمان را نیز اعلام نماید.
ـ دانشجویان دانشگاه کرمانشاه در دانشگاه رازی یک تجمع اعتراضی در حمایت از اعتراضات دانشجویان دانشگاه تهران برگزار میکنند.
رفسنجانی درباره تظاهرات دانشجویان و مردم تهران و بخصوص شعارهای آنها علیه رهبری رژیم میگوید: «تلخترین موضوع این حوادث، اهانت به عمود خیمه انقلاب و ولایت فقیه بود».
ـ روزنامه ابرار نوشت: مجاهدین با صدور اطلاعیهیی اعلام کردند تعداد بسیاری از تظاهرکنندگان در درگیریهای اخیر کشته شدند. در بیانیه مجاهدین گفته شده در تظاهرات دانشجویان صدهزارنفر شرکت کردند.
ـ روزنامه رسالت نوشت: همه ما باورمندان به دیدگاههای مختلف سیاسی درکنار همدیگر سال 60 به مبارزه با مجاهدین پرداختیم. اینروزها یادآور دوران رویارویی با مجاهدین و ضدانقلاب است که خیابانها را با خون خود رنگین ساختند.
گزیدهیی از سخنان رئیسجمهور برگزیده مقاومت در ششمین سالروز قیام 18تیر
دیدار با جوانان - 18تیر ۱۳۸۴
نیروی آزادیخواهی جوانان، تهدید بزرگی برای دیکتاتوری آخوندی است
«هجده تیر، ششمین سالروز قیام دانشجویان و مردم تهران است و همچنان که در این سالها شاهد بودهایم، قیام تیرماه در امتداد 30خرداد، به روز قیام برای نفی دیکتاتوری آخوندها تبدیل شده است.
قیام هجده تیر، یک نقطهعطف در مقاومت و مبارزه مردم ایران دربرابر اصلاحطلبی دروغین، به منظور حفظ همین رژیم جهل و جنایت بود. چون بساط خاتمی را بههم زد و مانور اصلاحطلبی آنرا کمرشکن کرد. شرکت گسترده جوانان در قیام تیرماه، یکبار دیگر نشان داد که آخوندها با چه تهدید عظیمی از جانب جوانان ایران روبهرو هستند.
حقیقت این است که رژیم نتوانسته است شما جوانان و دانشجویان را به تسلیم وادار کند. همه کار کرده و نتوانسته شما را به پذیرش وضع موجود بکشاند. باز هم تلاش خواهد کرد که تا جایی که ممکن است نگذارد شما جوانان و دانشجویان ایران و نیروی انفجاری شکافنده و خلاق شما در جبههیی قرار بگیرد که سرنگونی تمامیت نظام ولایت فقیه را دنبال میکند. هدف اصلی او این است.
خوشبختانه امروز ابرهای تیره کنار رفته و حقیقت خیلی خوب در مقابل همه قرار گرفته است. این وضعیت، مسئولیت بسیار بزرگی در مقابل همه دانشجویان و جوانان، همه شما جوانهای ایرانی قرار میدهد که هر یک با تمام قوا برای آزادی مردم و کشورتان تلاش کنید و جبهه تغییر دموکراتیک را در هرکجا که هستید، به پیش ببرید.
در شما دریایی از توانایی و خلاقیت نهفته است و قادرید کارهای بزرگـی برای آزادی مردم و کشورتان انجام دهید. همراه با شما به دانشجویان، جوانان، نوجوانان و همه دختران و پسرانم در سراسر ایران سلام میکنم.
همچنین درود بفرستیم به جوانان و دانشجویان دلیری که در تیرماه آن قیام ستایشانگیز را در تهران و تبریز و شانزده شهر دیگر ایران برپا کردند، که از آن سال تا به حال هموطنانمان در داخل و خارجکشور سالگردش را گرامی میدارند.
همین امروز هموطنانمان در چهل شهر در اروپا و آمریکا و کانادا و استرالیا درحال برگزاری تظاهرات و آکسیونهایی به همین مناسبت بودند که لابد اخبارش را شنیدید و شایان قدردانی است.
همچنین درود میفرستم به دانشجویان و جوانانی که این راه را پیگیر ادامه میدهند و بسیاری از آنها هماکنون در زندانها به بند کشیده شدهاند و سلام به زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز در زندانهای گوهردشت کرج، اوین، مهاباد، و اهواز که در ماههای اخیر در مقاطع مختلف به اعتصابغذا دست زدهاند و اعتصابغذای بعضی از آنها همین حالا درجریان است.
هجده تیر، ششمین سالروز قیام دانشجویان و مردم تهران است و همچنان که در این سالها شاهد بودهایم، قیام تیرماه در امتداد 30خرداد، به روز قیام برای نفی دیکتاتوری آخوندها تبدیل شده است.
قیام تیرماه از کوی دانشگاه تهران شروع شد. باندهایی مثل انصار حزبالله و مزدورانی که به لباسشخصیها معروف بودند، به کوی دانشگاه تهران حمله کردند. شاید شنیده باشید که رئیسجمهور جدید رژیم خودش از همین باند است.
اما دانشجویان در مقابل این وحشیگریها ایستادگی کردند. به اعتصاب و تحصن دستزدند و به خاطر همین ایستادگی، اعتراضشان گسترش پیدا کرد و با حمایت مردم و جوانان تهران، بهسرعت یک قیام بزرگ شکل گرفت.
در تهران جوانها حتی به بعضی مراکز سرکوبگر آخوندها حمله کردند و همه جا شعارشان سرنگونی رژیم بود. بهطوریکه روزنامهها در آن ایام مینوشتند که دانشجویان فریاد میزدند: «مسأله ما، کل ایران است» و میگفتند: «هدف تأمین دموکراسی است» و در شعارهایشان میگفتند: «یک انقلاب دیگر».
بعداز شش روز رژیم آخوندی با وحشیگری و ارعاب و دستگیریهای گسترده، این قیامها را سرکوب کرد. البته همه به یاد دارید اولینکسی که از سران رژیم در تلویزیون حاضر شد و دستور کامل سرکوبی را صادر کرد، خود آخوند خاتمی بود که دو سال از رئیسجمهور شدنش گذشته بود و در آنزمان ادعا میکرد که قصد دارد اصلاحات انجام بدهد.
از این نظر، قیام هجده تیر، یک نقطهعطف در مقاومت و مبارزه مردم ایران دربرابر اصلاحطلبی دروغین، به منظور حفظ همین رژیم جهل و جنایت بود. چون بساط خاتمی را بههم زد و مانور اصلاحطلبی آن را کمرشکن کرد. شرکت گسترده جوانان در قیام تیرماه، یکبار دیگر نشان داد که آخوندها با چه تهدید عظیمی از جانب جوانان ایران روبهرو هستند.
علتش خیلی روشن است. این رژیم فرسوده و کهنه و ارتجاعی و قرونوسطایی، با هر عنصر نو و با هر پتانسیل تغییر، بخصوص با جوانان و با زنان، در تعارض و در تضاد ذاتی است».