بیش از سه دهه ازآغاز مقاومت سراسری دربرابر خمینی و رژیم بازمانده از او میگذرد، سىوپنج سال پر از تحول، پراز تلاطم انقلابی اکنون پیش روی ماست. وقتی به کارنامه موضعگیریهای مجاهدین طی 5/2سال پساز انقلاب ضدسلطنتی نگاه میکنیم، این امکان را پیدا میکنیم که حقانیت و درخشش آن موضعگیریها را بهتر لمس کنیم.
واقعیت این است که در منطق پوزیتیویستی محض که نگرشهای غیرانقلابی و سیاستهای استمالتجویانه، آنگونه بهمسائل مینگرد، اصلاً نبایستی مجاهدین تاکنون در صحنه سیاسی ایران باقی میماندند. دلیلش روشن است؛ بهخاطر سختی شرایطی که درآن بهسر بردهاند، بهخاطر سرکوبی بیسابقه، بهخاطر تفتیشعقاید و نسلکشی بیرحمانهیی که درمورد آنها اعمال شده، آنها قاعدتا نمیبایستی حتی چنین تأثیرگذاری سیاسی تعیینکنندهیی میداشتند. چراکه حتی نامشان هم در ایران ممنوع بوده، ماهیت رابطهشان با کشورها و قدرتهای خارجی هم که امتیازی بهآنها نمیداده وبه هیچ نیرو و کشور و قدرتی هم که وابسته نبودهاند و هیچ کمک خارجی هم دریافت نکردهاند. آنها جز حمایت معنوی و سیاسی نیروهای دموکراتیک و مردم سایر کشورها، نهتنها متحد خارجی دیگری نداشتهاند، بلکه جریانوار، موضوع تلاش جهت معامله و وجهالمصالحهشدن برای نجات رژیم از سرنوشت مقدرش بودهاند!
پس راستی حقیقت چیست و چرا خط و سیاست مجاهدین دربرابر رژیمخمینی ازآغاز تاکنون، راه را شکافته و بدون کمترین اعوجاج سیاسی و استراتژیک پیش رفته و امروز بیشاز همیشه میدرخشد؟!
چرا خط و استراتژی اصلاح رژیمخمینی و تغییر آن از درون و سیاست استمالت از این رژیم با همه حمایت بینالمللی و مادی نیرومندی که داشته هربار شکست خورده است؟!
حقیقتی که امروز از فراز ربع قرن مبارزه شورانگیز تاریخی و سیاسی مجاهدین میدرخشد، این است که مجاهدین، تمامی شانسها و امکانهای تغییر و تحول و امیدهای اصلاح یا عقبنشاندن خمینی و رژیمش را درطول دوسالونیم مبارزه سیاسیشان تجربه کردهاند. درخلال این تجربه که بهای گزافی از رنج و خون مجاهدخلق را بهخود اختصاص داده، ازسویی تمامی پتانسیلهای مفروض تغییر و تحول درونی رژیم به آزمایش عملی گذاشته شده و ازسوی دیگر مجاهدین به شناختی خللناپذیر و عمیق نسبت بهماهیت، ساختار و ظرفیتهای متصور این رژیم ضدتاریخی رسیدهاند؛ شناختی که مبنا و منشأ تحلیلها و موضعگیریهای محکم و استوار و بهغایت اصولی آنان را تشکیل میدهد. و این سرمایهیی است که هیچکس جز مجاهدین دراختیار نداشته و ندارد. بههمینجهت، برخی از ناظران و محققان بیطرف سیاسی (درخارج مجاهدین) که از روزهای انقلاب ضدسلطنتی، شاهد رویارویی مجاهدین و رژیمخمینی بودهاند، از دوران مبارزه سیاسی مجاهدین با خمینی، بهعنوان شاهکار بینظیر سیاسی نام برده و عملیات سیاسی بسیار هوشیارانه و درعینحال انقلابی مجاهدین را بسا و بسا فراتر و پیچیدهتراز عملیات نظامی بسیار چشمگیر آنها علیه رژیم ارزیابی کردهاند. واقعیت این است که 5/2سال مبارزه سیاسی افشاگرانه مجاهدین و سرفصل پایانی آن یعنی 30خرداد، سرمایه نفیس و زیربنای تعیینکنندهیی بود که بنای مقاومت استوار و ماندگار و خطوط بهغایت اصولی و بیاعوجاج مجاهدین از آن بهره برده است.
در زیر، کرونولوژی کوتاهی را البته تنها با اکتفا به عناوین و سرخطهای اصلی، مرور میکنیم که مسیر رویدادها و موضعگیریهایی دوران 2/5ساله تا سرفصل 30خرداد را نشان میدهد. تردید نیست که درآئینه موضعگیریهای مجاهدین، واقعیت خطوط سازمان را هرچه روشنتر و شفافتر خواهیم یافت.
نگاهی بهموضعگیریهای مجاهدین طی 2/5سال پساز انقلاب ضدسلطنتی
23بهمن 57- اعلام موجودیت دفاتر جنبش ملی مجاهدین در سراسر کشور
مجاهدین در راستای گسترش پایگاه اجتماعی خود در فردای انقلاب ضدسلطنتی، «جنبش ملی مجاهدین» را بهمنزلهی «ارگان سیاسی» خود تأسیس کردند. شهید موسی خیابانی درباره خط و روش سیاسی مجاهدین بعداز سرنگونی شاه گفته بود: «با توجه بهمجموعه شناختهایی که ما از جنبش ملی مجاهدین (ستاد علوی، تهران) ماهیت و بافت رژیم داشتیم و براساس ماهیت و هویت ویژه خودمان و موقعیت سازمان در فردای انقلاب، خط ما این بود که تا آنجا که ممکن و مقدور است ضمن یک حرکت و مبارزه مسالمتآمیز، سازمان، هدفها، آرمانها و برنامههای خود را بهمیان تودههای مردم ببریم و پایگاه اجتماعیمان را در بین تودههای مردم گسترش بدهیم، آگاهی سیاسی مردم را ارتقا داده و با گسترش و تحکیم موقعیت سازمان، اساسیترین کمبودی که انقلاب داشت، یعنی فقدان یک سازمان انقلابی سراسری تودهیی را برطرف نماییم»
4اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در دانشگاه تهران
- هیچگونه تضییق نظامی و سیاسی برای انقلابیون اصیل و جان برکف که از قدیم میجنگیدهاند نباید بهوجود آید.
-محاکمات در دادگاههای علنی مردمی برگزار شود و نمایندگان اقشار مختلف مردم و عموم اقشار و طبقات و نیروهای مبارز و انقلابی در هر موردی شاهد و قاضی محاکمات باشند.
- انتصابهای مختلف نظامی و سیاسی و اداری بهخصوص در حد کادرهای طراح و رهبریکننده با نظر شوراهای مردمی صورت گیرد.
14اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در احمدآباد برسر مزار مصدق
هدف ما از مبارزه، درنهایت، استقرار هماهنگی و وحدت هر چه بیشتر در همه زمینههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و عقیدتی است. مبارزه، فی نفسه هدف نیست. بلکه تکاپویی است برای راندن اختلافها و تضادها بهسمت وحدت.
21اسفند57- اطلاعیه مجاهدین درمورد مسأله حجاب
هر موضعگیری خصمانه و تحمیل هر شکلی از حجاب بر زنان این میهن، نامعقول و نامقبول است. انقلاب ما هیچگونه تردید و انکاری را در آزادی کامل حقوقی و سیاسی و اجتماعی زنان نمیپذیرد.
26اسفند 57- نظر مجاهدین درباره مجازاتهای مجرمان عادی
صدور و اجرای احکام مجازاتی از قبیل اعدام و شلاقزدن و تحتعنوان جاریکردن حدود اسلام، روح قوانین جزایی اسلام را که جز از موضع رأفت و رحم و توبه عوامل و انگیزههای جرم، بهمجازات نمینگرد خدشهدار ساخته و آنرا قسیالقلب و قشری جلوه میدهد.
27اسفند 57- اطلاعیه مجاهدین در دفاع از حقوق کردها
مجاهدین در اطلاعیهیی بر ضرورت دفاع از حقوق حقه هممیهنان کرد و رفع ستم مضاعف از آنها تأکید کردند و خواستار یک چارهجویی مردمی و انقلابی مناسب برای حل مسالمتآمیز آن شدند. مجاهدین همچنین نسبت به رخدادهایی نظیر درگیریهای کردستان و گنبد هشدار دادند.
27اسفند 57- نظر مجاهدین درباره رفراندم جمهوری اسلامی
درمورد سؤال راجع بهجمهوری اسلامی آیا میخواهیم دیگران را وادار کنیم که از ترس سلطنت، با اکراه و اجبار بهجمهوری اسلامی رأی بدهند ؟ هیچگونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمایل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی بهنحوی از انحاء، ممانعت شده باشد، معتبر و اصیل نیست.
27اسفند 57- بیانیه انتظارات حداقل از جمهوری اسلامی
اعمال حق کامل حاکمیت ملی بر جمیع منابع ملی بهویژه نفت
احتراز از سرمایهگذاریهای کلان در صنایع فوقالعاده پیچیده و پرهزینه [هستهیی] بهنفع رشد صنایع متوسط داخلی
بنیانگذاری ارتش مردمی
تضمین کامل آزادی مطبوعات و احزاب و اجتماعات سیاسی با هر عقیده و مرام
تأمین کامل حقوق سیاسی و اجتماعی زنان
رفع ستم مضاعف از تمام شاخهها و تنوعات قومی و ملی در همه استانهای کشور
17خرداد 57- بیانیه مجاهدین درباره ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان، برای تدوین قانوناساسی
یک مؤسسان واقعی با دعوت از نمایندگان گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی و قومی و نژادی مختلف مردم امکانپذیر است که اگر تشکیل چنین مجلسی بهدلیل گسترش گروهها و اصناف، سخت یا غیرممکن باشد، مؤسسان واقعی مردم را میتوان از طریق شوراهای مردمی، جامه عمل پوشاند و درصورتیکه از این طریق هم برپاکردن شوراها عملی نباشد، تنها راه بالنسبه عادلانهتری که باقی میماند، انتخابات عمومی سراسری است.
31تیر 58- بیانیه شرکت در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی
برای اینکه در میان انبوه آنچه بهنام اسلام و قرآن عرضه میشود؛ تا حق را از باطل و انقلاب را از ضدانقلاب مشخص کنیم؛ تا تودههای مردم و قشرهای جوان و بالنده با حقیقت اسلام هرچه بیشتر آشنا شوند. بهخاطر اعتقاد به اصالت آزادی انقلابی، که در روند تکامل فرد و اجتماع، ایجاب میکند که برای احراز آن هر فرصتی را مغتنم بشماریم.
10مرداد 58- کنفرانس مطبوعاتی مجاهدین در تهران
مسعودرجوی و موسی خیابانی در یک کنفرانس مطبوعاتی، شرکت مجاهدین در انتخابات مجلس بررسی قانوناساسی و مواضع مجاهدین را در اینباره اعلام کردند. روزنامه کیهان بهنقل از مسعودرجوی نوشت، ما پیشنویس قانوناساسی را نقد میکنیم. ما خواستار آزادی کامل احزاب، مطبوعات و اجتماعات و محافظت از آنها در مقابل چماقداران هستیم. اگر بخواهیم بهاسلام عمل کنیم، شکل حکومت و دولت در اسلام، شورایی است. برابری کامل زن و مرد در تمام زمینههای سیاسی و اجتماعی باید تصریح شود. و (سایرحقوق و خواستههای اساسی یک بهیک ذکر شده است).
23مهر 58- موضعگیری مجاهدین درباره مسائل کردستان
مسأله کردستان هیچ راهحل قهرآمیز ندارد. راهحل انقلابی و مردمی آن اساساً در بهرسمیتشناختن حق تعیین سرنوشت و اداره امور داخلی آنها در چارچوب خدشهناپذیر تمامیت ارضی ایران خلاصه میشود.
30مهر 58- موضع مجاهدین دربرابر ولایتفقیه
نشریه مجاهد شماره 7 در سرمقالهاش با عنوان «روحانیت شیعه بر سر دوراهی تاریخی» نوشت: «اگر روحانیت، امروز بهمسئولیت تاریخی خود عمل نکند از صحنه تاریخ محو میشود...
