۸شهریور۱۳۶۰- ۳۰ اوت۱۹۸۱ :
روز هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ محمدعلی رجایی، رئیسجمهور، و محمدجواد باهنر، نخستوزیر خمینی براثر انفجار یک بمب در کاخ مرمر تهران (مقر هیأت دولت و نخستوزیری) بههلاکت رسیدند.
پساز ۳۰خرداد سال ۱۳۶۰، خمینی در یک تهاجم وحشیانه بهتمامی آزادیهای بهدستآمده در جریان انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران، آخرین قطرات آزادی را نیز از بین برد.
خمینی با برپایی یک حکومت شبهکودتایی بهریاستجمهوری محمدعلی رجایی و نخستوزیری محمدجواد باهنر، بهسرکوب مردم و آزادیخواهان در سراسر کشور پرداخت.
تحت مدیریت اجرایی این دو نفر، هزاران تن از مجاهدان و مبارزان راه آزادی دستگیر شده و به زندانها افتادند و گروهگروه بهجوخههای اعدام سپرده شدند.
مرگ این دو ازجمله باعث خوشحالی هزاران خانواده زندانیان سیاسی شد که توسط این جلادان بهخاک سیاه نشانده شده بودند.
مجاهدین از 22بهمن 57 تا 30 خرداد 60 هر نوع تهمت و خنجر و داغ و گلولهرو تحمل کردن و دم بر نیاوردن. تا اینکه روز 30خرداد تو میدون فردوسی جوونهای پاک و بیگناه رو به فرمان خمینی به رگبار بستن. روز بعد هم عکس چند دختر 16 ـ 15ساله رو تو روزنامه انداختن و نوشتن اینارو تیربارون کردیم اما نمیشناسیمشون اولیاشون بیان شناساییشون کنن. باور میکنید!
تظاهرات مسالمت آمیزرو به رگبار بستن؛ خیلیهارو گرفتن تو اوین کشتن؛ یه تعدادی هم که حتی اسمشونم نمیدونستن اعدام کردن عکسشونو انداختن تو روزنامه...
قتلعام ـ تیرباران دانشآموزانی که نمیشناختند
چکار باید کرد؟ باز هم صبر و بردباری؟ باز هم سکوت و خویشتنداری؟
بعد از سیلاب خون نونهالان و دانشآموزانی که با شعار زنده باد آزادی تو خونشون غلتیدن و بعد از اعدام دخترکان معصوم، دیگه نمیشد بردباری کرد. بله! سکوت هیچ معنایی جز خیانت نداشت.
اما خوبه ببینیم کی به اینجا رسوند؟
مهدی خزعلی که زمانی مسئول مرکز مطالعات ریاستجمهوری رژیم بود، سال گذشته به صراحت گفت: «در شورای مرکزی حزب جمهوری تصویب شد که کاری کنیم که مجاهدین خلق دست به سلاح ببرند تا سرکوبشان کنیم!...» یعنی آنقدر زدیم و کور کردیم و کشتیم تا بالاخره یه جا مجبور شن دست به سلاح ببرن تا از دم بکشیمشون.
قتلعام ـ سند صلابت و مظلومیت نسلی که به قانون اساسی ولایت فقیه گفت نه!
اسدالله بادامچیان هفتم تیرماه 94 تو مصاحبه با رسانه نیروی تروریستی قدس (تسنیم) گفت: آنروز [30خرداد] وقتی تظاهرات تمام شد و ملت پراکنده شده بودند یک مرتبه آقا هادی [غفاری] پرید پشت تیربار و شروع کرد به زدن و حالا نزن و کی بزن!
هادی غفاری که این روزها اصلاحطلب شده، 28شهریور سال 94 تو مصاحبه با ایسنا گفت: روز سی خرداد من با سرعت با فیات آبی رنگی قدیمی که داشتم وارد خیابان شدم، با سرعت تمام به وسط جمعیت زدم!
یعنی این آقای اصلاحطلب امروز، اون روز، اول با ماشین محکم میره تو صف تظاهرات، مردم رو به خاک و خون میکشه، بعد میپره پشت تیربار و حالا نزن کی بزن.
بعد شکار تو خیابون و روز بعد هم دختران و پسران ناشناسرو تو اوین در اوج بیرحمی تیربارون میکنن تا مجاهدین زودتر دست به سلاح ببرن و نسلشونو بردارن.
قتلعام ـ پاسدار شکنجهگری که روز 30خرداد به فرمان خمینی تظاهرات را به خاک و خون کشید
ادامه دارد...
خمینی: «اگر کسی شعارهای باطل خواست بدهد، با قوت او را بکوبید و نگذارید یک شعارهای باطل بدهد. خود مردم مأمورند!...»
این فرمان آتش به اختیار خمینی برای حمله به هواداران مجاهدین و سایر نیروهای آزادیخواه بود. با همین فرمان بود که چشمهای دختران و پسران از حدقه دراومد، دشنهها به قلبها و سینهها نشست و از 11آبان 59 انتشار نشریه و کتاب مجاهدین ممنوع شد. تو همین سال هزاران نفر مجروح و دهها دانشآموز روز روشن کشته شدن.
سیما صباغ دانشآموز 15ساله از آخرین شهیدان این سال بود که تو لاهیجان به خاک افتاد.
سال 60به نام سال قانون نامگذاری شد. اما باز هم بهار قانون با لالههای سرخ آزادی گلگون شد. 6فروردین اصغر اخوان و صنم قریشی و خیرالله اقبالیرو تو قزوین و بندرعباس و رامسر با گلوله کشتن. هفتم اردیبهشت تظاهرات 200هزار نفره مادران در اعتراض به چماقداری انجام شد. تو همین روز فاطمه رحیمی و سمیهرو تو قائمشهر و چندین دانشآموز و کارگر تو شهرهای مختلف به خاک افتادند.
سال گذشته حسن غفوری فرد وزیر نیروی دولت خامنهای و یکی از فعالان سرکوب و سانسور دهه شصت توی مصاحبه با رسانه پاسداران گفت اون موقع وقتی با خودمون صحبت میکردیم یعنی تو صحبتهای خیلی خودمونی نظرمون این بود که تا تکتک این مجاهدین رو نکشیم مملکت درست نمیشه. البته منظورش از درستی مملکت روشنه! یعنی اگه این بچههای پاک و بیشیله پیله و میهنپرسترو نکشیم امام و نظام غارت و سرکوب و اعدام روی آرامش نمیبینه.
ماه خرداد ماه خون بود و پایان این ماه تظاهرات مسالمتآمیز مردم که بدون اطلاع و اعلان قبلی 500هزار نفر شرکت کردند، تو میدون فردوسی تهران با رگبار پاسداران به فرمان خمینی به خون کشیده شد.
این پایان دوران شکیبایی و خط سرخ انقلاب و هیولای ضدانقلاب بود.
قتلعام ـ تظاهرات عظیم مردم در 30خرداد 1360 علیه انحصارطلبی
قتلعام ـ خنجر و چماق و گلوله پاسخ شعار زنده باد آزادی در سال 60
ادامه دارد...
روز 7 شهریور سال 1372 شورای ملی مقاومت ایران علامت شیر وخورشید را بهعنوان آرم رسمی شورا تصویب کرد. پیشنهاد انتخاب این آرم توسط آقای مسعود رجوی مسئول شورا، در اجلاسیهبزرگ شورا در تالار بهارستان، مورد بررسی اعضا قرار گرفت و باتفاق آرا بهتصویب رسید.
درقسمتی از متن مصوبه شورا در اینباره آمده است:
« شورای ملی مقاومت ایران درجلسه 7 شهریور 1372 پیشنهاد آقای مسعود رجوی مسئول شورا را بهشرح زیر تصویب کرد:
علامت شیر و خورشید، آرم رسمی شورای ملی مقاومت ایران خواهد بود. پرچم ایران بهرنگهای سبز و سفید و سرخ که تاکنون در تمام مراسم رسمی و جلسات شورا برافراشته بود و ارتش آزادیبخش ملی ایران در تمام نبردهای خود علیه حاکمیت غاصب و بیدادگر خمینی، آن را به عنوان نشانهی حاکمیت ملی با خود حمل و از آن نگهبانی کرده است، بهعلامت شیر و خورشید مزین خواهد شد».
دیدیم هنوز یه سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که با قانون اساسی جدید و تجهیز چماقداران و تقلب و جعل تو انتخابات بنای سرکوب و سانسور و استبداد رو گذاشتن. این وسط هواداران مجاهدین بودند که به جرم افشای انحصارطلبی زیر ضربههای زنجیر و چوب و چاقوی چماقداران پرپر شدند اما یک مورد هم مقابله به مثل نکردن تا همین فضای نیمبند سیاسی بسته نشه.
فروردین 59چشم پروین صادقی دختر نشریه فروش رو کور کردن. چند روز بعد نسرین رستمی رو با گلوله کشتن. جلیل مرادپور رو در حال فروش نشریه و ابراز عقیده کشتن. احمد گنجهای رو تو رشت، احد عزیزی معلم روستا رو تو اردبیل و 19خرداد ناصر محمدی دانشآموز 18ساله رو با شلیک گلوله به چشمش از پا درآوردن. 3روز بعد از مراسم بزرگداشت شهادت قاصدان آزادی (ناصر، احد، احمد، جلیل، سیاوش شمس، شکرالله مشکین فام و عین الله پورعلی) مسعود رجوی در میتینگ امجدیه گفت مگر ما چه کردیم؟ لااقل به همان قانون اساسی خودتان ملتزم باشید...
تو همون متینگ قانونی که با مجوز وزارت کشور تشکیل شد، دستههای چماقدار تا تونستن سنگ و گلوله و گازاشکآور زدن و باز هم شهیدی دیگر...
تو این مدت دو ساله که مثلاً فعالیت قانونی بود، علاوه بر هزاران زخمی و شکنجه شده، حدود 71مجاهد با چوب و چاقو و تفنگ کشته شدن. باور میکنید؟
قتلعام ـ سند داغ و چماق خمینی و بردباری مجاهدین
قتلعام ـ سخنرانی مسعود رجوی در 22خرداد 1359
در حین فریاد علیه چماقداری در امجدیه باران سنگ و داغ و چماق و گاز اشکآور بود که از همه طرف میبارید اما نجابت و بردباری مجاهدین باعث شد که فردای اون روز خمینی حتی توی خونه و بیت خودش هم تنها شد! پسرش احمد علیه چماقداری موضعگیری کرد؛ نمایندگان مجلسش بر ضد چماقداری حرف زدن و وزارت کشورش هم گفت کار چماقدارها غیرقانونی بوده است.
اما خمینی که نمیتونست انزوای چماقداران و اعتلای مجاهدین رو تحمل کنه و هیچ جوابی هم در برابر منطق مجاهدین نداشت 13روز بعد به صحنه اومد و نخستین فرمان قتل عام رو صادر کرد.
قتلعام ـ نخستین فتوای قتلعام مجاهدین در تیرماه 1359
خمینی تو اون سخنرانی بقدری عصبانی بود که حتی قرآن رو تحریف کرد و گفت: «در قرآن سوره منافقین هست، اما سوره کفار نیست!» بعد از اون خیلیها به مسخره میگفتن این دیگه چه مرجع و امامیه که قرآن هم بلد نیست! بعضی هم میگفتن سطح سوادش همینه و نمیدونه تو قرآن سوره کافرون هم داریم...
ادامه دارد...
آنان که به جنگ دیو خونخوار شدند
در رزم و فدا مشعل پیکار شدند
با پای سر به جانب آزادی
رفتند و ستاره شب تار شدند
در بند و به زنجیر مقاوم چون کوه
آنگه که اسیر خصم غدار شدند
الگوی وفا به عهد و پیمان بودند
این را به بهای جان خریدار شدند
بی نام و نشان و بیمزار و گمنام
رسواگر شیخ رذل مکّار شدند
آلاله و سوسن و شقایق بودند
در فصل خزان بهار و گلزار شدند
افراشته قد سرو صنوبر بودند
در رویش هر جوانه تکرار شدند
معنای حیات نوع انسان گشتند
رفتند و چراغ راه احرار شدند
گفتند ره و رسم «مجاهد» «آری»
جانباخته در این مسیر خونبار شدند
سُتوار سلحشور همه خنده به لب
خواندند سرود آزادی و بر دار شدند
گودرز
هر روز حلقه محاصره جوانان تنگتر میشد و راه برای چماقداران و اراذل حکومت بازتر.
خمینی در همون روزهای اول با پس گرفتن وعده مجلس مؤسسان و تشکیل مجلس خبرگان برای تثبیت نهاد فراقانونی و استبدادی «ولایت فقیه» راهشو از مردم جدا کرد. بعد هم با تشکیل نهاد مندرآوردی شورای نگهبان و تنظیم اختیارات ویژه رهبری یعنی اصل 110 قانون اساسی که همه پستها و مسئولیتهای حساس مملکت رو مشروط به نظر ولی فقیه میکرد، فاتحه آزادی رو خوند. این پایه و سنگ بنای دیکتاتوری مطلق فقیه بود. به همین خاطر مجاهدین به قانون اساسی رأی ندادن و گفتن با این قانون راه انحصارطلبی و استبداد باز میشه.
قتل عام ـ قانون اساسی، قانون انحصارطلبی و استبداد
هنوز یک سال از انقلاب نگذشته بود که سایه سیاه استبداد دینی تمام مملکترو پر کرد. پدر طالقانی 17شهریور 58تو بهشت زهرا فریاد زد: «... بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند. این مردم هستند که کشته دادند. اینهایی که این جا خوابیدهاند از همین تودههای جنوب شهر بودند... استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید و بیایید با مردم، با دردمندها، با محرومها، همصدا باشیم».
چند ماه بعد یعنی تو دیماه 58 انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد. مجاهدین پس از تأیید وزارت کشور و رفسنجانی و بقیه سران، مسعود رجویرو بهعنوان کاندیدای نسل انقلاب معرفی کردن. تقریباً تمام اقلیتهای قومی، دینی، احزاب و گروهها ـ به جز حزب توده ـ از کاندیدای مجاهدین حمایت کردن. حتی دورافتادهترین روستاهای سیستان و بلوچستان هم هواداران محلی و فعال مجاهدین پیام نسل انقلابرو میرسوندن و این میزان محبوبیت خمینیرو حسابی ترسوند. اینجا بود که وارد صحنه شد و برخلاف ادعای قبلیش فتوا داد که چون رجوی به قانون اساسی رأی نداده نمیتونه رئیسجمهور بشه.
به اعتراف مسئولان اون زمان و این زمان رژیم، علت فتوای مسخره خمینی چیزی نبود جز حمایت جوانان و به قول پاسدار قاسمی، وحشت از گسترش دهها و صدها هزار جوون و دانشجویی بود که تو میتینگها برای دیدنش سر و دست میشکستن...
قتلعام ـ اعتراف پاسدار قاسمی به محبوبیت مسعود رجوی در میان جوانان
خمینی با این کار به مجاهدین اعلان جنگ کرد اما برخلاف تصورش مسعود رجوی بلافاصله کنارهگیری کرد و فقط از خمینی خواست فتوایی هم علیه چماقداری بده که البته هرگز چنین فتوایی صادر نشد.
روز 10بهمن 58مجاهدین یک میتینگ بزرگ در اعتراض به چماقداری تو دانشگاه تهران برگزار کردند.
قتلعام ـ سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه تهران
اسفند 58انتخابات مجلس بود. با وجود حمایت گسترده مردم از مجاهدین نذاشتن حتی یه مجاهد به مجلس بره. روزهای اول، موقع اعلام نتایج انتخابات تو اخبار سراسری اسم مسعود رجوی بالای لیست کاندیداهای تهران بود بعد از اون هم بقیه کاندیداهای مجاهدین اما بعد از سه روز یه دفعه مجاهدین رفتن آخر لیست و بعد حذف شدن.
ادامه دارد...
10روز قبل از پیروزی انقلاب، خمینی تو بهشت زهرا گفت: دلخوش نباشید که فقط مسکن و آب و برق را مجانی میکنیم... ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را مرفه میکنیم زندگی معنوی شما هم مرفه میکنیم...
بعد هم با اشاره به چند شهید 17شهریور گفت ممکلت ما را خراب کرد و قبرستانهای ما را آباد...
میگفت روحانیت کاری به سیاست نداره، رئیسجمهور نباید آخوند بشه، میگفت مجلس مؤسسان، حکومت مردم و... اما چشمتون روز بعد نبینه همین که سوار قدرت شد یعنی روز 17اسفند گفت «جمهوری اسلامی نه یه کلمه کم نه یه کلمه نه زیاد»، یه مشت چماقدار و چاقوکش هم به اسم مردم حزبالله تو خیابونها راه انداخت تا هر صدای مخالفی رو به نام اسلام خفه کنه.
قتلعام ـ سخنرانی خمینی ده روز قبل از پیروزی انقلاب
هنوز چند هفته از انقلاب نگذشته بود که با شعار «یا روسری یا توسری» صحبت از حجاب اجباری شد؛ مجاهدین رسماً اطلاعیه دادن و با طرح حجاب اجباری مخالفت کردن. دخترای مجاهد هم با وجودیکه خودشون حجاب داشتن علیه حجاب اجباری تظاهرات کردن و بلوا شد.
قتلعام 67 ـ تظاهرات زنان در مخالفت با حجاب اجباری
البته خمینی بهخاطر ماهیت ارتجاعیش، هیچ زمان حقی برای زنان قائل نبود. شاید شنیده باشید اولین اعتراض خمینی هم به شاه بهخاطر مخالفتش با حق رأی زنان بود که شاه سال 1341مطرح کرده کرده بود...
قتلعام 67 ـ نامه خمینی به شاه در سال 1341و درخواست حذف حق رأی زنان
وعدههای خمینی قبل از روی کار آمدن
ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه بشد، زندگی معنوی شما را هم میخواهیم مرفه باشد. شما به معنویجات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها. دلخوش به این مقدار نباشید که فقط مسکن میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم. دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدیم. شما را به مقام انسانیت میرسانیم. اینها شما را منحط کردند. اینقدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است. ما هم دنیا را می آباد میکنیم و هم آخرت را. یکی از اموری که باید بشد همین معناست که خواهد شد. این داراییها از غنائم ملت است و مال ملت است و مستضعفین.
ادامه دارد...
درست یک سال از روشن شدن مشعل دادخواهی قتلعام شدگان گذشت. پارسال این موقع وقتی تو فضای مجازی صحبت از قتلعام 67 میکردی بعضیها خبر نداشتن، بعضیها میترسیدن جواب بدن، بعضیها هم درست و غلط یه چیزهایی شنیده بودن.
البته قدیمیها میدونستن چی گذشت اما اغلب بچههای دهه هفتاد و هشتاد خبر نداشتن تو دهه شصت چه بلایی سر مردم آوردن، نمیدونستن هزاران دانشآموز و استاد و دانشجو و کارگر ایرانی چطور تو زندونها مثل شمع سوختن، آتیش گرفتن و بعد از هفت سال در اوج ناباوری حلقآویز شدن...
چند روز بعد از فعال شدن جنبش دادخواهی یعنی روز 19مرداد با انتشار فایل صوتی دیدار آقای منتظری با هیأت مرگ تو سال 67 خیلی چیزها روشن شد. وقتی از احمد منتظری پرسیدن چی شد که بعد از 28سال این سند رو رو کردی گفت دیدم بحث خیلی داغ شده و زمان انتشارش فرا رسیده رو کردم.
الان درست یه سال از اون روز میگذره. جنبش دادخواهی به اوج رسیده و ماجرای اعدامها و جنایتهای دهه شصت کاملاً عام و اجتماعی شده. به همین مناسب، در آستانه سالگرد قتلعام زندانیان نگاهی میکنیم به حوادثی که به قتلعام 30هزار زندانی سیاسی منجر شد. در این سلسله به موضوعاتی مثل وعدههای خمینی، داغ و چماق، راز 30خرداد، دوران بازجویی و محکومیت، بازجویی زنان مجاهد و قتلعام سفید، شکست تز لاجوردی و تأسیس وزارت اطلاعات، مقدمات قتلعام، اسرار کشتار بیماران و دختران و دانش آموزان، راز ناگفته خواهران مجاهد، بررسی فایل صوتی و صدها گواه و سند منتشر نشده مربوط به شهیدان جنبش دادخواهی در تهران و شهرستانها... میپردازیم.
ادامه دارد...
روز 22مرداد سال 1358 پاسداران و مزدوران خمینی، اقدام بهیورش وحشیانه علیه ساختمان ستاد مرکزی جنبش ملی مجاهدین واقع در خیابان مصدق تهران که بهنام بنیاد علوی معروف بود، کردند. اما هوشیاری مجاهدین و هواداران آنان مانع از آن شد که توطئهرژیم بهطور کامل جامهعمل بپوشد. زیرا هواداران مجاهدین بهسرعت دست بهکار شده و با تشکیل دیوارهای انسانی و دستهای بههمزنجیرشده خود، از ساختمان بنیاد علوی حفاظت کردند.
هواداران مجاهدین درحالیکه زیر مشت و لگد مزدوران قرار داشتند، اجازه نفوذ چماقداران خمینی بهداخل ستاد مجاهدین را ندادند.
پدرطالقانی و مهندسبازرگان ازجمله شخصیتهایی بودند که اعمال وحشیانهچماقداران در حمله بهجنبش ملی مجاهدین را محکوم کردند.
سرانجام بعد از چند شبانهروز مقاومت، خمینی مجبور شد چهره پلید خود را که پشت عبارت ”حملهمردم بهمجاهدین” پنهان میکرد، نمایان کرده و دادستانی او رسماً حکم تخلیه ساختمان بنیاد علوی را برای مجاهدین صادر کرد. بدینسان مجاهدین، رسوایی دیگری برای خمینی، در ششمین ماه حکومتش، رقم زدند. زیرا بر همگان معلوم گردید که خمینی حتی تحمل یک دفتر کار را هم برای نیرویی که از خون پیشتازانش سیلاب سرنگونی حکومت شاه برخاسته، ندارد.
براساس برخی اسناد تاریخی، آریوبرزن سردار بزرگ ایرانی روز 12 اوت سال 330 پیش از میلاد بهنبرد علیه نیروهای مهاجم اسکندر مقدونی برخاست.
آریوبرزن از فرماندهان داریوش سوم، پادشاه هخامنشی بود که با 25هزار نیرو در برابر هجوم اسکندر بهپارس، بهمقاومت برخاست. اما اطلاعات وی از طریق یک چوپان به اسکندر داده شد و آنان از پشت بهسپاهیان ایران حمله کردند. اما آریوبرزن دلیرانه همراه با 40 سوار و 5هزار پیاده بهقلب صفوف اسکندر زد و عده بسیاری را کشت و موفق شد از میان سپاه مقدونی بگذرد. اما وقتی میخواست بهکمک پایتخت در پارس بشتابد با قشون دیگری از اسکندر مواجه شد، که اینبار نیز حاضر بهتسلیم نشد و خود همراه با آخرین نفراتش شرافتمندانه بهخاک افتادند.