وقتیکه واژه آدم معنی آدمو میباخت
یکی با جوهره عشق قامت عاشق میساخت
وقتیکه نفس کشیدن طعم تلخ گریه میداد
یکی با نگاه پاکــش گل خنده هدیه میداد
سایه سکوت و وحشت نطفه سازش و میذاشت
توی قلب هر چی عاشق بذرای خیزش میکاشت
تو با جوهر وجودت سرنوشتمو نوشتی
تو بودی پر از اراده گلمو از نو ســرشتی
تو خدای نسل عفت، تو عطوفت زمینی
تو صدای عشق و همت، تو شهامت آفرینی.
مریم رجوی : اسلام دموکراتیک ضد زنستیزی و آنتیتز بنیادگرایی
کنفرانس اسلام زنان و برابری ـ 5شهریور 1384
«… امروز موج فزاینده تروریسم و کشتار و ویرانگری بنیادگرایی اسلامی، خطر آن برای جامعه بشری را بههمگان نشان میدهد. اما تهدیدی که از جانب آن متوجه زنان و دستاوردهای جنبش برابری شده بهمراتب بزرگتر است و پیآمد وخیمی برای کل جامعه بشری دربر دارد. زیرا مسیر پیشروی این نیروی ارتجاعی در بنیادهای ایدئولوژیکی آن، از زنستیزی میگذرد.
این بلای شوم از حدود سه دهه پیش تأثیر ویرانگر خود را بر هستی اجتماعی و سیاسی تمام مردم ایران و بهویژه زنان وارد کرده و در سالهای اخیر سایر کشورهای اسلامی را در نوردیده است. بنیادگرایی برای تحمیل و تحکیم خود گستردهترین و ضدانسانیترین شیوههای سرکوبی عمومی و زنستیزی را بهکار میبرد. این جریان برای زن ارزش انسانی قائل نیست. از نظر اقتصادی و اجتماعی رسماً زنان را نصف مردان اعلام میکند و در پهنه سیاسی صلاحیت زنان را در امر رهبری، حاکمیت و قضاوت، مطلقاً نفی کرده است.
مرتجعان حاکم بر ایران که منشأ بنیادگرایی اسلامی هستند، با برقراری مناسبات شنیعی نظیر مجاز شمردن چند همسری یا رواج ازدواج موقت، در عمل بازار فحشا را شکل داده و زن ستمزده را قربانی کردهاند. آپارتاید جنسی نیز سرکوبی زنان و انواع تبعیضها نسبت به آنان را سیستماتیک کرده است.
سؤال اساسی در مورد این ستمهای فاجعهبار این است که هدف بنیادگرایان از بهکار بستن آن چیست؟ آیا میخواهند برداشت ارتجاعی خود از اسلام را جا بیندازند؟
تجربه ایران در دوران حکومت آخوندها بهروشنی نشان میدهد که هدف اصلی آنها حفظ حکومت بوده و هست. زنستیزی دینامیسم سرکوبی عمومی برای بقای استبداد مذهبی است.
اما در جبهه مقابل این سیستم قرونوسطایی، تجربه شایان توجهی وجود دارد که اعتقاد اسلام به آرمان برابری را در عمل ثابت کرده است. این تجربه عبارت است از تجربه جنبش مقاومت ایران.
زنان پیشتاز مقاومت ایران که در یک جنبش آزادیبخش خطیرترین مسئولیتها را برعهده گرفتهاند، از اسلام معتقد به برابری یعنی اسلام دموکراتیک الهام گرفتهاند. آنها توانستهاند جنبشی را در برابر وحشیترین دیکتاتوری مذهبی در این دوران هدایت کنند. آنها توانستهاند بر طلسم ضعیفگی زن غلبه کنند و نه تنها زنان بلکه مردان را نیز از قید و بندهای استثماری رها کنند. آنها توانستهاند راه شکست بنیادگرایان حاکم بر ایران را باز کنند.
این تجربه دستاوردهای پرشماری دارد. اما فشرده آن این است که پاسخ کارساز در برابر بنیادگرایی، همانا اسلام دموکراتیک است…
دینامیسم قرآن
بنیادگرایان با دگماتیسم مذهبی و برداشت متحجر از دین، شناخته میشوند و بیشترین حاصل کارشان زنستیزی کینهتوزانه است. آنها ارزشهای آرمانی یا اصول پایه را به عمد با برخی تاکتیکهای عملی که در تجربه اسلامی متناسب با ظرفیت تاریخی آن دوران به کار بسته شده، قاطی و مشتبه کردهاند.
… در اسلام دموکراتیک این ترفندها و هر گونه برداشت متحجّر از قرآن و اسلام نفی میشود. قرآن در سوره آل عمران آیه 7 تصریح میکند که آیات قرآن بر دو دستهاند: محکم و متشابه. آیات محکم آیاتی است که اساساً پایههای اعتقادی اسلام را تشکیل میدهد و شامل محتوا و مبانی فلسفی، جهانشناسانه و انسانشناسانه اسلام است. اما آیات متشابه که اساساً مربوط به احکام و روشهای زندگی روزمره میشود، به هیچوجه دگم نیست، بلکه در هرزمان با پایبندی به همان روح و محتوای یکتاپرستانه، برای پیشرفتهای بشری و مقتضیات اجتماعی راه باز میکند والا به شریعت جامد و بیفایدهیی تبدیل خواهد شد…
حاکمیت مردم
بهرسمیتشناختن جایگاه مردم در حاکمیت جزء پایههای تفکر اسلامی است. اما درست در همین نقطه، یکی از اساسیترین تفاوتهای میان اسلام دموکراتیک و بنیادگرایی اسلامی سرباز میکند که تلقی نسبت به حکومت، سیاست و قانونگذاری است. بنیادگرایان قوانینی را که بر زندگی اجتماعی و سیاسی کنونی حاکم میکنند، بهمثابه آنچه از جانب خدا تعیینشده وانمود میکنند و از اینرو تبعیت مطلق از آن را الزامی میدانند. کسی هم که بهعنوان ولیفقیه رهبری جامعه را برعهده میگیرد، نماینده خدا محسوب میشود که از اختیارات نامحدود و خدشهناپذیر برخوردار است و در برابر جامعه پاسخگو نیست. بنیادگرایی مردم را صغار و بیاختیار تلقی میکند، جایی برای انتخاب آزادانه آنان باقی نمیگذارد و اصل مسئولیت انسان را نفی میکند. این تفکر چنان که در تجربه ایران مشاهده کردیم، وقتی که به حاکمیت میرسد، از راه نرسیده یک استبداد مذهبی خونریز برقرار میسازد.
اما در اسلام دموکراتیک اصل اساسی این است حاکمیت از آن مردم است. و آنها هستند که قانونگذاری میکنند.
… از اینرو تنظیم مناسبات اجتماعی و سیاسی بهخود انسان واگذار شده که با الهام از همان ارزشها به آن دست میزند…
برابری و یگانگی
تفاوت اساسی دیگر اسلام دموکراتیک با بنیادگرایی، مسأله بهرهکشی انسان از انسان است. بنیادگرایان اسلامی در اعتقادات خود انواع تبعیضها و نابرابریها و از جمله نابرابری میان زن و مرد را بهنام اسلام تئوریزه کردهاند که مبنای آن پذیرش بهرهکشی است.
حال آن که اسلام دموکراتیک به توحید و نفی بهرهکشی معتقد است و آرمان آن تحقق برابری و رهایی از هر گونه تبعیض و اسارت است. قرآن در سوره حدید فلسفه برانگیختن همه پیامبران را برقراری عدالت و قسط میداند.
… واقعیت تاریخی اسلام و متون دینی اسلامی و از همه مهمتر، نص قرآن، مدافع عدالت بهطور عام و مدافع برابری برای زنان بهطور خاص است…
مریم رجوی- کنفرانس همبستگی نمایندگان پارلمان اردن با مقاومت ایران- 17اسفند 1392
«… آنها بمب را برای حفظ حکومت لرزان خود میخواهند که در بحران سرنگونی است. بههمین منظور، به یک مانور شیادانه رو آوردهاند تا در ازای برخی انعطافهای محدود، فشار تحریمها را از روی خود بردارند و برنامه اتمی خود را حفظ کنند…».
مریم رجوی -کنفرانس بینالمللی در رابطه با ایران در پارلمان اروپا - 23فروردین 1393
... دولتهای غرب باید بر اوراق کردن سایتهای اتمی و توقف غنیسازی اورانیوم، پافشاری کنند. من هشدار میدهم که هر گونه امتیاز و سازش از جانب دولتهای غرب، ملاها را به بمب میرساند.
همچنین از جانب مردم و مقاومت ایران تأکید میکنم که دولتهای غرب نباید حقوقبشر و آزادی و مقاومت ایران را قربانی مذاکرات و روابط خود با فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران کنند. آنها باید از قطعنامه سوم آوریل پارلمان اروپا پیروی کنند که گفته است: «موضوع حقوقبشر در ایران، بخشی از چارچوب سیاست آینده و روابط دوجانبه اتحادیه اروپا و رژیم ایران است…».
مریم رجوی ـ گردهمایی «همه برای آزادی» - 6تیر 1393
«… من 11سال پیش گفتم که خطر سلطه رژیم آخوندها بر عراق، صد بار بیشتر از خطر اتمی است و این اثبات شد. حالا زهر از دست دادن عراق برای آخوندها، صد بار کشندهتر از زهر اتمی است».
گردهمایی بهمناسبت ماه رمضان - 4مرداد 1393 - پاریس
مریم رجوی: «… از سه دهه پیش، رودرروی اسلام پناهی فریبکارانه خمینی، مسعود رجوی، پرچم اسلام دموکراتیک را برافراشت و نشان داد که آموزههای قرآن و اسلام در همه عرصهها با ولایتفقیه مغایر است.
او نشان داد که هر چه از جنس استبداد و تحمیل است، با روح قرآن بیگانه است. چرا که اسلام دین آزادی است.
با همین درک از اسلام، مقاومت ایران بهویژه مجاهدین، ایده خلافت و امپراطوری اسلامی را که خمینی علمدار آن بوده است، یک رویکرد قرون وسطایی، توسعهطلبانه و جنگافروزانه دانسته و در سه دهه اخیر پیوسته نخستین افشاگر آن بوده است. با همین درک، ما از جدایی دین و دولت و از اصل آزادی مذهب دفاع میکنیم.
آخوندها با تفسیرهای تحریفآمیز از آیات قرآن، با احادیث جعلی، با حربه فتوا و با زور و ارعاب، یک دین دولتی برقرار کردهاند. اما اسلام دین آزادی است.
ویضع عنهم اصرهم والاغلال الّتی کانت علیهم. (سوره اعراف- آیه 157)
اسلام آمده است که زنجیرها را از دست و پای مردم باز کند. آمده است که قفلها را از زبانها باز کند. و اندیشهها را آزاد سازد.
الّذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه (سوره زمر- آیه 17)
بله، اسلام آمده است که آدمی را در حریت و کرامت به اوج برساند. پس این دین حنیف کجا و افراطیگری و آیین خشونت و ترور تحت نام اسلام کجا؟ اسلام کجا و قتل خودسرانه و آزار مردم به بهانه اجرای احکام شریعت کجا؟
اسلام کجا و سرکوب زنان و تحمیل پوشش اجباری به آنها کجا؟ اسلام کجا و تخریب مساجد و غارت اموال عمومی کجا؟ مگر سورههای قرآن با نام رحمان و رحیم آغاز نمیشود؟
پس چرا آیین توحش خود را اسلام نامیدهاید؟
وای بر دینفروشان حاکم و وای بر همه آنها که دست و پا بریدن و چشم از حدقه درآوردن و سنگسار را از خمینی آموختهاند. زیرا به همان جاهلیتی بازگشتهاند که محمد (ص) برای امحای آن برانگیخته شد.
وای بر آخوندهای حاکم بر ایران که دست جوانان محروم و گرسنه را بهخاطر سرقت قوت لایموت قطع میکنند اما همدستان خود را در چپاول عظیم ثروت ایران آزاد گذاشتهاند.
وای به شما که دین پاک خدا را وسیله قدرت پرستی کردهاید. وای بر کسانی که در مقابل بدترین فجایع این رژیم، رضایتمندانه سکوت میکنند و وای برآنها که وقتی ملتهای ما را با قتلعام و بمباران و شلاق و اختناق قلع و قمع میکنند کلامی بر زبان نمیآورند. راستی که روح اسلام از این شرعیات قدرتپرستانه بیزار است.
اسلام همچنین آمده است که مدارا و صلح و همزیستی را میان نژادها، اقوام و مذاهب و ادیان گوناگون برقرار کند.
قل یا أهل الکتاب تعالوا الی کلمةٍ سواءٍ بیننا و بینکم. (سوره آل عمران ـ آیه 64)
و آنچه اصل شمرده میشود، عمل صالح است، خواه از پیروان این دین باشد یا آن دین. (سوره بقره- آیه 62)
پس این فرقهگرایی مذهبی و این جنگ شیعه و سنی که خمینیگرایی محض است، چه ربطی به حقیقت اسلام دارد؟
در عراق اهل سنت را از حقوق سیاسی و اجتماعیشان محروم کردهاند و در داخل ایران عده زیادی از هموطنان اهل سنت ما را زندانی یا اعدام کردهاند. هماکنون دهها نفر از آنها در زندانهای خامنهای تحت حکم اعدام قرار دارند.
اما رودر روی این رژیم، ما این کلام درخشان علی (ع) را پیشاروی خود داریم که به مالک اشتر گفت: مردم دو دستهاند یا با تو برادر دینیاند یا در آفرینش مانند تو هستند.
ما رودر روی این رژیم، اهل سنت را خواهران و برادران گرامی خود میدانیم. آنها چه در ایران، چه در عراق، باید از حقوق سیاسی و اجتماعی متساوی از جمله حق مشارکت برابر در حاکمیت برخوردار باشند. و صلح و آزادی و دموکراسی در سراسر این منطقه در گرو رعایت حقوق آنها و پیروان سایر مذاهب و ادیان است.
به نام یک زن مسلمان و همصدا با همه آنها که از پیام حقیقی اسلام یعنی رحمت و آزادی دفاع میکنند، اعلام میکنم که از نظر ما هر چیزی که بر اجبار و اکراه و تحمیل بنا شده باشد، اسلام نیست. پیام اخص اسلام آزادی است.
بله پیام اسلام آزادی است نه بردگی دینی،
پیام اسلام آزادی است نه بردگی جنسی،
پیام اسلام آزادی مقاومت ایران و در محور آن مجاهدین خلق ایران با یک ایستادگی است نه فاشیسم و دیکتاتوری.
… مقاومت ایران و در محور آن مجاهدین خلق ایران با یک ایستادگی بینظیر، بیشترین بها را در مقابله با افراطیگری، بنیادگرایی، جنگافروزی و خونریزی تحت نام اسلام پرداخته است. این انگیزه اصلی آخوندها در کشتار و قتلعام آنها و کارزار عظیم و بیوقفه دروغپردازی و شیطانسازی علیه این مقاومت است.
