فصل چهارم: آشنايي با شوراي ملي مقاومت ـ قسمت سوم
تجربهٌ موفق دموكراسي و پلوراليسم
آزمون نوين اتحاد عمل سياسي
شوراي ملي مقاومت كه به دليل بافت و ساخت و هويت نيروهاي تشكيل دهندهاش و به دليل مشي مبارزاتي و راه و رسم سياسيش ادامه و تكامل تاريخي مبارزات مشروطيت و مصدق كبير است، ويژگيهاي منحصر به فردي دارد كه به آن شناخته ميشود. اولين ويژگي چشمگير شوراي ملي مقاومت كه آن را به مثابه يك ميراث ارزشمند تاريخي ممتاز ميكند پايداري و وفاداري آن به اصول بنيادين خود و در رأس آنها پايداري در امر سرنگوني تام و تمام رژيم ضدبشري خميني و مرزبندي قاطع و سازشناپذير با اين دشمن اصلي مردم و ميهن است. هم از اين روست كه سلامت و پاكيزگي صفوف اين آلترناتيو همواره حفظ شده است. دومين ويژگي، خصلت فراگيري شورا ست كه جداگانه به آن خواهيم پرداخت. ويژگي سوم اتحاد عمل سياسي در كادر تصميمگيري شورايي است. براي اولين بار تاريخ معاصر ايران صاحب يك تجربهٌ افتخارآميز از كار دستجمعي و آزمون دموكراسي و پلوراليسم در كادر يك ائتلاف موفق سياسي است. اين شورا يك تجربه نوين هدايت و تصميمگيري شورايي را عرضه ميكند كه تاريخ مبارزات ايران از فقدان آن رنج ميبرده است. چهارمين ويژگي شوراي ملي مقاومت به مثابه آلترناتيو رژيم خميني، داشتن برنامه، سياست و طرحهاي مشخص با ويژگيهاي دموكراتيك و ترقيخواهانه است. شورا پيشاپيش برنامه و طرحهاي خود را منتشر كرده و نقطه نظرهايش روشن، علني و اعلام شده است. نكتهٌ پنجم صحت و اعتبار تحليلها و نقطهنطرهاي اعلام شدهٌ شورا است. فيالمثل نقطهنظر شورا در مورد تضادهاي دروني رژيم و روند رشد آن، در مورد فرضيهٌ كاذب استحاله، در مورد جنگ و صلح در درگيري رژيم با عراق و فقدان ظرفيت صلحپذيري رژيم و در مورد اضداد مقاومت و... بالاخره به عنوان آخرين نكته بايستي از استواري شعارها و خطمشي و مواضع شوراي ملي مقاومت نام ببريم كه هر كدام طي اين 13 سال در صحنهٌ عمل نيز آزمايش شده و صحت خود را به اثبات رسانده است.
ديناميسم فراگيري در شورايملي مقاومت
شايد برجستهترين ويژگي ساختاري شوراي ملي مقاومت را بايستي در خصلت «فراگيري» آن جستجو كرد. اين ويژگي صرفاً ناشي از يك قرارداد يا فرم نيست بلكه ريشه در محتوا و بنياد معماري شوراي ملي مقاومت دارد و به همين جهت شايان توجه و بررسي عميقتري است. با اين وجود به نظر ميرسد هنوز به اندازهٌ كافي معرفي و شناخته نشده است. در يك كلام ورود به شوراي ملي مقاومت و همكاري با اين شورا براي آزاديخواهان ايراني (دركادر نه شاه نه خميني) تا آنجا فراهم و هموار و راهگشاست كه به اين اعتبار ميتوان شورا را ميعادگاه هميشگي آزاديخواهان ناميد.
براي ورود به بحث از توضيحات مسئول شوراي ملي مقاومت كمك ميگيريم. در كنفرانس راديو ـ تلويزيوني مسئول شورا (ديماه 1371) سؤال زير مطرح شده است:
سؤال: شوراي ملي مقاومت ايران به عنوان يك ائتلاف سياسي و به عنوان يك جبههٌ نيروهاي آزاديخواه مردمي و انقلابي، براي جلب نيروها و چهرههاي جديد به شورا چه كاري صورت داده؟ ديگر اين كه گاه ميپرسند آيا به نظر شما شورا براي همهٌ نيروهاي آزاديخواه جا باز كرده و آنها وارد شورا شدهاند و آيا اصلاً نيروي آزاديخواهي مانده كه وارد شورا نشده باشد؟
جواب: مسئول شوراي ملي مقاومت در پاسخ به اين سؤال توضيحات مبسوطي داده است كه ما بخشهايي از آن را كه مستقيماً به اين مبحث مربوط ميشود آوردهايم:
«شورا امروز به مثابه يك پارلمان در تبعيد و يك مجلس قانونگذاري... عمل ميكند و نه به عنوان جبهه... چرا كه در جبههها معمولاً احزاب بر اساس تعادل قوا با هم ائتلاف سياسي ميكنند و توافقها و تقسيمبنديهايي بين خودشان انجام ميدهند... بنابراين عليالعموم شخصيتهاي منفرد چندان جايي ندارند و خلاصه اتحاد و ائتلاف دقيقاً تابع ميزان نيرو و يا قدرت نظامي جريانات مختلف است».
مسئول شوراي ملي مقاومت سپس ضمن اشاره به سابقهٌ اين بحث در سال 1360در هنگام شكلگيري و برگزاري اولين اجلاسيه شورا، از برخي نيروها و احزاب نام ميبرد كه در همان موقع خواستار تشكيل جبهه و رابطهٌ جبههيي بودند و حتي به صراحت در حضور ديگر اعضاي شورا به كرات يادآوري ميكردند كه فقط به خاطر حضور سازمان مجاهدين خق ايران وارد اين ائتلاف شدهاند. مسئول شورا سپس چنين توضيح ميدهد:
«اگر ما اين حرف (جبهه) را ميپذيرفتيم طبعاً طرف حساب اين جبهه كسي غير از مجاهدين (به عنوان يك سازمان گسترده با توانمندي سياسي و نظامي چشمگير) نميتوانست باشد. اما ما اين را درست تشخيص نداديم كه بر اساس «عدد» و «رقم» و «نيرو» وارد كنش و واكنش سياسي بشويم. زيرا از آغاز قصد چيزي گرفتن و چيزي دادن و بده و بستان سياسيكارانه نداشتيم. مسئوليت ما اين بوده و هست كه تا جايي كه در توان داريم خرابكاريهاي خميني را اصلاح كنيم و با رنج و رزم همين نسل جبران كنيم. بنابراين ايدهٌ جبهه را كه در منطق سياسي صرف ناحق هم نبود و دستاندكاران امور سياسي به خوبي ميدانند كه رسم رايج دنياي سياست است نپذيرفتيم. به عكس، آن روز ما دنبال اين رفتيم كه: سازمان مجاهدين يك رأي، يك شخصيت منفرد و مستقل هم يك رأي. فقط كافيست كه در مصوبات مخالف نباشيم، يعني چيزي كه تصويب ميشود مورد مخالفت سازمانهاي عضو شورا نباشد...»
بدين ترتيب مكانيسم «رأي متساوي» و يا «هر عضو يك رأي» كه توسط مسئول و اعضاي شورا در ذات آن تعبيه شده و در اساسنامه شورا قيد شده مهمترين پايهٌ آن چيزيست كه از آن به نام خصلت «فراگيري» شورا ياد كرديم. اين قانون در تركيب با عنصر ديگري كه «عمر 6 ماهه (موقت)» شورا و دولت موقت باشد راه حل نويني را ارائه كرده كه «ديناميسم فراگيري» شوراي ملي مقاومت از آن سرچشمه ميگيرد. «6ماه و 1رأي» رمز بسياري از راهگشاييهايي است كه شوراي ملي مقاومت از آن برخوردار است. و شايد اين همان اتمامحجت تاريخي براي تمامي مشتاقان آزادي ايرانزمين باشد. كليدي كه تمامي درها را به روي آزاديخواهان ايراني با هر نوع گرايش فكري،اجتماعي و سياسي براي همكاري با اين آلترناتيو گشوده است.
شورا دربرگيرندهٌ تمامي نيروهاي مردمي
مسئول شوراي ملي مقاومت در ادامهٌ پاسخ خود به سؤال مطرح شده ميگويد:
«شما شورا را محل تجمع نيروهاي آزاديخواه، مردمي و انقلابي خوانديد... بايد خاطرنشان كنم كه شرط عضويت و گردهمايي در شورا «انقلابي» بودن به معني دقيق و فني كلمه نبوده و نيست. بگذاريد به اختصار بگويم كه لازمهٌ عضويت در شورا، نفي شاه و خميني و پايبندي به اصول استقلال و آزادي و التزام به مصوبات شورا بوده و هست. اين نه فقط انقلابيون بلكه نمايندگان عموم اقشار و طبقات مردم ايران را كه خواهان آزادي و استقلال و بري از ديكتاتوري و وابستگي هستند شامل ميشود. پس شورا بر خلاف يك سازمان يا حزب و جبههٌ انقلابي، خصلت فراگير دارد و براي همهٌ اقشار و نيروهاي مردم جا باز كرده و بايد هم ميكرد».
شك غيرعلمي
مسئول شورا: در مورد سؤال بعدي شما... اگر منظورتان از «نيروي آزاديخواهي» كه وارد شورا نشده، بهطور عام شخصيتهاي منفرد و مستقل در داخل يا خارج ايران است، اصولاً تصميم اخير شورا (گسترش و افزايش اعضا) مبتني بر افزايش شمار اين عناصر در شوراست و... اين راه براي همهٌ شخصيتهاي ذيصلاح و متقاضي باز بوده و هست و خواهد بود. يعني كسانيكه در عمل التزام به آزادي و استقلال را بپذيرند و سابقهشان هم گواه اين امر باشد...
اما اگر منظورتان از «نيروهاي آزاديخواه» جريانهاي سياسي است فكر ميكنم اين سؤال را نه از ما (شورا) بلكه بايد از خود آن نيروها يا جريانهاي مفروض به عمل آورد. يعني ميخواهم بگويم كه مخاطب اين سؤال، شوراي ملي مقاومت ايران كه طي 12 ـ 10 سال همهٌ كارهايش را در زمينه اتحاد نيروها انجام داده نيست... اين شورا از روز اول هم دست وحدت و اتحاد دراز كرده... و هيچگاه تضادها و اختلافات عقيدتي و التزامات سنگين يا «عدد» و «رقم» نيرو يا امكانات و تواناييهاي ديگر جهت عضويت در شورا قايل نشده است. بنابراين بهتر است اگر يك حزب و تشكل و جريان آزاديخواهي با اسم و رسم مشخص سراغ داريد، علت وارد نشدن به شورا را از خود آنها بپرسيد... آنچه من ميتوانم بگويم اين است كه همهٌ جريانها و احزاب و سازمانها شناخته شده و آزمايش خود را در اين 15 سال حاكميت رژيم خميني پس دادهاند و در تجربه هيچ چيز مبهمي وجود ندارد...».