در اسلام واقعی و ضدطبقاتی:
اولا: قشر خاصی بهنام کاهن یا موبد یا احبار و رهبان وجود ندارد.
ثانیا: فقیه بهمعنای واقعی و قرآنی، زمین تا آسمان با آنچه امروز در نظر عوام است و عموما ازروی لباسش شناخته میشود تفاوت دارد.
ثالثا: در اسلام واقعی، بین ولایت و حکومت، و بهعبارت دیگر بین رهبری و شکل اداره امور کشور (که قطعاً شورایی است) تفاوت وجود دارد. باید دید از آنچه در عمل از این اصل (ولایت فقیه) بیرون میآید استبداد تراوش میکند یا آزادی؟ موافقین ولایتفقیه از حرفشان چیزی بیشتر از حاکمیت سیاسی روحانیان بیرون نخواهد آمد»...
23آبان 58- هشدار بهمجلس خبرگان قانوناساسی
مجاهدین در یک تلگرام فوری بهمجلس خبرگان اعلام کردند، درصورتیکه موارد زیر بهعنوان حداقلهای انتظارات مردمی و انقلابی از انقلاب ضدسلطنتی در قانوناساسی مراعات نشود، بهچنان قانونی رأی نخواهند داد.
تصریح بر حاکمیت مردم از طریق یک مجلس واحد و قانون واحد
اداره و تصدی تمام امور کشور از طریق شوراهای واقعی
اعاده حقوق ملیتها و اقوام، مبنی بر تعیین سرنوشت و اداره تمام امور داخلیشان در چارچوب تمامیت ارضی کشور
تضمین آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قیام مسلحانه
محدود نمودن حقوق مالکیت و تصرف بهچارچوب قرانی «کار»
منوط نمودن بهرهوری از زمین و محصول بهکسی که روی آن کار کرده است
اول آذر 58- مجاهدین و قانوناساسی رژیم
مجاهدین اعلام کردند بهخاطر فقدان حداقل خواستهای سیاسی و آرمانی مجاهدین در قانوناساسی مصوب خبرگان، در رفراندم قانوناساسی شرکت نمیکنند.
15 دی58 -شرکت مجاهدین در انتخابات ریاستجمهوری
با اعلام نامزدی مسعودرجوی در انتخابات ریاستجمهوری، در فاصله بسیار کوتاهی، احزاب، سازمانها و گروهها و شخصیتهای مترقی، اقلیتهای قومی و مذهبی، حمایت خود را از کاندیداتوری و برنامه اعلامشده او ابراز کردند، گذشته از احزاب و سازمانهای مختلف سیاسی اعم از سراسری و منطقهیی و اقلیتهای مذهبی، دهها انجمن و کانون معلمان، بیشاز 80انجمن و کانون دانشجویی، بیشاز 150کانون و تشکل کارگری، صدها انجمن دانشآموزی، صدها شورا و انجمن محلی، 500تن از اعضای هیأت علمی دانشگاههای ایران، صدها تن از اساتید دانشگاهها و مدارس عالی کشور، از کاندیداتوری و برنامه اعلامشده مسعودرجوی حمایت کردند.
20 دی 58- آزادی، فلسفه انقلاب - سخنرانی مسعودرجوی، دانشگاه تهران
مسعودرجوی در سخنرانی انتخاباتیش در دانشگاه تهران گفت: «مسأله ما بردن و برندهشدن در انتخابات نیست. بلکه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است. و کیست که نداند فلسفه هر انقلاب راستین در هرکجای جهان و بهویژه انقلابی که تحت رایت اسلام برانگیخته میشود در یک کلام باز هم آزادی است. همانکلمهیی که تمام رسولان و مصلحین، تمام انقلابیون بزرگ و شهیدان و همه اسیران با آن شروع کردند و با آن، بهپایان رساندند.
29 دی 58- برنده و بازنده در بوته آزمایش
خمینی در مقابل استقبال وسیع از کاندیداتوری مسعودرجوی مجبور شد تمام تعارفها را کنار بزند. بهرغم آنکه قول داده بود اصلاً در این انتخابات دخالتی نکند و بهانتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعودرجوی از کاندیداتوری را صادر نمود. مجاهدین با افشای اقدامهای نزدیکان خمینی و مسیری که برای این کاندیداتوری طی کرده بودند، از شرکت در انتخابات، اعلام انصراف کردند. مسعودرجوی در پیامی خطاب بهمردم گفت: از فردفرد شما تمنّای حداکثر بردباری و خویشتنداری دارم.
10بهمن 58- آینده انقلاب
مسعودرجوی، در روز 10بهمن۱۳۵۸، در دانشگاه تهران تحتعنوان «آینده انقلاب» سخنرانی کرد. خمینی و دیگر سران رژیم ازجمله رفسنجانی در مباحث خصوصی خود گفته بودند هرچه مجاهدین را آزار و اذیت کنیم پاسخی جز مسالمت نخواهند داد. مسعودرجوی، آخوندها را از ادامه حملاتشان علیه آزادیهای مردم برحذر داشت و با تکیه بر صبر و بردباری مجاهدین در مقابل حملات چماقداران و انضباط تشکیلاتی صفوف مجاهدین خاطرنشان کرد: «وای بهروزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهیم».
دوم اسفند 58 - شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی
درحالیکه یکسال از انقلاب ضدسلطنتی میگذشت، مجاهدین باز هم بهمنظور استفاده از آخرین قطرات آزادی، با تمام قوا در انتخابات شرکت کردند. در آن شرایط، انتخابات مجلس شورای ملی پساز انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات ریاستجمهوری، آخرین تجربه برای ادامه یک زندگی مسالمتآمیز سیاسی محسوب میشد.
نیمه اسفند 58- افشای رژیم ارتجاعی در سراسر ایران
درجریان مبارزات انتخاباتی مجلس، مجاهدین در شهرهای تبریز و رشت، میتینگهای بزرگی برپا کردند که در هر یک از آنها صدهاهزارنفر از مردم شرکت داشتند. این میتینگها ابعاد حمایت مردمی مجاهدین را آشکار کرد. خمینی و سران رژیم از پیش در هراس از راهیافتن مجاهدین بهمجلس، انتخابات را دومرحلهیی کردند.
5فروردین 59 - افشای تلاش رژیم برای قهر
مجاهدین بهمنظور جلوگیری از ایجاد تشنجها و درگیریهای بیشتر در فاصله بین مرحله اول و دوم انتخابات مجلس، مقدمهچینیهایی را که درجریان انتخابات برای بهقهرکشاندن فضای سیاسی صورت میگرفت، افشا کردند.
6فروردین 59- غیرمسلح شدن مراکز سیاسی مجاهدین
مجاهدین بار دیگر به بالاترین مسئولان اجرایی کشور هشدار دادند که دستهای مشخصی بر سر آنند که «با فتنهجویی و ایجاد درگیری و آشوب و هرجومرج و رواجدادن واکنشهای خشونتبار، افق سیاسی مسالمتآمیز کشور را تیره و تار کنند؛ و با همهگیر نمودن فضای خشونت بهمقاصد خود دست یابند»، مجاهدین، تمام مراکز خود را غیرمسلح اعلام کردند.
18فروردین 59- پیشگام جلوگیری از جنگ خارجی
مجاهدین درباره افرایش تنشهای سیاسی بین رژیمهای ایران و عراق بر سر ادعاهای ارضی بین دو دولت اعلام کردند که ملاک حسننیت و انقلابیبودن و مردمیبودن هر رژیمی در آن است که بهجای زندهکردن زخمهای استعماری و دعاوی کاذب مالکانه بهبنای چنان نظام سیاسی و اجتماعی عادلانه و دموکراتیکی بپردازد که برای همه خلقهای درزنجیر، سرمشق انصاف و برادری باشد.
19فروردین 59- افشای ترفند بحث آزاد
درحالیکه باندهای ارتجاعی دستآموز بهشتی، تبلیغ بحث آزاد میکردند و مجاهدین را بهمناظره درباره مسائل ایدئولوژیک فرا میخواندند، مجاهدین در اطلاعیهیی افشا کردند که آخوندها با شعار بحث آزاد، منظوری جز «پنهانکردن چماق و پیچاندن آن در زرورق بحث آزاد» ندارند.
28فروردین59- هجوم خمینی بهدانشگاهها
کلاسهای هفتگی مسعودرجوی در دانشگاه صنعتی شریف تهران به میعادگاه 10هزارنفر از جوانان و دانشجویان مبارز ایران تبدیل شده بود و خمینی که توان تحمل چنین استقبالی از مجاهدین را در دانشگاهها نداشت کمر به تعطیل دانشگاهها بست. مجاهدین با افشای اسنادی، توطئهچینیهای خمینی و بهشتی و دیگر سران رژیم، برای ایجاد اغتشاش، آشوب و بهتعطیلکشاندن دانشگاهها را افشا کردند.
4اردیبهشت 59- دعوت بهآرامش
درحالیکه طی اولینماه سال، در اثر 80 حمله وحشیانه عوامل خمینی بهمحلهای تجمع مجاهدین و مراکزشان، چندتن بهشهادت رسیده و بیشاز 100تن زخمیشده و صدها تن دیگر در زندانها بهسر میبردند، مجاهدین در اطلاعیهیی خطاب بهتمام نیروهای سیاسی، بهویژه هوادارانشان، به حفظ آرامش فراخواندند و هر گونه اقدام هرجومرجطلبانه را محکوم نمودند.
11اردیبهشت 59- افشای تروریسم دولتی
خمینی و همدستانش که در تلاش برای بهانفجارکشاندن فضای سیاسی و امکان فعالیتهای دموکراتیک در مقابل مجاهدین و بردباری آنها هر روز، شکست تازهیی متحمل میشدند، تلاش کردند با اقدام بهترور رهبری مجاهدین، راه خود را برای تحکیم سلطه ارتجاعیشان هموار کنند. آنها بدینمنظور، مراسم مجاهدین در روز 11اردیبهشت بهمناسبت روزجهانی کارگر را که در ترمینال خزانه تهران برگزار میشد انتخاب کردند تا توطئه شوم خود را توسط صدها لومپن و چاقوکش اجیرشده توسط حزب جمهوری اسلامی که آشکارا توسط پاسداران کمیته و سپاه حمایت میشدند، بهاجرا درآورند. اما هشیاری واحدهای حفاظتی مجاهدین، توطئه ترور مسعود را ناکام گذاشت.
22خرداد 59- چه باید کرد؟ (میتینگ بزرگ امجدیه)
صدهاهزارنفر از مردم تهران که در ورزشگاه امجدیه تجمع کرده بودند، درحالیکه پاسداران رژیم با رگبارهای گلوله و پرتاب گاز اشکآور، درصدد برهمزدن این مراسم بودند، با پایداری و مقاومت شگفتانگیزی تلاشهای چماقداران را بهشکست کشاندند و سخنرانی مسعودرجوی برگزار شد.
مسعودرجوی در این سخنرانی تاریخی که یک اتمامحجت سیاسی با خمینی و همدستانش محسوب میشد، نقش هدایتکننده خمینی و سایر سران رژیم را در حمله بهآزادیهای مردم با مکانیسم چماقداری افشا کرد و درمورد تلاش برای بستن همه راههای مبارزه مسالمتآمیز سیاسی هشدار داد.
31خرداد59- افشای نقش سران رژیم در چماقداری
پساز میتینگ امجدیه، محکومیت چماقداری بهمسأله سیاسی و اجتماعی روز کشور تبدیل شد و تلویزیون رژیم بهناگزیر برنامههایی را بهبحث درباره علل و عوامل این پدیده اختصاص داد. مجاهدین، اسنادی ازجمله بهصورت نوارهای سخنان حسن آیت، یکی از سردمداران حزب «جمهوری اسلامی» را افشا کردند که توطئه این حزب برای تعطیل دانشگاهها و درواقع نقشه خود خمینی برای حذف جناح مغلوب درون حاکمیت را برملا میکرد.