با این همه از جانب مقاومت ایران میگویم که ما مفتخریم که در زمانهیی که منطقه و کل جهان را، بلای خشونت و تخریب و افراطیگری با نقاب مذهب تیره و تار کرده است، در صف مقدم نبرد با آنها هستیم.
بله، یک جریان سازمانیافته معتقد به اسلام راستین وجود دارد. جنبشی که آماده فداکاری و قیمت دادن برای این نبرد است و توانسته با پایداری خود رایت اسلام روشنا و بردبار را در برابر بنیادگرایی و تاریکاندیشی و توحش به اهتزاز درآورد.
راستی اگر این جنبش نبود، و اگر چنین راهحل و الگوی سمتدهندهیی را مسعود از روز اول به وجود نیاورده بود، منطقه خاورمیانه باید صد برابر بیش از این قیمت میداد. ایستادگی در مقابل هیولای بنیادگرایی و بانکدار جهانی تروریسم که برای سلاح اتمی خیز برداشته، البته بسیار سهمگین است. اما خوشبختانه پیشرفت ملتها و جنبش آنها برای آزادی بهخصوص در ایران، به این ضرورت تاریخی پاسخ داده است. مجاهدان آزادی در لیبرتی، امروز پیشتازان این نبردند و قیمت سنگین این رویارویی را پرداختهاند…».
گردهمایی در روز جهانی زن ـ اسفند 1392
مریم رجوی: «… آن دیو تاریکی و پلیدی که از نابرابری حیات میگیرد و دائماً ستم و تبعیض تولید میکند، بنیادگرایی اسلامی است که قلبش در تهران تحت حاکمیت آخوندها میتپد.
آخوندها، گلههای سپاه پاسداران را به سوریه فرستادهاند، آنها گروههای دستساز خود از لبنان و عراق و دیگر کشورها را تحت عنوان شیعه یا سنی، برای کشتار مردم سوریه اعزام میکنند و درصدند انقلاب مردم سوریه را منحرف کرده و از بین ببرند.
رژیم ولایتفقیه به همراه بشار اسد، مسئول کشتار 140هزار تن از زنان و مردان و کودکان مظلوم سوری است.
همچنانکه بمباران و کشتار شهروندان بیدفاع عراق، از رمادی و فلوجه تا بغداد و موصل و دیالی و حله، تحت فرماندهی سپاه قدس توسط نیروهای عراقی صورت میگیرد. در لبنان و فلسطین و یمن و پاکستان و افغانستان نیز سرنوشت و حیات سیاسی و اجتماعی مردم این کشورها، گروگان تروریسم و بنیادگرایی شده است و کمتر کشوری در خاورمیانه و جهان اسلام است که از تحریکات و ترور این رژیم در امان مانده باشد. کما اینکه صلح و امنیت جهان را با تلاش برای ساختن بمب اتمی به خطر انداخته است.
در حقیقت آخوندها بهخاطر ضعف و تزلزل رژیمشان، به جنگافروزی و تروریسم در منطقه روی آوردهاند و اگر زنستیزی ـ کما اینکه صدور ارتجاع و تبعیض دینی ـ از سیاستهای این رژیم کنار گذاشته شود، نظام ولایتفقیه فرو میریزد. به همین دلیل نه خاتمی و نه روحانی که به نمایش اصلاحطلبی و اعتدال رو آوردهاند، هیچکدام به کاهش ستم و سرکوب علیه زنان ایران نزدیک نمیشوند. زیرا چنین کاری آغاز نفی رژیم است. به همین دلیل، همان لوایحی را که پاسدار احمدینژاد برای تشدید نابرابری علیه زنان به مجلس آخوندها داده بود، حالا آخوند روحانی آن را بهعنوان قانون ابلاغ میکند.
میگویند ایران تحت حاکمیت آخوندها امالقرای بنیادگرایی است. ولی ما میگوییم به پشتوانه سابقه مبارزاتی و فکری و فرهنگی مردم ایران، و به اتکای مبارزات مجاهدین خلق، ایران، کانون رهایی از بنیادگرایی و در عینحال کانون رهایی زنان و نیل به آرمان برابری است و این چشمانداز تابناکی است که زنان ایران آن را محقق میکنند. این شایستگی را در کهکشانی از زنان شهید و پیشتاز میتوان دید.
کنوانسیون سراسری ایرانیان ـ پاریس ـ ۱۹بهمن ۱۳۹۲
مریم رجوی: ما در پی دموکراسی هستیم، یک دموکراسی بر اساس آزادی، برابری و جدایی دین از دولت. آزادیهای فردی برای همگان، کثرتگرایی، لغو حکم اعدام و حقوق برابر زنان، از جمله برابری در آزادیها و حقوق اساسی، برابری در مقابل قانون، برابری اقتصادی، برابری در خانواده و برخورداری از انتخاب آزادانه در همه زمینهها، از جمله آزادی انتخاب پوشش، و با تأکید بر مشارکت فعال و برابر زنان در رهبری سیاسی جامعه.
ما خواهان نظم تازهیی هستیم. و بر آنیم که این نظم کهنه و ارتجاعی را از اساس واژگون کنیم. بر این اساس ما باز هم تجدید پیمان میکنیم. تجدید پیمان برای گسترش نبرد تا روزی که از بردگی جنسی، بردگی طبقاتی و بردگی دینی اثری نباشد.
رژیم خمینی منشأ بنیادگرایی
… انقلاب ضدسلطنتی یکی از بزرگترین تحولات نیمه دوم قرن بیستم بود؛ انقلابی که میتوانست الگوی جنبش دموکراسی در منطقه باشد. اما مهیبترین و مخربترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران، خمینی و همدستانش، با سوار شدن بر امواج این انقلاب و با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مسلمانان، استقرار یک امپراتوری شیطانی تحت نام اسلام را در دستور قرار داد و با حمایت همهجانبه و با رهبری مستقیم این رژیم، بنیادگرایی در سایر کشورها، به سرعت به تهدید مبرم همه منطقه تبدیل شد و در موقعیت جایگزین دیکتاتوریها قرار گرفت. در نتیجه، ملتها محکوم به آن شدند که یا به ادامه اسارت تحت یک دیکتاتوری تن بدهند یا بهچنگال اهریمن ارتجاع و تروریسم بیفتند.
این هدف تجاوزکارانه، علاوه بر انگیزههای توسعهطلبانه، تکیهگاهی برای حفظ نظام آخوندی بود که مطلقاً ظرفیت پاسخگویی به نیازهای جامعه ایران را نداشت.
در کشور ما، از آغاز حاکمیت خمینی و آخوندها، مسعود به صراحت هشدار داد که تهدید اصلی انقلاب ایران، ارتجاع مذهبی است و بر مرز عبورناپذیر بین اسلام حقیقی و دموکراتیک با دعاوی ارتجاعی آخوندها تحت نام اسلام تأکید کرد.
به همین خاطر، مجاهدین از همان ابتدا، نقش تعیینکنندهیی در آگاه کردن مردم و فاصلهگرفتن سریع آنها از رژیم حاکم، ایفا کردند. کما اینکه به دیکتاتوری دینی اجازه ندادند که رؤیای امپراتوری اسلامی را محقق کند. همچنان که در سه سال اخیر، آخوندها قادر نشدند الگوی ارتجاعی خود را به ملتهای بهپاخاسته در تونس و مصر و لیبی و سایر کشورها تحمیل کنند؛ اگر چه دخالتهای زیادی در این کشورها کرده و میکنند. در نتیجه، امروز کشاکش بزرگی بین بنیادگرایی و دموکراسی، در سراسر منطقه در جریان است.
متأسفانه قدرتهای غربی در تحولات اخیر منطقه، عمدتاً در طرف جریانهای مرتجع و بنیادگرا قرار داشتهاند. همچنانکه در دو قرن گذشته در ایران، همواره در عمل در کنار دیکتاتورها و آخوندهای مرتجع ایستادهاند؛ مانند حمایت از آخوند کاشانی علیه دولت ملی دکتر مصدق. در حال حاضر نیز، در عراق و مصر، تحت باندرول دموکراسی، در دفاع از ضددموکراتیکترین جریانها، با رژیم ایران همجبهه شدهاند. و در سوریه عملاً دیکتاتوری حاکم را با همه جنایاتش پذیرفتهاند.
آری، منطقه ما قیمت گزافی در مقابله با حاکمیت مرتجعین پرداخته و میپردازد. ولی بیتردید، یک بهار بزرگ و یک رنسانس ضدبنیادگرایی در این قسمت از جهان، توسط مردم آگاه در حال شکوفایی است و ما پیشاپیش به آن درود میفرستیم و از فرارسیدن آن استقبال میکنیم.
در این 35سال، حاکمیت ولایتفقیه بر میهن ما، حاکمیت یک فاجعه دائمی بود:
با اعدام 120هزار تن از رشیدترین فرزندان مردم ایران، از جمله قتلعام 30هزار زندانی سیاسی در سال 67، با شکنجه صدها هزار زندانی سیاسی، با قتلهای زنجیرهیی نویسندگان و روشنفکران و با ترور صدها مخالف در خارج ایران.
آخوندها در این سه دهه ایران را به کشوری تبدیل کردهاند که:
ـ به نسبت جمعیت، بالاترین شمار اعدامها را دارد،
ـ در صدر ناقضان آزادی بیان و آزادی اطلاعرسانی قرار دارد،
ـ یکی از دو کشور پر تورم جهان است،
ـ دارای یکی از فاسدترین مناسبات مالی و اداری در تمام جهان است،
ـ آلودهترین شهرهای جهان در ایران قرار دارد،
ـ 10 میلیون نفر بیکارند، 50 میلیون نفر زیر خط فقرند،
ـ هر شب حداقل 4 میلیون نفر گرسنه میخوابند، و شمار معتادانش 6میلیون نفر است.
مجاهدین و مقاومت ایران، پاسخ تاریخی ارتجاع خمینی
با اینهمه، ما نیامدهایم که آنچه را به تلخی تمام اتفاق افتاده، فقط بازگو کنیم؛ بلکه میخواهیم آنچه را که قابل تحقق و دستیافتنی است، آشکار کنیم. کار ما تغییر این شرایط و خلق آینده و امید به روشنایی در دل تاریکیهاست.
حرف ما در بازگویی دو حقیقت اساسی خلاصه میشود: نخست اینکه این رژیم، یک حکومت شکست خورده است و از هر نظر در فاز پایانی است. و حقیقت دوم، آمادگی جامعه ایران برای تغییر است.
ما میگوییم؛ با وجود اینهمه سرکوب و کشتار، ملت ایران و مقاومتشان، حتی یک روز، تسلیم این رژیم نشدهاند. نه فرهنگ این رژیم را پذیرفتهاند و نه دین و آیین ارتجاعی آن را.
تسلیم ناپذیری، ماندگاری و پیشروی این مقاومت در 35ساله گذشته، به این خاطر است که مسعود از ابتدا بر این واقعیتها پافشاری کرد که:
اولاً مسأله اصلی ایران، آزادی و مقابله با انحصارطلبی و دیکتاتوری است؛ نه دعاوی شیادانه ضداستکباری که خمینی آن را علم کرده بود.
ثانیاً دشمن اصلی مردم ایران را خمینی و رژیم ولایتفقیه اعلام کرد و سرنگونی این رژیم را هدف قرار داد.
دیگر اینکه ارتجاع و توحش و عقبماندگی تحت نام اسلام را افشا کرد و پرچم اسلام دموکراتیک را برافراشت. و در برابر فاشیسم دینی، شورای ملی مقاومت را بهعنوان آلترناتیو سیاسی تشکیل داد.
و سرانجام اینکه بر برابری زن و مرد و ضرورت رهبری زنان تأکید نمود و جایگاه این نیروی بالنده را بهرسمیت شناخت؛ نیرویی که امروز عنصر تعیینکننده پایداری و نبرد سرنگونی است و فردا، آزادی و دموکراسی حقیقی را تضمین میکند. به این ترتیب، نسلی آگاه و فداکار پرورش یافت و بهعنوان سازمانیافتهترین نیروی تاریخ ایران در ارتش آزادی، به نقدینه بزرگ ملی و میهنی تبدیل شد.
حالا به سیمای پاک و فداکار این زنان و مردان از خود گذشته، و به نقشه مسیرهایی که برای آزادی ایران و خلقشان ترسیم کردهاند، نگاه کنید. به دعاوی پر از ترس و وحشت سران سپاه پاسداران که در پایداری اشرفیها، کابوس سرنگونی و فروغ جاویدان را میبینند، نگاه کنید. به پیشرفت پیام اشرفیها در میهن اسیر، که بهرغم خفقان و موج اعدامها، این چنین از دل زندانهای رژیم پاسخ میگیرد و برمیانگیزد، نگاه کنید. به کارزار جهانی و به اعتصابغذای 108روزه مجاهدان اشرفی و اشرفنشانها در سراسر جهان نگاه کنید.
آری، همه اینها نشان از جنبشی دارد که در دل نبرد با این رژیم ضدبشری و فاشیسم مذهبی، شکوفا شده است؛ جنبشی که ریشه در اعماق جامعه ایران دارد، در سراسر جهان گسترده است و اقشار گوناگون و همه ملیتهای ایران را در برمیگیرد که حول آرمان آزادی، یک دل و متحدند و به پیروی از راهبر و آموزگار خود، فداکاری و یگانگی و دوری از هر گونه قدرت طلبی و منفعتجویی فردی را پیشه کرده و نوید بخش مناسباتی شفاف، آزاد و برابر هستند.
… شورای ملی مقاومت به همین منظور تأسیس شده است؛ برای سرنگونی رژیم ولایتفقیه. قدرت و حاکمیت از آن جمهور مردم ایران است. شاخص و تنها معیار، رأی آزادانه، مستقیم، مساوی و مخفی مردم ایران است.
حاکمیت آخوندی، حق حاکمیت مردم را که حیاتیترین حق مردم ایران است، از آنان ربوده است. طبق نخستین ماده برنامه شورا، دولت موقت برآمده از مقاومت «اساساً وظیفه انتقال حاکمیت به مردم ایران» را بهعهده دارد. این وظیفه، باید حداکثر ضمن 6ماه پس از سرنگونی رژیم آخوندها، با تشکیل «مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی»، از طریق انتخابات آزاد، با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی مردم ایران، به انجام برسد. بهمحض تشکیل «مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی» و اعلام آمادگی این مجلس برای تقبل مسئولیتها و وظایفش، دولت موقت، استعفای خود را به این مجلس تقدیم میکند.
ما بر آنیم که:
ـ مردم ایران باید از همه آزادیهای مندرج در اعلامیه جهانی حقوقبشر و میثاقها و کنوانسیونهای بینالمللی، از جمله میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون علیه شکنجه و کنوانسیون حذف کلیة اشکال تبعیض علیه زنان، برخوردار شوند.