به راستي همچنانكه مسئول شورا اشاره ميكند؛ پس از عبور از پروسهٌ 15 سالهٌ (حاكميت خميني) و روشن شدن همهٌ صفبنديها و آزمايشها، شايد طرح اين سؤال كه «آيا نيروي آزاديخواهي وجود دارد كه هنوز به شورا نيامده باشد»! ناشي از يك وسواس يا شك غيرعلمي باشد به خصوص كه شوراي ملي مقاومت طي 13 سال گذشته همواره پيام دهنده و دعوت كننده بوده و مسئول شورا نيز در مصاحبهها و پيامهاي متعددش به هرگونه سؤال يا ابهام احتمالي و مقدّر نيز كه ممكن است مانع از فهم شوراي ملي مقاومت شده باشد پاسخ داده است. ضمناً حيطهٌ همكاري با شورا نيز همواره گشوده بوده تا هر نيروي داوطلب به هر ميزان كه خودش تمايل داشته باشد با شورا همكاري يا همسويي كند. بهعنوان مثال؛ پيام زير كه در سال 1363 توسط مسئول شوراي ملي مقاومت خطاب به تمامي نيروها و شخصيتهاي آزاديخواه ارسال شده بهاندازهٌ كافي گويا بهنطر ميرسد:
«... از آنجا كه شوراي ملي مقاومت خواستار ممانعت از انفعال و به هدر رفتن استعدادات و نيروهاي مختلف ملت ايران و خواستار فعال شدن و مشاركت نمودن عموم اشخاص و نيروهاي آزاديخواه و مستقل است، يكبار ديگر يادآوري ميكنم كه همهٌ آزاديخواهان و استقلالطلبان ايران ميتوانند به هر درجه و ميزاني كه مايل باشند با اين شورا همكاري نموده و يا لااقل با آن در مسير سرنگوني رژيم خميني كه دشمن آزادي و استقلال ايران است هم قدم و هم جهت شوند».
دربارهٌ 6 ماه و 1 رأي
بار ديگر بدون هيچ مبالغهيي بايد گفت كه راهحل «6 ماه و 1 رأي» كه بهاي آن با رزم و رنج بيدريغ پرداخته شده گستردهترين و فراگيرترين چارچوب را براي گردآمدن تمامي مشتاقان آزادي حول شوراي ملي مقاومت فراهم كرده است. در يك كلام اگر درد درد «آزادي» و اگر درمان كنار زدن رژيم خميني يعني «دشمن آزادي» است، با اين كليد تمامي درها را ميتوان گشود و هرگونه ترديدي را بايد كنار زد. براي توضيحات بيشتر به مصاحبهٌ آقاي مسعود رجوي، مسئول شوراي ملي مقاومت در بهار سال 1361 مراجعه ميكنيم:
آقاي رجوي معتقد است كه «6ماه و 1 رأي» به مسايل زير پاسخ داده است:
1 ـ پاسخ به مسائل مبرم و موضعي:
ـ ما را اساساً از ورود در مباحث «من چند رأي؟» و «تو چند رأي؟ و همهٌ عواقب زيانبار احتمالي آن بر عليه جنبش و آلترناتيو بينياز ميكند.
ـ وحدت دروني شورا را استحكام ميبخشد.
ـ راه و حق متساوي را براي آنهايي كه شرايط ورود به شورا را دارند ولي هنوز نيامدهاند به غايت باز ميگذارد.
ـ مهمتر از همه از هرگونه تحميل شورا (و اعضاي آن) و دولت موقت به مردم ايران مانع شده و از ايجاد كمترين مانع در برابر انتخابات آزادانهٌ مردم و شائبهٌ هرگونه «جاخوش كردن» بعدي دولت موقت و شورا ، احتراز ميكند.
2 ـ پاسخ به مسائل فني
الف ـ به اين سؤال كه آيا اتحاد اعضاي شورا تاكتيكي است يا استراتژيكي پاسخ نهايي داده است. اگر چه پاسخ دقيق سؤال را بايستي در ماهيت ايدئولوژيكي و طبقاتي هر عضو شورا و نحوهٌ تلقي او از اصول و برنامههاي مشخص شورا جستجو كرد... اما اكنون مسألهٌ 6 ماه و 1 رأي پاسخ عمومي را ميدهد: «شرط همكاري در شورا... مقيد بودن به يك ائتلاف و اتحاد استراتژيكي نيست و بدون اينكه بخواهيم انتظارات ذهني ايجاد كنيم، در كادر برنامه و مصوبات شورا به آزمايش 6 ماهه (بعد از سرنگوني خميني ) قناعت كردهايم. آزمايشي كه بهطور توأم هم دست ملت ايران و هم دست تك تك اعضاي شورا را در انتخاب نهايي خود در شرايطي كاملاً دموكراتيك باز ميگذارد.
ب ـ دومين مشكلي كه حل ميشود مشكل كم و كيف هر يك از اعضاي كنوني يا آيندهٌ شوراست. يعني مسألهيي كه تا كنون به صورتهاي مختلف از صحبتها و نوشتههاي رسمي گرفته تا حرفهاي درگوشي عنوان شده و از خود من نيز تا كنون صدها بار بهطور شفاهي و كتبي پرسيدهاند كه فيالمثل فلان سازمان يا نيروي عضو شورا «چند نفر» است؟ يا «چه كاري از آن برميآيد»؟ و غيره... ما با پذيرش يك رأي مساوي براي همهٌ سازمانها و گروههاي عضو شورا اين مشكل را نيز از اساس از موضوعيت انداختيم. يعني وقتي پذيرفتيم كه چه سازمان مجاهدين خلق و چه حزب ... و چه ساير نيروها و چه حتي يك شخصيت تنها، همگي داراي يك رأي هستند و وقتي پذيرفتيم كه تصميمات شورا به شرط عدم مخالفت سازمانهاي عضو (چه مجاهدين و چه يك تشكل 20 ـ 10 نفره) اتخاذ ميشود، فكر ميكنم ديگر مطالبي از اين قبيل كه هر سازماني چند نفر است؟ و چه تعداد هوادار دارد و... موضوعيتي براي طرح و ايجاد مشكل و سوءتفاهم نخواهد داشت. نتيجه:
«شورا به شرط التزام نيروهاي مستقل (ناوابسته) به برنامه و مصوباتش بهطور عام به همهٌ گرايشات و تمايلات ملي، مردمي، ترقيخواهانه، انقلابي، اسلامي و غيراسلامي خوش آمد گفته و صرفنظر از عدد و رقم و تعداد و توانايي سياسي يا نظامي آنها، در حيطهٌ تصميمات شورا براي آنها حق رأي و نظردهي متساوي قائل شده است».
«بنابراين خواهش ميكنم از اين پس ديگر... سؤال نكنيد كه پس "فاصله كمي و كيفي مجاهدين با ديگران" چه شد؟! اگر فيالواقع چنين فاصلهيي در كار است به اعتقاد مجاهدين و بر اساس همان مسئوليتي كه از آغاز پذيرفتهاند، هرگز آن را به محاسبهٌ عددي و رقمي نكشانيد. ما در حال عميقترين انقلاب تاريخ اجتماعي و سياسي ايران هستيم. موضوع اين انقلاب انسان اجتماعي ايراني است كه به اميد و اعتمادش به شدت خيانت شده و تا اعماق دل جريحهدار و خستهاش كردهاند. اگر شما مبشر شفا و رحمت و رهايي براي اين خلقيد، اگر ميخواهيد فديهٌ راه "آزادي انتخاب" او بشويد، از محاسبات و حسابگريهاي رايج سياسي بالكل دست بشوييد
فصل چهارم آشنايي با شوراي ملي مقاومت ـ قسمت دوم
شوراي ملي مقاومت چگونه و چرا بنيانگذاري شد؟
۲سال و نيم پس از انقلاب ضدسلطنتي
خميني از فرداي بهقدرت رسيدن، حمله و هجوم (فعلاً غير رسمي) خودش را به نيروهاي مترقي و مردمي بهخصوص مجاهدين كه او بهدرستي بزرگترين تهديد حكومت ارتجاعي خود ميدانست، شروع كرد، اما كليه نيروهاي مردمي منجمله مجاهدين تا وقتي آزادي مطلقاً از بين نرفته بود هرگز خواستار درگيري قهرآميز با وي نبودند.بهعلاوه هيچ فرصتي را براي زندگي سياسي مسالمتآميز از دست نميدادند. شركت در انتخابات، يكي از همين فرصتهاي تاريخي بود كه به هيچ قيمت نميبايستي از دست داده ميشد. در عين حال بهنظر ميرسيد كه اين آخرين آزمايش دموكراسي در حاكميت ارتجاع باشد. قرار بود انتخابات رياستجمهوري در بهمن ماه 1358 انجام گيرد. روز 15 ديماه 1358 سازمان مجاهدين يك كنفرانس مطبوعاتي تشكيل داد و آقاي مسعود رجوي را بهعنوان كانديداي رياستجمهوري اعلام كرد. آقاي رجوي يك برنامهٌ 12 مادهيي اعلام كرد و مجاهدين طي فراخواني از كليه نيروهاي مترقي و مردمي خواستند كه در اين مبارزهٌ سياسي با تمام قوا شركت كنند. بسياري از نيروهايي كه تا اين تاريخ قصد شركت در انتخابات را نداشتند اينك وارد صحنه شدند.بدين ترتيب آقاي مسعود رجوي علاوه بر حمايت مجاهدين، مسلمانان مترقي و كساني كه در هر شر ايطي به وي رأي ميدادند، آراي يك طيف گسترده از اقليتهاي قومي و مذهبي،مردم كردستان،نيروهاي لائيك و ماركسيتهاي انقلابي را نيز در اختيار داشت. با نزديك شدن تاريخ انتخابات، بر ميزان حمايتها افزوده ميشد و از سوي ارتجاع نيز فشار و تهاجم باندهاي سياه چماقدار بر روي مراكز و تجمعات مجاهدين و نيروهاي مترقي هرچه بيشتر شدت ميگرفت. قبل از شروع مبارزات انتخاباتي، خميني رسماً اعلام كرده بود كه در انتخابات دخالت نخواهد كرد و هر كس ميتواند بخت خود را در رابطه با رأي و انتخاب مردم آزمايش كند. اما اكنون حضور فعال آقاي مسعود رجوي كانديداي نيروهاي مترقي و مردمي در صحنه، همراه با ميليونها رأي قطعي،تعادل قوا را كاملاً به خطر انداخته بود. خميني تمامي ملاحظات را كنار گذاشت و عليرغم قول و قرارهاي قبليش وارد صحنه شد و كانديداي نيروهاي مترقي را از شركت در انتخابات ممنوع ساخت.