4تیرماه- آشکارشدن نقش شخص خمینی
در اینروز یعنی کمتر از دو هفته پساز میتینگ بزرگ امجدیه و کمتر از یک هفته پساز افشای نقش سران رژیم در چماقداریها و سرکوبگریها، خمینی خود بهصحنه آمد و آشکار کرد که در پشت تمام آزادیکشیهای پساز انقلاب، خود او قرار دارد. اکنون دیگر هیولای ارتجاع یا باید شکست را میپذیرفت و در مقابل حقوق مردم عقبنشینی میکرد یا از پس پرده بیرون میآمد و چهره واقعیش را بهنمایش میگذاشت. خمینی این یکی را انتخاب کرد. او در یک سخنرانی که تماما علیه مجاهدین بود با دستپاچگی و دروغپردازیهای وقیحانهیی، مجاهدین را دشمن اصلی و منافق بدتراز کافر اعلام کرد و تلویحاً حکم مباحبودن جان و مال و نوامیس آنان را صادر نمود وجبهه جدیدی برای سرکوبی و کشتار خونین گشود.
اما مجاهدین که تا این تاریخ با هوشیاری تمام، راه شقهکردن حاکمیت ارتجاع و استفاده از تضادهای درون رژیم را بهخوبی پیموده بودند در این نقطه نیز برای ناکامگذاشتن خمینی، ستادها و مراکز علنی خود را که هرلحظه میتوانست مورد هجوم عوامل چماقدار خمینی قرار گیرد تعطیل اعلام کردند و برای افشای سخنان خمینی و عملکردهای او بهمیان مردم رفتند.
17شهریور 59- شکاف در اردوی ارتجاع
موضعگیریهای هشیارانه مجاهدین ازآغاز انقلاب و افشاگریهایشان درباره عملکرد ارتجاع، بهشکاف در درون ارتجاع حاکم بالغ شد و تشدید تضادهای درونی رژیم درجریان مراسم یادبود شهیدان 17شهریور در میدان ژاله بهاوج خود رسید و سران حزب جمهوری اسلامی (بهشتی، رفسنجانی و باهنر) بهتلویزیون آمدند و آشکارا تشدید تضادهای درونی رژیم و سخنان رئیسجمهور وقت رژیم علیه باند حاکم را ناشی از عملکرد و سیاست مجاهدین و تأثیر آنها در درون رژیم دانستند.
31شهریور 59- جنگ با عراق، موهبتی برای خمینی
در فاصله بهار تا پایان تابستان 59، مجاهدین بارها درباره تشدید تضادها و اختلافها و بروز درگیریهای مرزی با عراق هشدار دادند و خواستار راهحلهای مسالمتآمیز برای این مسأله شدند. این درحالی بود که آتشافروزی پیشاز آن شروع شده بود. روزنامه «جمهوری اسلامی» در 18شهریور59 (12روز قبلاز شروع جنگ) نوشت: «به فرمان فرمانده کل قوا نیروهای انقلاب، آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند».
7آبان 59- کلمه ممنوعه «مجاهد»
در هفتم و یازدهم آبان۱۳۵۹، دادستانی خمینی، در ضدیت با مجاهدین و با سوءاستفاده از شرایط جنگی، انتشار نشریات و اعلامیههای مجاهدین و هوادارانشان را بهکلی ممنوع اعلام کرد.
25آبان 59- حکم دستگیری رهبران مجاهدین
همدستان خمینی پساز یک محاکمه فرمایشی با سوءاستفاده از شرایط جنگی کشور، محمدرضا سعادتی را به زندان محکوم کرده و همزمان، حکم احضار و دستگیری مسعودرجوی و موسی خیابانی را صادر نمودند. مجاهدین اما بیاعتنا بهاین حکمها، انتشار نشریه مجاهد را از هفته اول آذر59 از سرگرفتند.
5آذر 59- دادخواهی از مردم ایران
نشریه مجاهد بهانتشار یک سلسله گزارش مستند، از عملکرد و ماهیت رژیمخمینی پرداخت و افشای شکنجههای رایج در مراکز و زندانهای رژیم را آغاز نمود.
بهمن ماه 59 - مرزبندی جنبش و ضدجنبش
نشریه مجاهد بهمناسبت دومین سالگرد انقلاب، مصاحبههایی درباره سیاستها و نیروهای سیاسی، با مسعودرجوی انجام داد که درواقع، مهمترین دستاورد تئوریک سیاسی جنبش ضدارتجاعی در دوران دوسالونیمه مبارزه سیاسی است. مسعود در فرازهایی از این مصاحبه بهتشریح مبانی تحلیلی و استراتژیک مجاهدین دربرابر حاکمیت ارتجاع خمینی پرداخت و ازجمله گفته بود: معیار مشروعیت و ترقیخواهی رژیم در رابطهاش با انقلابیون و ازجمله مجاهدین خلاصه میشود. این یک مسأله سیاسی و مربوط بهمسأله اساسی انقلاب، یعنی کیفیت و رابطه قدرت حاکمه سیاسی با سایر نیروها و طبقات خلق است.
14اسفند59- شقه در رأس رژیم
مراسم بزرگداشت مصدق در دانشگاه تهران با نقش فعالی که هواداران مجاهدین در افشای چماقداران ایفا کردند، ضربه سیاسی سنگینی بهخمینی و همدستانش وارد نمود. این مراسم در روند تشدید تضادهای درونی رژیم، یک نقطهعطف بود. بنیصدر که در آنهنگام، رئیسجمهور رژیم بود، بهافشای چماقداران پرداخت. تضادهای درون رژیم بهشدت اوج گرفت.
7اردیبهشت۱۳۶۰- تظاهرات عظیم مادران علیه سرکوبی مجاهدین
در اینروز بهنشانهی اعتراض بهحملاتی که ازآغاز سال، شدت گرفته بود و بهویژه زنان و دختران هوادار مجاهدین را هدف حملاتش قرار داده بود، انجمنهای مادران و زنان هوادار مجاهدین بدون اعلام علنی دست بهراهپیمایی زدند. شرکت 200هزارنفر از مردم تهران در این تظاهرات، آنهم بدون اطلاع قبلی، رژیمخمینی و پاسداران ارتجاع را غافلگیر و وحشتزده کرد. این تظاهرات هم، دو شهید و صدها مجروح و اسیر برجای گذاشت.
12اردیبهشت۱۳۶۰- نامه سرگشاده مجاهدین بهخمینی و التزام به قانوناساسی
مجاهدین در نامه سرگشادهیی بهخمینی، اعلام کردند که «اگرچه بهقانوناساسی رأی ندادهایم. اما بهشرط اینکه همین قانون نیز عملاًً اجرا شود، بدان ملتزم هستیم». مجاهدین تأکید کردند که: «تا وقتی راههای مسالمتآمیز ابراز عقیده و فعالیت انقلابی، مطلقاً مسدود نشده باشد و بهاصطلاح، حجت تمام نشده است، از عکسالعملهای خشونتبار و قهرآمیز» پرهیز میکنند.
همچنین پیشنهاد کردند که «برای بیان مواضع و تشریح اوضاع و عرض شکایات و اثبات حرفهایشان «بدون هیچگونه تظاهر و درنهایت آرامش» بههمراه کلیه همدردانشان در تهران بهنزد خمینی بروند.
20اردیبهشت۱۳۶۰ - خمینی، مجاهدین را به جنگ یا تسلیم فرا میخواند
خمینی ضمن سخیفگوئیهایی علیه مردم و نیروهای انقلابی بهخاطر مصادره سلاحهای ارتش شاه درروزهای انقلاب، مجاهدین را آشکارا به «جنگ یا تسلیم» فراخواند و حزب توده را مثالزد که «اگر چه انحرافی است اما هم آزاد است و هم نشریه دارد».
25اردیبهشت۱۳۶۰ - آخرین نامه اتمامحجت مجاهدین به رژیمخمینی
مجاهدین در پاسخ بهموضعگیری خمینی و اتهامهای او، نامه سرگشاده مفصلی خطاب بهبنیصدر رئیسجمهور وقت رژیم منتشرکردند و شرایط آمادگی خود را برای خلعسلاح تعیین کردند. «سلاح برای یک انقلابی اگرچه مهم است، ولی ”همهچیز“ نیست. سرچشمه تاریخی پیروزی اساساً در عشق به بهروزی خلقهای تحتستم و در فداکردن هرچه بیشتر خود درمسیر خدا و خلق نهفته است».
مجاهدین تأکید کردند که مشروط بر اینکه وی بهعنوان «عالیترین مقام رسمی و مسئول اجرای قانوناساسی» بتواند اجرای قانون را بهطور عملی تضمین نماید، حاضرند سلاحهای خود را تسلیم کنند.
خرداد ۱۳۶۰- شمارش معکوس!
حلقه محاصره رژیم و شخص خمینی بهدور نیروهای مردمی هر روز تنگتر میشد. اما مجاهدین، هم بر سر اصولشان کوتاه نمیآمدند و هم بر سر خط سیاسی برای اتمامحجت تاریخی و سیاسی و اجتماعی با رژیم تا بهآخر وفادار بودند و از پا نمینشستند.
مسعودرجوی رهبر مقاومت دراینباره میگوید:
«تا آنجا که بهما مربوط بود بعداز انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران، هرگز خواهان قهر، درگیری و مقابله خونین و مسلحانه نبودیم و از آن استقبال نمیکردیم. اما وقتی که خمینی، روزنامهها را بست، احزاب را تعطیل کرد و سرکوب را در گستردهترین نوعش، تحتعنوان حزباللهی یا نهادهای بهاصطلاح انقلاب برقرار کرد، مدتی مستمراً اتمامحجت میکردیم. از مجلس ملی خبری نبود، احزاب سرکوب شده، روزنامهها دهاندوخته، چماق تکفیر و انواع و اقسام چماقها نیز تحت نام مذهب، بر سر مردممان میبارید. دو سال و چندماه بعداز حاکمیت ارتجاع، یعنی در 30خرداد۱۳۶۰ درحالیکه همه راههای مسالمت را درنوردیده بودیم، این خمینی بود که ما را در معرض یک انتخاب بزرگ و تاریخی قرار داد. اینجا بود که ما باید انتخاب میکردیم. یا ننگ تسلیم را میپذیرفتیم و یا شرف مقاومت را. و خوشبختانه که شرفمان را حفظ کردیم».
غیر ممکن، ممکن میشود!
از صبح 30خرداد درحالیکه تمامی پیکر مجاهدین و میلیشیا در تهران، مشتاقانه سر از پا نمیشناخت و در هر پارک یا کوچه و خیابان و خانهیی گروهگروه آماده میشد، مرکز فرماندهی با نگرانی در اطراف سیستم ارتباطی گرد آمده بود تا هیچچیز خارج از کنترل، خودبهخودی رها نشود.
آری، فرماندهان و مسئولان مجاهدین در اینروز واقعاًً یک شاهکار تاکتیکی و نظامی آفریدند. تظاهرکنندگان به 500هزارتن بالغ میشدند، غیرممکن، ممکن شده بود.
بهاینترتیب بعدازظهر روز 30خرداد، تظاهرات مسالمتآمیز نیممیلیونی مردم تهران بهدعوت و پیشتازی و راهگشایی مجاهدین محقق میشود.
آنروز که رادیوی ارتجاع، پرده را ازروی همه چماقداریها و تاختوتازها کنار میزند و بهصراحت خطاب بهپاسداران میگوید و کرارا تکرار میکند که بهاذن امام بهروی مردم رگبار باز کنید. پاسداران، تظاهرات مسالمتآمیز را بهخون میکشند.
بعدازظهر30خرداد ۱۳۶۰، خمینی بهطور تاریخی در مقابل مسعودرجوی شکست میخورد و تمام میشود. ازاینپس، مبارزه قهرآمیز انقلابی مجاهدین و همه موضعگیریهای آنها در منتهای مشروعیت و در منتهای مقبولیت مردمی شکل میگیرد و پیش میرود. کارنامه درخشان دوونیمساله مبارزه سیاسی مجاهدین، این حقیقت تابناک را مجسم میکند.
در صدر همه حماسههایی که مجاهدین در میدان نبرد نظامی میآفرینند، بایستی بهشاهکار و هنر تاریخی مسعودرجوی در این مبارزه سیاسی، آفرین گفت. چراکه در پیکار با دجال پیری که مشروعیت یک انقلاب عظیم با آن استقبال تودهیی را حمل میکرد و علاوه بر آن بر دجالیت مذهبی و موقعیت مرجع تقلید تکیه زده بود و اینهمه مکار و هشیار بود، سرانجام پیروز شد و این خمینی بود که با سر بهزمین خورد.
آغاز اعدامهای جنونآسا
از شبانگاه 30خرداد، اعدامهای جنونآسای مجاهدین و همچنین دستگیریهای گسترده هرکس که کمترین ارتباطی با مجاهدین داشته، در سراسر کشور آغاز میشود. ماشین کشتار بهدستور دژخیم خونآشام جماران در اوین بهکار میافتد و خون پاکترین و آگاهترین فرزندان میهن را بیدریغ و باشتاب و شقاوتی شگفتانگیز بر زمین میریزد.
روز 31خرداد، روزنامههای رسمی رژیم، عکس گروهی از دختران نوجوان مجاهد را که دژخیمان خمینی، آنها را با قساوت تمام تیرباران کردهاند بهمنظور احراز هویت چاپ میکنند و با وقاحت ویژه جلادان از پدرو مادرهای آنان خواسته میشود که برای شناسایی و تحویلگیری فرزندانشان بهاوین مراجعه کنند. شهید مقدس کاظم افجهای و شاهدانی دیگر، از صحنههای اعدام در اوین نقل کردند که: «دختران خردسال مجاهد، در لحظه تیرباران، جملگی با مشت گرهکرده فریاد میزدند: «مرگ بر خمینی»، «زندهباد آزادی».
نعره جلادان و حاکمان ضدشرع خمینی
آخوند جنایتکار محمدیگیلانی حاکم ضدشرع منصوبشده توسط خمینی نعره میکشید که:
«محارب بعداز دستگیرشدن، توبهاش پذیرفته نمیشود. کیفر، همانکیفری است که قرآن (بخوانید فتوای خمینی) بیان میکند. کشتن بهشدیدترین وجه، حلقآویزکردن بهفضاحتبارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بریده شود. اسلام (نام مستعار خمینی) اجازه میدهد که اینها را که در خیابان، تظاهرات مسلحانه میکنند، دستگیر شوند و درکنار دیوار، همانجا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند، برایاینکه محارب بودند اسلام (!) اجازه نمیدهد که بدن مجروح اینگونه افراد باغی بهبیمارستان برده شود بلکه باید تمامکشته شوند».
آخوند جنایتکار موسویتبریزی، دادستان کل ضدانقلابی وقت خمینی میگوید:
«اینها محاکمهشان توی خیابان است. کشتن اینها واجب است نه جایز. هرکس دربرابر این نظام و امام عادل مسلمین (!) (منظورش خمینی است) بایستد، کشتن او واجب است. اسیرش را باید کشت و زخمیش را زخمیتر کرد که کشته شود.
رفسنجانی جنایتکار که آنزمان رئیس مجلس ضدخلقی رژیم بود، بهحکام ضدشرع چنین خط میدهد:
«برطبق فرامین الهی (!) 4حکم بر اینها لازمالاجراست: 1ـکشته شوند 2ـبهدار کشیده شوند 3ـدست و پایشان قطع شود 4ـاینها از جامعه جدا شوند. رفسنجانی تأسف میخورد که چرا قبلاً کشتار را راه نینداخته و میگوید: اگر آنروز منظورم اوایل انقلاب است، 200نفر از اینها را میگرفتیم و اعدامشان میکردیم، امروز اینقدر نمیشد».
بهای آزادی
بهاینترتیب با سرکوب خونین تظاهرات 30خرداد و شروع عصر اعدامهای وحشیانه، خمینی ضدبشر آخرین ذرات آزادی را نابود کرد. آنچنانکه از فردای 30خرداد بهزبان دیگری میبایست با او سخن گفت. این زبان مقاومت انقلابی مسلحانه است، که از فردای 30خرداد، مشروع و ضروری گردید. اگر وارد مبارزه قهرآمیز نمیشدیم، بهجای موج مقاومت و سرسختی بیشتر، شاهد موج ندامت و خیانت بودیم ”. ندامت و خیانتهایی که دیگر نه جنبه فردی بلکه جنبه خطی و سیستماتیک نیز در آنها کاملاًًچشمگیر میبود“.
مجاهدین، همچنان که طی دوسالونیم فعالیت سیاسی و افشاگرانه تا منتهای توان برای ایجاد یک زندگی مسالمتآمیز تلاش کردند و بهرغم دادن بیشاز 70 شهید و هزاران مجروح، باگذشتن از حق مشروع دفاع از خود و شلیکنکردن حتی یک گلوله، وفاداری خودشان را بهآزادی بهاثبات رساندند، اینبارهم وقتی با ضرورت مقاومت انقلابی و خونین مواجه شدند در پذیرش مسئولیت آن با فدای همهچیزشان لحظهیی تردید نکردند. میدانهای رزم را یکی پساز دیگری تجربه کردند و بهای آزادی و وفاداری بهخلق را با سنگینترین قیمت ممکن پرداختند. تا مقاومت انقلابی بهعالیترین ثمره خود که ارتشآزادیبخش ملی ایران است بالغ گردید.
ارتشی انقلابی، با اقتدار، پیشرفته و آهنینعزم که ازقضا در 30خرداد1366 بهفرمان رهبر مقاومت تأسیس شد. ارتشی که رزمآورانش، رشیدترین و پاکبازترین فرزندان ایرانزمینند و سوگند خوردهاند تا سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی و رساندن مهر تابان آزادی بهایرانزمین از پای ننشینند.
30خرداد 1360 در تقویم مقاومت مردم ایران بهعنوان سرفصل سرفصلها شناخته میشود. 30خرداد سرآغاز یک مقاومت عادلانه و مشروع برای آزادی و دموکراسی در برابر غصب حاکمیت مردم توسط دیکتاتوری ولایتفقیه است. اکنون پس از 33سال ایستادگی، این مقاومت، از یک سو با پرداخت سنگینترین بها، چهره کریه و خونریز فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران بر همگان آشکار نموده و از سوی دیگر، حقانیت و مشروعیت خود را، در عرصه بینالمللی و حتی بهلحاظ حقوقی و قضایی، به ثبت رسانده است.
اما داستان این رویارویی تاریخی از کجا آغاز شد؟ آیا امکان تعامل بیشتر با دیکتاتور نبود و آیا راه دیگری هم متصور بود؟
برای روشن شدن مسیری که مقاومت انقلابی از آغاز تا کنون طی کرده، باید سفری که 33سال پیش آغاز شد
را مرور کرد.
در حالی که کمتر از یک ماه از پیروزی انقلاب بهمن میگذشت، خمینی در اسفند 57ماهیت زنستیز خود را با به راهانداختن تظاهراتی با شعار یا روسری یا توسری آشکار کرد.
مجاهدین با افشای این اقدام سرکوبگرانه و حمایت از زنانی که در اعتراض به این سیاست دست به تظاهراتزده بودند، نشان دادند که در پس دجالیتی که با شعار روسری و حجاب و دعاوی اسلام پناهانه به میدان آمده است مقاصدی ضدانسانی و سرکوبگرانه نهفته است.
گام بعدی در رویارویی مجاهدین با خمینی بر سر رفراندم جمهوری اسلامی بود. خمینی بدون هر گونه توضیحی در مورد محتوای جمهوری اسلامی رفراندوم فریبکارانهیی برگزار کرد که در پاسخ آری یا نه به جمهوری اسلامی خلاصه میشد. در حالی که مجاهدین طی اطلاعیهیی اعلام کردند: «… مردم باید نوع حکومتی را که بدان رأی میدهند بدانند و آگاهی داشته باشند که دارای چه نوع ویژگی است».
یکی دیگر از وقایع مهم قبل از سرفصل 30خرداد تدوین قانون اساسی بود و مجاهدین برای آن اهمیت بسیار قائل بودند چرا که قانون اساسی روح حاکمیت را مشخص میکرد.
خمینی در پاریس قول مجلس مؤسسان را داده و میگفت تمام اقشار و طبقات مردم برای تدوین قانون اساسی جمهوری مشارکت خواهند داشت. اما بهمحض ورود به ایران، قول خودش را زیر پا گذاشت و به جای آن، چیزی به نام مجلس خبرگان را علم کرد. مجلسی که فقط 75 نماینده داشت، اساساً آخوند بودند و به فوریت باید ضمن یک ماه قانون اساسی مورد نظر او را تصویب میکردند. اما مجاهدین در بیانیهیی به تاریخ 17خرداد 58 پیرامون «ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان از طریق انتخابات عمومی سراسری» به مخالفت آشکار با خمینی برخاستند و مفهوم «خبرگان» را زیر سؤال بردند.
خمینی در مرداد 58 جنگ ضدمردمی در کردستان و اعدامهای سبعانه در آنجا را توسط خلخالی شروع کرد و فضای اختناق و سرکوب را گام به گام بر کشور چیره کرد.
سرانجام انتخابات قانون اساسی برگزار شد و مسعود رجوی با 297هزار رأی در تهران، نفر دوازدهم شد. اما عزم خمینی برای حذف کامل مخالفانش جزم بود و او امکان ورود حتی یک نماینده از نیروهای مترقی و مردمی را به مجلس بررسی قانون اساسی نداد.
سرانجام خبرگان، در 24 آبان همان سال دست پخت خود را بر اساس اصل ولایتفقیه به خمینی تحویل داد و مجاهدین ضمن اتمامحجت با خبرگان ارتجاع،
در یک تلگرام فوری، با مشخص کردن مواردی که باید وارد قانون اساسی شود، نظرات خود را مبنی بر مخالفت با این قانون اساسی سراسر ارتجاعی صریحاً اعلام کردند.
مهمترین مواردی که مجاهدین برای وارد کردن در قانون اساسی تأکید کردند و برای خمینی بسیار تلخ و گزنده بود، عبارت بودند از:
- «تصریح حق حاکمیت مردم»
- «اداره و تصدی کلیه امور کشور از طریق شوراهای واقعی»
- «اعاده حقوق همه ملیتها و اقوام مبنی بر تعیین سرنوشت و اداره کلیه امور داخلیشان در چارچوب تمامیت ارضی خدشهناپذیر کشور»
- «تضمین آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قیام مسلحانه
طبعاً معنای این مواد آن بود که مجاهدین مطلقاً مخالف ولایتفقیه هستند و آن را نافی حاکمیت مردم میدانند. مجاهدین همچنین تصریح کردند که اگر این مواد در قانون اساسی نیاید، آنها به آن رأی نمیدهند و رفراندوم آن را تحریم خواهند کرد که همین را هم عملی کردند.
حق حاکمیت مردم، درست هسته مرکزی دعوای مجاهدین و خمینی بود و مجاهدین بر این ارزش مقدس ایستادند.
15دیماه 58 مسعود رجوی رسماً بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران معرفی شد.
خمینی در مقابل استقبال وسیع از کاندیداتوری مسعود رجوی، هنگامی که احساس خطر کرد، مجبور شد تمام تعارفها را کنار بزند و بهرغم آنکه قول داده بود اصلاً در این انتخابات دخالتی نکند و به انتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری را صادر نمود. این در واقع بزرگترین آزمونی بود که خیانتکاری خمینی را در وسیعترین ابعاد در برابر چشم مردم قرار داد. در واقع بازنده حقیقی این کارزار خود خمینی بود.
رویارویی بعدی، برگزاری اولین انتخابات مجلس در اواخر اسفند سال 1358 بود که آن زمان طبق قانون اساسی همین رژیم ”مجلس شورای ملی“ نام داشت.
البته با توجه به تجربه انتخاباتهای پیشین، امیدی به برگزاری انتخابات سالم و آزاد نبود. با این همه، مجاهدین با هدف ادامه دادن به فضای مسالمت و پرهیز از جنگ و خونریزی فعالانه در آن شرکت کردند و با وجود پیشبینی 80 تا 120 کرسی برای مجاهدین از جانب حزب حاکم جمهوری اسلامی و اینکه بعد از اعلام نتایج انتخابات از رادیو تلویزیون دولتی مبنی بر آرای بالای مسعود رجوی و مجاهدین، بعد از دو روز صحنه بالکل چرخید و مجاهدین به انتهای لیست رفتند.
با اینهمه، رژیم خودش اعلام کرد که 25درصد آرا در تهران، یعنی بیشتر از 530هزار رأی، به نام مسعود رجوی ریخته شده است.
اما عجبا از انتخابات در حاکمیت ولایتفقیه، که حتی پای یک نفر از مجاهدین هم به مجلس نرسید!
و خمینی برای نابودی تتمه آزادیها بهخصوص برای سرکوب و حذف مجاهدین که پرچمدار آزادی بودند، این بار تحت عنوان « انقلاب فرهنگی» دانشگاهها را در روز 29فروردین 59 هدف قرار داد.
روز 22خرداد 59- میتینگ بزرگ امجدیه با سخنرانی مسعود رجوی تحت عنوان چه باید کرد؟ برگزار شد و به افشای جریان چماقداری که خمینی و حزب او سرنخ آن را به دست داشتند، منجر شد.
مسعود رجوی در این سخنرانی تاریخی که با رگبارهای گلوله و پرتاب گاز اشکآور همراه بود در مورد تلاش برای بستن همه راههای مبارزه مسالمتآمیز سیاسی هشدار داد.
تا 30خرداد60، تهاجم چماقداران به همراه تیراندازیهای پاسداران، منجر بهشهادت بیش از 50تن از مجاهدین شده بود و این علاوه بر هزاران مجروح و زندانی در سراسر ایران بود. پس از آن بود که خمینی بنا به فرهنگ دجالگرانه خودش منافقین را بدتر از کفار نامید و گفت: خطر نه آمریکا و نه شوروی و نه هیچکس و هیچ جای دیگر بلکه در همین تهران و بیخ گوش ما است و
در پی آن، روز 25آبان، حکم احضار و تعقیب رهبری مجاهدین را از طریق دادستانش صادر کرد.
پس از آن در تاریخ 7اردیبهشت1360- شاهد تظاهرات 200هزار نفری مردم تهران علیه سرکوبی مجاهدین بهدعوت مادران مسلمان بودیم. تظاهراتی که به بزرگترین راهپیمایی بعد از انقلاب ضدسلطنتی معروف شد.
خمینی که فضا را این چنین در حال چرخش میدید بلافاصله به صحنه آمد و در روز 10اردیبهشت مجاهدین را به تعیین «تکلیف نهایی» تهدید کرد و گفت:
«اسلحه را زمین بگذارید و از این شیطنتها دست بردارید و به آغوش ملت برگردید» والا «یک روز است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و آن روزی است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی الهی به مقابله با اینها و تکلیف آخری، نسبت به اینها تعیین شود».
دو روز بعد مجاهدین هم آخرین اتمامحجت را بهعمل آوردند و در 12اردیبهشت در یک نامه سرگشاده خطاب به خمینی نوشتند: ما حاضریم سلاحهایمان را تحویل بدهیم، اما اجازه بدهید همراه با خانوادههایمان خدمت برسیم و حضوری حرفهای خود را بزنیم. اما خمینی که میدانست اجازه دادن به مجاهدین برای یک راهپیمایی تا جماران همان و جارو شدن رژیمش همان، یک هفته سکوت کرد و بعد از یک هفته با لحنی معنیدار گفت لازم نیست شما بیایید، من خدمت شما میرسم.
به این ترتیب دیگر برخورد قهرآمیز که مجاهدین به مدت بیش از دو سال تمام تلاش خود را کرده بودند که از وقوع آن جلوگیری کنند یا لااقل آن را به تأخیر بیندازند، اجتنابناپذیر مینمود.
ساعت 4بعدازظهر روز شنبه 30خرداد یک راهپیمایی عظیم که بهطور علنی اعلام نشده بود، در تهران شکل گرفت. جمعیت که طی مدت کوتاهی شمار آن به نیم میلیون نفر رسید از از هر سو به سمت تقاطع مصدق و انقلاب سرازیر شد.
به فاصله کمتر از نیم ساعت حوالی میدان ولیعصر چماقداران به جمعیت حمله کردند. اما سیل خروشان مردم هر لحظه متراکمتر و گستردهتر میشد و دیگر کاری از دست گلههای چماقدار ساخته نبود. و خمینی با فرمان شلیک مستقیم و کشتار مردم آخرین نقابش را از چهرهاش برداشت.
این چنین بود که تظاهرات مسالمتآمیز نیممیلیون نفری مردم تهران به دستور شخص خمینی به خاک و خون کشیده شد و در پی آن، بیسابقهترین موج اعدامها از همان شامگاه 30خرداد آغاز شد؛ جنایاتی که تا همین امروز با کشتار بیش از 120هزار تن از پاکترین و فداکارترین فرزندان مجاهد و مبارز میهن همچنان ادامه دارد.
و به این ترتیب 30خرداد برای همیشه بر دفتر مسالمت با خمینی خط پایان کشید. از فردای 30خرداد، مقاومت انقلابی برای سرنگونی این رژیم ضدبشری، مشروع و ضروری گردید و روز 30خرداد بهعنوان سرآغاز انقلاب نوین مردم ایران در سینه تاریخ این میهن به ثبت رسید.
سرآغاز مقاومت انقلابی
روز شهیدان و زندانیان سیاسی
سالروز تأسیس ارتش آزادی
پاسخ به ضرورت تاریخ
در بهار سال1360 همهی تلاشها و فداکاریها و جانفشانیهای مجاهدین برای استمرار یک زندگی سیاسی مسالمتآمیز توأم با دفاع از حداقل شرایط و فضای دموکراتیک در جامعه، توسط خمینی دجال به بنبست رسیده بود. خمینی برای استقرار سلطنت مطلقه و ضدبشریاش، با گسترش سرکوب و تشدید وحشیگریهایش ـ بهخصوص علیه مجاهدین ـ به هر تلاشی برای یک زندگی سیاسی مسالمتآمیز پاسخ منفی داد.
او در آستانهی حذف جناح مغلوب درونی خود و یکپایهکردن حاکمیت ارتجاعیاش بود. مجاهدین به یمن سیاستهای هوشیارانه و انقلابی، در جهت افشا و منزویکردن ارتجاع حاکم و شقهکردن رژیم، خمینی را در نزد تودههای مردم، افشا و از نظر سیاسی ناگزیر از تندادن به بزرگترین جراحی رژیمش کردند.
در مسیر تشدید سرکوب و اختناق، نخست روزنامههای جناح مغلوب تعطیل شد. فقط روزنامههای تحت سیطرهی حزب چماقداران خمینی باقی ماندند. چماقداران و قدارهبندان ارتجاع از همه شهرها بهسوی تهران فراخوانده شدند. فضای رعب و وحشت در پایتخت روزبهروز شدیدتر میشد.
در این میان یک مانع بزرگ و جدی در برابر ارتجاع حاکم وجود داشت که اجازه نمیداد خمینی جنایتهایش را به اسم مردم انجام دهد، پاسداران و چماقدارانش را مردم بنآمد و از این طریق هدف پلیدش را محقق کند. این مانع بزرگ، مجاهدین، میلیشیای مجاهد خلق و تشکیلات سراسری قدرتمند آنها بود.
مجاهدین در آن روزهای پرالتهاب ـ که همهی چشمها بهسویشان خیره شده بود ـ یک رویارویی سیاسیـ اجتماعی را در برابر ارتجاع غدار به پیش میبردند. میلیشیا در آخرین لحظات حیات آزادی، فداکارانه از آرمانهای مردم دفاع میکرد. نشریه مجاهد در واپسین روزهای انتشارش خورشید آگاهی را در سراسر میهن پرتوافکن مینمود.
خمینی دجال و خونآشام برای آنکه بتواند نقشههای پلید خود را در فضایی از رعب و وحشت بهاجرا درآورد، مصمم بود جهت از بین بردن آخرین قطرههای آزادی، پرچمداران و مدافعان آن را سرکوب کند تا به هیچکس امکان نفسکشیدن و حرکت ندهد. در این روزها هدف دستههای چماقدار و پاسدار نیز سرکوب و دستگیری مجاهدین و میلیشیای مجاهد خلق و ایجاد اختناق و وحشت در سراسر جامعه بود تا از هر گونه تظاهرات و حرکتهای اعتراضی علیه ارتجاع حاکم جلوگیری کنند.
***
سرانجام روزها و لحظههای پایانی خرداد ماه فرا میرسد. مسیر حوادث نشان میدهد تا آنجا که به خمینی و رژیمش مربوط میشود، همهچیز تعیینتکلیف شده است. اختناق حاکم است. دستگیری و زندان علنی شده، خمینی شمشیر سرکوب را تا به آخر از غلاف بیرون کشیده و میخواهد در لحظه مناسب فرود آورد. مجاهدین برای اتمامحجت سیاسیـاجتماعی ـ تاریخی با خمینی، به آخرین تیر سیاسی در مبارزه مسالمتآمیز میاندیشند. تیری که نه یک روز زودتر، نه یک روز دیرتر، بلکه درست در لحظهی مناسب باید هدفگیری و شلیک شود. اما این چه بود؟ و چگونه؟
برای پاسخ به این سؤال، بیهیچ تردید سازمان مجاهدین خلق ایران ـ محبوبترین، گستردهترین و فراگیرترین سازمان سیاسی ایران ـ در معرض یک تصمیمگیری خطیر قرار میگیرد. در معرض جدیترین آزمایش، سختترین فراز و نشیبها و حتی در معرض نابودی تمامعیار. پاسخ مجاهدین به این جدیترین و سختترین آزمایش، پاسخ به ضرورت تاریخ و پاسخ به سرنوشت یک خلق و یک میهن، در کشاکش بود و نبود برابر دشمنی چون خمینی است. در چنین شرایطیست که برای پاسخ به این مسألهی سرنوشتساز و چگونگی آفرینش تابلو خیره کنندهی مقاومت، نقش مسعود رجوی بارز میشود. او همچون نقّاشی چیرهدست، طراحی خطوط و نقشهای این اثر جاودانه را برعهده میگیرد.
در چنین لحظهی حساس تاریخی، تظاهرات نیم میلیون تن از مردم تهران شکل میگیرد. این بود پاسخ به ضرورت تاریخ….
۲۷خرداد۱۳۸۲-۱۷ژوئن۲۰۰۳:
داستان از کجا شروع شد؟
داستان از یک معامله کثیف شروع شد. یک معامله رسوا با دیکتاتوری حاکم بر ایران. نشریه ژورنال دودیمانش در شماره اول تیرماه۸۲ خود طی یک گزارش مشروح، جریان زدوبند و هماهنگیهای مربوطه را شرح داد. رسانهها در همین خصوص بهچندین قرارداد و امتیاز اقتصادی ازجمله قراردادهای نفتی بهمبلغ ۴میلیارددلار (رویتر۱۱ژوئن) در آستانه این «بازداشتهای غولآسا» اشاره کردند. در ۱۲مه یک پروتکل تجاری درجریان سفر وزیر بازرگانی خارجی فرانسه به تهران امضا شد و در پی آن سه قرارداد چندمیلیارددلاری با شرکت نفتی توتال و با سازندگان فرانسوی ایرباس و رنو بسته شد. حمیدرضا آصفی، سخنگوی وزارتخارجه ملایان، ضمن استقبال از این هجوم گفت: «ما از مدتها قبل انتظار داشتیم مقامهای فرانسوی با مجاهدین برخورد کنند. ما اطلاعات خود را درخصوص اعضای این گروهک تروریستی و پرونده قضایی وجنایتهای آنان به مقامهای فرانسوی داده بودیم. این یک گام مثبت ازسوی فرانسه است».
بعداز زد وبندهای ننگین، توطئه بهمرحله اجرا درمیآید
۶صبح ۱۷ژوئن۲۰۰۳، با یورش گسترده صدها تن از نیروهای پلیس فرانسه، ظرف چند دقیقه نردههای باغ از جا کنده میشوند. همهچیز بر سر راه خرد میشود و درها از جا کنده میشوند. تمامی ساکنان چهار ویلا از خواب بیدار میشوند. کسی نمیداند چه اتفاقی افتاده و دنبال چه چیزی هستند. بوی توطئه همه جا پیچیده و بهمشام میرسد. بهکلیه نفرات دستبند میزنند و آنها را روی زمین میخوابانند.
در این تهاجم که بهدفتر شورای ملی مقاومت ایران و همچنین خانههای شماری از هواداران و خانوادههای شهدای مقاومت، صورت میگیرد، ۱۶۵تن را دستگیر میکنند. خانم مریم رجوی ، رئیسجمهور برگزیدهی مقاومت ایران نیز در میان دستگیرشدگان است. رسانههای فرانسه آنرا بزرگترین عملیات پلیسی ۳۰سال گذشته توصیف نمودند.
شروع یک طغیان
خبر بهسرعت منعکس میشود
بهغیر از ۲۲نفر که خانم رجوی نیز میان آنهاست بقیه را شب حادثه رها میسازند. ساعت از نیمهشب گذشته و از این ساعت تا دو روز بعد بهتدریج افراد دستگیرشده را آزاد میکنند. همه بهاین فکر میکنند که در آن تاریکی شب بدون حتی یک یورو، مسیر را چگونه طی کنند. هیچکس پولی در جیب ندارد و همهچیز به تاراج رفته است.
افرادی که آزاد میشوند ناگهان با استقبال حامیان مقاومت که خودشان را بهآنجا رسانده بودند مواجه میشوند. صدای شعارهایشان شنیده میشود، آنها بیرون بازداشتگاه تجمع کردهاند. هر کس که خبر را شنیده بدون لحظهیی درنگ خودش را بهمحل رسانده است.
یک جنبش سراسری بینظیر
از آنجا تعدادی بهسوی وزارت کشور میروند تا علیه این اقدام اعتراض کنند. هوا بهشدت سرد شده است و اغلب نفرات بدون پوشش مناسب هستند. با اولینروشنایی همه از گوشه و کنار جمع میشوند و اولینتجمع شکل میگیرد. همه ایرانیها همدیگر را بازمییابند. هر کس از گوشهیی خودش را بهآن نقطه رسانده است.
میتوان تصور کرد که هریک از این افراد با شنیدن خبر چه لحظاتی داشتند و چگونه موانع را از سر راه کنار زده و خودشان را رسانده بودند. شعارهای آزادی مریم اوج میگیرد و تعداد نفرات پلیس افزایش مییابد. خبرنگاران نیز خودشان را رساندهاند.
لحظات دورانساز و اولینشعلههای اعتراض
اولینمشعل انسانی، کمند آتش را بر سرو گردن میافکند و دومی لباس آتش برتن میکند و سومی مشعلی روان میشود تا پیام را برساند. خطر استرداد، عاشقان آزادی را بهواکنش واداشته است. بدون قیمت نمیتوان هیچ مسیری را تغییر داد و صدای اعتراض، بیانی قوی میخواهد. شعلههای اعتراض دربرن، رم، لندن، اتاوا، آتن و نیکوزیا هم زبانه میکشد و دامنه آن بهایران میرسد. دو شیرزن قهرمان در این مسیر، آموزگار صدق و فدا میگردند.
ندا در آخرین صحبتها بهمادرش میگوید بگو خورشیدمان را آزاد کنند.
مریم رجوی که تا این لحظات دیوارهای بلند سلول انفرادی، او را از هرگونه ارتباط با دنیای بیرون قطع کرده بود توسط مقامات فرانسوی درجریان چند مورد خودسوزی قرار میگیرد. در نهایت، د.اس.ت قبول میکند مریم رجوی که خواستار تسریع در ارسال پیامش بههموطنان برای توقف خودسوزیها میباشد، یک پیام مکتوب بفرستد و از طرف او برای جمعیتی که در مقابل د.اس. ت گردآمدهاند، خوانده شود:
«این مرا نگران و شوکه میکند که بشنوم بعضیهایتان تا حد خودسوزی جلو رفتهاید. خواهش میکنم اینکار را متوقف کنید. من از شما میخواهم از خودسوزی خودداری کنید، وگرنه بیشاز این درد خواهم کشید و ناراحت خواهم شد تظاهرات مسالمتآمیز خود را ادامه دهید تا بهاهدافتان دست پیدا کنید».
آقای مالکوم هارپر، رئیس اتحادیه مللمتحد در انگلستان در نامهیی بهرئیسجمهور فرانسه نوشت: «تراژدی جوانانی که در اعتراض به ظلم و بیعدالتی، خود را بهآتش میکشند، زخمی عمیق و پایدار در وجدان همگی ما خواهد بود».
مریم رجوی در روز آزادیش گفت:
طی این دوران خود را از یاد برده بودم و هر چه از دستم برمیآمد برای جلوگیری از خودسوزیها انجام میدادم. زنان جوانی که اینک دیگر اینجا نیستند. ولی من احساس میکنم که آنها هم در میان ما هستند. من بههیچوجه از کار آنها خوشنود نیستم ولی در مقابل اراده عظیم آنها سرخم میکنم. این سقف غیرقابل دسترسی فداست بهخاطر آزادی و میهن. من هنوز در تمامی وجودم دردی جانکاه را حسی میکنم.
گسترش اعتراضات و همبستگی انسانی
بر شمار افراد پلیس که اطراف جمعیت معترض حلقه زدهاند، اضافه میشود. صدای شعارها لحظهیی قطع نمیشود. و این خروش تا دو هفته دیگر در مکانهای مختلف پاریس امتداد مییابد. هر روز در یک گوشه از پاریس، ایرانیانی را که با تظاهرات خود نسبت بهدستگیریهای غیرقانونی اعتراض دارند، دستگیر میکنند. در میدان کنکورد، برج ایفل، مجلس ملی فرانسه، و در کلیسا و حتی خیابانها. آنها دستور دارند که از هر گونه تجمع ایرانیها جلوگیری کنند. از هر جا که تعدادی را دستگیر میکنند صدای شعارها در نقطه دیگری بلند میشود. هر تعداد را که میتوانند بعداز بازداشت چند روزه بهکشورهای خودشان برمیگردانند. در یک مورد تعدادی را بعداز بازداشت بهبیمارستان روانی منتقل میکنند. پزشکان و کارکنان بیمارستان وقتی متوجه موضوع میشوند ضمن اظهار تأسف همه را آزاد میکنند.
خیابان گرد، نقطه ثقل جنبش
حالا دیگر همه اعتراضات در گوشه و کنار پاریس به کوچه گرد کشیده شدند. کوچهیی که دو هفته، انبوه هواداران و اعتصابغذاکنندگان را در خود جای داد. همه با نگرانی و انتظار، اخبار را دنبال میکنند، دیگر کوچه گرد به کانون اخبار مربوط به ایران و مقاومت ایران تبدیل شده است و مهمترین خبرگزاریها نمایندگان خود را بهاین محل گسیل میدارند. ایرانیان، تحصن خود را با استواری و پایداری شگفتانگیزی ادامه میدهند.
شب اول، آسفالت سرد، پذیرای همه مسافران گشته بود. شبهای بعد سایبانها و پتو، حفاظهای حداقلی برای متحصنین بودند. بنرهای مریم رجوی در اطراف، خواستههای اعتصابغذاکنندگان و متحصنین را بیان میکردند: آزادی مریم.
این ۱۵روز را حامیان مقاومت در بدترین شرایط بهداشتی بهسر بردند. شهردار شهر و شورای شهر بهکمک شتافتند. در بیانیهی شورای شهر آمده است: عدهیی سمپاتیزانهای ایرانی از چندین کشور اروپایی بهاینجا آمدهاند. شهرداری تلاش کرده است که امکانات انسانی لازم برای حضور در خیابان گرد را با بازکردن استادیوم ورزشی و با دادن اجازه استفاده از زمین فوتبال تثبیتشده، فراهم نماید. شهرداری بررسی کرده است که تأمین آب، غذا و پتو فراهم شده باشد. بسیاری از اهالی اور بهطور خودجوش آمدهاند تا قوتقلب بدهند و خوراکیهای مختلف با خود آوردهاند.
اعتصابغذاکنندگان، طیفی از مردان و دختران جوان تا مادران پیر بودند که گوشت تن و بدن را میان آروارههای گرسنگی قرار دادند و درحالی بهانتظار لحظه شیرین آزادی نشستند که هیچکس نمیدانست چه خواهد شد. بخشی از اعتصابغذا خشک است تا بتوان خواسته حق را بر کرسی عدالت نشاند.
آنان با مقاومت و پایداری ستایشانگیز خود، ریشههای مستحکم این مقاومت در اعماق قلبهای ایرانیان و عشق بزرگ بهآزادی و رهایی ملی را در تکتک لحظههای این روزهای بهیادماندنی بهنمایش گذاشتند.
روزها بسیار پرجنبوجوش و خروش هستند؛ ولی شبها خود حکایت دیگری است. دهها زن و مرد از پیر و جوان، شب را تا صبح درکنار خیابان بهسر میبرند و بعضی شبها باران نیز زیرانداز و پتوها را خیس میکند. اما اینها مانع نیستند بلکه تلخی انتظار است که شیرینی خواب را از همه میرباید.
بیشک امید بهآزادی را نمیتوان در بند نگهداشت
در اورسوراواز، روحانی آزاده، اسقف ژاک گایو، همراه با استاد جلال گنجهای، یک مراسم نیایش بینالمذاهب برگزار میکنند و ضمن درخواست آزادی سریع مریم رجوی، بهنام انسانیت و عدالت، برعواطف جریحهدار و حرمت پایمالشده پناهندگان ایرانی، مرهم مینهند.
اسقف گایو میگوید: از صحبت با شما دریافتم که مریم رجوی امید شما بهآزادی است. بیشک امید بهآزادی را نمیتوان در بند نگهداشت. پیشاز آن اسقف گایو بلافاصله بعداز شنیدن خبر تجمع ایرانیان در مقابل وزارت کشور بهآن محل شتافت ولی به او اجازه حضور در جمع تظاهرکنندگان که توسط پلیس محصور شده بودند، داده نشد.
شامگاه دوشنبه ۳۰ژوئن، هزاران تن از ایرانیان در ۲۰شهر اروپا، آمریکا و استرالیا، شب را با روشنکردن شمع برای آزادی مریم زنده نگاه داشتند. این شبزندهداری در شهر اشرف امتداد مییابد.
همزمان در خاک میهن اسیر و در زیرسایه سنگین حکومت سرکوبگر آخوندی، صدها تن از هواداران مقاومت و خانوادههای شهیدان و زندانیان سیاسی با دردستداشتن پلاکاردهایی با شعار آزادی مریم رجوی، طی چند تظاهرات و درگیری با نیروهای رژیم در مقابل سفارت فرانسه یا در سایر نقاط تهران، دست بهاعتراض و تظاهرات میزنند. گروهی از این تظاهرکنندگان توسط پاسداران سرکوبگر رژیم دستگیر و روانه زندان میشوند.
سیمای واقعی فرانسه
اما چهره واقعی فرانسه نه در عملیات پلیسی خشونتبار و بندوبستهای تجاری و سیاسی، بلکه در حمایت شخصیتهای ملی و سیاسی و حمایت مردم و بهخصوص اهالی اورسوراواز و مناطق اطراف آن بارز گردید.
خانم دانیل میتران بانوی اول پیشین و شخصیت برجسته مدافع حقوقبشر فرانسه، نخستین شخصیتی بود که به اورسوراواز رفت تا حمایت و همبستگی خود را با مریم رجوی و پناهندگان ایرانی، ابراز کند. وی دربرابر خبرنگاران با ابراز تعجب از این اقدام گفت: «طی بیشاز بیست سال که این افراد در اینجا پناهنده هستند چه ناامنی برای فرانسویها ایجاد کردهاند؟» خانم میتران با تأکید بر آشنایی شخصی خودش با مریم رجوی، گفت «ما باید بهحمایت از آنان ادامه دهیم».
شهردار اور، ژان پیر بکه که در تمام طول اعتصابغذا از متحصنین حمایت بهعمل آورده بهتلویزیون فرانسه میگوید: «د.اس.ت دنبال چه چیزی بود؟ قاضی بروگیر دنبال چیست؟ سلاح، دلائل اثبات تروریسم؟ هیچ. تحقیقات بهخوبی اینرا نشان داده است، بازدید از محل در دو نوبت. هیچچیز در اینجا پیدا نشد».
