شیخ در شقاوت و جنایت به اضعاف روی دست شاه بلند شد. آنقدر که منتظری (جانشین وقت خمینی) در بحبوحه قتلعام مجاهدین به خمینی نوشت: ”جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است (و) من این جمله را با اطلاع دقیق میگویم“.
بهدنبال آتشبس تحمیلی در جنگ ضدمیهنی، خمینی برای حفظ نظام به خط و امضای خودش همه مجاهدین زندانی را «محکوم به اعدام» کرد و با الگوبرداری از اجداد مسلکی خود ابن ملجم و ابن زیاد و آخوند شمر ذیالجوشن، نوشت:
«رحم بر محاربین سادهاندیشی است.قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند ”اشدّاءعلی الکفار“ باشند…»
بعد هم در پاسخ به سؤال رئیس قضاییهاش درباره تعیینتکلیف زندانیانی که هنوز محاکمه نشدهاند و زندانیانی که حکم حبس گرفته و مقداری از زندانشان را هم کشیدهاند، خمینی اضافه کرد:
«در تمام موارد فوق، هر کس در هر مرحله، اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید… - روح الله الموسوی الخمینی».
بهخاطر همین جنایتها؛ بهخاطر 120هزار اعدام از میان نیم میلیون زندانی سیاسی شکنجه شده، بهخاطر مجازاتهای ضدانسانی، بهخاطر سرکوب زنان، بهخاطر سرکوب اقلیتهای دینی، بهخاطر سرکوب ملیتها و بهخاطر صدور تروریسم و ارتجاع است، که این رژیم تا کنون 49 بار توسط جامعه بینالمللی در مجمع عمومی مللمتحد و کمیسیون حقوقبشر مللمتحد محکوم شده است. مطلعین و دستاندرکاران سیاسی بهروشنی میدانند که به دست آوردن هر کدام از این محکومیتها در وضعیت کنونی جهان طی این سالیان بهراستی بیشتر و بالاتر از کوه کندن است. کوهی از درد و دریایی از رنج و خون مردم ایران و فرزندان رشیدش.
خمینی و دموکراسی
گفتم که جانشین خمینی به او نوشت که این رژیم در جنایت و شقاوت از شاه بسا فراتر رفته است. حالا بشنوید از اولین نخستوزیر خمینی (یعنی بازرگان).
بهمناسبت دهه زجر یک سرآخوندی در تلویزیون رژیم نقل میکرد که در همان اوایل ورود خمینی به تهران و در هنگامی که هنوز در مدرسه علوی ساکن بوده، نامهیی از بازرگان آوردند که در مورد نام رژیم جدید، پیشنهاد کرده بود: «پیشنهادش این بود که حکومت دموکراسی جمهوری اسلامی ایران باشد. من کاملاً یادم هست، امام این نامه را تا کردند، اون کلمه دموکراسی را با ناخن همان کلمه را با ناخن کندند، پاره کردند، انداختند دور. بعد نامه را باز کردند دادند دست آن کسی که آورده بود، فرمود حکومت جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد، نه یک کلمه کم…».
از این همه خصومت و کین توزی خمینی با دموکراسی، حتی در حد پیشنهاد بازرگان، نخستوزیر دولتی که خودش آورد و آن را «حکومت خدایی» نامید و «دولت امام زمان» لقب داد، تعجب نکنید. خمینی ولایتفقیه را «جعل قیم برای صغار» تعریف کرده و تصریح کرده بود که «قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد». این، همان سنگ بنای حاکمیت آخوندی و قانون اساسی آخوندهاست. همان قانون اساسی که خاتمی «هر گونه سخنی از تغییر» آن را «خیانت» اعلام کرد.
دموکراسی وحیانی!
آخوند خاتمی در آغاز دور دوم ریاست خود تصریح کرد که «شرعیت و الهی بودن حکومت دینی ناشی از رأی مردم نیست و این جنبه حکومت دینی، وحیانی است و آرای ملت نقشی در مشروعیت الهی آن ندارد» (رسالت 24تیر80).
حالا به ما بگویید که ما ادا و اطوار خامنهای و خاتمی درباره حاکمیت مردم و مردمسالاری را باور کنیم یا دموکراسی وحیانی در حکومت دینی مطلوب خاتمی را؟!
کدام دین و آیین؟
راستی کدام دین و آیین؟ محمدی یا سفیانی؟ دین علی یا دین معاویه؟ آیین حسینی یا شرع یزیدی؟ راستی این کدام دین و آیین است که اینچنین بیدریغ خون میریزد و حق حاکمیت یک ملت را غصب میکند، حرث و نسل آن را هلاک و تباه میکند و ابعاد فساد و چپاول و غارت آن نجومی است؟ ولیفقیه و امامهای این دین را که خمینی و خامنهای باشند، شناختیم. رؤسای جمهوری و مردمسالاری آنها، رفسنجانی و خاتمی را هم دیدیم. ”کتاب“ خون نوشته قانون آنها را هم خواندیم. منظورم همین قانون ضدانسانی مجازات بهاصطلاح اسلامی آنهاست که در ماده 190 «حد محاربه» را «4 چیز» نوشته است: ”1 - قتل 2 - آویختن بدار 3 - اول قطع دست راست و سپس پای چپ 4 - نفی بلد“.