وي گفت كسي كه به قانون اساسي رأي نداده نميتواند كانديداي رياستجمهوري شود. مشمول اين حكم كسي جز آقاي مسعود رجوي نبود. يك ماه بعد در اسفند 1358 نوبت به اولين دورهٌ انتخابات مجلس رسيد. سازمان مجاهدين و ديگر نيروهاي مترقي اينبار نيز فعالانه شركت كردند. به ابتكار مجاهدين و بهمنظور هرچه گستردهتر كردن اين مبارزهٌ سياسي،ائتلافي از نيروهاي مردمي و مترقي تشكيل شد و بهنام «شوراي معرفي كانديداهاي انقلابي و ترقيخواه» فعاليت خود را آغاز كرد. اين شورا كانديداهاي خود در تمامي نقاط كشور را معرفي نمود. مجاهدين و همپيمانانشان از محبوبيت و آراي كافي براي شركت در زندگي دموكراتيك پارلماني برخوردار بودند.تقلبات انتخاباتي گسترده بود اما با اين وجود شمار قابلتوجهي از كانديداهاي «شورا»، مطابق اعلام وزارت كشور حائز صدها هزار رأي براي ورود به مجلس شورا شدند. اما مرتجعان انحصارطلب بهمنطور ممانعت از ورود اين كانديداها به مجلس، انتخابات را دو مرحلهيي كردند. در اين ميان يكي از كانديداها كه توانست از هر دو مرحلهٌ انتخابات و تمامي تقلبات و راهبندانهاي خميني عبور كرده و آماده ورود به مجلس شود با ممانعت رسمي روبرو گرديد. در يك كلام خميني نگذاشت حتي پاي يك نفر به مجلس برسد.نام «مجلس شوراي ملي» را هم كه اينك فقط نمايندگان ارتجاع را دربرميگرفت به «شوراي اسلامي» تغيير داد. از همان موقع كه هنوز بيش از يك سال به پايان آخرين قطرهٌ بهار آزادي باقي مانده بود بهخاطر عدم مشروعيت آن مجلس و بهخاطر دفاع از حق و حقوق ضايع شدهٌ مردم ايران،ميبايستي براي مجلس خميني يك جايگزين كه شايستهٌ نام ملي و دموكراتيك باشد جستجو ميشد. ايدهٌ شوراي ملي مقاومت از همانجا شكل گرفت. اكنون در پايان سرفصل انتخابات اگرچه هيچ نمايندهيي از مجاهدين و نيروهاي مترقي به مجلس راه نيافت و اگر چه كانديداي رياستجمهوري نيز با ميليونها رأي حذف گرديد اما مردم ايران از يك اتمام حجت تاريخي و از يك تجربهٌ بزرگ و بهغايت روشنگرانه نسبت به ماهيت رژيم ارتجاعي خميني عبور كردند. اگرچه رأيهاي آنان در صندوقهاي ارتجاع پنهان و ظاهراً پايمال شد اما بهواقع بايد گفت كه حتي يك رأي هم به هدر نرفت و تماماً ذخيره شد تا در سرفصل بعدي نقش شايسته خود را ايفا كند. سرفصل بعدي اما زياد بهطول نينجاميد. پس از اتمام انتخابات، شرايط سياسي براي نيروهاي مردمي و مترقي روز به روز سختتر و تنگتر شد و بقاياي آزادي محدود و محدودتر گشت بهطوريكه يكسال بعد (بهار 1360) اوضاع لرزان آزادي كاملاً ورق خورد. نقطهٌ پايان اين دوره،30 خرداد 1360 بود. وقتي در اين روز خميني تظاهرات 500 هزار نفره ٌمجاهدين و مردم تهران را به خاك و خون كشيد دفتر اين ايام كاملاً بسته شد. حوادث اين دوران از حذف كانديداهاي محبوب و مشروع نيروهاي ترقيخواه تا انواع بگير و ببندها و توطئههاي بعدي از جهاتي يادآور سالهاي 1330 تا 1332 و رودررويي ايادي ارتجاع و ديكتاتوري با نهضت ملي ايران به رهبري دكتر مصدق و حكومت ملي او بود. در آن زمان هم آخوندهاي مرتجعي كه اسلاف همين خميني بودند دست در دست دربار شاه و ايادي بيگانه راه را بر پيشواي نهضت ملي ميبستند و از تحقق خواستهاي دموكراتيك و ميهنپرستانهٌ مردم ايران جلوگيري ميكردند. برميگرديم به حوادث دوران خودمان. در سيام تيرماه 1360 همزمان با بيست و نهمين سالگرد قيام ملي 30 تير 1331 و بازگرداندن قدرت به حكومت ملي دكتر محمد مصدق توسط مردم ايران، آقاي مسعود رجوي، شوراي ملي مقاومت ايران را بهمثابه تجسمي از قدرت و ارادهٌ تمامي نيروهاي ملي،ترقيخواه و مردمي تأسيس كرد تا ضمناً جايگزيني براي همان مجلس شوراي ملي كه خميني مانع شكلگيري آن شده بود، باشد. اما اين بار كه يكماه از 30 خرداد 1360 و آغاز مقاومت مسلحانه عليه رژيم نامشروع خميني ميگذشت،اين مجلس، هدفي جز سرنگونكردن رژيم ضدمردمي خميني نميتوانست داشته باشد.اكنون كه سرنگون كردن ديكتاتوري ارتجاعي در دستور كار قرار گرفته بود ميبايستي بهسرعت جانشين و آلترناتيو رژيم نيز بهوجود ميآمد و به مردم ايران و افكار عمومي بينالمللي معرفي ميگرديد. بدين ترتيب شوراي ملي مقاومت همزمان در دو نقش ظاهر ميشود: يكي پارلمان ملي و ديگري جانشين و آلترناتيو رژيم.سرعت عمل بسيار ضروري بود و معرفي جانشين در تعادل قواي بين مقاومت و دشمن تأثير بهسزايي ميگذاشت. بههمين جهت آقاي مسعود رجوي در همان بحبوحهٌ درگيريهاي عظيم مسلحانه در تهران، تأسيس شورا را جهت آگاهي عمومي اعلام كرد و اطلاعيهٌ آن نيز توسط خبرگزاريها به خارج مخابره گرديد. آقاي رجوي طي فراخواني از تمامي نيروها و شخصيتهاي مترقي و ضدارتجاعي دعوت كرد كه به شوراي ملي مقاومت بپيوندند. وي همچنين از بنيصدر رئيسجمهور معزول رژيم، كه خميني در جريان يكپايه كردن رژيم ارتجاعيش او را نيز پس زده و قصد دستگيريش را داشت دعوت كرد كه در جبههٌ مقاومت، رئيسجمهور همين شورا ي ملي مقاومت باشد و مجاهدين حفاظت وي را نيز بهعهده بگيرند (بگذريم كه بعداً شرف مقاومت را نيز فداي اعتياد به خميني و خمينيگرايي خود كرد و بههمين جهت در سال1363 از شورا اخراج گرديد).
پيشبرد امر آلترناتيو در تهران و در زير تيغ دشمن امكان نداشت. تصميم بر اين شد كه مسئول شورا به اروپا عزيمت كرده، جبههٌ نبرد سياسي عليه دشمن را در آنجا بگشايد و شوراي ملي مقاومت را گسترش دهد. يك هفته پس از اعلام تأسيس شورا (7مرداد1360) مسئول شوراي ملي مقاومت از قلب پايگاه يكم شكاري دشمن در مهرآباد تهران به پاريس پرواز كرد. انتشار خبر اين پرواز جسورانه، هم مردم ايران و هم افكار عمومي جهان را از موجوديت يك آلترناتيو براي رژيم باخبر كرد.
سرفصل 30 خرداد نقطهٌ آغاز است
رودررويي مقاومت با خميني از روز نخست، بر سر «آزادي» بود وبراي دفاع از دستاوردها و شكوفا كردن خواستهاي دموكراتيك مردم ايران در جريان انقلاب ضدسلطنتي. خميني كه رهبري آن انقلاب را ربوده بود بهعلت ماهيت بهغايت عقبافتاده و ارتجاعي و خوي انحصارطلب و ددمنش خود نه ميخواست و نه ميتوانست پاسخگوي شعارها و خواستهاي مردم در آن انقلاب باشد. براي خميني، نيروي خروشان آزاد شده از يوغ نيمقرن ديكتاتوري شاهنشاهي، كابوسي بود كه ذوب شدن حاكميت قرون وسطايي خود را در آن ميديد. پاسخ خميني به سؤال «بود و نبود» حاكميت ارتجاعيش چيزي جز محكم كردن پاي ولايت فقيه و سركوب ديگر نيروها نبود.او براي سرپوش گذاشتن بر اين سركوب و لاپوشاني ناتوانيهاي خود، جنگ ضدميهني با عراق را زمينهسازي كرده و دامن زد. ضمن اينكه تمايلات كشورگشايانه و كينهٌفرديش (با عراق) را نيز بدين ترتيب ارضا ميكرد. خميني بهكمك اين دو اهرم (سركوب و جنگ) كه حرث و نسل مردم ايران را در آن سوزاند، توانست حكومت خود را سرپا نگهدارد.
تيغ سركوب او كه تمامي نيروهاي مترقي و هر نداي مخالفي را در بر ميگرفت، بيشتر از همه بهسوي مجاهدين مسلمان با پايگاه عظيم مردميشان نشانه رفته بود. از فرداي بهقدرت رسيدنش حمله به دفاتر و ستادها و گردهماييهاي مجاهدين و ديگر گروههاي سياسي و چماقداري و گرفتن و بستن و شكنجه و اعدام را شروع كرد. تا قبل از 30خرداد1360 كه مجاهدين با سياست اصولي و هوشيارانهٌ خود كه هدف آن آگاهكردن تودههاي مردم نسبت به ماهيت ارتجاعي و ضدمردمي رژيم خميني بود با بردباري و با پرداخت بهاي سنگين حتي يك گلوله نيز بهسوي رژيم شليك ننموده بودند خميني بيش از پنجاه تن را فقط از مجاهدين كشته و چند هزار تن را زنداني كرده بود.درانتخابات رياست جمهوري همچنانكه قبلاً گفتيم با صدور يك فتوا از شركت آقاي مسعود رجوي كانديداي نيروهاي مترقي كه ميليونها رأي مردم از او حمايت ميكرد ممانعت نموده ودر انتخابات مجلس نيز اجازه نداد حتي يك نفر از اين نيروها به آن راه يابد. بهجاي مجلس مؤسسان، مجلس خبرگان آخوندي را علم كرد و بهجاي قانون اساسي، قانون ولايت فقيه را حاكم نمود.
بدين ترتيب مجاهدين و عناصر مترقي را كه قصد نداشتند از راه مسالمت و مبارزه سياسي عدول كنند در مقابل يك انتخاب قرار داد. او از آغاز از ميخواست كه بر ضد آزادي و بر ضد منافع مردم با ديكتاتوري مذهبي و قرونوسطايي او سازش كرده به خواستهاي ارتجاعيش تن دهند و يا در غير اينصورت انتظار روزهاي سخت را بكشند. در آستانهٌ 30خرداد1360، خميني عرصه را از هر نظر تنگتر كرد. براي خيز برداشتن در مصاف نهايي، ابتدا رژيم خود را يكپايه كرد و با شعار «مرگ بر ضد ولايت فقيه» هر كس را كه تسليم بلاقيد و شرط او نشده بود كنار زد و يا سرجاي خود نشاند. وي حتي عناصري را كه به همراه خود از پاريس آورده و يك چندي نيز شريك حكومتش كرده بود تصفيه كرد و رئيسجمهورش (بنيصدر) را نيز عزل نمود. در خردادماه1360 شمارش معكوس براي يك رويارويي مهيب شروع شده بود و اوبهخصوص زمينه را از هر نظر براي غافلگير كردن مجاهدين آماده ميكرد. از آنجا كه بهدليل برخورداري از مشروعيت انقلاب ضدسلطنتي كه بهنا حق ربوده بود و نيز بهدليل دجاليت در لباس مذهب هنوز در ميان تودههاي مردم توهماتي نسبت به او وجود داشت، مجاهدين آخرين اتمام حجت مسالمتجويانه و در عين حال بسيار معنيدار را با او بهعمل آورند.عصر روز 30خرداد در شرايطي كه خيابانهاي تهران در اشغال گلههاي پاسدار و چماقداران مسلح بود و خميني هر نوع اجتماع چندنفره را ممنوع اعلام كرده بود مجاهدين با دعوت مخفيانه،تظاهرات عظيم مسالمتآميزي را بهراه انداختند. وقتي اولين صفهاي جمعيت كه تعداد آن به 500هزار نفر ميرسيد وارد ميدان فردوسي شد خميني فهميد كه قافيه را باخته است. قرار بود تظاهركنندگان از آنجا به سمت مجلس ارتجاع رفته و خواهان يك مجلس ملي كه عموم مردم ايران را نمايندگي كند بشوند. سپاهپاسداران حكم صريح خميني مبني بر سركوب تظاهرات را از راديو منتشر كرد و بلافاصله آن را به اجرا درآورد. مردم به رگبار بسته شدند و دهها تن از تظاهركنندگان بيسلاح به شهادت رسيدند و هزاران تن نيز دستگير شدند. از فرداي آنروز رژيم خميني گروه گروه دختران و پسران كمسن و سال ميليشيا را بدون احراز هويت و در حاليكه با مشتهاي گره كرده فرياد آزادي سر ميدادند به جوخههاي تيرباران سپرد. از اينجا بود كه مبارزهٌ مسلحانه براي سرنگوني رژيمي كه اكنون بين او و خلق، دريايي از خون حايل ميشد، ضروري و اجتنابناپذير گرديد. يكماه بعد شوراي ملي مقاومت «آلترناتيو سياسي رژيم» بنيانگذاري شد و به جهانيان معرفي گرديد تا در ميدان آزمايش، صلاحيت و استواري خود را به اثبات برساند. مبارزهٌ مسلحانه نيز در امتداد رودي خروشان از خون رشيدترين فرزندان مردم ايران بهپيش رفت و سرانجام با تأسيس ارتش آزاديبخش ملي ايران در 30 خرداد 1366 و گذار از تجربهيي افتخارآميز بهعنوان ارتشي بالغ، زبده و پرصلابت براي سرنگوني رژيم خميني مژدگاني خلق قهرمان ايران گرديد
جمشید پیمان: عشق باتو چهره اش زیبا نمود
جمشید پیمان: عشق باتو چهره اش زیبا نمود
حضورت،عشق معنائی نداشت
بی تو،جانِ من تمنّائی نداشت
خاطرم اینک پر از آغوش توست
غیر از آغوشت،دلم جائی نداشت
عشق،با تو چهره اش زیبا نمود
بی تو هرگز رویِ زیبائی نداشت
چون تو را دیدم پُر از پاکی شدم
زین تماشا،دیده پروائی نداشت
هان مترسانیدم از داغ و درفش
عشقِ آسان یاب،آوائی نداشت
من،"تو"ام، یعنی:نباشم غیر از عشق
عشق از اوّل هم من و مائی نداشت
مريم رجوي كيست؟
نام خانوادگی: رجوی
نام: مریم
تاریخ تولد: ۱۳آذرماه۱۳۳۲
محل تولد: تهران، ایران
وضعیت تأهل: متأهل – مسعود رجوی در سال ۱۳۶۴
مسئولیت فعلی: پرزیدنت منتخب شورای ملی مقاومت ایران
تحصیلات: مهندسي متالوژی، دانشگاه صنعتی شریف
اطلاعات شخصی: یک دختر(اشرف)، یک پسر(مصطفی).
شخصیت شغلی سیاسی
- از مسئولان جنبش دانشجويي عليه رژيم شاه طي سالهاي 1352 تا 1357
ـ از مسئولان بخش اجتماعی سازمان مجاهدین خلق ایران(۱۳58تا 1360)
ـ کاندیدای مجلس(۱۳۵۹)
ـ همردیف مسئول اول مجاهدین(۱۳۶۴تا ۱۳۶8)
ـ مسئول اول مجاهدین(۱۳۶۸ تا ۱۳72)
ـ رئیس جمهور منتخب شورای ملی مقاومت ایران، پارلمان در تبعید(۱۳۷۲)
رهبری جنبش
در موقعیت جدید رئيس جمهور برگزیده مقاومت، یک چالش سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک فوق العاده در مقابل ملاهای حاکم است.
تحت هدایت وی، زنان، مواضع کلیدی در صفوف مقاومت اتخاذ كرده اند. زنان نیمی از اعضای شورای ملی مقاومت ایران را تشکیل می دهند. آنها مسئولیتهاي مختلفي را در امور سیاسی، روابط بین المللی، اجتماعی و فرهنگی در مقاومت ایفا می کنند.
مريم رجوي، سخنرانيهاي متعددي در مورد اسلام مدرن و دموکراتیک در مقابل تفسیر ارتجاعی و بنیادگرایانه از اسلام داشته است. از نظر وی مهمترین مرزبندی بین این دو دیدگاه کاملاً متضاد، مسأله زنان است.
«اسلام، زنان و برابری» و «زنان نيروي تغيير»، تألیفاتی هستند که از سخنرانیهای وی در کنفرانسها منتشر شده است.
كتاب زنان عليه بنيادگرايي
در اسفند 1391، مريم رجوي در جلسه روز جهاني زن، جديدترين كتاب خود با عنوان زنان عليه بنيادگرايي را كه به زبان فرانسه منتشر شده، معرفي كرد. اين كتاب حاصل تجارب زنان مقاومت ايران در نبرد عليه بنيادگرايي مذهبي است.
علیه بنیادگرایی
او در سال ۱۳۷۳ بر اساس دعوت احزاب نروژی به این کشور سفر کرد و طي يك سخنراني در شهرداري اسلو، نسبت به خطر اختاپوس استبداد مذهبی و بنیادگرایی اسلامی که قلبش در تهران می تپد، هشدار داد و گفت: «بنیادگرایی به نخستین تهدید صلح در منطقه و جهان تبدیل شده است» و «آخوندهای حاکم بر ایران با سوءاستفاده از باورهای مذهبیِ بیش از یکمیلیارد مسلمان، به توسعهطلبی و صدور بحران و تنش میپردازند».
و در سخنراني خود در روز اول تير 1375 در كنفرانس زنان، صداي سركوب شدگان در ارلزكورت لندن گفت:
«مسأله زنان و جنبش برابري، با مبارزه عليه ارتجاع و بنيادگرايي پيوند ميخورد، چرا كه زنان نه فقط پيشتاز جنبش برابري، بلكه همچنين نيروي اصلي توسعه، صلح و عدالت اجتماعياند...
به نظر من، بشريت تنها در صورتي از شر پديده شوم ارتجاع و بنيادگرايي خلاص ميشود كه زنان نقش پيشتاز خود را در اين كارزار جهاني به عهده بگيرند و با استفاده از تمامي اشكال مبارزه دموكراتيك، راه را بر هر گونه مماشات و سازش با آخوندهاي زنستيز و ضدبشر ببندند».
از سال ۲۰۰۳ به بعد تحولات منطقه (و مشخصاً اشغال عراق توسط آمریکا) زمینه را برای تشدید سیاستهای تعرضی ملایان و صدور بنیادگرایی و تروریسم فراهم کرد. آنها با یکپایه کردن حاکمیت و تشدید سرکوب علیه جامعه ایران، در این جهت گام برداشتند و برای کسب سلاح اتمی و سلطه بر عراق خیز برداشتند. این تحولات، شرايط منطقه یی و بین المللی جدیدی ایجاد کرد و وظايف سنگینی بر دوش مقاومت ایران و رئیس جمهور برگزیده آن قرار داد.
در این دوره، مریم رجوی فعالیتها و مبارزات فشرده یی برای مقابله با بنیادگرایان حاکم بر ایران و پیشبرد آرمان دموکراسی در ایران به انجام رساند.
در آبان ماه سال ۱۳۸۲ (اکتبر ۲۰۰۳)، وی برای یک رفراندام تحت نظر ملل متحد برای تغییر نظام ایران فراخوان داد. اما رژیم آخوندی آن را با کشتار بیشتر پاسخ داد و غرب متأسفانه آن را نادیده گرفت.
راه حل سوم
در دی ماه ۱۳۸۳(دسامبر ۲۰۰۴)، در يك سخنرانی در پارلمان اروپا، با ارائة «راه حل سوم» چشم انداز روشنی در قبال بحران ایران ـ که جهان از فرجام آن در تشویش بود، ایجاد کرد.
وی گفت: «در پاسخ به بحران ایران، معمولاً از دو گزینه صحبت می شود. یکی سازش با رژیم آخوندی با هدف مهار یا تغییر تدریجی، که این سیاست، در دو دهة گذشته، توسط کشورهای غربی دنبال شده است. گزینة دیگر، سرنگونی ملایان از طریق جنگ خارجی است مانند آنچه در عراق روی داد و هیچکس خواستار تکرار آن در ایران نیست.
اما من امروز آمده ام بگویم یک راه حل سوم وجود دارد: تغییر توسط مردم و مقاومت ایران.
اگر موانع خارجی برداشته شود، مردم و مقاومت ایران توانایی و آمادگی این تغییر را دارند و این تنها راه جلوگیری از جنگ خارجی است. امتیاز دادن به ملایان، آلترناتیو جنگ خارجی نیست و آنها را از اهداف شومشان منصرف نخواهد کرد».
رهبری زنان
مریم رجوی معتقد است که زنان نیروی تعیین کننده در مبارزه برای کسب دموکراسی در ایران محسوب می شوند. این اعتقاد از ذات این مبارزه برمی خیزد: فاشيسم مذهبي بر سرکوبگری که هسته اصلی آن زن ستیزی است، متکی است و نیرویی قادر به شکست آن است که به زن ستیزی آغشته نباشد. یعنی زنان. و مردانی که در عمل به برابری زن و و مرد معتقد باشند. [سخنراني به مناسبت روز جهاني زن، 8 مارس2005، پاريس]
مشارکت فعال زنان در رهبری و راه حل زنان، مردان را نیز به نیروی تغییر تبدیل می کند. تحت رهبری مریم رجوی زنان تقشهای مهمی در مقاومت کسب کرده اند. ۵۲درصد از اعضای پارلمان مقاومت را زنان تشکیل داده و بالاترین مسئولیتهای سیاسی، بین المللی و تشکیلاتی در ارگانهای مختلف مقاومت توسط زنان اداره می شود.
ایران فردا
در خرداد ۱۳۸۴ در اجتماع بیست هزار ایرانی در حومه پاریس، مریم رجوی اعلام کرد که مقاومت ایران، در ایران آزادشده از ستم ملایان از لغو مجازات اعدام دفاع خواهد کرد.
در فروردین ۱۳۸۵ خانم رجوی در سخنرانی در برابر گروههای لیبرال و سوسیالیست شورای اروپا دیدگاههای مقاومت ایران برای ایران فردا را در ده ماده اعلام نمود که به اختصار عبارتند از:
اعتقاد به رأی مردم به مثابه تنها ملاک سنجش، تأکید بر نظام کثرت گرا و احترام به کلیه آزادیهای فردی، لغو حکم اعدام، جدایی دین و دولت، برابری کامل زنان و مردان و مشارکت برابر زنان در رهبری سیاسی، نظام قضایی مدرن با تأکید بر اصل برائت و حق دفاع و دادخواهی، احترام به بازار آزاد، برقراری رابطه با همه کشورهای جهان و ایرانِ غیراتمی.
این مواضع همه برای برقراری یک دموكراسي حقیقی و پایدار در ایران است که مریم رجوی تمام زندگی خود را وقف آن کرده است. او می گوید: «این مقاومت جز انتخاب آزادانه مردم، چیزی نمیخواهد. هدف ما، بهدست گرفتن قدرت به هر قیمت، نیست. هدف ما، تضمین آزادی و دموکراسی، به هر قیمت است، حتی به بهای فدای موجودیتمان».
همبستگي جهاني براي حمايت از مقاومت
مریم رجوی امروز در میان ایرانیان، پیشتاز مبارزه برای تغییر دموکراتیک در ایران است. درسالهاي اخير، وي يك جنبش جهاني را كه در برگيرنده مهمترين شخصيتهاي سياسي و اجتماعي از مقامها و فرماندهان ارشد پيشين در آمريكا، تا پارلمانترها و شخصيتهاي سياسي از آمريكا و كانادا، تا اروپا و استرالياست، هدايت كرده است. اين جنبش جهاني به منظور حمايت از مقاومت ايران و بخش سازمانيافته آن در اشرف و ليبرتي و به رسميت شناختن اين مقاومت، موفقيتهاي بزرگي در دفاع از تغيير رژيم و برقراري آزادي و دمكراسي در ايران كسب كرده و اعتبار و مشروعيت جهاني به دست آورده است.
در گردهمايي بزرگ ايرانيان در تيرماه 1391 در پاريس، با حضور مريم رجوي، بيانيه هاي بيش از 4000 پارلمانتر از 40 كشور جهان در حمايت از مقاومت ايران، به ويژه ساكنان اشرف ارائة شد. پارلمانترها كه از جمله در برگيرنده اكثريت پارلمان اروپا و اكثريت مجمع پارلماني شوراي اروپا و اكثريت اعضاي 28مجلس قانونگذاري ديگر مي شدند، خواستار تامين حفاظت مجاهدان در اشرف و ليبرتي شده و جامعه جهاني را به برسميت شناختن شوراي ملي مقاومت ايران فراخواندند.
هدايت يك كارزار عظيم جهاني براي خروج نام مجاهدين از ليستهاي تروريستي در اروپا و آمريكا، و افشاي بند و بستهاي پنهاني براي مماشات با رژيم آخوندي، صحنه ديگري از مبارزات مريم رجوي است. حاصل اين مبارزات خروج نام مجاهدين از ليست تروريستي اتحاديه اروپا در سال 1388، در بروكسل رفع اتهام تروريستي در پرونده 17ژوئن توسط قاضي تحقيق ارشد فرانسه در اور مراسم و لغو برچسب تروريستي در آمريكا در مهرماه سال 1391بود.
قیام ۱۶آذر، جهش در انقلاب دموکراتیک مردم ایران - مسعود رجوی ـ ۱۶آذر ۱۳۸۸
این صدای رسای ملت ایران است که اکنون عالمگیر شده است: «مرگ بر اصل ولایت فقیه».
تصاویر منحوس خمینی و خامنه ای و احمدینژاد را به آتش کشیدند یا پاره و لگد مال کردند و به زباله دان ریختند و گفتند: «برادر رفتگر، محمودو بردار ببر».
آرم خرچنگ نشانی را که خمینی تحت نام اسلام به پرچم ایران تحمیل کرده بود، زدودند و در مورد پرچم ضرار (به سیاق مسجد ضرار) گفتند: «پرچم خرچنگ نمیخوایم، رهبر الدنگ نمیخوایم».
چکیده و کارنامه و فرجام رژیم ولایت فقیه از نظر مردم ایران به بهترین صورت در این شعار فراگیر خلاصه شد:
«تجاوز، جنایت، مرگ بر این ولایت»
این نقطه عطفی در تاریخچه شش ماهه قیام بود که از تعمیق انقلاب دموکراتیک و جهش بهجانب ارتش بزرگ آزادی مردم ایران خبر میدهد. همان راهی که مقاومت ایران و مجاهدان اشرف، بیش از ۲۸سال است آن را کوبیده و درنوردیدهاند. اکنون چشمانداز آن هم بسیار روشن است: «دیکتاتور بدونه، بهزودی سرنگونه».
دیگر شعبده جایی ندارد و سخن از انتخابات قلابی در چارچوب یک رژیم سراپا نامشروع در میان نیست. انتخابات در سلطنت مطلقه فقیه هیچگاه چیزی جز یک کاریکاتور و یک نمایش فیلتر شده از سوی شورای نگهبان ارتجاع بیشتر نبوده است. اکنون شعار اینست: «جنتی لعنتی، تو دشمن ملتی».
آری، مردم و دانشجویان انقلابی، در همه جا اصل نظام را نشانه رفتند.
رادیکالیسم و سرسختی همراه با ایستادگی اشرفنشان، خصلت ویژه قیام ۱۶آذر است.
من گزارشهای خلاصه شده قیام را از 33شهر خواندم. در همه جا همین ویژگی موج میزند: تهران، تبریز، مشهد، رشت، اصفهان، شیراز، بندرعباس، اهواز، کرمان، یزد، زاهدان، ارومیه، کرمانشاه، سنندج، همدان، اراک، قزوین، زنجان، سمنان، شاهرود، دزفول، مراغه، مریوان، سقز، شهرکرد، بروجرد، یاسوج، ایلام، بابل، کرج، رودهن، نجفآبادوخرمآباد.
رمز پیروزی قیام کیفی و عظیم ۱۶آذر، در همین سرسختی و استواری و ریشهداری درخت تناور قیام رهاییبخش بود. هرچند که از روزها و مناسبتهای اعلام شده رژیم مثل روز دجالانه قدس یا روز به اصطلاح استکبار ستیزی نبود، هرچند هیچ مجوز رسمی برای هیچ جریانی در کار نبود، و هرچند که قیام، این بار میباید براساس «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» صرفاً با اتکا به خود و بر روی پای خود حرکت میکرد، اما نتیجه بسا بیشتر و بالاتر بود. فراتر از همه آماده سازیها و ترفندها و تشبثات ولی فقیه ارتجاع و قوای سرکوبگرش.
شگفتا که ارتجاع حاکم بیپرده و بی تعارف، همه وسایل و تجهیزات ارتباطی را که میتوانست از کار انداخت، مدارس را تعطیل، دانشجویان را محبوس و خبرنگاران را هم چند روز از دفاترشان ممنوع الخروج و «گزارش ممنوع» کرد. مزدوران و سگهای زنجیری نظام را هم برای تاخت و تاز و تیغکشی به دانشگاهها فرستاد. اما دانشجویان مجاهد و مبارز غلبه کردند. آنها در همه جا خروشیدند که:
«بسیجی برو گمشو، امروز غذا نمیدن»
«بسیجی دروغگو، کارت دانشجوییت کو؟»
«چی شده چی شده، بسیجی وحشی شده».
«دانشجویان پیشتاز عزم جزم کرده بودند که نترسند و فاشیسم دینی را برجای خود متوقف و میخکوب کنند:
ما همه با هم هستیم، دانشجوی نترسیم»
«این دولت فاشیسـته، یک جا باید بایسته»
۱۶آذر بهراستی اعلام جنگ آشکار مردم ایران با دیکتاتوری عمامه پیچ شاخ شکسته بود و بر ارکان آن لرزه انداخت.
«ایران جنگه، خاموشی ننگه»
«دانشجو میرزمد، دیکتاتور میلرزد»
بار دیگر ثابت شد که طلسم هیولای ولایت به نحوی التیام ناپذیر درهم شکسته است. ثابت شد که قیام سر بازایستادن ندارد. ثابت شد که ترفندها و انواع فریب و دجالیت دیگر اثر ندارد. آنقدر که رفسنجانی هشدار داد که «جامعهای که سه چهار میلیون دانشجو دارد را نمیشود با فریب اداره کرد».
وحشیگری و خشونت با زنان دلیر و مقاوم برای خارج کردن آنان از میدان نبرد اثر معکوس داشته است. آنقدر که رفسنجانی «با اشاره به حضور چشمگیر زنان در دانشگاهها گفت: در تجمعها و تظاهرات نمیشود با خشونت با زنان برخوردکرد و ترس من این است که این تجمعها به جمع خانمها هم سرایت کند».
همچنین ثابت شد که دامنه و عمق پیدا کردن قیام، فراتر از آن است که گاز اشکآور و گاز فلفل و باتون و شلیک هوایی مؤثر باشد. بهعکس، حالا دیگر تعرّض و تهاجم، دانشجویان انقلابی و توده مردم را برمیانگیزد. در بسیاری نقاط مردم با بسیجیان و نیروهای سرکوبگر انتظامی و مزدوران اطلاعات و حراست درگیر میشوند و آنها را گوشمالی میدهند و خودروهای آنها را به آتش میکشند. مخصوصاً وقتی که دختران و خواهرانمان مورد اهانت و تعدّی قرار میگیرند، مردم بی محابا بجانب مزدوران هجوم میبرند. جوانان غیور سنگ و چوب برمیدارند و به مقابله با مزدوران میشتابند.
همچنانکه در پیام مریم شنیدیم بهراستی که «زنان و دختران شجاع بهصورت گسترده در قیام شرکت کردند و در بسیاری ازصحنهها پیشتاز و راهگشا بودند».
به هستهها و نیروهای انقلاب دموکراتیک تأکید میکنم که هیچگونه زبان درازی و دست درازی مزدوران و عوامل ارتجاع به نوامیس ملّت و مقاومت مردم ایران در هیچکجا، به لحاظ اخلاقی و فرهنگی و مبارزاتی و آرمانی قابل قبول و قابل تحمل نیست و با تمام قوا باید با آن مقابله کرد.
خوشا که همچون روزگار انقلاب ضدسلطنتی و انقلاب مشروطه و قیام تبریز، این بار هم در جریان انقلاب دموکراتیک، همیاری و روحیه همبستگی ملی پیوسته افزایش مییابد. انقلاب، درخودرفتگی و از خود بیگانگی را که مستقیماً ناشی از رخوت و تیرگی حاکمیت آخوندیست، میزداید. رشتهها و عواطف انسانی را مستحکم و بیدار میکند. قلبها و رابطههای اجتماعی را پاکیزه و با یکدیگر شفاف و مهربان میسازد. گذشت و تحمل را در روابط فیمابین، بالا میبرد و ما را همچون تن واحد در رنجها و شادیهایمان، سهیم و شریک یکدیگر میکند. «بنی آدم اعضای یک پیکرند».
معاون وزارت علوم آخوندها امروز ادعا کرد: «تجمعات سالهای گذشته دانشگاه تهران که در آستانهی ۱۶آذر برگزار میشد از خاک عراق (یعنی از اشرف) رهبری میشد. سپاه پاسداران و اطلاعات آخوندها هم در این ایام آنقدر هوا را پس دیده است که برخلاف تبلیغات همیشگی مبنی بر نیست و نابود شدن مجاهدین، هر روز سرنخ تازهای از ارتباط قیام دانشجویان و رهبران جنبش دانشجویی با مجاهدین عرضه میکند.
خبرگزاری پاسداران امروز از «ارسال پیامکهای دروغ سبز در آستانه ۱۶آذر از سیستمهای منافقین» خبر داد و افزود: «از سوی دیگر قابل توجه است در نقاط غربی کشور نیز که این سیستم ارسال پیامک پیش از این در اختیار پادگان اشرف بوده است بهتازگی در حال ارسال این پیامکها که در جهت خواستههای سران جریان موسوم به سبز است، عمل میکند».
یک کشف مضحک دیگر از سوی سپاه پاسداران و اطلاعات تازه تاسیس آن این است که «عناصر ضدانقلاب… با برنامهریزی خطرناکی برای روز ۱۶آذر امسال، نوعی ’آمپول سمی ’ را به کشور وارد کردهاند تا با کشتهسازی از میان گروه حامی مهندس موسوی یک سناریو جدید را آغاز کنند. این آمپولها طوری ساخته شده که بهمحض تزریق به بدن، آسیب جدی از فلج اندام گرفته تا حد مرگ به فرد هدف وارد کند».
کیهان ولی فقیه هم تحت عنوان «نقشه راه عملیاتی اعلام شده از سوی شبکه برانداز» نوشت: «در دستورالعملهای گروههای مسلح خارج از کشور، برای روز ۱۶آذر از دانشجویان و جریانهای هوادار این گروهکها خواسته شده است تا از روزهای قبل به تحصن و اعتراضهای صنفی پرداخته شده و جو دانشگاهها با صدور بیانیههای متعدد ملتهب گردد… . همچنین آنان به هواداران خویش توصیههای مؤکدی مبنی بر بیرون کشیدن اعتراضها از سطح دانشگاهها به خیابانها، حمله به تجمعات نیروهای ارزشی در دانشگاهها، توزیع تصاویر جعلی موسوم به کشته شدگان حوادث اخیر، توهین به مقامهای عالیرتبه نظام، تهیه کوکتلمولوتف و رادیکال کردن فضای عمومی دانشگاهها داشته اند. در این بین، بر ظرفیتهای دانشگاه آزاد برای تداوم خط آشوب تأکید ویژهیی صورت گرفته است».
-در همین اثناء قائم مقام رادیو تلویزیون رژیم هم اقرار کرد که «مردم دو برابر سال گذشته به ماهواره روی آوردهاند» و «با اشاره به اینکه ۴۰درصد مردم به ماهواره روی آوردهاند گفت: روند گسترش ماهواره در جامعه بسیار نگران کننده است» او خاطرنشان کرد که انواع شبکههای تلویزیونی «و سیمای آزادی که مربوط به فعالیت منافقان است از جمله رسانههایی هستند که متأسفانه به بیشتر خانههای ایرانی نفوذ کرده و بعضا دچار فروپاشی خانوادهها میشوند» (۲۳آبان ۸۸).
ترس و وحشت سپاه و اطلاعات آخوندها از مجاهدین و جوانان و دانشجویان اشرفنشان و خط مشی شناخته شده و اعلام شده آنان برای سرنگونی رژیم ولایت و «سلطنت مطلقه فقیه» و نیل به آزادی و حاکمیت مردم ایران، تعجبی بر نمیانگیزد. آنقدر که حافظه دروغگویان مختل شده و فراموش کرده اند که تا دیروز در جریان محاکمات و اعترافهای ساختگی در دادگاه ۱۰۰نفره، به صراحت ادعا میکردند که «در آشوبهای اخیر، اتاق هدایت عملیات (مجاهدین) در انگلستان، اغتشاشات را طراحی و ساماندهی میکند».
در ۳۰خرداد گذشته، سرکرده نیروی انتظامی در تهران (همان لومپن پاسدار اردوگاه مرگ کهریزک به نام رادان) به صحنه آمد و در تلویزیون به تشریح همین «سازماندهی های خط تخریب» پرداخت و آمار مبسوطی در مورد «۷۰۰ مورد تخریب و آتش سوزی در اماکن»، «بالغ بر ۲۰۰ موردتخریب و آتش سوزی در بانکها»، «بیش از ۳۰۰مورد تخریب و آتش سوزی در اموال عمومی» و «۲۰۰ مورد خسارت کلی و جزیی» به خودروهای حکومتی را ارائه داد. سپس افرادی را تحت عنوان اعضای «سازمان تروریستی منافقین» به صحنه آوردند تا درباره «گذراندن دورههای خرابکاری و اغتشاشگری» در اشرف برای «انجام عملیات تروریستی در داخل ایران» و «جنگ مسلحانه» و «بهم زدن خیابانها و به آتش کشیدنها» داستان سرایی کنند و سرانجام نتیجه بگیرند که «اتاق عملیات در انگلستان اغتشاشات را طراحی و ساماندهی میکند» !
اگر روایتهای مجعول اطلاعات و سپاه پاسداران ولی فقیه ارتجاع را باور کنیم، قاتل ندا، شهید ملی قیام مردم ایران هم در انگلستان است و دژخیمان رژیم بیجهت مورد افترا و تهمت واقع شدهاند!
چه کسی نمیداند که شاه و شیخ بنابر اعتیاد همیشگی سیاسی، تا روز سرنگونی قیام مردم ایران و مقاومت فرزندان رشید این میهن را به خارجی و خارج از مرزهای ایران نسبت دادهاند. اما چنین بهانههایی برای سرکوب مجاهدان اشرف و دانشجویان و جوانان اشرفنشان در داخل میهن اشغال شده، دیگر اثر ندارد و بهشدت رنگ باخته است.
یزید هم به امام حسین، نسبت «خارجی» میداد. ۲۹سال پیش خمینی در سال ۱۳۵۹ تظاهرات امجدیه و اعتراض ما به چماقداری را به آمریکا نسبت میداد و میگفت: «مسأله، آمریکاست. مسأله این است که (میخواهند) آمریکا بیاید اینجا و مقدرات کشور ما را بهدست بگیرد».
خمینی کودتای سیاه ارتجاعی خود علیه دانشگاهها را هم با وقاحت و دجالیتی فوق تصور، کاری ضداستعماری جلوه میداد و در ۴تیر ۱۳۵۹ در موضعگیری بغایت کین توزانه خود علیه مجاهدین گفت: «میخواستند که دانشگاههایی که در خدمت استعمار بود و جزء مهمات این مملکت است که باید دانشگاهش اصلاح بشود، همین که طرح اصلاح دانشگاه شد، سنگربندی شد در دانشگاه که نگذارند این کار بشود».
واقعیت، همچنانکه در ۳۰سال گذشته بارها تکرار کردهایم، این بود که خمینی در همان سال اول، حق حاکمیت مردم را بالا کشید. خبرگان ارتجاع را بهجای مجلس مؤسسان تحمیل کرد و از طریق آن ولایتفقیه را رسمیت داد و لباس قانون پوشاند. خمینی بهصراحت میگفت اگر تمام ملت هم رأی و نظری بدهند که برخلاف حرف او باشد، مخالفت میکند و حرف او باید بهکرسی بنشیند. درباره ولایت و سلطنت مطلقه فقیه، خمینی نوشت «حکومت میتواند قراردادهای شرعی که خود با مردم بسته است را یک جانبه لغو کند». آذری قمی (دادستان ارتجاع در تهران و مؤسس روزنامه رسالت) در تشریح این ولایت مطلقه نوشت: «ولایتفقیه ولایتی است مطلقه… ولایت بردنیاست و آنچه در دنیاست اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آنچه که بهنحوی بهزندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد».
از آنجا که چنین رژیمی هیچ حقی برای مردم ایران قائل نبوده و نیست، بهشدت نیازمند نسبت دادن هر حرکت و هر مخالفتی به «خارجی» واستعمار و «استکبار» است. نعره های گوش خراش «مرگ بر ضد ولایت فقیه» بههمین خاطر ادامه دارد. در مقابل، شعار مردم و مقاومت ایران و قیامی که در ۱۶آذر از دانشگاه شعلهور شد این است که: «مرگ بر اصل ولایت فقیه» - «زنده باد آزادی وحاکمیت مردم ایران».
از اینجا میتوان علت تعارض آشتی ناپذیر و ماهوی دیکتاتوری جهل و جنایت را با علم و دانش و با دانشجو و دانشگاه، بهروشنی دریافت.
-خمینی در سال ۱۳۵۸ پس از آنکه نخستین انتخابات ریاست جمهوری و نخستین انتخابات مجلس شورای ملی را با تغییر نام غیرقانونی آن به «مجلس شورای اسلامی» براساس اصل ولایت فقیه» شکل داد، تنها سنگری را که در مقابل خود تسخیر ناشده میدید، دانشگاه بود.
-در ۹فروردین ۱۳۵۹ لوموند کلاسهای تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف را گزارش کرد که هر جمعه بعدازظهر در آن دههزار نفر با کارت شرکت میکردند و متعاقبا درسهای فلسفه تطبیقی در این کلاسها، بهصورت کتابهای جیبی در صدهاهزار نسخه بهفروش میرسید و نوارهای ویدئویی آن را هم حدود یک صدهزار دانشجو در ۳۵شهر بزرگ ایران میدیدند. لوموند نوشت مجاهدین بهصورت یک حزب مردمی یکی از متشکلترین سازمانهای ایران هستند و اگر خمینی نامزدی کاندیدای آنها را در انتخابات ریاست جمهوری با فتوا منتفی نمیکرد «به گفته شخصیتهای متفاوت» آنها میلیونها رأی را به خود اختصاص میدادند و از حمایت اقلیتهای قومی و مذهبی و همچنین از حمایت قسمت مهمی از زنان و جوانان کشور که قیمومیت روحانیت ارتجاعی را نمیخواستند، برخوردار بودند.
- خمینی از اواخر فروردین و در اردیبهشت سال ۱۳۵۹ دانشگاهها و مدارس عالی را بهخاک و خون کشید و تعطیل کرد و اسم آن کودتای سیاه ضدفرهنگی را «انقلاب فرهنگی» گذاشت!
-خمینی در روز اول اردیبهشت گفت: «ما از حصر اقتصادی نمیترسیم، ما از دخالت نظامی نمیترسیم . ما از دانشگاه استعماری میترسیم». «دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است… دانشگاههای ما برای ملت ما مفید نیست. من آن تصمیمی را که شورای انقلاب و رئیسجمهور گرفتهاند راجع به تصفیه دانشگاه… ، پشتیبانی میکنم»
- باندهای فاشیستی در روز اول اردیبهشت در اطلاعیه های خود به دستور خمینی، اعلام کردند: «اصیلترین پایگاه فرهنگی امپریالیسم آمریکا، دانشگاه است و تا زمانی که این پایگاه درهم کوبیده نشود، نمیتوان به عدم حضور آمریکا در درون ایران مطمئن بود. لذا با تمامی توان سعی در انهدام این پایگاه داخلی شیطان بزرگ خواهیم کرد».
-خمینی سپس در۲۳خرداد ۵۹، بهزبان اشهدش اقرار کرد که «دانشگاه در قبضه منافقین بود» و افزود «هرچه برسر بشر میآید ازعلم میآید. علم بدون تهذیب».
-در ۲۷آذر۵۹ در بیرون ریختن ماهیت فوق ارتجاعی خود، گام شگفت انگیز دیگری برداشت و گفت: «تمام این مصیبتهایی که برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است. ریشهاش از این تخصصهای دانشگاهی بوده است. و این همه ابزار فنای انسان و این همه پیشرفتهایی که به خیال خودشان در ابزار جنگی دارند اساسش از دانشمندانی بوده که از دانشگاهها بیرون آمدهاند. دانشگاهی که در کنار او اخلاق نبوده است. در کنار او تهذیب نبوده است… … دنیا را دانشگاه به فساد کشانده و دنیا را دانشگاه میتواند اصلاح کند». (دیدار با اعضای دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه - ۲۷آذر ۱۳۵۹)
-دو سال بعد، درپاییز سال ۶۱، خمینی باز هم نسبت به نفوذ مجاهدین در دانشگاهها هشدار میداد ومیگفت:
«انجمنهای اسلامی باید توجه کنند که در بین این انجمنها از این منحرفین نفوذ نکنند. شما مطمئن باشید که این منحرفین و منافقین و آنهایی که دستشان از این کشور کوتاه شده است با هر حیله بی که شده است میخواهند در همه جای کشورخصوصا در دانشگاه که مرکز علم و مرکز همه جهات کمالی انسانی است میخواهند نفوذ کنند».
-حتی ۵سال بعد از کودتای سیاه فرهنگی و قلع و قمع دانشجویان و استادان دانشگاه، خمینی در ۲۷فروردین ۱۳۶۴ باز هم از وضعیت دانشگاهها نالان بود و میگفت: «همه دردهای ایران از دانشگاهها شروع شده است. دانشگاه تلخیهایی داشت که به این زودی رفع نمیشود… . دانشگاهی که تمام گرفتاریهای ما منشأش در آن بود»
- خمینی حتی در وصیت خود نوشت: «در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است ».
بهراستی که ابعاد خصومت و کین توزی سلطنت مطلقه ولایت با دانش و دانشگاه حیرت انگیز است.
جالب است بدانید که این خمینی همان است که «در پیامی به زائران مکه در۱۹بهمن۴۹ با اشاره به رژیم شاه گفته بود: «با بهانههای بیاساس به دانشگاهها حمله میکنند و جوانان ارجمند را از دانشگاه به زندان و سربازخانه میکشانند. حوادث اخیر دانشگاههای ایران و یورش وحشیانه و بیرحمانه دستگاه جبّار به دانشجویان سخت ما را متأسف ساخت. این روش غیرانسانی، نمونه دیگری از نقشههای استعمارگران برای سرکوبی دانشگاهها و دانشجویان میباشد. من این اعمال چنگیزی و قرونوسطایی را شدیداً تقبیح میکنم و اطمینان دارم که دانشجویان غیور وطنخواه هرگز عقبنشینی نکرده و تسلیم نخواهند شد»،
خمینی، با ورود به ایران و دردست گرفتن قدرت، از آنجایی که نتوانست در یک سال اول انقلاب از طریق آرای دانشگاهیان، مقدّرات دانشگاهها را به دست گیرد و عمالش در دانشگاهها در اقلیت محض قرار داشتند با توطئهیی علیه آموزشعالی و دانشگاهها زیر عنوان به اصطلاح «انقلاب فرهنگی» دانشگاهها را به خاک و خون کشید. دانشگاهیان اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت۵۹ بهخوبی به یاد دارند. در آن روزها دانشگاه عرصه تاخت و تاز اراذل و اوباش رژیم خمینی قرار گرفته بود تا به قول بنی صدر «رئیس جمهور منتخب»، «حاکمیت دولت» را بر این نهاد علمی «متولد کند». این ولادت شوم تا روز دوم اردیبهشت۵۹ از دانشگاهیان و دانشجویان ۱۷کشته و۲۱۸۰ زخمی گرفت تا دانشگاه به دست اوباش رژیم «فتح» شود. آمار کشتهها و زخمیها چنین بود: دانشگاههای بابلسر ۳۰زخمی، شیراز۲۱۰زخمی، تربیت معلم تهران ۱۰۰زخمی، مشهد ۴۰۰زخمی و یک کشته، تهران ۴۹۱زخمی و ۳کشته، جندیشاپور ۷۰۰زخمی و ۵کشته، سیستان و بلوچستان ۵۰زخمی و یک کشته، گیلان ۷ کشته و صدها زخمی» (نقل از کتاب ۲۰سال جنایت علیه مردم ایران- شورای ملی مقاومت ایران ، کمیسیون دانشگاهها، کارنامه بیستساله
رژیم در دانشگاهها، دکتر محمد علی شیخی -بهمن ۱۳۷۷
-هدف اعلام شده کودتای سیاه ضدفرهنگی در اردیبهشت ۱۳۵۹ آنچنانکه بعدا در نوارهای صوتی حسن آیت، یک کاندیدای حزب خمینی (حزب جمهوری اسلامی) برای ریاست جمهوری، در29خرداد همان سال توسط مجاهدین فاش شد، دریک کلام تسلط حوزه و ولیفقیه ارتجاع بر دانشگاه بود.
- «بهدنبال غائله «انقلاب فرهنگی» و بسته شدن دانشگاهها و حاکم گردیدن «دانشجویان پیرو خط امام» و «جهاد دانشگاهی»، عده بسیاری از دانشجویان و دانشگاهیان دستگیر، زندانی و برخی از آنان نیز اعدام شدند و بسیاری از استادان و سایر اقشار دانشگاهی اخراج یا مجبور به ترک دانشگاهها گردیدند. رژیم خمینی که نمیتوانست به تسلط شبهنظامیش بر دانشگاهها ادامه دهد، از روی نیاز و برای بهراه انداختن ماشین سرکوب خویش دانشگاهها را به مدت سه سال بسته نگاه داشت و زمانی که توانست ارگانهای جاسوسی، تفتیش عقاید، سرکوب و بهکار گیری روشهای گزینش قرون وسطایی را در دانشگاهها و آموزش عالی برقرار کند و آخوندهای حوزههای جهل و جنایت را برای دستیابی به آرزوی دستنیافتنیاش یعنی تسلط حوزه بر دانشگاه، در رأس امور آموزش عالی بگمارد، به بازگشاییشان تنداد» (همانجا).
- نکته جالب توجه دیگر اختصاص دادن چهل درصد سهمیه گزینش دانشجو دردانشگاهها به عوامل بسیج و سپاه پاسداران و دیگر ارگانهای متعلق به رژیم پس از بازگشایی دانشگاهها بود به این منظور «مجلس رژیم ”قانون ایجاد تسهیلات برای ورود رزمندگان به دانشگاهها“ را از تصویب گذراند». بر اساس یکی از تبصرههای این قانون «5درصد ظرفیت دانشگاهها و موسسات آموزش عالی به فرزندان و همسران شهدا و جانبازان بالای ۵۰ درصد و همسران آزادگان با سنوات چهار سال به بالا اختصاص» یافت. به این ترتیب، دانشگاهها موظّف شدند بهجای ۴۰درصد، تا ۴۵درصد ظرفیت پذیرش را به این افراد اختصاص دهند (همانجا).
-اینکه در سالهای بعد آخوندها چه بر سر دانشجویان و دانشگاهها و اساتید و هیأتهای علمی و سطح آموزش دانشگاهی آوردند، بحث طولانی و جداگانهای میطلبد و آن را به کمیسیون دانشگاههای شورای ملی مقاومت ایران ارجاع میدهم و تنها به ذکر چند نکته دیگر از گزارش این کمیسیون اکتفا میکنم:
- در۲۹اردیبهشت 1۱۳۷۵ یعنی ۱۶سال پس از آن کودتای ضدفرهنگی و آن همه بگیر و ببند و تصفیه و اخراج، خامنهای باز هم میگفت: «مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی باید کسانی را که در سمت استاد دانشگاه با مقدسات نظام اسلامی مبارزه میکنند، کنار بگذارند». وی «وجود دفاتر نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها را برای رشد و تعالی آموزش عالی ضروری خواند» و تأکید کرد که «دانشگاه امروز ما اسلامی نیست و باید اسلامی شود» !