شهردار و انجمن شهر اور و همسایگان، یکپارچه بهحمایت از خانم رجوی و اعتصابغذاکنندگان برخاستند. شورای شهر اور بهاتفاق آرای همه اعضایش از سراسر طیف سیاسی فرانسه، ازجمله احزاب حاکم، طی قطعنامهیی حمایت خود را از خانم رجوی و سایر ایرانیان مقیم این شهر اعلام کرد و مسئولیتهای دولت فرانسه را تذکر داد. اور بهمیعادگاه وجدانهای بیداری تبدیل شد که برای ابراز حمایت و همبستگی با متحصنان و اعتصابغذاکنندگان به آنجا میشتافتند. اما علاوه برسیاستمدارانی نظیر ژان پیر بلازی، نماینده مجلس و فعالان حقوقبشر، نظیر نمایندگان حقوقبشر نوین، لیگ حقوقبشر فرانسه و آندره میشل، جامعهشناس مشهور، انبوهی از شهروندان عادی فرانسوی، خود را حتی از شهرهای دوردست در جنوب و شمال فرانسه به اور رساندند تا همبستگی خودشان را با مریم رجوی و پناهندگان ایرانی ابراز کنند. بهدستور شهرداری، برخی امکانات استادیوم محل نیز مورد استفاده متحصنان قرار گرفت. هرکس سعی میکرد بهاین ایرانیان ـ که خانه و زندگی خود را برای اعتراض بهدستگیری مریم رجوی رها کرده و بهاور شتافته بودند ـ کمکی کند.
در این شرایط دشوار، هرحرکت کوچک، معنی سمبلیک عظیمی را دربرداشت. یک مرد همسایه با آکاردئون خود نزد اعتصابیون که از شدت گرسنگی بیحال شده بودند، آمد و ساعتها برایشان موسیقی نواخت. هنگام ترک محل، او که میخندید بهاعتصابیون گفت: «آمده بودم بهشما روحیه بدهم، اما خودم از شما روحیه گرفتم» !
زنان فرانسوی برای اعتصابغذاکنندگان در موج حرارت بیسابقه اواخر ژوئن کیسههای یخ میآوردند. همسایگان، در خانههای خود را بهروی اعتصابغذاکنندگان بازگذاشتند تا شرایط دشوار حضور شبانهروزی در پیادهروهای مقابل دفتر شورا در اور را قدری سهلتر کنند.
افتضاح توطئه ننگین برملا میشود
زمان زیادی لازم نبود تا افتضاح این توطئه ننگین از پرده بیرون بیفتد. چند روز بعداز این یورش ننگین، حزب سوسیالیست فرانسه اعلام کرد که عملیات پلیس علیه سازمان مجاهدین خلق ایران «امروز بهیک افتضاح تبدیل شده است و دیری نمیگذرد موج نیرومندی از حمایت جریانها و شخصیتهای سیاسی، حقوقی و مذهبی فرانسه که برمیخیزد، این توطئه را محکوم میکنند».
یک مقام امنیتی فرانسه بههفتهنامه نوول ابزرواتور گفت: «در مقر اور نه اسلحه کشف شده و نه مواد منفجره».
برخی روشنفکران فرانسوی میگویند برای جلوگیری از شرمندگی بیشتر فرانسویان در مقابل افکار عمومی جهانیان، دستگیرشدگان را آزاد کنید. با حمایتها و برپایه مقاومت و پایداری تحسینبرانگیز هواداران این مقاومت، سرانجام توطئه درهممیشکند و پیروزی در روز ۳ ژوئیه چهره خود را نشان میدهد.
به مناسبت سومین سالگرد ۱۷ژوئن،
خاطراتی از مجاهدان شهر شرف
نـام تـو و داستـان آزادی
سعید
از روزهایی پرالتهاب در سایهـروشن سه سال پرکشاکش گذشتیم. زمان، شاهد خوبی برای فهم خاطرات و ارزشگذاری آنهاست. سه سال از ترسیم تابلویی بر قله تاریخ معاصر ایران گذشت. سه سال، جاپای حادثهها و خاطراتمان را برجاده زمان دیدیم. سه سال از خطیرترین سرفصلهای مقاومت برای آزادی و بزرگترین توطئه بینالمللی علیه جریانی مستقل که از پیچ و خمهای جنگ آمریکا ـ عراق، با هوشیاری سیاسی، ملی و میهنی بیرون آمده است، گذشت.
دورخیزی که قبلاز جنگ آمریکا ـ عراق، علیه مقاومت ایران برداشته بودند، در ۱۷ژوئن بهاوج خود رسید. عهد و پیمانها را بسته بودند تا این مقاومت را در توفان حوادث عراق، تعیینتکلیف کنند. توانمندی ایدئولوژیکی، سیاسی و انسانی مقاومت نیز درهمین نقطه باید بهآزمایشی ناگزیر، پاسخ میگفت.
آن دورخیز و آن مقدمهچینیها وسلسله دامهای بعدی، باحماسههای فدا و پایداری و نثار جانهای گران و ایستادن براصول مقاومت و نیز با خروش و همبستگی ملی برای آزادی، درسوم ژوئیه، گل گرفته شد.
در بیستوهفتسال گذشته، نبردی توقفناپذیر بین آزادی و دیکتاتوری، انقلاب و ارتجاع و آرمانهای انسانی با اندیشههای قرونوسطایی و ضدبشری ادامه داشته ونقطه اوج آن، سرفصل ۱۷ژوئن تا ۳ژوئیه بود. تاریخی با تمام فرازونشیبهایش در چند روز خلاصه شد. بنابراین شناخت جایگاه ۱۷ژوئن و اهمیت عبور از آن رویداد تاریخی، ضرورت ادامه مبارزه است.
۱۷ژوئن، پاسخ به «بودن یا نبودن» بود. آزمایشهای تاریخی نظیر آن، بر سر راه انقلابها و رویدادهای بزرگ، پیش آمدهاند. تجربههای صدسال گذشته، لااقل در میهن خودمان نشان میدهندکه پاسخ بهاین ضرورت، ظرفیت و توانی ایدئولوژیک، سیاسی و انسانی میطلبد.
۱۷ژوئن یک هشدار و فریاد برای بیداری ملی بود. از آن پس، هردقیقهیی باید میلاد حماسهیی میشد تا آن هشدار و فریاد، پرطنینترشود. اگرچه آن روز، روزطلوع هوشیاری ملی، میهنی و آرمانی بود، اما گردابهایی از «چراها، تردیدها، چگونگیها و چهبایدکردها» را بر گرداگردمان ایجاد کرد. همه هستی یک مقاومت، از امتداد تاریخیاش تا آرمانهای انسانیاش در معرض این گرداب بود. آری، آن روزها، پاسخ به «صدسال فریاد برای آزادی» بود. نقطه بلوغ تازهیی نسبت بهواقعیتها و شرایط مقاومت از یک طرف و رژیم قرونوسطایی و حامیانش از طرف دیگر بود.
۱۷ژوئن آغاز دو جنگ در درون عناصر مقاومت نیز بود. جنگی تمامعیار و بیتوقف علیه دشمن ضدبشری و حامیان قاتلان قدّیس درعرصههای جهانی؛ و جنگی دیگر در درون عناصر مقاومت که آنان را هرلحظه بهسمت جنگ بیرونی سوق داده و رهنمون میشد. آن جنگ درونی، که گاه سختتر از جنگ بیرونی جلوه میکرد، پیروزشدن بر عواطف جوشان خویش تا هیچ لحظهیی، دشمن بیرونی از نگاه، پنهان نماند. اگرچه به۱۷ژوئن نباید صرفاً نگرشی عاطفی داشت، اما ضربه عاطفی آن یک واقعیت بود که برای عناصر مقاومت بسابسا سنگین مینمود؛ آنگونه که اگر بهآن پرداخته شود، صفحات و آثار درخشانی از انگیزشهای مبارزاتی و تابلویی از عواطف انسانی را میتوان خلق کرد.
گر بهتو افتدم نظر، چهرهبهچهره روبهرو
شرح دهم غم تو را، نکتهبهنکته موبهمو
آن روزها را باید نکتهبهنکته و مو بهمو برای خلقمان، آیندگان و ثبت در وجدان و حافظه جاودان تاریخ، نوشت وشرح داد.
در۱۷ژوئن هرکس باید به «خود» پاسخ میداد؛ به خاطراتمان و به نگاهها و چشمهای معصوم شهیدان تاریخ میهنمان که ما را میدیدند، باید پاسخ میدادیم؛ به شوق بالغنشده در صداهایی که همیشه آزادی را فریاد میکردند، باید آری گفته و آنها را میشنیدیم؛ به مظلومیت مقاومتی که قریب ۴۰سال ازپیکرش خون ریخت و او همواره عاشقانه خود را نثار یاران و مردمش کرد، باید پاسخ میگفتیم.
باید «دربرابر تندر میایستادیم و خانه را روشن میکردیم».
نبردهای ۱۷ژوئن تا ۳ژوئیه آنقدر عظیم و درعینحال، شگفت بودند که از نتایج فرخنده و خجسته آنها، مقاومت سراسری، با پیکری واحد و صیقلخورده بیرون آمد و عناصر آن با آرمانهایش پیوندخوردند.
اهل کام و ناز را درکوی رندی راه نیست
رهروی باید، جهانسوزی، نه خامی بیغمی
اکنون که پساز سه سال مینگریمش، شکوهمندی و تحمل آن لحظات سخت، همراه با بردباری و متانت و خاطرات مشترکش، برایمان تداعی همیشگی «میتوان و باید» هاست و از آن، سرشار آرزومندی برای طیکردن راهی مشترک تا مقصد آزادی میشویم.
در این مسیر مشترک، آنان که دایره توطئه و صخرههای محاصره را شکسته و از آن بیرون جستند، «مشعلهای فروزان» راهمانبودند. صدیقه و ندا، شعلههایی بودند که پردههای فتنه را سوزاندند؛ چهرههای فریب و نیرنگ را عیان کردند. با نیروی الهام عشق، دریافته بودند که عزم سترگ مجاهدین و مقاومت سراسری و یکپارچه را برای دفاع از حرمت و ناموس خلقشان بهنمایش بگذارند. نامشان عجین نگاهبانی از ارزشهای انسانی و حریم آزادی گشت؛ جانشان را با قلب جوشان مقاومت ایران و سرخرگ حیات آن پیوند زدند؛ یاد و خاطرشان را در جان و ضمیر راهیان آزادی و ترانهها و زمزمههایشان تکثیر و جاودانه کردند. آنان با اراده خللناپذیرشان، چون زوبینی رهاشده از کمان عشقی سرکش و تسلیمناشدنی، شقیقه توطئه مشترک ارتجاع ضدبشری و مماشاتگران را نشانه گرفتند.
میدانهای مختلف نبرد از ۱۷ژوئن تا ۳ژوئیه، در اشرف و تمام اروپا و دیگر نقاط جهان، عرصههای پیکار زنان و مردان برای“آزادی مریم و درهمشکستن کودتا علیه مقاومت» بود. آنان که خنجر ارتجاع و زدوبند را در قلب و عواطف و هستیشان حس میکردند، حتی برای لحظهیی، آرامش و نشستن بهانتظارحوادث را برای خود روا ندانستند. در پیشبرد اینکاروان سراسری، نقش سردارانی همچون مژگان پارسایی که با بردباری فوق تصور، سایرخواهران وبرادرانشان را به متانت و شکیبایی و انجام وظایفشان رهنمون میشدند، حماسهیی ماندگار و فراموشیناپذیر است که هرگز وجهی از جوانب آنرا هم کسی خبردار نشد. آنان خستگیناپذیر، پرانرژی، انگیزاننده و با قاطعیت، گرد وغبارهای ارتجاع و همدستانشان را کناری زده، بر زخمهای پیرامونشان مرهم گذاشته و با یارانشان، بیرقهای مبارزه تا آزادی مریم را دراهتزاز نگهداشتند.
از آن روزها و این سه سال پرکشاکش، حماسهها و ایثارها، اشکها ولبخندها، انتظارها و دیدارها، نیایشها و سرودها، شعلهها و جانها، هجرانها و وصلها، خاطرات و یادها، صداها و تصویرها، دستاوردها و رازهای شگفت انسانی و گنجینههای میهنی بهجای مانده است که همگی بدل بهسرمایهها و درسهای بزرگی برای مقاومت سراسری علیه ارتجاع پلید آخوندی شدهاند. نوشتن آن روزها و شبها و پرداختنی همهجانبه بهتحولات ۱۷ژوئن تا ۳ ژوئیه، وظیفهیی ملی و میهنی است که هیچکسی را جز دستاندرکاران و عناصر این مقاومت، یارای شرح و بسط و توصیف دقیق لحظات آن نیست.