ـ شورای ملی مقاومت از 30سال پیش، طرح خودمختاری کردستان ایران را تصویب کرده است و همه ملیتهای ایرانی باید از حقوق و امکانات مساوی با سایرین برخوردار باشند. هر کس باید حق داشته باشد به زبان مادری خود درس بخواند.
از همان روز سرنگونی حاکمیت آخوندی، مواردی را که میگوییم در شمار وظایف مبرم دولت موقت است:
ـ لغو و رفع کلیه ستمها و اجبارات و تبعیضات رژیم ارتجاعی خمینی در مورد زنان کشور، از جمله لغو محرومیت از حق انتخاب کار و پوشش،
- تساوی کامل حقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی زن و مرد. و بهرسمیت شناختن حقوق فردی و اجتماعی مردم، مصرحه در اعلامیه جهانی حقوقبشر،
ـ آزادیهای عمومی شامل آزادی اجتماعات، عقیده و بیان، مطبوعات، احزاب، سندیکاها، شوراها، ادیان و مذاهب،
- آزادی انتخاب شغل، و ممانعت از هر گونه تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی و آزادیهای عمومی.
ما جامعهیی میخواهیم که آجر به آجر روابط درونی آن از انتخاب آزادانه آحاد مردم ساخته شده باشد. برای برآوردن همین خواستهها، عموم هممیهنان را به مبارزه و قیام برای سرنگونی رژیم ولایتفقیه فرا میخوانم. همچنان که بارها تکرار کردهام، ما در پی کسب قدرت نیستیم، بلکه میخواهیم حاکمیت را به مردم ایران منتقل سازیم. میخواهیم مردم ایران صاحب بزرگترین قدرت انسانی، یعنی برخورداری از حق انتخاب آزادانه باشند.
حاکمیت و آزادی انتخاب، حقی است که مردم ایران شایسته آنند و باید به آن دست پیدا کنند. و چنین خواهد شد».
مریم رجوی- 5مرداد 1393
«… از 3 دهه پیش، رودرروی اسلامپناهی فریبکارانه خمینی، مسعود رجوی، پرچم اسلام دموکراتیک را برافراشت و نشان داد که آموزههای قرآن و اسلام، در همه عرصهها با ولایتفقیه مغایر است.
او نشان داد که هر چه از جنس استبداد و تحمیل است، با روح قرآن بیگانه است. چرا که اسلام دین آزادی است.
با همین درک از اسلام، مقاومت ایران بهویژه مجاهدین، ایده خلافت و امپراتوری اسلامی را که خمینی علمدار آن بوده است، یک رویکرد قرون وسطایی، توسعهطلبانه و جنگافروزانه دانسته و در 3 دهه اخیر پیوسته نخستین افشاگر آن بوده است. با همین درک، ما از جدایی دین و دولت و از اصل آزادی مذهب دفاع میکنیم…
اسلام آمده است که زنجیرها را از دست و پای مردم باز کند. آمده است که قفلها را از زبانها باز کند. و اندیشهها را آزاد سازد.
اسلام همچنین آمده است که مدارا و صلح و همزیستی را میان نژادها، اقوام و مذاهب و ادیان گوناگون برقرار کند.
«قل یا أهل الکتاب تعالوا الی کلمةٍ سواءٍ بیننا و بینکم» (سوره آل عمران ـ آیه 64)...
«و آنچه اصل شمرده میشود، عمل صالح است، خواه از پیروان این دین باشد یا آن دین».
«انّ الّذین آمنوا و الّذین هادوا و النّصاری و الصّابئین من آمن باللّه و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربّهم» (سوره بقره- آیه 62)...
پس این فرقهگرایی مذهبی و این جنگ شیعه و سنی که خمینیگرایی محض است، چه ربطی به حقیقت اسلام دارد؟ …».
مریم رجوی- کنفرانس بینالمللی ژنو- 30اسفند 1391
«… تمام دعوا این است که ما و ملتمان، یک ایران دموکراتیک میخواهیم؛ یک جمهوری بر اساس جدایی دین و دولت و برابری زن و مرد، یک ایران بدون اعدام و شکنجه و یک ایران غیراتمی. پس باز هم به نام آزادی و بهنام حقوقبشر و بهنام تمام شهدای مردم ایران، شعلههای نبرد و پیکار را فروزانتر میکنیم؛ تا روزی که ایران گلستان آزادی و عدالت شود و تا روزی که ملت اسیر و در زنجیر، به آزادی و خوشبختی دست یابد. آری، بیتردید، مبارزه و نبرد و قیام ملت ایران و فرزندان دلیر آن، بر دیکتاتوری آخوندی پیروز خواهد شد».
میدانیم که هر ارزشی در واژهای نمادین میشود. اخلاق، حقیقت، حقوق، کرامت انسان، آزادی، استقلال، برابری. نظر و عقیده. زندگی. محبت. اما واژه ها را میتوان قلب کرد.
بارها این قلب واژهها را دیده و میبینیم. از تخم و ترکهی همه دیکتاتورها و بیشتر از همه از زادگان خمینی. امثال خامنهای و روحانی. نمونهاش یک جمله از احمدینژاد است. که بدون شرم و حیا یک روز گفت: ایران آزادترین کشورهاست!.
بله! واژه ها را میتوان بهسادگی قلب کرد. مبارز را میتوان جنایتکار و منافق نامید. این را از روزنامه اطلاعات سال 1351 به یاد داریم که نوشت: «پنج خرابکار اعدام شدند».
با دروغ هم میتوان بسیاری حقایق را بگونهای کاملاً خلاف آن وانمود کرد. موفق ربیعی یکی از مزدوران خامنهای در عراق یک روز به نزدیک به 4000 مجاهد پرسابقهی اشرف گفت: «آنها مغزشویی شدهاند».
دیگر چه؟ حقوق را میتوان پایمال نمود!
در تهاجم 6 و 7مرداد88 علیه اشرف دیدیم که همه حقوق مجاهدان اشرف جلوی چشم آنها که تعهد حفاظت داده بودند و جلوی چشم سازمان ملل و تمام دنیا، نقض میشد.
همینطور با ادعای حفظ حرمت زنان، میتوان نفرت انگیزترین تبعیضها را علیه حقوق زنان ترویج کرد. آن هم با دست خود زنانی که نامشان نمایندهی مجلس رژیم ولایتفقیه گذاشته شده.
به همین قیاس بگذارید باز هم ادامه بدهیم: میتوان در روز روشن انسانها را کشت و سپس آن را تکذیب کرد. ندا آقا سلطان را به هنگام شهادتش همه دنیا دیدند. همچنین تصاویر شهیدان اشرف و شهیدان قیام 88 را همه دیدهاند.
همچنین میتوان پشت درهای بسته، با جنایتکاران دور یک میز مذاکره و زد و بند نشست. و طرح توطئهای را ریخت. مذاکرات جک استراو و شیراک و ویلپنت با خرازی و نمایندگان رژیم ولایتفقیه را به یاد آورید!
هجوم 1300 پلیس فرانسه به اورسور اواز و دستگیری 160 عضو شورای ملی مقاومت را همهی دنیا به یاد دارند.
به دنبال این هجوم هم میتوان حقیقتی را که برملا شده، تکذیب کرد. روی مجلهی روزنامه ژورنال دودیمانش: جمله «اگر تکرار کنی تکذیب میکنم» را بهخاطر داریم.
میتوان در مجالس دنیا که به نام آزادی و دموکراسی برپا شده نشست و گوشها را به آنچه ازخیابان میآید بست.
هزارها از این قبیل مثالها میتوان آورد.
اما نتیجهی همه این مثالها چیست: این که: واژه ها خود نمیتوانند حافظ خود باشند، پس چه کسی حافظ حرمت کلمات خواهد بود؟ این کلمات به ما نگاه میکنند و حفاظت از حرمت خود را میخواهند: حق، آزادی، انسان، برابری، انسانیت، دوستی، عدالت، وجدان، حقیقت، شرف، وفا، اصول، تعهد. پاکی، صداقت.
برای حرمت این کلمات باید بها پرداخت. بگذارید به یک نمونه بهاپرداختن برای حفظ حرمت «حقوق پناهنده» نگاه کنیم:
آن روز 7مرداد 88 که به اشرف حمله شد، 36 تن گروگان گرفته شدند. بعد خود آن 36 تن بعلاوهی همه اشرفیان و مجاهدین ایران و سراسر دنیا و اعضای مقاومت ایران و پشتیبانانش، شروع به پرداخت بهای حرمت حقوق پناهنده کردند. از روز هفت مرداد تا روز 14مهر، همه با پایداری خود تا پای جان. آن گروگانها 36 تن بودند. که با تن مجروح، هفتاد و دو روز در اسارت اعتصابغذا کردند. پس از شصت و پنج روز اعتصابتر، تصمیم به اعتصاب خشک گرفتند و هفت روز در تشنگی و درد، گام به گام، به سوی مرگ خود رفتند.
علاوه بر آن 36 تن، مقاومت ایران و پشتیبانانش قیمت سنگینی برای آزادی گروگانها پرداختند. طی آن 72روز، در 4قاره جهان، تحصن و اعتصابغذای هموطنانمان، بلاوقفه ادامه داشت. تا آن توطئه شکست خورد و بعد شادروان لرد کوربت در 19 مهر سال 88 گفت: تمام کسانی که برای آزادی و دموکراسی ارزش قائل هستند، باید خود را مدیون این 36 گروگان بدانند. بهخاطر چیزی که آنها کردند. کاری که آنها کردند در جهت اثبات حق و حقوق آزادی بود».
این تنها تصویر یک صحنه بود. یک صحنه از تمامی سی و پنج سال گذشته، در مبارزهای که در میهن ما بر سر حاکمیت مردم بر سرنوشتشان جریان دارد، در تمامی صحنهها، همین حکایت را میتوانیم تماشا کنیم. وقایع متفاوتند. اما حکایت یک جمله بیشتر نیست. تلاش، و رنج و فدا کردن، یا با سوزن کوه کندن. با سلول سلول خود رنج کشیدن.
و در تمام این سالها برای پرداخت بهای همه کلمات به همان روشی اتکاء شده که شیللر شاعر بزرگ آلمانی هم گفته بود: «در دنیا تنها کسی موفق میشود که به انتظار دیگران ننشیند و همه چیز را از خود بخواهد».
حالا هدف از این مقدمه چینی و بیان نمونهها چیست؟ خلاصه حکایت این است: کسانی پیدا میشوند و در برابر توطئه و جنایت و ستم و پایمال کردن حقوق، ایستادگی میکنند، با گوشت و پوست و استخوان خود، بها را میپردازند. تا آخرین نفس پیش میروند و تا مرگ و بعد از مرگ سفر میکنند. آنوقت، پای حقی مهر میشود. روشهای حقپوشانه افشا میشوند و سنگ بنای سنتی برای همه مظلومان و آیندگان نهاده میشود. به این ترتیب جبهه حقیقت یک گام پیشروی میکند.
اگر گامهای پیش آمدهی مقاومت و مردم ایران را بشماریم، آنوقت خواهیم توانست ببینیم که چه حجم و میزان بزرگی از پرداخت بها انجام شده است.
اما این، پایان نتیجهگیری و پایان حرف نیست. چون تازه بعد از همه اینها به این سؤال اصلی میرسیم که:
این کسانی که پیدا میشوند و در برابر همه سختیها میایستند و همه بها را میدهند تا حرمت کلمات حفظ شود، با چه نیرویی این قدرت را پیدا کردهاند؟ ایمان خودشان تنها! غیرت و همت تک تکشان؟ نیروی غیبی؟ یا نوعی معجزه در کار است؟
راستی چه نیرویی این قافلهی حفظ حرمت کلمات را تک به تک پیدا کرده، افزایش داده، متحد کرده، به پیش رانده، توانش را افزوده، و لحظه به لحظه و روز به روز بر سرپیمان نگاه داشته؟
چه نیرویی از سراسر دنیا وجدانهای خفته را بیدار کرده، وجدانهای نخفته را به یاری خوانده، دستشان را گرفته و به هم پیوند داده؟
خلاصه تهیه و تدارک نیرو و عزم و اراده برای این ایستادگی مستمر و این پرداخت بهای عظیم و بیوقفه، و بیچشمداشت، و فداکارانه، چه نامی داشته؟ و انجام آن چه سازو کاری داشته؟
پاسخ در یک عبارت است: همان که در یک راز عرفانی ایران هم نهفته است: اعتقاد به نیروی خود (آنچه خود داشت)، ایمان به توانستن، عزم بایستن. مقاومت ایران نام آن را « انقلاب» گذاشته.
اما همه این عبارات معنوی را نمیتوان بیتجسم تماشا کرد.
تجسمش را مقاومت ایران در یک نماد و یک نام تبلور بخشیده. یک زن بهنام مریم. و روزی را هم برای تجلیل از این عزم، مشخص کرده. روز معرفی این نماد، روز سی مهر است.
از د. نجمی.
شیخ در شقاوت و جنایت به اضعاف روی دست شاه بلند شد. آنقدر که منتظری (جانشین وقت خمینی) در بحبوحه قتلعام مجاهدین به خمینی نوشت: ”جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است (و) من این جمله را با اطلاع دقیق میگویم“.
بهدنبال آتشبس تحمیلی در جنگ ضدمیهنی، خمینی برای حفظ نظام به خط و امضای خودش همه مجاهدین زندانی را «محکوم به اعدام» کرد و با الگوبرداری از اجداد مسلکی خود ابن ملجم و ابن زیاد و آخوند شمر ذیالجوشن، نوشت:
«رحم بر محاربین سادهاندیشی است.قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند ”اشدّاءعلی الکفار“ باشند…»
بعد هم در پاسخ به سؤال رئیس قضاییهاش درباره تعیینتکلیف زندانیانی که هنوز محاکمه نشدهاند و زندانیانی که حکم حبس گرفته و مقداری از زندانشان را هم کشیدهاند، خمینی اضافه کرد:
«در تمام موارد فوق، هر کس در هر مرحله، اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید… - روح الله الموسوی الخمینی».
بهخاطر همین جنایتها؛ بهخاطر 120هزار اعدام از میان نیم میلیون زندانی سیاسی شکنجه شده، بهخاطر مجازاتهای ضدانسانی، بهخاطر سرکوب زنان، بهخاطر سرکوب اقلیتهای دینی، بهخاطر سرکوب ملیتها و بهخاطر صدور تروریسم و ارتجاع است، که این رژیم تا کنون 49 بار توسط جامعه بینالمللی در مجمع عمومی مللمتحد و کمیسیون حقوقبشر مللمتحد محکوم شده است. مطلعین و دستاندرکاران سیاسی بهروشنی میدانند که به دست آوردن هر کدام از این محکومیتها در وضعیت کنونی جهان طی این سالیان بهراستی بیشتر و بالاتر از کوه کندن است. کوهی از درد و دریایی از رنج و خون مردم ایران و فرزندان رشیدش.
خمینی و دموکراسی
گفتم که جانشین خمینی به او نوشت که این رژیم در جنایت و شقاوت از شاه بسا فراتر رفته است. حالا بشنوید از اولین نخستوزیر خمینی (یعنی بازرگان).
بهمناسبت دهه زجر یک سرآخوندی در تلویزیون رژیم نقل میکرد که در همان اوایل ورود خمینی به تهران و در هنگامی که هنوز در مدرسه علوی ساکن بوده، نامهیی از بازرگان آوردند که در مورد نام رژیم جدید، پیشنهاد کرده بود: «پیشنهادش این بود که حکومت دموکراسی جمهوری اسلامی ایران باشد. من کاملاً یادم هست، امام این نامه را تا کردند، اون کلمه دموکراسی را با ناخن همان کلمه را با ناخن کندند، پاره کردند، انداختند دور. بعد نامه را باز کردند دادند دست آن کسی که آورده بود، فرمود حکومت جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد، نه یک کلمه کم…».
از این همه خصومت و کین توزی خمینی با دموکراسی، حتی در حد پیشنهاد بازرگان، نخستوزیر دولتی که خودش آورد و آن را «حکومت خدایی» نامید و «دولت امام زمان» لقب داد، تعجب نکنید. خمینی ولایتفقیه را «جعل قیم برای صغار» تعریف کرده و تصریح کرده بود که «قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد». این، همان سنگ بنای حاکمیت آخوندی و قانون اساسی آخوندهاست. همان قانون اساسی که خاتمی «هر گونه سخنی از تغییر» آن را «خیانت» اعلام کرد.
دموکراسی وحیانی!
آخوند خاتمی در آغاز دور دوم ریاست خود تصریح کرد که «شرعیت و الهی بودن حکومت دینی ناشی از رأی مردم نیست و این جنبه حکومت دینی، وحیانی است و آرای ملت نقشی در مشروعیت الهی آن ندارد» (رسالت 24تیر80).
حالا به ما بگویید که ما ادا و اطوار خامنهای و خاتمی درباره حاکمیت مردم و مردمسالاری را باور کنیم یا دموکراسی وحیانی در حکومت دینی مطلوب خاتمی را؟!
کدام دین و آیین؟
راستی کدام دین و آیین؟ محمدی یا سفیانی؟ دین علی یا دین معاویه؟ آیین حسینی یا شرع یزیدی؟ راستی این کدام دین و آیین است که اینچنین بیدریغ خون میریزد و حق حاکمیت یک ملت را غصب میکند، حرث و نسل آن را هلاک و تباه میکند و ابعاد فساد و چپاول و غارت آن نجومی است؟ ولیفقیه و امامهای این دین را که خمینی و خامنهای باشند، شناختیم. رؤسای جمهوری و مردمسالاری آنها، رفسنجانی و خاتمی را هم دیدیم. ”کتاب“ خون نوشته قانون آنها را هم خواندیم. منظورم همین قانون ضدانسانی مجازات بهاصطلاح اسلامی آنهاست که در ماده 190 «حد محاربه» را «4 چیز» نوشته است: ”1 - قتل 2 - آویختن بدار 3 - اول قطع دست راست و سپس پای چپ 4 - نفی بلد“.
در ماده 195 هم مقرر میکند «مصلوب کردن مفسد و محارب بهصورت زیر انجام میگردد: الف - نحوه بستن موجب مرگ او نگردد. ب- بیش از سه روز بر صلیب نماند و اگر در اثنای سه روز بمیرد میتوان او را پایین آورد. ج- اگر بعد از سه روز زنده بماند نباید او را کشت».
و اینهم ماده 196: «بریدن دست راست و پای چپ مفسد و محارب به همانگونهیی است که در ”حد سرقت“ عمل میشود».
اما ”حد سرقت“ در ماده 201 کتاب مجازات که امالکتاب این رژیم است به شرح زیر مشخص شده است:
«الف- در مرتبه اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهای آن بهطوریکه انگشت شست و کف دست او باقی بماند. ب- در مرتبه دوم قطع پای چپ سارق از پایین برآمدگی بهنحوی که نصف قدم و مقداری از محل مسح او باقی بماند.
ج- در مرتبه سوم حبس ابد
د- در مرتبه چهارم اعدام ولو سرقت در زندان باشد».
در ماده 300 ام الکتاب آخوندها در مبحث دیه تصریح شده است «دیه قتل زن مسلمان خواه عمدی، خواه غیرعمدی نصف دیه مرد مسلمان است».
البته ما به ازای این وضعیت نیمه بها در ماده 300، امتیاز شایان توجهی در ماده 102 به زن در هنگام سنگسار داده شده است! گوش کنید:
«ماده 102- مرد را هنگام رجم تا نزدیکی کمر و زن را تا نزدیکی سینه در گودال دفن میکنند آنگاه رجم مینمایند».
و شگفتا از ماده 258 که میگوید «هر گاه مردی زنی را به قتل رساند، ولی دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف دیه دارد». یعنی مرد اگر دو زن را بکشد قصاص مشابه دارد والا وقتی که فقط یک زن را بکشد، ابتدا باید ما به ازای پول خون زنی را که نکشته به خانواده قاتل پرداخت نمود تا شایان قصاص باشد.
بسیار خوب، حالا که امام و رؤسای مردمسالاری و ام الکتاب رژیم آخوندی را شناختیم، فقط یک سؤال باقیست که پیامبر و خدای اینها کیست؟ آن دینی که به گفته حاجی خاتمی، ”سرمایههای ارزنده“ آن دژخیمان وزارت اطلاعات، و ”نیروی آرمانی“ اش سپاه پاسداران، و ”خدمتگزار“ ش لاجوردی است، خدا و پیامبرش کیست؟
قرآن میگوید: افرأیت من اتخذ الهه هویه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه…
دیدی آیا آن را که هوا و هوس خویشتن را خدای خود قرار داد و گمراه گردید و خدا مهر نهاد بر گوش و دلش و بر دیدگانش پرده افکند. …
و یاد عارف آزاده عین القضات همدانی به خیر که او را هم فقیهان مرتجع در قرن ششم هجری در همدان بدار کشیدند. او هم با الهام از قرآن میگفت: هر چه دلبند توست، خداوند توست. و هر چه هوای توست، خدای توست.
خوب، این از خدای اینها.در مورد پیامبرشان هم، بگذارید تاریخ ایران و تاریخ اسلام قضاوت کنند که پیامبر اینها محمد حبیب، همان رحمهللعالمین است یا ابوجهل و ابولهب؟
اما بهرغم این همه ویرانی و جنگ و جنون و جنایت، آخوندهای حاکم یک کار و فقط یک کار را نتوانستند انجام بدهند. نتوانستند مقاومت و انقلاب را نیست و نابود کنند. ارتجاع کمر به فرو کشتن و خاموش و خاکستر کردن انقلاب بسته بود. اما به یمن مقاومت سازمانیافته، به یمن مجاهدت بیکران فرزندان رشید ملت ایران و به یمن پاکبازی رزمآوران ارتش آزادیستان چنین نشد. اخگر سوزان و فروزان مقاومت و آزادی، 23سال در مهیبترین رویارویی تاریخ ایران بین ارتجاع و انقلاب، پیوسته شعلهور باقی ماند. کشاکش خونین، سهمگین و پر توفان که همان مسأله بود و نبود یعنی نبرد سرنوشت و حاکمیت ملت ایران است، ادامه دارد.
هنوز پس از 25سال جای این سؤال و اندیشیدن به آن و یافتن پاسخ برای آن، به قوت خود باقی است که چرا خمینی دستور قتلعام تمام زندانیان مجاهد را صادر کرد؟ چه ضرورتی باعث شد که او با به جان خریدن ننگ ابدی این جنایت هولناک ضدبشری، آن هم با آن شتاب و فوریت، چنین فتوایی صادر کند؟ مگر او از پیامدهای سیاسی و اجتماعی چنین جنایتی آگاه نبود؟ آیا این یک تصمیم عجولانه، سرآسیمهوار، انتقامجویانه و ناشی از شرایط ویژه آن روزها بود، یا یک طرح و برنامه حسابشده و از پیش آماده؟
راه بردن به علت قتلعام کلیه زندانیان سیاسی، بدون درک اهمیت و وزن سیاسی تصمیم پذیرش آتشبس که خمینی خودش به درستی آن را خوردن جام زهر نامید، ممکن نیست. خمینی تمام استراتژیاش برای بسط ولایت سفیانی و تحقق سودای احیای امپراتوری عثمانی خود را بر جنگ با عراق استوار کرده و ساختار نظام خود را هم بر اساس آن شکل داده بود؛ پذیرش آتشبس یا پذیرش شکست در این جنگ، مترادف بود با اعتراف به شکست این استراتژی، مترادف بود با بر باد رفتن همه آن خواب و خیالهای دور و دراز و ویران شدن کاخ آرزوهای خمینی. اما مقدم بر این، جنگ، مسائل مبرمی را بهطور یومیه برای رژیم حل میکرد. در زیر پوش این جنگ، خمینی جنگ اصلی خود با مردم و مقاومت ایران را پیش میبرد. اعدامهای هر روزه بهترین فرزندان مردم ایران را تنها با فجایع جنگ و تشییع جنازه پرهیاهوی کشتههای آن میشد تحتالشعاع قرار داد. همان کاری که امروز هم خامنهای سعی میکند با به راهانداختن گاه و بیگاه کارناوال تابوتهای خالی و استخوانهای قربانیان همان جنگ انجام دهد. خمینی تنها با دستاویز جنگ، میتوانست مطالبات اقشار مختلف مردم از کارگر و زحمتکش تا معلم و دانشجو و کارمند و غیره را سرکوب کند. اما با پایان جنگ، یکباره تمام این مطالبات انباشته سیاسی و اجتماعی سر باز میکرد و گریبان خمینی و رژیمش را میگرفت.
اجازه بدهید در اینجا قدری تأمل کنیم و ببینیم این مطالبات انباشته سیاسی و اجتماعی چگونه و از کجا سر باز میکرد؟ در تمام تحولات و سرفصلهای مهم سیاسی در نظامهای دیکتاتوری اولین شعار و فوریترین خواستهیی که مطرح میشود، چیست؟ ”آزادی زندانی سیاسی!“
در ایران هم وقتی امواج انقلاب ضدسلطنتی برخاست، اولین شعار و خواسته مادی و بالفعل مردم، ”زندانی سیاسی آزاد باید گردد!“ بود. با اینکه تعداد زندانیان سیاسی در زمان شاه و شدت و حدت این مسأله بهلحاظ اجتماعی، قابل مقایسه با زمان خمینی نبود. زندانیان سیاسی در حاکمیت خمینی، بهلحاظ تعداد دهها برابر زندانیان زمان شاه بود و تقریباً در تمام شهرهای ایران، زندانها انباشته از زندانی سیاسی بود. کمتر خانواده یا فامیلی را میشد یافت که یا زندانی سیاسی و یا اعدام شده سیاسی نداشته باشند؛ بنابراین اولین خواسته اجتماعی که بعد از زهر آتشبس و کنار رفتن سرپوش جنگ مطرح میشد، آزادی زندانی سیاسی بود و این پیشدرآمد مطرح شدن سایر خواستههای سیاسی و اجتماعی مردم بود.
به این ترتیب خمینی با هوشیاری سیاسی ضدانقلابی خود به خوبی میدانست که مطرح شدن خواسته و شعار آزادی زندانی سیاسی همان و شکستن طلسم اختناق و شکافته شدن تمامیت رژیم همان! اقدام به آزادی زندانی سیاسی، ولو محدود، برای خمینی بهمثابه خودکشی سیاسی بود. این زندانیان که زر وجودشان در کوره سالها زندان و شکنجه، ناب و صافی گشته بود و به واقع هر یک قهرمان پایداری و گنجینهیی از تجربه و دانش مبارزاتی بودند (و این کیفیت را، در جریان قتلعام، با نه گفتن به دژخیم زیر چوبه دار اثبات کردند) تکتکشان همچون اخگری بودند که اگر به میان تودههای مردم میافتادند، جامعه را به سرعت شعلهور و در جهت قیام و انقلاب و سرنگونی رژیم سمت میدادند. پس راه چاره برای خمینی، هیولای قدرتپرستی که جز به حفظ قدرت و حکومت اهریمنی خود به هیچ چیز دیگر نمیاندیشید و هیچ چیز دیگر برایش اهمیت نداشت، چه بود؟ اینکه اصلاً صورت مسأله زندانیان سیاسی را از صفحه پاک کند. چگونه؟ با قتلعام همه آنها! بهخصوص که این قتلعام، با شوکی که به جامعه وارد میآورد، جای خالی جنگ را هم بهمثابه تضمین و نگهدارنده سرکوب و اختناق پر میکرد. پس از قتلعام هزار هزار زندانیان سیاسی محکوم شده، دیگر چه کسی یارای آن را داشت که از قانون، و از آزادیهای سیاسی حرف بزند؟ دیگر چه کسی میتوانست از بیهودگی جنگ ضدمیهنی و از چرایی ادامه بیدلیل آن به مدت 8سال سؤال کند؟ چه کسی جرأت میکرد سندیکا و اتحادیه و حقوق پایمال شده کارگر و زحمتکش را مطرح کند؟ و دیگر چه جای آن بود که کسی از کشتار و اعدام سالهای گذشته بپرسد؟ این چنین بود که خمینی، بدون هر گونه درنگی، فرمان قتلعام و اعدام فوری تمام زندانیان سیاسی را که همچنان بر سر موضع خود هستند صادر کرد.
زندانیان آزاد شدههزاران نمونه از اظهارات صریح زندانبانان و دژخیمان دارند که نشان میدهد قتلعام زندانیان سیاسی نه یک تصمیم خلقالساعه و ناشی از وحشتزدگی و سرآسیمگی، بلکه طرحی بود که از سالها پیش در رژیم مطرح بوده و زندانبانان هم به کرات آن را به زندانیان گوشزد کرده بودند. از جمله لاجوری دژخیم همیشه میگفت: ما همینقدر که به شما حکم زندان میدیم، داریم سر خودمون کلاه شرعی میذاریم وگرنه شرعاً حکم همهتون اعدامه!
حاج داوود رحمانی، رئیس دژخیم زندان قزلحصار هم بارها خطاب به زندانیان میگفت: آقایون، خانوما! فکر کردید اومدید، یک حکمی گرفتید و شدید زندانی سیاسی، بعد حکمتون تموم میشه و میرید روی دوش خلق قهرمان و میشید قهرمان؟! کور خوندید!… اگر روزی احساس خطر کنیم، یک بیکی سی میذاریم دم بند، شکاف درجه نوک مگسک… تتق تق… ! همهتونو درو میکنیم.
یک زندانی آزاد شده هم از مجاهد شهید مسعود مقبلی که او را در سال 66 به زندان کمیته برده بودند، نقل کرده است: «دژخیم اطلاعات معروف به زمانی که اسم اصلیش موسی واعظی بود، در کمیته به او گفته بود: ما (وزارت اطلاعات) پروندهیی تشکیل دادیم که هزار صفحه داره… اون رو خدمت حضرت امام بردیم. کلی روی این پرونده بحث شد و نتیجهش این شد که دیگه نمیخواهیم زندان داشته باشیم. زندان با همه مسائلش به مصلحت نظام نیست. همه به این نتیجه رسیدیم که بعضی از زندانیها رو آزاد میکنیم و اونایی رو هم که سرموضع هستند اعدام میکنیم. خلاصه بهزودی میبینید که ما پرونده زندان رو میبندیم. حالا برو این رو به سایر بچههای زندانی هم بگو!».
آری، کشتار کلیه زندانیان سیاسی، از همان آغاز و از سال60، خط کار خمینی و توصیه اکید او به دژخیمانش بود. اعدام زندانیان نوجوانی که جرم بعضی از آنها، تنها خواندن یک اعلامیه یا شرکت در یک تظاهرات مجاهدین بود، اعدام مادران سالخورده و زنان باردار، تیرباران روزانه صدها نفر و گاه تا هزار نفر و بیشتر… که بعضاً اسامی آنها از صدا و سیمای رژیم هم اعلام میشد، گواه همین واقعیت است. اما این خط کار در عمل به مانع برخورد، به مانع افکار عمومی بینالمللی که دست دولتها را در معامله با رژیم میبست و حتی به مانع در داخل خود رژیم که خمینی را وادار کرد به قول لاجوردی، برای زنده نگهداشتن و حکم دادن به زندانیان سیاسی، کلاه شرعی درست کند و مقوله ”زندانی سیاسی“ را موقتاً بپذیرد، اما طرح و نقشه قتلعام زندانیان سیاسی، بهخصوص زندانیان مجاهد، در مخیله پلید دیو جماران پیوسته حاضر و آماده بود و آن را به دژخیمان و جلادانش هم منتقل کرده بود. آن چه که اجرای این نقشه را یک ضرورت اجتنابناپذیر کرد، همان سرکشیدن زهر آتشبس بود.
اما آیا خمینی با این قتلعام توانست صورت مسأله زندانی سیاسی را پاک کند و رژیمش را از سقوط و نابودی برهاند؟ هرگز! خمینی با این جنایت علیه بشریت، تنها چند صباحی (که در تاریخ حیات ملتها جز لحظهیی زودگذر نیست) سرنگونی حکومت خود را به تأخیر انداخت، اما از سوی دیگر در کوتاهمدت رژیمش را دچار شقهای مرگبار و بنبست و بحرانی علاجناپذیر کرد که تا همین اکنون هم ادامه دارد و در بلندمدت و بهطور تاریخی، حکم ابطال و نابودی قطعی ارتجاع پلید خود را صادر نمود.
بخشی از آخرین خطابه امام حسین در مکه و قبل از حرکت به سمت کربلا:
«… میبینید که پیمانهای خدایی شکسته میشوند و هراس نمیدارید، ولی (از شکستهشدن) برخی عهدها و حقوق از دسترفته پدرانتان در هراس و ولولهاید. حال آن که پیمان رسول خدا بیمقدار گشته کورها و لالها و زمینگیرها در شهرها بیسرپرست افتادهاند و بر ایشان ترحم نمیشود و شما درخور مسئولیت و تواناییتان کار نمیکنید و نسبت بهآن کس هم که وظیفه خود را انجام میدهد، اعتنا ندارید و به مسامحه و سازشکاری و همکاری با ستمگران آرمیدهاید…
شما ستمگران را در مقام خود جای دادید و زمام امور خدا را در کف ایشان نهادید… فرار شما از مرگ و دلخوشیتان بهزندگی گذرا، آنها را سلطه بخشیده؛ پس ضعیفان ناتوان را بهایشان تسلیم کردید، تا برخی را برده و مقهور خود و برخی دیگر را بهخاطر لقمه نانی بیچاره کنند.
در مملکت بهخواست خود حکم میرانند و راه رسوایی و پستی را برای هواهای خود هموار میسازند… در هر شهری گویندهیی از جانب خود بر منبر دارند و این سرزمین پایمال آنهاست. بر همه جای آن دست گشادهاند. مردم برده آنها و در اختیار ایشانند تا هر دستی خواستند بر سر آنان بکوبند. بر ضعفا و ناتوانان بهشدت فشار میآورند. پس شگفتا و چرا در شگفت نباشم که زمین در تصرف مردی دغل و ستمکار است، یا باجگیری نابکار، یا حاکمی که بر مؤمنان ترحمی ندارد…
خدایا تو میدانی اینها را نمیگویم که چند روزی به فرمانروایی برسم و آرزوی آن را هم ندارم. میدانی که من مشتاق اصلاح دین تو و خواستار آبادی شهرها و آزادی مردم هستم و نمیخواهم بندگان مظلومت در دست ستمگران اسیر باشند. این ستمگران میکوشند چراغ هدایتی را که پیامبر میان امت برافروخته است، خاموش کنند ولی توکل ما بر خداست و ما بهسوی او بازمیگردیم…».
«ای مردم! پیامبر فرمود هر کس فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال نموده و پیمانهای خدایی را در هم میشکند، با سنت پیامبر مخالفت میورزد و بر بندگان خدا تعدی و ستم روا میدارد، اگر در برابر چنین حاکمی با عمل یا با سخنش مخالفت نورزد، بر خداوند است که چنین کسی را که به ستم رضایت داده، به همان جایگاهی که آن طغیانگر را میبرد، ببرد».
در پاسخ به برادرش محمد حنفیه که از او میخواست به جای کربلا، به محل امنی پناه ببرد:
برادر! اگر در تمام دنیا با این وسعت، هیچ پناهگاهی یافت نشود، باز هم من دست بیعت به یزید بن معاویه نخواهم داد.
«آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد) فرزند فرومایه، مرا در بین شمشیر و زندگی ذلتبار مخیر کرده است، اما ”هیهات منّا الذلة“ دور باد از ما ذلت! زیرا خدا و رسولش و مؤمنان بر ما نمیپسندند که ما پذیرای ذلت باشیم و دامنهای پاک مادرانمان و شرف و غیرت پدرانمان بر ما روا نمیدارند که سر فرود آوردن در برابر افراد پست و فرومایه را بر قتلگاه مردان بزرگواران، ترجیح دهیم».
«اگر این پیکرها برای مرگ آفریده شده، چه بهتر از کشته شدن با شمشیر در راه خدا!».
«پرچمدار و سپهسالار عاشورا، ابوالفضل العباس، قمر بنیهاشم آن که وقتی که برای آوردن آب بهمنظور رفع تشنگی بچهها و حرم امام حسین به کناره فرات رفت و خودش را هم عطشی سوزان در برگـرفته بود، آب سرد و گوارا غلتزنان میرفت و موج روی موج او را به خود میخواند. دستش رفت تا کفی برای نوشیدن بردارد، ولی ناگهان موجی تند، از آنگونه که تابهحال زورق وجود خودش را در توفان حادثهها پیش برده بود، در ضمیرش جوشید و خروشید و به یاد یاران تشنهکام و جانخستهاش افتاد و به خودش نهیب زد کهای نفس! بعد از حسین زنده نباشی که او و یارانش آشامنده مرگ باشند و تو آب سرد میطلبی؟ نه، این با آیین من نمیسازد!
به او که در تاریخ ما سیمای یک سوگند بهخودش گرفت، سوگند وفا، پاکبازی و جوانمردی میگویند قمر بنیهاشم.
گو شمع میارید که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است.
و تمام این ارزشها درست رو در رو و بر ضد آلزیاد، آلمروان و شمر و یزید و معاویههای دوران ما، یعنی که خمینی و آخوندهای خمینیصفت و رژیمش که مظاهر پستی، فرومایگی، دنائت، از پشت خنجر زدن و هر چه رذیلت است، هستند. آنهایی هم که آن روز در برابر حضرت عباس و علیه او و بر ضداو تیر میانداختند، چنین بودند. در منتهای سفلگی و حقارت. اما درست در چنین مقاطعی و در چنین سرفصلهایی است که مردان و زنان خدا، خود را عرضه میکنند».
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبه او آرزو کنند
عباس نامدار که دلیران روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند.
بزرگداشت عاشورای حسینی در سرزمین امام حسین علیهالسلام و هر کجای ایران و جهان، بیان عزم شما در نبرد با یزید دوران، ملاهای خونریز، ضددین، تیر خلاصزن و ملاهای اسیدپاش است. ملاهای متجاوز به حقوق زنان و دختران، ملاهای شقی که روزانه دستهدسته جوانان ایران را اعدام میکنند و از خدا نمیترسند.
مردم سوریه را در جنگ بیامان و 24ساعته نگاه داشتهاند که تا بهحال بیش از 200هزار شهید از مردم بیگناه سوریه به جا گذاشته است و هر روز در آن جا فتنه جدیدی برمیانگیزند. مردم عراق را به جنگ فرقهیی بزرگی که سالهاست ادامه دارد، کشاندهاند؛ جنگی که محصول آن کشتار بیرحمانه مردم عراق و نابودی حرث و نسل در این کشور است.
کارهای آخوندهای خونریز و مستبد و ضددین و دیکتاتورهای دستنشانده آنها در منطقه و در عراق و سوریه باعث خلق پدیده داعش شده که همه آنها مایه ننگ و عار و عامل خیانت به اسلام حسینی هستند. پس لعنت خدا بر همه آنها باد که این چنین راه یزید را در پیش گرفتهاند. و درود خدا بر شما که راه حسین (ع) و زینب کبری (ع) را در پیش گرفتهاید.
خواهران و برادران عزیزم!
عاشورای حسینی، میعادگاه تاریخی نبرد برای آزادی، را با تجدیدعهد با پیشوایمان سیدالشهدا حسین (ع)، بزرگ و گرامی میداریم. و به نسل در نسل انقلابیون و پاکباختگان پیشتازی که در سراسر تاریخ، در جبهه او و پیشاپیش ستمزدگان و مظلومان پیکار کردهاند، درود میفرستیم. از 72تن رزمآوران روز عاشورا، تا 52 قهرمانی که در حماسه اشرف جانفشانی کردند.
پس سلام بر حسین، مظهر ستایشانگیز آرمان مجاهدان.
السّلام علیک یا ابا عبدالله.
سلام بر تو ای خون خدا و سلام بر ارواح پاکی که به آستان تو فرود آمدند.
علیکم منّی سلام الله ابداً ما بقیت وبقی اللّیل والنّهار
از من بر همه شما سلام باد. سلامی خدایی و جاودان تا آنگاه که باقی هستم و تا آنگاه که شب و روز باقیست.
از خدایی که مرتبه تو را آنچنان گرامی داشته و مرا نیز به درک این مرتبت منت نهاده است، خونخواهی تو را میطلبم.
پس نفرین خدا بر گروهها و احزاب و دستجاتی که شما را کشتند. خدا لعنت و نابود کند زمینهچینان و فراهمکنندگان اسباب کار را. من از آنان و پیروان و رهروان و دوستدارانشان به جانب خدا و به جانب شما دوری میجویم. پس لعنت خدا و خلق خدا به کسانی که شما را کشتند. لعنت خدا و خلق خدا به آنها که شما را به اسارت بردند و بهگروگان گرفتند. لعنت خدا و خلق خدا به دژخیمان حاکم بر ایران که فرزندان کرد و عرب و بلوچ و سراسر ایران را دستهدسته اعدام میکنند.
کسانی که به چشم و صورت دختران و خواهران ما اسید میپاشند. و دختران دلیر ایران را به جرم دفاع از خود حلقآویز میکنند.
حسین (ع) گفته است: کلّ حیٍّ سالک سبیلی. هر زندهیی راه مرا میرود. هر کس که در پی حیات حقیقی است، لاجرم راه او را میپیماید، هر کس که در برابر عوامل نابودی و ضد حیات به پیکار برمیخیزد، و هر کس که در پی درهم شکستن بنبستها و و روشنی بخشیدن به تاریکیهای تاریخ زندگانی بشر است، به او اقتدا میکند.
ما راه او را در پیش گرفتهایم و در برابر بیداد و جبر و ستم و نابرابری و پلیدی و انحطاط، بپاخاستهایم.
عناصر اصلی تفکر و آیین جنبش ما، در حرکت و پیام سرور شهیدان، ترسیم شده است؛ در خروش هیهات مناالذله که این جنبش را از هر گونه ذلت و سستی و تسلیم در برابر پلیدترین استبداد جهان امروز، تطهیر کرده است و در تبیین عمیق او از زندگی حقیقی که همانا انًّما الحیات عقیده و جهاد است. ما این تبیین عمیق از زندگی حقیقی را از حسین علیهالسلام آموختهایم؛ همان عقیده و آرمانی که وقتی یک نبرد فداکارانه را سمت میدهد، جهانی را تغییر میدهد. در همین نبرد، مجاهدین با الهام از عاشورای حسینی، ارزشهای درخشانی را بهصورت نهادهای محکم و ماندگار در مبارزه و فرهنگ و تاریخ ایران بنا کردهاند.
راستی فلسفه عاشورا و راه حسین که مجاهدین از او الهام گرفتهاند، چیست؟ فدای حداکثر و بیچشمداشت.
حسین (ع) بنیانگذار فروغ جاویدان و شاخص و راهنمای فدای حداکثر برای بقای راه و آرمان بیچشمداشت و بینتیجه در لحظه است. او شاخص چنین راه و مسیر و آرمانی بوده است. و چنین بوده که توانسته راهی را در تاریخ باز کند و در طول 14 قرن گذشته، الهامبخش ایستادگی و نبرد علیه ظلم و جور و ستم و علیه استبداد و ارتجاع و استثمار بوده است. راه و رسم و راهحل برای مقابله با ظلم و جور، با فدای حداکثر؛ آن هم در مقابل راهحلهای کم هزینه و بیهزینه و یا راهحلهایی که توصیه میکنند با ظالمان و قاتلان و مستبدان میتوان مدارا کرد؛ با بهانههایی از این قبیل که تعادلقوا در این زمانه مناسب نیست و کار دیگری نمیتوان کرد، زورمان نمیرسد، هنوز شرایط فراهم نشده و هزاران عذر و بهانه دیگر... .
آری، رهروان حسین در این عصر، یعنی مجاهدین، مفتخرند که توانستهاند در این مسیر باشکوه، گام نهند و بسیار مفتخرند که پشت سر راهبر آرمانی خود در این دوران، لحظهیی از راه حسین (ع) و زینب کبری (ع) دست نکشیدند؛ راهبری که خود اولین انتخابکننده و برافرازنده پرچم هیهات مناالذله حسین (ع) بوده است و آموزشدهنده راه حسین (ع) به چندین نسل، تا بتوانند در برابر قسیترین، جبارترین، وحشیترین و خونریزترین استبداد تاریخ، همانها که صدبار بدتر از داعش و پدرخوانده داعش هستند، بایستند، جانزنند، مقاومت و پایداری کنند و کاخ ظالمان را بلرزانند و نهایتاً واژگون کنند.