-یک ماه بعد در۲۷خرداد ۱۳۷۵ آخوند یزدی، رئیس قوه قضاییه رژیم و معاون «شورای عالی انقلاب فرهنگی» بااشاره به سخنان خامنهای اعلام کرد: «اسلامی کردن دانشگاهها باید وسیلهیی برای حاکمیت هرچه بیشتر اسلام در محیطهای دانشگاهی گردد» (رادیو رژیم، ۲۷خرداد۷۵).
- سپس وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی رژیم اعلام کرد: «بهجای استادان دانشگاهها که تاکنون بهدلایلی تحمل میشدند، بهزودی دانشجویان و خانوادههای کشتهشدگان جنگ و انقلاب و همچنین معلولان بهتدریس خواهند پرداخت. ازاینپس اعضای هیأت بسیجی در دانشگاهها خدمت خواهند کرد و دیگر نیازی نداریم استادانی را تحمل کنیم که بهلحاظ اضطراری تاکنون در دانشگاهها کار میکردند» (روزنامه رسالت، ۴شهریور۷۵).
- با این همه باز هم در۱۳مهر ۱۳۷۷ سرکرده بسیج سپاه پاسداران اعلام میکند که «ضروریترین تشکّلها، تشکّل بسیج دانشجو و طلبه است». طرح بسیج دانشجویی مقرر میکند «بسیج دانشجویی در کلیه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بهمنظور جذب، آموزش و سازماندهی دانشجویان و اساتید دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور و ایجاد روح همیاری، مسئولیتپذیری و آمادگی دفاع همهجانبه از دستاوردهای انقلاب اسلامی در عرصههای گوناگون… و بسط تفکر و فرهنگ بسیجی… . تشکیل میگردد» (روزنامه اطلاعات -۱۴مهر۷۳).
-در این اثنا سران رژیم از غارت و چپاول هم دریغ نمیکنند. درسال ۱۳۷۶تنها یکی از دانشگاههای غیردولتی از ۶۵۰هزار دانشجوی ثبتنام شده خود ۶۰میلیارد تومان شهریه گرفته است.
بهروشنی پیداست که تاریخچه دانشگاهها دررژیم ولایت فقیه، دور تسلسلی از سرکوب همه جانبه و فراگیر است. کشتن و زدن و گرفتن و بستن و تصفیه و اخراج پایان ناپذیر دانشجویان و استادان و کارکنان و دستاندرکاران دانشگاهی و آموزش عالی، یکی پس از دیگری که نزدیک به ۳۰سال است ادامه دارد. بیش از ۳۰سال است که حتی زمین دانشگاه تهران که دانشگاه مادر است، دراشغال جمعه بازار و مزدوران سپاه و اطلاعات و بسیج آخوندی است. بهراستی سرکوب و فشاری بیش از این قابل تصور نیست.
شگفتی اما دراین است که باز هم صورت مسأله بهقوت خود باقیست. باز هم دانشجویان دلیر و انقلابی بهپا میخیزند و قفل ۳۰ساله ولایت سیاه بر دانشگاه را درهم میشکنند. در را از جامیکنند و در خیابانها جاری میشوند. همچون سیل خروشان و گدازههای آتشفشان. این چنین از جرقههای شانزده آذر، حریق برمیخیزد و قبای مندرس حاکمیت ارتجاعی را فرا میگیرد. صدای رسای ملت ایران عالمگیر میشود که: «مرگ بر اصل ولایت فقیه»
گیرم که میکشید، گیرم که میزنید
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید… .
راستی با مهر تابان مقاومت و آزادی مردم ایران چه میکنید؟
در مقابل، شعار مردم و مقاومت ایران: «مرگ بر اصل ولایت فقیه - زنده باد آزادی و حاکمیت مردم ایران» چه میکنید؟
یریدون لیطفؤوا نور اللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون…
میخواهند نور خدا را با دهانهای آلوده خود خاموش کنند و خدا اراده کرده است نور خود را به کمال برساند ولو که مرتجعان حق ستیز را خوش نیاید و از آن کراهت داشته باشند.
درود بر دانشجویان انقلابی و اشرفنشان، صدای پرطنین مردم ایران و انقلاب دموکراتیک درقیام ۱۶آذر ۱۳۸۸
همچنانکه رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران گفت: «این صدای پرطنین، صدای انقلاب مردم ایران را، خامنهای مدتهاست که میشنود اما از ترس شکنندگی فوقالعاده حکومت فرتوتش یارای کمترین انعطاف و تغییری در سیاست به بنبست رسیده خود ندارد و جز سرکوب فزاینده داخلی و تشدید مداخله در عراق و صدور تروریسم و بنیادگرایی در کشورهای منطقه و ساختن بمب اتمی راهی برای بقای فاشیسم منفور و مطرود مذهبی نمییابد، حال آن که دیوار همین سیاستها هم بر سر رژیمش خراب میشود».
هموطنان،
جوانان و دانشجویان انقلابی،
هستهها و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران،
پیروان پیامبر جاودان آزادی، خون خدا، سیدالشهداء حسین بن علی در ایران اسیر،
آخوندهای عصر جاهلیت و بربریت ولایت، میهن ما را اشغال کرده اند، حاکمیت خلق ما را غصب کرده اند و آن را بهسرقت بردهاند.
درآستانه محرم و عاشورای حسینی، یکبار دیگر میخواهم به آنها که شبانه بر فراز بامها علیه آخوندهای حاکم بانگ «الله اکبر»سر میدهند، تهنیت بگویم. شما این شعار را که در زمان پیامبر اکرم شعار و حربه انقلاب در برابر ارتجاع بود، پس از سه دهه اسارت از چنگ آخوندهای دین فروش، آزاد کردید، صیقل زدید و دیگر بار علیه ارتجاع و دیکتاتوری بهکار انداختید… …
از همین حالا برای استفاده از فرصتهای محرم، برای آزاد کردن مساجد و مراسم و گردهماییها از ستم ولیفقیه ارتجاع، بت مجسم وحق ستیز زمانه، مظهر کفر وتجاوز و بیداد، مانع اصلی آزادی و حاکمیت و حقوق خلق در زنجیر، طراحی کنید. نباید گذاشت رژیم پلید ولایتفقیه مسجد محرم حسینی را درخدمت کفر و ارتجاع و بیداد بگیرد. قیام آفرینان 16آذر بدون شک میتوانند و باید به این فریضه آرمانی و مردمی و میهنی و انقلابی قیام کنند.
از دود و دم عمله جور و ستم نهراسید. همچون مجاهدان پایدار و پاکباز اشرف دربرابر آزمایشها سینه سپر کنید و به دشمن «بیا، بیا» بگویید. قیمت آزادی را با همه رنجهایش جانانه و با آغوش باز بپذیرید و، به این شایستگی، خدا را مانند قهرمانان پیشتاز اشرف شکر بگذارید. در اینصورت، پیروزی بیگمان از آن شماست.
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ماست.
مسعود رجوی
۱۶آذر ۱۳۸۸
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید… .
راستی با مهر تابان مقاومت و آزادی مردم ایران چه میکنید؟
در مقابل، شعار مردم و مقاومت ایران: «مرگ بر اصل ولایت فقیه - زنده باد آزادی و حاکمیت مردم ایران» چه میکنید؟
یریدون لیطفؤوا نور اللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون…
میخواهند نور خدا را با دهانهای آلوده خود خاموش کنند و خدا اراده کرده است نور خود را به کمال برساند ولو که مرتجعان حق ستیز را خوش نیاید و از آن کراهت داشته باشند.
درود بر دانشجویان انقلابی و اشرفنشان، صدای پرطنین مردم ایران و انقلاب دموکراتیک درقیام ۱۶آذر ۱۳۸۸
همچنانکه رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران گفت: «این صدای پرطنین، صدای انقلاب مردم ایران را، خامنهای مدتهاست که میشنود اما از ترس شکنندگی فوقالعاده حکومت فرتوتش یارای کمترین انعطاف و تغییری در سیاست به بنبست رسیده خود ندارد و جز سرکوب فزاینده داخلی و تشدید مداخله در عراق و صدور تروریسم و بنیادگرایی در کشورهای منطقه و ساختن بمب اتمی راهی برای بقای فاشیسم منفور و مطرود مذهبی نمییابد، حال آن که دیوار همین سیاستها هم بر سر رژیمش خراب میشود».
هموطنان،
جوانان و دانشجویان انقلابی،
هستهها و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران،
پیروان پیامبر جاودان آزادی، خون خدا، سیدالشهداء حسین بن علی در ایران اسیر،
آخوندهای عصر جاهلیت و بربریت ولایت، میهن ما را اشغال کرده اند، حاکمیت خلق ما را غصب کرده اند و آن را بهسرقت بردهاند.
درآستانه محرم و عاشورای حسینی، یکبار دیگر میخواهم به آنها که شبانه بر فراز بامها علیه آخوندهای حاکم بانگ «الله اکبر»سر میدهند، تهنیت بگویم. شما این شعار را که در زمان پیامبر اکرم شعار و حربه انقلاب در برابر ارتجاع بود، پس از سه دهه اسارت از چنگ آخوندهای دین فروش، آزاد کردید، صیقل زدید و دیگر بار علیه ارتجاع و دیکتاتوری بهکار انداختید… …
از همین حالا برای استفاده از فرصتهای محرم، برای آزاد کردن مساجد و مراسم و گردهماییها از ستم ولیفقیه ارتجاع، بت مجسم وحق ستیز زمانه، مظهر کفر وتجاوز و بیداد، مانع اصلی آزادی و حاکمیت و حقوق خلق در زنجیر، طراحی کنید. نباید گذاشت رژیم پلید ولایتفقیه مسجد محرم حسینی را درخدمت کفر و ارتجاع و بیداد بگیرد. قیام آفرینان 16آذر بدون شک میتوانند و باید به این فریضه آرمانی و مردمی و میهنی و انقلابی قیام کنند.
از دود و دم عمله جور و ستم نهراسید. همچون مجاهدان پایدار و پاکباز اشرف دربرابر آزمایشها سینه سپر کنید و به دشمن «بیا، بیا» بگویید. قیمت آزادی را با همه رنجهایش جانانه و با آغوش باز بپذیرید و، به این شایستگی، خدا را مانند قهرمانان پیشتاز اشرف شکر بگذارید. در اینصورت، پیروزی بیگمان از آن شماست.
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ماست.
مسعود رجوی
۱۶آذر ۱۳۸۸