در توصیف لحظات و کشاکشهای آن روزها، در اشرف، انبوهی خاطرات، یادداشتها، قصهها، گزارشها، شعرها و تصنیفها نوشته شده که همگی، اسناد این برهه از تاریخ ایران هستند. همانتاریخی که خمینی سفله با استفاده از خودفروختگان و قلمفروشانش، دارد در کتابهای درسی و یا روزنامهها و رادیو ـ تلویزیونش، آنرا از بیخ و بن تحریف میکند تا هیچ نشانی از مقاومت و انقلابیگری در حتی یک سطر و یک تصویر هم یافته، خوانده و دیده نشود. اما در این زمینه هم، همچون تمام زمینههای دیگر، تاریخ مبارزه برای آرمان آزادی را نه فقط با خون و رنج و مرارت، بلکه با قلم هم نوشته و نقش خواهیم داد و «حقیقت را ترویج خواهیم کرد». افتخار پایداری و مقاومت حماسی و همبستگی و خروش ملی ـ میهنی از ۱۷ژوئن تا ۳ ژوئیه را در زمره غرور ایران و ایرانی، در صفحات درخشان تاریخ مبارزه برای آزادی ثبت خواهیم کرد.
هزار قصه ناگفته و سرود و غزل
میان نام تو و داستان آزادیست.
امید دخترکان شکستهدل بر «دار» !
هزار آینه بر آستان سرورت
نثار مردم باد
که ماه و زهره و ناهید
نقاب برآرند و بازبینندت
میان عشق و
امید و
سرور و
فخر زمین.
بودن یا نبودن
محمدرضا
هنوز برق نگاه احمدرضا را با درخشش خارقالعادهاش فراموش نمیکنم. بهزاویه میز سرو تکیه داده بود. کلافگی در او موج میزد. خیلی آشفته بود. روبهرویش ایستادم. احساس میکردم صدای حرکت گلبولهایش را درشقیقهاش میشنوم. بهمن خیره شد. ابتدا ترسیدم. دلم میخواست حرف نزنم، ولی پرسیدم چی شده؟ بهچشمانم زل زد. با بیتابی گفت: «میخواستی چی بشه؟» مکث کردم. آب دهانم را قورت دادم. دلم ریخت. با خبر شهادت دکترکاظم هم همین حال را پیداکرده بودم.
احمدرضا انگار احساسم میکرد. بهنقطهیی خیره شد: «خواهرمریم را دستگیرکردهاند!» احساس کردم هیچ موضوعی برای فکرکردن ندارم. مثل سایهیی او را دور زدم. میخواستم باورکنم که دروغ است. ولی واقعیتی تلخ بود؛ و من پذیرفتمش. تکیه کلامم شده بود: چه بایدکرد؟ چه بایدکرد؟
…
باید بهاین واقعیت خوب نگاه میکردم. واقعیت چه بود؟ واقعیت این بود که رژیم بهعاطفه، احساس و تجسّم آرمان ما چنگ انداخته بود. شنیده بودم یکی از پیشوایان تشیّع گفته بود: «شرایطی است که انگار برادههای آهن فرو میبریم» ؛ این شرایط را احساس میکردم. شعری از پوشکین بهیادم آمد: «زندگی کردم که آرزوهایم را بهخاک بسپارم و تباهشدن رؤیاهایم را تماشا کنم».
به تکامل، بههستی، بهخدا، بهانسان، بهتاریخ و بهمقاومتی فکر میکردم که بهای ماندگاریاش، فدیه و فدای مستمر بوده است. درمبارزه، لحظاتی هستند که فقط قلبها سخن میگویند. عواطف یک جنبش بهیک واژه پیوند میخورد؛ آنهم بیان این عبارت بود: «مقاومت تا آخرین لحظه».
این چه رمز و رازی است که دستهای بسته ما را در تنگترین دایره زمین، بازمیگشاید و پژواک مقاومتمان را، آنهم بدون سلاح، بهنصفالنهار جهان میبرد؟ تنها و تنها فدا و صداقت و نیز طهارت سیاسی مجاهدین بوده و هست که هر قفلی را باز میکند و در زمین و زمان و گاه در دل و اندیشه ناباوران وکجفهماننیز نفوذ میکند.
امروز، پساز سه سال، برمیگردیم و از دور، بهآن روزها نگاه میکنیم؛ جز سرفرازی مقاومت مردم ایران و ماندگاری پرافتخار، چیزی در این تابلو شکوهمند نمیبینیم.
همیشه لحظهها، واقعگرایانهترین کنشهای حقیقی انسان هستند که ما را دربرابر یک انتخاب، مختار میکنند. در فرهنگ مجاهدین، این واژه همیشه فدا، مترادف با انگیزشهای عمیقاً انسانی و آمیزهیی از شایستهترین پاسخ بوده است. شکار لحظهها، فرایند یک نوع تبیین از فلسفه «بودن یا نبودن» است. بودن برای دیگران که بسیاری از نمونههای آن در شعارها، شعرها و سرودهایمان بهنمایش گذاشته میشوند: ما از آن ملتیم، ما برای ملتیم، ما فدای ملتیم «بقای بیشتر در فدای بیشتر».
ایرانزمین از ابتدای تولدش تابلویی غرورآفرین درخلق لحظههای شکوهمند بههمراه داشته است. مقاومت تا آخرین نفس، حکمت بالغهیی است که درگذر زمان راه میگشاید. هفده ژوئن یکی از همانلحظههاست که در بستری از استقلال و عشق، تداوم مییابد و من در معرض انتخابی که باید شایستهترین پاسخ باشد، قرارمیگیرم. پاسخی که در جوهرش، صلابت شیر و خورشید و بیرق رنگینکمان را بههمراه داشته باشد. هفده ژوئن پاسخ تاریخی فرزندان ملت ایران بهاستقلال عمل سیاسی و مبارزاتیاش بود. اتکا به درون و ظرفیتهای تاریخیاش که میتوان و باید برجهل و نادانی و بهرهکشی غلبه کرد. ندا حسنی و صدیقه مجاوری، خالق تابلوی عشق و فرهیختگی برای ماندگاری مقاومت بودند؛ مقاومتی که در سیمای درخشان مریم ملاحظه میشود.
هیچگاه توقف زمان را احساس نکرده بودم. آنجایی که دقیقهها غرق اعتماد میشوند و ثانیهها بال میگشایند و در روزنهیی از امید، بهخروش درمیآیند. همه ایستاده بودیم. سیمای مقاومت، بال خیالمان را بهاقصینقاط جهان پیوند داده بود. تصاویر، گویاترین هماورد یک مقاومت در آغاز پایان یک اندوه بود. طنین قلبهایمان، پژواک ضربان نبض یک مقاومت بود. همه ایستاده بودیم. اشکها و لبخندها، بینهایت انتظارمیکشیدند تا جاری شوند. مژهها در ترنّم پرطراوت خود، لحظهها را شکارمیکردند و مردمک چشمانمان، تمامیت تصویر را در سنگفرش خاطرههایمان، بهعاریت میگرفت. ناگهان از راه رسید. با همه احساسمان فریاد زدیم. بهار بزرگ از راه رسیده بود. قلبهای بیقرارمان لبریز ازآرامش شد؛ اینچنین بود که شعلههای فروزان عشق و وفاداری، تا آخرین نفس بهبار نشست ومهر مردم و مقاومت ایران، از بند ارتجاع و استعمار رها شد و بهآغوش خلق بازگشت.
چه آزمایشی بالاتر از این
آزاده
فضای عجیبی بود. چند ساعتی هیچ خبرتازهیی نرسید. کارم طوری بود که هرکس رد میشد، میتوانستم از او خبر بگیرم. یکی رد شد. او را دیدم که آهسته اشکش را پاک کرد. فضایش را بیرون نمیداد. من فهمیدمش. دل توی دلش نبود. هنوز حس میکردم متوجه عمق کاری که شده، نشدهام. ناباور و مبهوت بودم. جملهیی را در ذهنم مرور کردم. باز باورم نمیشد. به همهجا نگاه میکردم. همه را خوب زیرنظر داشتم. نمیخواستم مغلوب این خبر باشیم. باید بهخودمان مسلط باشیم. حادثه، خودش بهاندازه کافی سنگین هست. نیرویی از درون هشدارم میداد.
همه رنجهای مریم بهیادم آمد. بهطور عجیبی تمام صحنههای دیدار برایم تازه شدند. با خودم خیلی از حرفهایش را مرورمیکردم. بیاختیار یاد برادر افتادم. او الآن چه میکند؟ او چه میکند؟ تصورش هم برایم سخت بود.
روزهایی که بهاندازه تمام عمرم فکر میکردم، از این لحظهها پر میشدند و شب، جایی برای آمدن و ماندن درچشمهایم پیدا نمیکرد. تمام لحظهها مملو از انتظار بازگشت بود. باید هرطور شده بهفضا مسلط باشیم. نیرویی بهمن الهام میشد که ما قویتر از این حادثهها و رنجهاییم.
پیامی از او آمد. آرام، با خودم گریه کردم. اولینبار بود که فهم و حسم با هم یکی بودند و احساس میکردم او را و حرفهایش را میفهمم. بیتاب جملههای بعدی بودم. دلتنگی عاشقانهیی داشتم که رنگی از ناراحتی نداشت.
خبرهای اعتصابکنندگان و خودسوزیها که میرسید، از جا کنده میشدم. خودم را کنار آنها میدیدم. هرلحظه عزمم برای گرفتن حق خواهران و برادران مظلومم از ظالمان بیشترمیشد. دوستانمان چقدرسبکبال پرکشیدند. چقدر عاشق بودند. کسی نتوانست جلو راهشان را بگیرد. در دلم گفتم آیا کسی این صحنهها را در تاریخ کشورم ثبت خواهدکرد؟ جانفشانیها برای آرمان آزادی و پرپرشدن گلها در توفانهای خشمگین حوادث را چه کسی میبیند؟ چه کسی خواهد نوشت؟ چه قهرمانانه برخاک افتادند.
از فکرها و لحظهها پر میشدم و روزها از حضور زنان و مردانی عجین با آرمان آزادی، لبریز میشدند. منتظر بودیم. همه حوالی سالن کار میکردیم تا نزدیک اخبار و برنامههای سیما باشیم. لحظههای پایداری و متانت، و روزهای شهامت و انسانیت بههم پیوستند، آمدند و در شکوهمندی یک خبر، شکفتند: روزخجسته آزادی! میخواستم دقایق زودتر بگذرد. گزارشگر برنامه روی صحنه آمد. باصدایی که ازفرط هیجان میلرزید، گفت: «بینندگان و هموطنان! هماکنون خبر»... ؛ دیگر بقیه خبررا نشنیدیم. همه بهطورعجیبی بهسمت تلویزیون بزرگ سالن حمله بردیم. از تلویزیون چیزی شنیده نمیشد؛ آنرا میفهمیدیم و طنینش را ازقلبمان میشنیدیم. داد میکشیدیم و میدویدیم. هوا از هلهله و گریه و لبخند پرمیشد. روسریهای قرمز را سرکردیم. بهسرعت پریدیم داخل خودروها. آرم سازمان و عکسها را برداشتیم. چون رودی که از دهانه رودخانهیی بهدشتها میریزد، درخیابانها سیلاب شدیم. همه بهسرعت میدویدند. میرفتیم و برمیگشتیم. دست میزدیم، سوت میزدیم؛ لحظات، همه زیبا بودند. برادررحمان از همه شادتر بود. شادیش را همه حس میکردیم؛ اشک میریخت. با دیدن او، بهیاد برادر افتادم و او را بههمدیگر نشان میدادیم. گریهام گرفت. خواهرمژگان و خواهرفهیمه با هم بین جمعیت میگشتند؛ چقدرشاد بودند؛ باتمام وجودشان دست میزدند. ازجنگ عجیب و عظیمی برگشته و غرق پیروزی بودند. دیگرچه آزمایشی ازاین بالاتر؟