در این سالیان، نسلهایی توسط مسعود تربیت شد که اکنون همه، استادان این راه و رسم شدهاند و به این دلیل است که دشمن یزیدی، دیکتاتوری دینی، ملاهای جنایتکار و خونریز و اسیدپاش و تیرخلاصزن، ملاهای شکنجهگر زنان، حتی زنان باردار، از این نسل و از این همه سردار میترسند، میلرزند و از آنها خلاصی ندارند. زیرا این نسل و سرداران و سالارانش، با انگیزه و الهام از عاشورا، همه جا را تبدیل به میدان رزم و نبرد میکنند، و هر سد و مانعی را به هرقیمت از سر راه برمیدارند و به این دلیل است که بهرغم قیمتهای سنگین و خونهای بسیار، اما سربلندتر و سرفرازتر، از همه ابتلائات و ضربات و حماسهها، عبور میکنند و دست از راه، آرمان، و نبردشان با دشمن ضدبشری برنمیدارند و با شعار هیهات مناالذله، دشمن را خوار و ذلیل و خسته، و دوستان و عاشقان آزادی و رهایی را شاد میکنند و برایشان الگو میشوند و برای مردم ستمدیده و زجرکشیده ایران منبع امید و الهام و سراسر شور و خروش و رزمندگی میشوند.
سوگند وفایشان با راهبری آرمانیشان را ارج مینهند و به این طریق، تشکیلات، سازمان و جنبشی شدهاند که یکپارچه شور و انگیزه، فدا و مایهگذاری و مؤمن به مبارزه آرمانی، همه سدها را میشکنند و خروشان به پیش میتازند.
درود بر شما رهروان حسین (ع) و درود بر شما پرچمداران بزرگ بانوی عاشورا، زینب کبری (ع).
مجاهدین با الهام از عاشورای حسینی ارزشهای درخشان و ماندگاری را در مبارزه و فرهنگ و تاریخ ایران، خلق کردهاند؛ ارزشها و فضیلتهایی همچون فدا و صداقت، مقاومت به هر قیمت، وفای به عهد، تسلیمناپذیری، مقهور تعادل قوای ظاهری نشدن، دست شستن از زندگی و خانه و خانمان برای آرمان آزادی، مسئولیتپذیری بیانتها و بیچشمداشت و نفی جاهطلبی.
آری، چنگ در چنگ شدن با هیولای سرکوب و ستمگری، لازمهاش در پیش گرفتن چنین راه و رسمی است که دینامیزم و پویایی جنبش را در یک مبارزه دشوار و بغرنج، فناناپذیر و نیروی آن را سرشار و استوار و پیروزی آن را تضمین میکند.
در مقابل فاشیسم ولایتفقیه، جز مبارزهیی که بر حداکثر از خودگذشتگی مبتنی باشد، راه دیگری متصور نیست. و به قول مسعود، «وقتی دیو تنوره میکشد، وقتی که دژخیم سر از پا نمیشناسد، رمز ماندگاری و اعتلا، کلمه فداست».
حرفهایی از قبیل اعتدال این رژیم هم که جز دعاوی مسخره بیش نیست. اعتدال این رژیم، تشدید سرکوب و جنایت، از جمله حلقآویز کردن بیش از هزار زندانی از هنگام انتخاب آخوند روحانی است. وای بر دین فروشان حاکم بر ایران! روح اسلام و آیین رحمت و آزادی حضرت محمد از بربریت خمینی و خامنهای علیه مردم ایران بهویژه زنان ایران بیزار است.
اسلام که جای خود دارد، در کجای فقه ارتجاعی خودشان، مجازات رعایت نکردن قوانین پوشش اجباری، اسیدپاشی دن و سوزاندن چشم و صورت زنان است؟
قانون موسوم به حمایت از آمران به معروف، کما اینکه قانون ضدبشری قصاص و قانون مجازات ضداسلامی و همه قوانینی که این رژیم با سوءاستفاده از نام اسلام، برای حفظ ولایتفقیه مقرر کرده و به اجرا گذاشته، سراپا دشمنی با دین پاک خداست. امر به معروف که حسین بن علی (ع) بر اساس آن به قیام علیه حکومت یزید برخاست، امروز قیام و نبرد برای سرنگونی ولایتفقیه است. در ایران امروز هیچ منکری قبیحتر و ظالمانهتر و مخربتر از حاکمیت ولایتفقیه نیست. این منکر اعظم باید از میان برداشته شود و با همت مردم ایران و فرزندان مجاهد و مبارزش چنین خواهد شد.
خواهران و برادران عزیزم،
شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران، متشکل از هزار زن پیشتاز مجاهد که ماه گذشته تأسیس شد، تجلی اراده این مقاومت برای نبرد صدچندان است. و از همان مشی و آرمانی پیروی میکند که پیام عاشورای حسینی است.
21سال گذشته که یکی از پرابتلاترین، بغرنجترین و توفانیترین دورههای تاریخ خاورمیانه بود، دوران مسئولیتپذیری زنان پیشتاز ایران در بزرگترین جنبش مقاومت تاریخ ایران بود که با شایستگی از این آزمایش سربلند بیرون آمدند. بیش از یک دهه پایداری اشرف که افتخار تاریخ آزادی ایران است، توسط همین زنان پیشتاز، هدایت و به پیش برده شده است.
حالا، رودر روی رژیمی که نه فقط آزادیها و حقوق زن ایرانی، بلکه جان و زندگی او را با جنایتهایی مثل اسیدپاشی به انهدام میکشاند، شورای مرکزی مجاهدین، زن ایرانی را در جایگاه نیروی آزادیستان و نجاتبخش ایران و ایرانی قرار داده است.
پیشوای بزرگ ما حسین (ع)، نیروی عقیده و ایمان را به میدان آورد و زینب کبری علیها سلام رهبری جنبش پس از شهادت او را در دشوارترین اوضاع برعهده گرفت. با پیروی از آنها زن پیشتاز مجاهد خلق در شورای مرکزی این سازمان، پیکاری بر اساس یک آرمان رهاییبخش را برمیانگیزد. زیرا مبارزه زنان، باطلالسحر ولایتفقیه و ارتجاع زنستیز حاکم است.
نفس تشکیل این شورا، از آنجا که زنجیرهای ستبر بهرهکشی و از خودبیگانگی در نظام مردسالار را هدف قرار داده، مبشر رهایی و فراخوانی به همه زنان ایران برای کسب آزادی و برابری است. درعینحال، از آنجا که حضور زنان در شورای مرکزی مجاهدین، عاری از هر گونه چشمداشت و تهی از شائبههای منفعتجویانه است و باید باشد، الگوی درخشانی از نفی جاهطلبی و حرص و آز مقامپرستانه است که نظامهای سیاسی جهان امروز را بهانحطاط کشانده است. نمونه و سرمشقی برای یک مناسبات عاری از بهرهکشی و تبعیض و تحقیر که نیاز ضروری پیشرفت جامعه بشری در این عصر است.
خلاصه کنم: پیام این تحول که هزار زن پیشتاز، شورای مرکزی مجاهدین را تشکیل دادهاند، بالا و بالاتر بردن شعلههای نبرد علیه دژخیمان، قاتلان و غاصبان حق حاکمیت مردم ایران است.
زنان مجاهد برای به عهده گرفتن این رسالت بزرگ، زینب کبری و بهویژه راهبری و هدایت جنبش عاشورا توسط او بعد از شهادت حسین (ع) را پیشاروی خود دارند. اگر حوادث روز عاشورا و رویدادهای پس از آن را مرور کنیم، از صلابت و استواری شخصیت حضرت زینب غرق شگفتی میشویم. بهخصوص که او جنبشی را رهبری میکرد که در شرایط معمول نبود، بلکه در روزهای پس از شهادت حسین (ع)، یعنی در دوران بهاصطلاح شکست و ضربه و مصیبت بود. حضرت زینب، البته این حماسه را فاجعه و شکست نمیدید. چرا که از روز اول بدون چشمداشت پیروزی، خود را برای این قیام آماده کرده بود و رسالت خود را در هدف بسیار والایی میدید.
میدانید که حضرت زینب قبل از اینکه همراه امام حسین به قصد رفتن به کربلا از مدینه خارج شود، از همسرش طلاق گرفت. شوهرش عبدالله جعفر، پسر جعفر طیار عموی امام حسین بود. تا آن زمان از زندگی مشترک آنها 40سال سپری شده بود.
اما زینب کبری در سن 55سالگی با درکی عمیق از رسالتی که برعهده داشت، شجاعانه این تصمیم را اتخاذ کرد.
واقعیت این است که عاشورا، فشرده داستان انسان است؛ انسان آگاه و مسئول و انتخابگر. در لحظهیی که توازن قوای ظاهری هیچ روزنهیی برای هیچگونه قیام و شورشی برای تحقق پیروزی نمیبیند، و در شرایطی که زمان و زمانه، مقهور واقعیتهای موجود، یعنی قدرتهای زمانه و مناسبات پلید حاکم شدهاند، در چنین شرایطی انسان بهمعنای جامع و حقیقیاش در اوج خداگونگی و با الگویی همچون حسین در چنین قیامی نقش تاریخی خودش را بارز میکند.
33سال پیش در تابستان سال 60 که خمینی و لاجوردی مجاهدین را ده ده و صد صد تیرباران میکردند، اشرف زنان مجاهد فریاد زینب کبری در بارگاه یزید را تکرار کرد که «زود باشد که انتقام خود را از تو بازستانیم» و سوگند یاد کرد که «به خون پاک نوباوگان شهیدمان همچون فاطمه مصباح... به سحرگاهانی که خیل اسیران به شهیدان میپیوندند و به چشمان به راه مانده همه کودکان بیمادر، تا سرود فتح و پیروزی را در گوش کودکان این آب و خاک سر ندهیم از پا ننشینیم و ایمان داریم که در این راه پیروزی از آن ماست»....
35سال پیش سردار ما موسی، در سالروز عاشورا خروش برآورد که «ای حسین ای سرور شهیدان، ما با تو عهد میکنیم که هر کجا انسان ستمدیدهیی هست پیام تو را به او برسانیم که هیهات مناالذله»
محمد حنیفنژاد که همیشه جملاتی از امام حسین را زمزمه میکرد، در آستانه شهادت، این گفته حسین بن علی را در وصیتنامهاش نوشت که من برای ملاقات اجداد پاکم چنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف. و 27سال پیش وقتی که مسعود در نخستین روز عزیمت به عراق به زیارت سرور شهیدان شتافت، از کنار مرقد پاک او فریاد کشید که هل من ناصر ینصرنی؟
حالا همان سوگندها و فراخوانها در پایداری مجاهدان آزادی تجلی یافته و همین است که مردم ایران و بسیاری در جهان، مجذوب و مسحور آنها شدهاند. در شش و هفت مرداد سال 88، در 19فروردین سال 90 و بهخصوص در حماسه ده شهریور سال 92، اشرف با صف شهیدان و رزمآوران فداکارش، پیامها و کلمات حسین (ع) را تجسم بخشید که: صبراً بنی الکرام
پایداری کنید... ای فرزندان کرامتپیشگان!
و در برابر وارثان شمر و خولی و ابن زیاد و عمرسعد و حرمله در عراق، مجاهدان اشرفی و حسینی شعار هیهات مناالذله را عینیت بخشیدهاند. و از سوگند مجسم وفا و ایمان، فرمانده تاریخی خود ابوالفضل العباس پیروی کردند که:
والله ان قطعتموا یمینی انّی احامی ابداً عن دینی
برگردیم و به حماسه سرخفام اشرف نگاه کنیم که در آن روز، تاریخ دستاندرکار خلق چه تابلوی باشکوهی بود: شجاعت و تهور در اوج خیرهکنندهاش، روحیه رزمنده و منتهای شور و پاکباختگی و یک ایمان فروزان، نبردی عاری از هر گونه چشمداشت و پیکاری تا آخرین نفس و تا آخرین لحظه.
این تابلوی شکوهمندی است که از عاشورا الهام گرفته و رزم و ایستادگی یاران حسین بن علی را دوباره زنده میکند و جامعه ستمزده را احیا میکند. حماسهیی با صفی از سرداران و سالاران، از زهره و گیتی و عزیزم تا تمامی آن برادران و خواهران.
خواهر عزیزم زهره قائمی که این نبرد را فرماندهی میکرد، نوشته بود: «با ایمان به تغییر دوران و اینکه نبرد درخشان و شکوهمندی که در همه عرصهها در لیبرتی و اشرف در جریان است و عین نبرد سرنگونی است، سوگند میخورم که بند از بند رژیم میگسلیم».
فرصت نیست که درباره تکتک آنها و فرازهایی از عزم و اراده و سوگندشان را این جا بازگو کنم که جلوه درخشانی از افتخار و سرفرازی این راه و این آرمان و این مقاومت تاریخی است و عزم و اراده و سوگند تکتک ما برای ادامه مسیر و برافراشتن پرچم فروغ جاویدان را نیز به اوج میرساند.
بله، این است حماسه تسلیم ناپذیری انسان در برابر ظلم و استبداد. حماسه انسان آرمانخواه، انتخابگر که با نثار همه چیز خود برای آزادی و برابری به نبرد برخاسته است.
امروز ما برای تجدیدعهد با پیامبر جاودان آزادی، حسین بن علی و الگوی متعالی زنان موحد انقلابی، زینب کبری، سوگند یاد میکنیم. سوگند یاد میکنیم که با تأسی به مشی و راه و رسم آنها، یعنی « مقاومت به هر قیمت»، ایران را از حکومت جور و ستم و جنایت ولایتفقیه و همه پلیدیها و زشتیهای آنها پاک و پاکیزه کنیم.
ما مشی عاشورایی حسین (ع)، یعنی مبارزه و فداکاری بدون چشمداشت را پیشه خود ساختهایم و هدف خود را نه بهدستگرفتن قدرت به هر قیمت، بلکه تضمین آزادی ملت اسیرمان به هر قیمت ممکن، قرار دادهایم و در این راه تمام هستی خود را نثار میکنیم.
پس با همان کلمات و دعای حسین بن علی در روز عاشورا، دست به دعا برمیداریم که:
ای خدای بزرگ، ای تکیهگاه ما در همه گرفتاریها و سختیها،
ای امید ما، ای که در همه امور، اعتماد و تکیهگاه را برای ما فرستادی،
ای که گشایش و آسانی به ما ارزانی داشتی و راه نشانمان دادی،
ای برخوردار از همه خوبیها و زیباییها،
ای غایت و فرجام آرمان ما،
ما همه چیز را به تو واگذاشتهایم و جز تو به کسی کششی نداریم.
سر بر آستان تو میساییم و از تو برای آزادی و رهایی ملت اسیرمان یاری میطلبیم.
ای خدای بزرگ، مردم به جانآمده ما در زیر سرکوب و استبداد و در فقر و اعتیاد دست و پا میزنند.
روز رهایی آنها را از شر این همه قساوت و تبهکاری نزدیک کن.
پیشتازان آنها یعنی مجاهدان راهت را یاری کن. آنها را هرچه محکمتر و منسجمتر و پرقدرتتر ساز تا رسالت خود را برای برقراری آزادی و دموکراسی در ایران محقق کنند.
خدایا این مجاهدین با این عهد و پیمانهای پرشور خود، با سرور آزادگان و با زینب کبری و با عهد و پیمانهای خود و سوگندهای خود با راهبر آرمانی خود عهد بستهاند که ریشه ظلم و ستم را از بیخ و بن برکنند و کاخ ظالمان را واژگون کنند. پس آنها را یاری نما و چشم خلقی ستمدیده را به آزادی و رهایی روشن نما.
آمین یا رب العالمین.
خميني، دجالِ ضدبشر طي نخستين سخنراني خود در بهشت زهرا پس از خروج شاه از ايران دجالگرانه به شاه ايراد ميگرفت كه او قبرستانها را آباد و كشور را ويران كرده است! و حالا 4 دهه پس از آن سخنراني عوامفريبانه، خرابههاي خاوران گواهي ميدهند كه چگونه خميني روي شاه را در سركوب و اعدام سفيد كرد! خاوران نظارهگر چه شبها و روزهايي بود، شاهدي تلخ بر كندن گورهاي جمعي... و بر، به خاك سپردن پيكرهاي پاك و مطهر بهترين فرزندان اين آبوخاك...!
چه روزها كه مادران داغدار با رنجي طاقت فرسا سنگي را بر مزار فرزندانشان قرار ميدادند تا وجود آنان را عينيت ببخشند! اما هيهات كه پاسداران شب تاب تحمل كمترين تأثير موجوديت آنان حتي در قالب يك سنگ را هم نداشته و تا قبل از غروب آفتاب! با پتك وتيغ و تبر به جان سنگ بيجان! ميافتادند تا اثري از آن باقي نگذارند...
بله! خرابههاي خاوران شاهدي است بر ترس و وحشت سرتاپاي رژيم ولايت فقيه از نسلي كه در برابر سرقت انقلاب قد علم كرده و مقاومت ميكند.
سخن از روزهاي نخستين انقلاب است كه دجال جماران به نام دين، انقلاب مردم ايران را به سرقت برد.
سخن از نسرين صمدي دختر 13 سالهيي است كه تنها جرمش اين بود كه نامش را به دژخيمان نداد و سربدار شد!!
سخن از مادري است كه در جستجوي فرزندش در خاوران توسط زنان پاسدار تا سرحد مرگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت، به اين دليل كه در پاسخ به سئوال آنان خاوران را قبرستان بقيع ناميد
سي و شش سال قبل شهيد اشرف رجوي طي نامهيي به رهبر مقاومت با اشاره به شهادت هزاران هزار ميليشياي قهرمان طي چند ماه اول سال 60 ضمن برشمردن برخي از قهرمانيهاي آنان نوشت: «جهان خبردار نشد كه در اين مدت بر مردم ايران چه گذشت»! اين جمله كوتاه اما عميق بهروشني برشي از تاريخ معاصر ايران را يادآوري ميكند، شبهاي تيره و تار دهه 60 كه سايه شوم استبداد زير پردة دين، اختناق و سركوب وحشيانه و قرون وسطايي را حتي به درون خانههاي مردم امتداد ميداد...
عجبا ! كه امروز جوشش خونهاي به ناحق ريخته شده قتلعام شدگان دهة شصت از اندروني «ولايت قتلعام» بيرون ميزند! روزي نيست كساني كه خود روزگاري عملة ظلم و شكنجة و كشتار بودند «اسرار»!! نظام را فاش نگويند و آنرا بچالش نكشند، تا جايي كه پس از 28 سال سكوت و مخفيكاري «مجلس خبرگان»!! رژيم در وحشت از قيام مردمي ناگزير اطلاعيه ميدهد و براي حفظ «ولايت قتلعام» از اقدام خميني جلاد دفاع ميكند اما در عينحال جرأت انتشار فتواي ضد اسلامي خميني را ندارند اگر چه متن فتواي خميني سالها قبل توسط منتظري افشا شد، اما سردمداران «ولايت قتلعام» خوب ميدانند كه انتشار آن از سوي ارگانهاي رسمي رژيم چه عواقب سياسي و اجتماعي برايشان دارد.
و اما امروز به يمن پايداري ومقاومت مجاهدان، مبارزان راه آزادي ميتوان به مردم ستمديده ايران و به مادران و پدران داغدار بشارت داد كه زمان آن رسيده كه به دادخواهي خون شهيدان اين سرزمين قيام كرد. زمان آن رسيده كه خرابههاي خاوران را به گلستان تبديل و حماسههاي خفته در دل خاك خاوران را بازگو كنيم...
شهريور 95
نگاهی به کارنامه سالیان گذشته، نشان میدهد که انتخاب خانم مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران، انتخابی فقط برای آن مقطع یا انتخابی تنها برای فردای بعد از سرنگونی و دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران نبود؛ بلکه انتخابی برای امروز هم بود. برای پیشبرد مقاومت و محقق کردن امر سرنگونی استبداد پلید ولایتفقیه. در عینحال، این اندیشه، مواضع، دیدگاهها و برنامهها، رنگی از آینده نیز دارند. رنگی از فردا! فردایی روشن!
میهنی میسازیم
که در آن قانونی
برتر از خواسته مردم نیست
میهنی میسازیم
که در آن چوبهدار،
نیست جز خاطرهیی تلخ و فراموش شده
هیبت جراثقال
میدهد باز
ز سازندگی شهر پیام
میهنی میسازیم
که در آن لغو شده
حکم شوم اعدام...
مشق هر روزه فرداها با خط درشت
در همه کوچه و برزن اینست:
نه به شلاق و شکنجه
نه به جراحی گلخند و تبسم
نه به سرکوبی مردم
نه به ویرانگری هستهیی و بمب اتم
قلب این خاک فقط کانون
انفجار شادی است
حق مفروض و مسلم تنها
همه جا آزادی است
میهنی میسازیم
که در آن وسعت خورشید بهاندازه چشمان سحرخیزان است
نام این میهن آزاد شده
ایران است
نام این میهن آزاد شده
ایران است.
(مریم رجوی- گردهمایی بزرگ ایرانیان- پاریس- 6تیر 1393)
نوید بهار ایرانزمین
33سال پیش، وقتی مسعود رجوی از زندان دیکتاتوری شاه آزاد شد، گفت: «مگر میشود بهار را از آمدن بازداشت و نسیم را از وزیدن؛ مگر میشود مانع روئیدن لالهها شد؟»
و دیدیم که نسل بهار آوران ایران، برای محقق کردن بهار آزادی، با زمستان سخت دیکتاتوری خمینی و رژیم ولایتفقیه جنگید. جنگید و جنگید و برخلاف همه سیلابهای تهمت و سرکوب و توطئه و راهبند، ایستاد و راه را هنوز هم به سوی مقصد آزادی، میپیماید.
در این پایداری، یک پیمان و یک سوگند آمادگی برای فدا کردن و نثار کردن، همواره در پشت سر تکرار شده است.
درست همانطور که خانم مریم رجوی گفت: «ما به جانب فدیهها و محنتهای بزرگ شتافتهایم، تا آزادی و خوشبختی نصیب ملت ایران شود. ما از همه چیز دست شستهایم، تا همه چیز برای ملت ایران به دست آید و چنین خواهد شد. به فتح و آزادی مردم ایران باید یقین کرد. شب استبداد و ستم بیش از این نمیپاید. روز ما بر میدمد. آزادی پیروز میشود».
نگاهی به طول مسیر، و راه پیموده شده در پشت سر، ایمان مقاومت و عزم راسخ آن را در راه تحقق بهار آزادی، نشان میدهد.
در این نوشته، نگاهی بسیار گذرا خواهیم داشت به اوراق یک کارنامه. کارنامه 21ساله فعالیتهای رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران.
شرایط سیاسی در آخرین سالهای دهه 60 و آغاز دهه 70!
تصویری که ماهنامه فرانسوی اکتوئل (اسفند 1368) از ایران تحت حاکمیت خمینی ارائه میدهد: «... یک میلیون معتاد، باضافه سنگسار در انظار عمومی... به ایران خمینی خوش آمدید!»
از خمینی یک رژیم درهمشکسته که در تمامی زمینهها شکست خورده بود، برای بقایایش به ارث رسید. رژیمی که در زمینه اصلیترین شعار استراتژیکی خود، یعنی بلعیدن عراق با شعار جنگ جنگ تا پیروزی و در رویارویی با دشمن اصلی خود، یعنی مجاهدین، در زمینههای سیاسی و اجتماعی شکست خورده بود. جنگ، اقتصاد رژیم را کاملاً درهم شکسته بود و نارضایتی عمومی، بعد از شرایط آتش بس، به جامعه فضای انفجاری داده بود.
نشریه دفولکز کرافت - 15بهمن67: «تمام سیستم (رژیم ایران) مانند یک ستون است که اگر یک سنگ آن را برداری، تمام ستون درهم میشکند!»
در چنین شرایطی، باند غالب رژیم به سرکردگی رفسنجانی، راه چاره را در این دید که برای بقای رژیم ولایتفقیه، تلاش کنند حکومت آخوندی و استبداد مذهبی را، با همین هیأت و ترکیب، به سیستم جهانی و غرب، چه بهلحاظ سیاسی و چه بهلحاظ اقتصادی وصل و قلاب کنند. هدف از این قلاب کردن این بود که رژیم را از سقوط به دره سرنگونی نجات بدهند. به همین خاطر رفسنجانی یکشبه لباس مدره و اعتدال بهتن کرد و استراتژی اتصال حکومت آخوندی به سیستم سرمایهداری جهانی را پیش گرفت.
البته این ژست رژیم، بیمایه فطیر بود و منطقاً نمیشد رژیمی ضدتاریخی را که از یک طرف ظرفیت برداشتن کوچکترین گامی به طرف آزادی و دموکراسی ندارد و از طرف دیگر، ماهیتش و باندهای غارتگر آن اجازه کمترین فعالیت سالم اقتصادی را نمیدهند؛ رژیمی که مسائلش را با سرکوب و تروریسم حل میکند، تنها با ژست و ادعا، به جهان قبولاند. معلوم بود که این بادکنک بسیار زود خواهد ترکید. اما اتفاقاتی در صحنه جهانی بهوقوع پیوست که در آن روزگار، به رژیم امکان ادامه این بازی و این مانور را داد.
یک جنگ غیرمترقبه! اشغال کویت!
با اشغال کویت توسط عراق، تمامی صفبندیهای سیاسی منطقه به هم ریخت. صفبندیای که تا آن زمان بیشتر کشورهای منطقه و جهان را با مقاومت ایران، در برابر پدیده بنیادگرایی و افراطیگری اسلامی قرار میداد، یکشبه زیر و رو شد. جنایتها و ماهیت ضدتاریخی دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران، تحت الشعاع این بحران قرار گرفت. با تمرکز توجهات روی عراق، ماهیت و نقش مخرب تاریخی رژیم آخوندی در منطقه، به میزان زیادی به فراموشی سپرده شد. همچنین، چشمها بر روی جنایات و تروریسم رژیم ولایتفقیه نیز بسته شد.
این شرایط برای حیات رژیم آخوندی، یک فضای بینالمللی و یک فرصت طلایی بود. آخوندهای حاکم این شرایط را مائدهیی دیدند که با توسل به آن میتوانند، هم دشمن دیرینه خود را از سر راه بردارند، هم رژیمشان را از ورطه سقوط نجات دهند.
همچنین، رژیم همزمان با جنگ کویت، در یک لشکرکشی نظامی، درصدد نابودی مجاهدین برآمد. اما در این تهاجم، از ارتش آزادیبخش (در سلسله عملیات مروارید)، شکست سنگینی خورد.
از طرف دیگر، مجاهدین یک تعرض تمامعیار سیاسی را علیه رژیم آغاز کردند. هدف این بود که این تعادل جدید بینالمللی، در همشکسته شود.
گسترش مجاهدین و گسترش شورای ملی مقاومت ایران، افزایش فعالیتهای بینالمللی، همه بخشی از پاتک مجاهدین علیه رژیم بود. اما این کارزارها، در سال 1372 به یک تعرض تمامعیار و همهجانبه علیه رژیم ارتقا پیدا کرد و قلب ارتجاع حاکم را هدف قرار داد. در اجلاس شهریور 1372 شورای ملی مقاومت خانم مریم رجوی را که در آن زمان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران بود، بهعنوان رئیسجمهور برگزیده شورا برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران، انتخاب کرد.
کمتر از دو ماه بعد، رئیسجمهور برگزیده مقاومت، بهطور رسمی معرفی شد و فعالیتهای گسترده خود را در اروپا آغاز کرد. این یک تعرض کامل سیاسی علیه رژیمی بود که بعد از مرگ خمینی، توسط رفسنجانی میخواست با دود و دم استحاله و مدرهنمایی، با کمک حامیان بینالمللی خود، مقاومت ایران و مجاهدین را از سر راه بردارد.
همچنین انتخاب یک زن، بهعنوان رئیسجمهور، شلیکی بود به قلب ارتجاع منحوس خمینی که زن را نیمه انسان محسوب میکند و او را بهطور قانونی نیز از مناصبی همچون قضاوت و ریاستجمهوری ممنوع ساخته است. انتخابی که برای زنان و همچنین مردان آگاه ایرانی، نویدبخش نفی کامل تبعیض جنسی، برابری زن و مرد و بنای ایرانی آزاد و دموکراتیک میباشد.
مقاومت ایران با ریاستجمهوری مریم رجوی، در داخل و خارج ایران، چشماندازهای پیشرفت سیاسی را، یکی پس از دیگری رقم زد.
نگاهی به دو نمونه از واکنشهای دردآلود رژیم، به انتخاب خانم رجوی بهعنوان رئیسجمهور برگزیده مقاومت، پرده از وحشت رژیم برمیدارد:
خبرگزاری رژیم - 8آبان 1372: «(این انتخاب)، مصالح نظام را تهدید میکند»
خبرگزاری فرانسه بهنقل از لاریجانی - 25آبان 72: «حضور او (مریم رجوی) در فرانسه برای ایران (رژیم آخوندی) غیرقابل تحمل است».
رژیم در مقابل این تعرض سیاسی، فقط به تهدید و ارعاب اکتفا نکرد. روز 7آذر 1372 قرارگاه اشرف، توسط مزدوران رژیم آخوندی، خمپارهباران شد.
7آذر 1374- بلژیک- بندر آنتورپ- دیکتاتوری ولایتفقیه، یک خمپاره غولپیکر 300 میلیمتری را، برای هدف قرار دادن مقر خانم رجوی، فرستاده بود. این خمپاره، توسط پلیس بلژیک کشف شد.
رسانههای خارجی از خلال همه این ماجراها، به برآوردهای جدیدی از تأثیر انتخاب مریم رجوی در این کارزار سیاسی رسیدند. آنها جدیت و اهمیت فعالیتهای مریم رجوی را زودتر از دولتهایشان تشخیص دادند:
رادیو سراسری ایتالیا- 30مهر 1372: «(انتخاب خانم رجوی) یک گام به پیش از جانب مقاومت ایران علیه رژیم آخوندها».
روزنامه اکسپرسن- اول بهمن 1372: «در سراسر ایران، به این زن (مریم رجوی) امید بستهاند».
لیبراسیون – 24آبان 1372: «مسئول اول پیشین سازمان مجاهدین خلق ایران، که بهتازگی بهعنوان رئیسجمهور دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران معرفی گردیده، بهواقع کابوس اصلی رژیم ایران است».
در فاصله سالهای 1373 تا 1375، مقارن با حضور رئیسجمهور برگزیده مقاومت خانم مریم رجوی در فرانسه، پشتیبانی ایرانیان مقیم خارج از کشور از مریم رجوی، که در گردهماییهای بزرگ این سالها خود را نشان میداد، سران رژیم را از گسترش بیسابقه مقاومت به وحشت انداخت.
در خرداد 1375، خانم رجوی در سالن ارلزکورت لندن سخنرانی کرد. این بزرگترین اجتماع ایرانیان در خارج از کشور، تا آن زمان، با شرکت 25هزار نفر بود. این اجتماع بزرگ، از مظاهر اعتلای مقاومت ایران و نشانی از حمایت اکثریت قاطع مردم ایران از مقاومت و رئیسجمهور برگزیده آن بود.
گسترش ابعاد این حمایت، تنها مربوط به خارج کشور نبود. در داخل کشور نیز شاهد رشد فزاینده حمایت اجتماعی از مقاومت، بهخصوص در میان جوانان و زنان ایرانی بودیم.
در همین دوران، رژیم در شهرهای شیراز، اراک، زنجان، مشهد و قزوین، با قیام تودههای مردم روبهرو شد. رژیم این قیامها و اعتراضات را با سرکوب و کشتار پاسخ گفت.
میتوان گفت یکی از نتایج انتخاب مریم رجوی، پیدایش یک جنبش بزرگ همبستگی در میان ایرانیان در خارج کشور و همینطور رشد اعتراضات مردمی در داخل کشور بود.
پیدایی جنبش بزرگ همبستگی ایرانیان خارج کشور
گردهماییهای ایرانیان خارج از کشور و پشتیبانان مقاومت، طی این سالیان، یک بسیج بیسابقه تاریخی و کم نظیر در تاریخ جنبشهای ایران و جهان را به نمایش میگذارد. همچنین نشان دهنده عمق اتکای پرچمدار مقاومت ایران به مردم است. با اتکا به این حمایتا و پشتیبانی و فعالیتها و امواج اعتراض این هموطنان بود که در هر مقطعی، با تظاهراتها، با گردهماییها و با خشم و خروششان در خیابانهای جهان و در برابر مجامع بینالمللی و سفارتهای کشورها، مقاومت توانست رژیم را عقب بنشاند و پیروزیهای بزرگی را محقق کند.
عبور از توطئههای بزرگ
توطئه بزرگ 17ژوئن 2003 (تیر 1382) با امواج بزرگ اعتراض و خروش ایرانیان در سراسر دنیا به شکست کشانده شد. از آن روز محیطهای ایرانیان آزاده در خارج کشور، پیوسته در حرکت و جوشش بودهاند. از آذر 1382 کارزارهایی در سراسر جهان بهصورت تحصنها، آکسیونها و تظاهرات برای محکوم کردن توطئههای رژیم علیه شهر اشرف جریان داشته است.
تشکیل یک جبهه بزرگ بینالمللی
یکی دیگر از دستاوردهای مقاومت در این سالها، تشکیل جبههای بزرگ از وجدانهای بیدار دنیا و برجستهترین شخصیتهای سیاسی، حقوقی، هنری، فرهنگی و مذهبی، در حمایت از مردم و مقاومت ایران و رودرروی بنیادگرایان حاکم بر میهنمان بوده است.
این شخصیتها، با حمایت بیدریغ از مقاومت سازمانیافته مردم ایران و سمبل و پرچمدار آن، مریم رجوی، گنجینهیی بیهمتا از والاترین ارزشهای انسانی در جهان معاصر را نمایندگی میکنند. البته گردهمآوردن این گنجینه، توسط خانم رجوی، کار سادهیی نبود و با سختکوشی و مایهگذاری او و اعضا و کادرهای مقاومت، طی سالیان محقق شده و استفاده از این ظرفیت لایزال انسانی و شکل دادن یک جبهه مؤثر بینالمللی را در کنار بهکار گرفتن بنیادهای حقوقی و دموکراتیک جهان و مصوبات بینالمللی، بهعنوان یک تجربه نوین، به گنجینه تجارب انقلابی جهان افزوده و در اختیار همه ملتهای مظلوم و خلقهای دربند جهان قرار داده است. این کشف نوین که میتوان آن را تبدیل انرژی اخلاقی به نیرو و اهرم سیاسی توصیف کرد، مرهون ایمان عمیق مریم رجوی به عنصر انسانی نهفته در تمامی آحاد بشری است. لرد راسل جانستون (نماینده فقید مجلس عوام انگلستان، در این رابطه توصیف بسیار قابل تأملی دارد: «او (مریم رجوی) یک شخصیت استثنایی است. اعتقاد او به تغییر پذیری انسان نفسها را در سینه حبس میکند».
این نگرش نسبت به انسان و تکیه بر عنصر انسانی، کارایی و تأثیرگذاری شگرف خود را در دشوارترین و پیچیدهترین صحنههای سیاسی به اثبات رسانده و یکی از مهمترین عناصر حفظ و حراست از مجاهدین و مقاومت ایران در گذار سرفرازانه از دل توفانهای مهیب و بنیانکن این سالها بوده است.
بدیهی است که آخوندها و وحوش پسمانده از خمینی و تفکر ضدانسانی او که ارزشهای مشترک بشری را بو نکردهاند، تا کجا از فهم و تبیین این خلق جدید فاصله دارند و در تبیین آن تا کجا دچار مزخرفگویی و ضد و نقیضبافیهای مسخره و مضحک میشوند که جز گم و گیج کردن خودشان و نیروهای کودنشان اثر دیگری ندارد. مجاهدین از یک سو یک گروهک در حال زوال و مشتی انسانهای سرگشتهاند که در گذران زندگی خود و یافتن جایی برای پناه گرفتن درماندهاند، اما از طرف دیگر لشکری از برجستهترین شخصیتهای سیاسی آمریکایی، اروپایی و سایر کشورهای جهان را در مشت خود دارند، به آنها حقوقهای کلان چندصدهزار دلاری میپردازند و آنها را همراه با هزاران و گاه دهها هزار و صدهزار ایرانی و غیرایرانی هر روز از این کشور به آن کشور میکشانند و به حمایت از خود وامیدارند!
به این ترتیب با تلاشها و کارزارهای مستمر، یک جبهه عظیم جهانی در 5 قاره جهان، رویاروی دشمنان ملت ایران برپا شد. کارستان بزرگی که یک جنبش اپوزیسیون، بهرغم همه فشارها و محدودیتها از همه طرف، با تکیه بر نیروی خود و مردم خود، آن را محقق کرده است.
با اتکا به این دو اهرم بزرگ، یعنی جبهه همبستگی ایرانیان و جبهه وجدانهای بیدار جهان، رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران توانست در چند محور در نبرد با دشمن ضدبشری پیروز شود و رژیم آخوندی را با وجود حمایت مماشاتگران که به قیمت تاراج ثروتهای مردم به دست آورده بود، در عرصههای گوناگون شکست دهد. یکی از این زمینهها مقابله با توسعه طلبیمنطقهای رژیم بود.
مریم رجوی نخستین کسی بود که 11سال پیش (23آذر 1382) هشدار داد: «... تکرار میکنم! خطر دخالتهای رژیم در عراق صد بار خطرناکتر از تهدید اتمی است!…».
مبارزه با توسعه طلبیمنطقهای و تهدیدهای اتمی فرامنطقهیی رژیم! دو پایه مشترک و اصیل که به جبهه متحد ضد بنیادگرایی، هویت، قدرت و انسجام میدهد.
امروز، در کنار مقاومت ایران، جهانی از شرافت، ایستاده است. جبههیی از منتخبان صدها میلیون تن از مردم جهان، مرکب از هزاران نماینده پارلمان، شهرداران و نیز حقوقدانان، دانشگاهیان، شخصیتهای فرهنگی و انسانهای آزاده از سراسر جهان. ارگانهای بینالمللی و مدافع حقوقبشر، مردم آگاه ایران، عراق و منطقه، همه در یک جبهه بینالمللی متحد، علیه فاشیسم تروریستی مذهبی حاکم بر ایران صف کشیدهاند.
با اتکا به این نیروی همبستگی و یاری وجدانهای بیدار، یعنی اهرمهای قدرتی که باید آن را قدرت نوین نامید، در سالهای اخیر، مقاومت ایران تمامی توطئههای رژیم علیه مقاومت را به شکست کشانده است.
توطئههای بزرگی مانند بمباران مجاهدین در عراق، کودتای نافرجام 17ژوئن علیه محل اقامت رئیسجمهور برگزیده مقاومت و مقر مرکزی شورای ملی مقاومت و توطئههای پیدرپی علیه اشرف و لیبرتی، با کارزارهای بزرگی که در 5قاره جهان در برابر رژیم برپا شد، به شکست انجامید و جامعه جهانی بیش از پیش به مقاومت ایران روی آورد.
یکی از مهمترین و دشوارترین پهنههای رویارویی مقاومت ایران با رژیم ولایتفقیه و جبهه جهانی مماشات، کارزار خارج کردن نام مجاهدین و شورای ملی مقاومت از فهرست سازمانهای تروریستی بود. این کارزار در اروپا، با هدایت خانم رجوی در رأس لشکری از وجدانهای بیدار و جبهه همبستگی، طی 7سال کار پرتلاش، عاقبت بر تصمیم 27کشور اتحادیه اروپا پیروز شد.
لرد اسلین فقید نماینده مجلس اعیان انگلستان و قاضی سابق دیوان عدالت اروپا درباره نقش خانم رجوی در هدایت و به پیروزی رساندن این کارزار گفت: «من به نوبة خودم و بهعنوان متخصصی که با خانم رجوی کار کردهام و همچنین از جانب همکارانم در مجلسین انگلستان و از جانب بسیاری از نمایندگان پارلمان اروپا و شورای اروپا سخن میگویم و میخواهم این جا اعلام کنم که ما واقعاً بهخاطر این پیروزی مدیون خانم رجوی هستیم».
در گام بعد، کارزار فشرده رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران بر ضد لیستگذاری مجاهدین در آمریکا بود که در انتهای یک کارزار نفسگیر 15ساله سرانجام دولت آمریکا را مجبور کرد تا در 7مهر 1391، نام سازمان مجاهدین خلق ایران را از لیست سازمانهای تروریستی خارج کند. بدین ترتیب، بزرگترین راهبند ارتجاعی- استعماری، با مبارزهای سخت و فشرده و رهبری خانم رجوی، از سر راه مقاومت ایران برای سرنگونی رژیم آخوندی، برداشته شد.
افشاگریهای اتمی، جبههیی دیگر
در همین حال، مبارزه در یک جبهه دیگر، مبارزه برای افشای فعالیتهای رژیم برای رسیدن به بمب اتم و بهدام انداختن رژیم در زمینه اتمی بود. نزدیک به یکصد مورد افشاگری اتمی عامل اصلی بیداری جهان نسبت به خطر اتمی فاشیزم مذهبی حاکم بر ایران شد.
در نتیجه تلاشهای مجاهدین در افشای فعالیتهای مخفی اتمی رژیم آخوندی، روز 2دی 1385، شورای امنیت مللمتحد طی قطعنامه شماره1737 رژیم ایران را ملزم کرد تا فعالیتهای تولید سوخت هستهیی را بدون تأخیر متوقف کند. بهدنبال سرپیچی رژیم آخوندی از قطعنامه1737، در روز4فروردین 1386، قطعنامه شماره1747 شورای امنیت، تحریمهای گستردهتری را در زمینه مالی، تجاری و تسلیحاتی بر رژیم ایران اعمال کرد. موج این تحریمها تا امروز، گریبان رژیم را گرفته و بنا به اذعان خود رژیم، این دیکتاتوری را به مرحله «خفگی» رسانده است. وضعیتی که افشاگریهای میهنی مقاومت ایران، آغازگر آن بود.
خانم مریم رجوی، درباره کشاکش عظیمی که او خود پرچمدار آن است، کشاکشی که در جبههها و پهنههای مختلف بین مقاومت مردم ایران و رژیم آخوندی جریان دارد و در حقیقت سمت دهنده و تعیین کننده همه تحولات مربوط به ایران است، چنین میگوید:
«... حقیقت این است که موتور محرک و نیروی اصلی سمت دهنده اوضاع، کشاکش میان رژیم و آمریکا در پرونده اتمی یا جدال میان دو جناح حاکم رژیم نیست.
نبرد اصلی، میان مردم و مقاومت ایران با رژیم ولایتفقیه بوده، هست و خواهد بود؛ مقاومتی که در دل زندانهای سیاسی، کانونهای شورش و اعتراض برپا میکند، در عراق و سراسر خاورمیانه، نیروهای دموکراتیک و ضدارتجاعی را به مقابله با بنیادگرایی و رژیم ولایتفقیه فرا میخواند. مقاومتی که آنتیتز تروریسم و صدور بنیادگرایی است.
مقاومتی که مجاهدان پاکبازش، 12سال است که در خط مقدم، در سختترین شرایط، پایداری تاریخی بینظیری را ارائه کردهاند؛ با کارزارهای سترگ، از جمله اعتصابغذای جانکاه 108روزه که در کشورهای مختلف جهان، تکثیر و شعلهور شد؛ با طولانیترین تحصنها که بیش از 3سال است در ژنو ادامه دارد؛ با سلسلهیی بیپایان از تظاهرات روزانه در 4گوشه جهان و با یاران اشرفنشان و جوامع ایرانیان.
اینها به گویاترین صورت، توانایی و ظرفیت مردم ایران و مقاومت سازمانیافته آنها را برای تغییر رژیم، نشان میدهد. به قول مسعود، مقاومتی که ”صلح و امنیت و دموکراسی و حقوقبشر و ثبات و سازندگی و یک ایران غیراتمی را در این منطقه از جهان، پیشنهاد میکند».
آری، مقاومتی که از کورهگدازان انواع آزمایشها طی 33سال، با سربلندی عبور کرده، قطعاً میتواند به مقصد آزادی و حاکمیت مردم، دست یابد. بله، میتوان و باید»... (گردهمایی بزرگ ایرانیان ـ ویلپنت پاریس ـ 6تیر 1393).