در ماده 195 هم مقرر میکند «مصلوب کردن مفسد و محارب بهصورت زیر انجام میگردد: الف - نحوه بستن موجب مرگ او نگردد. ب- بیش از سه روز بر صلیب نماند و اگر در اثنای سه روز بمیرد میتوان او را پایین آورد. ج- اگر بعد از سه روز زنده بماند نباید او را کشت».
و اینهم ماده 196: «بریدن دست راست و پای چپ مفسد و محارب به همانگونهیی است که در ”حد سرقت“ عمل میشود».
اما ”حد سرقت“ در ماده 201 کتاب مجازات که امالکتاب این رژیم است به شرح زیر مشخص شده است:
«الف- در مرتبه اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهای آن بهطوریکه انگشت شست و کف دست او باقی بماند. ب- در مرتبه دوم قطع پای چپ سارق از پایین برآمدگی بهنحوی که نصف قدم و مقداری از محل مسح او باقی بماند.
ج- در مرتبه سوم حبس ابد
د- در مرتبه چهارم اعدام ولو سرقت در زندان باشد».
در ماده 300 ام الکتاب آخوندها در مبحث دیه تصریح شده است «دیه قتل زن مسلمان خواه عمدی، خواه غیرعمدی نصف دیه مرد مسلمان است».
البته ما به ازای این وضعیت نیمه بها در ماده 300، امتیاز شایان توجهی در ماده 102 به زن در هنگام سنگسار داده شده است! گوش کنید:
«ماده 102- مرد را هنگام رجم تا نزدیکی کمر و زن را تا نزدیکی سینه در گودال دفن میکنند آنگاه رجم مینمایند».
و شگفتا از ماده 258 که میگوید «هر گاه مردی زنی را به قتل رساند، ولی دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف دیه دارد». یعنی مرد اگر دو زن را بکشد قصاص مشابه دارد والا وقتی که فقط یک زن را بکشد، ابتدا باید ما به ازای پول خون زنی را که نکشته به خانواده قاتل پرداخت نمود تا شایان قصاص باشد.
بسیار خوب، حالا که امام و رؤسای مردمسالاری و ام الکتاب رژیم آخوندی را شناختیم، فقط یک سؤال باقیست که پیامبر و خدای اینها کیست؟ آن دینی که به گفته حاجی خاتمی، ”سرمایههای ارزنده“ آن دژخیمان وزارت اطلاعات، و ”نیروی آرمانی“ اش سپاه پاسداران، و ”خدمتگزار“ ش لاجوردی است، خدا و پیامبرش کیست؟
قرآن میگوید: افرأیت من اتخذ الهه هویه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه…
دیدی آیا آن را که هوا و هوس خویشتن را خدای خود قرار داد و گمراه گردید و خدا مهر نهاد بر گوش و دلش و بر دیدگانش پرده افکند. …
و یاد عارف آزاده عین القضات همدانی به خیر که او را هم فقیهان مرتجع در قرن ششم هجری در همدان بدار کشیدند. او هم با الهام از قرآن میگفت: هر چه دلبند توست، خداوند توست. و هر چه هوای توست، خدای توست.
خوب، این از خدای اینها.در مورد پیامبرشان هم، بگذارید تاریخ ایران و تاریخ اسلام قضاوت کنند که پیامبر اینها محمد حبیب، همان رحمهللعالمین است یا ابوجهل و ابولهب؟
اما بهرغم این همه ویرانی و جنگ و جنون و جنایت، آخوندهای حاکم یک کار و فقط یک کار را نتوانستند انجام بدهند. نتوانستند مقاومت و انقلاب را نیست و نابود کنند. ارتجاع کمر به فرو کشتن و خاموش و خاکستر کردن انقلاب بسته بود. اما به یمن مقاومت سازمانیافته، به یمن مجاهدت بیکران فرزندان رشید ملت ایران و به یمن پاکبازی رزمآوران ارتش آزادیستان چنین نشد. اخگر سوزان و فروزان مقاومت و آزادی، 23سال در مهیبترین رویارویی تاریخ ایران بین ارتجاع و انقلاب، پیوسته شعلهور باقی ماند. کشاکش خونین، سهمگین و پر توفان که همان مسأله بود و نبود یعنی نبرد سرنوشت و حاکمیت ملت ایران است، ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر