شوراي ملي مقاومت چگونه و چرا بنيانگذاري شد؟
۲سال و نيم پس از انقلاب ضدسلطنتي
خميني از فرداي بهقدرت رسيدن، حمله و هجوم (فعلاً غير رسمي) خودش را به نيروهاي مترقي و مردمي بهخصوص مجاهدين كه او بهدرستي بزرگترين تهديد حكومت ارتجاعي خود ميدانست، شروع كرد، اما كليه نيروهاي مردمي منجمله مجاهدين تا وقتي آزادي مطلقاً از بين نرفته بود هرگز خواستار درگيري قهرآميز با وي نبودند.بهعلاوه هيچ فرصتي را براي زندگي سياسي مسالمتآميز از دست نميدادند. شركت در انتخابات، يكي از همين فرصتهاي تاريخي بود كه به هيچ قيمت نميبايستي از دست داده ميشد. در عين حال بهنظر ميرسيد كه اين آخرين آزمايش دموكراسي در حاكميت ارتجاع باشد. قرار بود انتخابات رياستجمهوري در بهمن ماه 1358 انجام گيرد. روز 15 ديماه 1358 سازمان مجاهدين يك كنفرانس مطبوعاتي تشكيل داد و آقاي مسعود رجوي را بهعنوان كانديداي رياستجمهوري اعلام كرد. آقاي رجوي يك برنامهٌ 12 مادهيي اعلام كرد و مجاهدين طي فراخواني از كليه نيروهاي مترقي و مردمي خواستند كه در اين مبارزهٌ سياسي با تمام قوا شركت كنند. بسياري از نيروهايي كه تا اين تاريخ قصد شركت در انتخابات را نداشتند اينك وارد صحنه شدند.بدين ترتيب آقاي مسعود رجوي علاوه بر حمايت مجاهدين، مسلمانان مترقي و كساني كه در هر شر ايطي به وي رأي ميدادند، آراي يك طيف گسترده از اقليتهاي قومي و مذهبي،مردم كردستان،نيروهاي لائيك و ماركسيتهاي انقلابي را نيز در اختيار داشت. با نزديك شدن تاريخ انتخابات، بر ميزان حمايتها افزوده ميشد و از سوي ارتجاع نيز فشار و تهاجم باندهاي سياه چماقدار بر روي مراكز و تجمعات مجاهدين و نيروهاي مترقي هرچه بيشتر شدت ميگرفت. قبل از شروع مبارزات انتخاباتي، خميني رسماً اعلام كرده بود كه در انتخابات دخالت نخواهد كرد و هر كس ميتواند بخت خود را در رابطه با رأي و انتخاب مردم آزمايش كند. اما اكنون حضور فعال آقاي مسعود رجوي كانديداي نيروهاي مترقي و مردمي در صحنه، همراه با ميليونها رأي قطعي،تعادل قوا را كاملاً به خطر انداخته بود. خميني تمامي ملاحظات را كنار گذاشت و عليرغم قول و قرارهاي قبليش وارد صحنه شد و كانديداي نيروهاي مترقي را از شركت در انتخابات ممنوع ساخت.وي گفت كسي كه به قانون اساسي رأي نداده نميتواند كانديداي رياستجمهوري شود. مشمول اين حكم كسي جز آقاي مسعود رجوي نبود. يك ماه بعد در اسفند 1358 نوبت به اولين دورهٌ انتخابات مجلس رسيد. سازمان مجاهدين و ديگر نيروهاي مترقي اينبار نيز فعالانه شركت كردند. به ابتكار مجاهدين و بهمنظور هرچه گستردهتر كردن اين مبارزهٌ سياسي،ائتلافي از نيروهاي مردمي و مترقي تشكيل شد و بهنام «شوراي معرفي كانديداهاي انقلابي و ترقيخواه» فعاليت خود را آغاز كرد. اين شورا كانديداهاي خود در تمامي نقاط كشور را معرفي نمود. مجاهدين و همپيمانانشان از محبوبيت و آراي كافي براي شركت در زندگي دموكراتيك پارلماني برخوردار بودند.تقلبات انتخاباتي گسترده بود اما با اين وجود شمار قابلتوجهي از كانديداهاي «شورا»، مطابق اعلام وزارت كشور حائز صدها هزار رأي براي ورود به مجلس شورا شدند. اما مرتجعان انحصارطلب بهمنطور ممانعت از ورود اين كانديداها به مجلس، انتخابات را دو مرحلهيي كردند. در اين ميان يكي از كانديداها كه توانست از هر دو مرحلهٌ انتخابات و تمامي تقلبات و راهبندانهاي خميني عبور كرده و آماده ورود به مجلس شود با ممانعت رسمي روبرو گرديد. در يك كلام خميني نگذاشت حتي پاي يك نفر به مجلس برسد.نام «مجلس شوراي ملي» را هم كه اينك فقط نمايندگان ارتجاع را دربرميگرفت به «شوراي اسلامي» تغيير داد. از همان موقع كه هنوز بيش از يك سال به پايان آخرين قطرهٌ بهار آزادي باقي مانده بود بهخاطر عدم مشروعيت آن مجلس و بهخاطر دفاع از حق و حقوق ضايع شدهٌ مردم ايران،ميبايستي براي مجلس خميني يك جايگزين كه شايستهٌ نام ملي و دموكراتيك باشد جستجو ميشد. ايدهٌ شوراي ملي مقاومت از همانجا شكل گرفت. اكنون در پايان سرفصل انتخابات اگرچه هيچ نمايندهيي از مجاهدين و نيروهاي مترقي به مجلس راه نيافت و اگر چه كانديداي رياستجمهوري نيز با ميليونها رأي حذف گرديد اما مردم ايران از يك اتمام حجت تاريخي و از يك تجربهٌ بزرگ و بهغايت روشنگرانه نسبت به ماهيت رژيم ارتجاعي خميني عبور كردند. اگرچه رأيهاي آنان در صندوقهاي ارتجاع پنهان و ظاهراً پايمال شد اما بهواقع بايد گفت كه حتي يك رأي هم به هدر نرفت و تماماً ذخيره شد تا در سرفصل بعدي نقش شايسته خود را ايفا كند. سرفصل بعدي اما زياد بهطول نينجاميد. پس از اتمام انتخابات، شرايط سياسي براي نيروهاي مردمي و مترقي روز به روز سختتر و تنگتر شد و بقاياي آزادي محدود و محدودتر گشت بهطوريكه يكسال بعد (بهار 1360) اوضاع لرزان آزادي كاملاً ورق خورد. نقطهٌ پايان اين دوره،30 خرداد 1360 بود. وقتي در اين روز خميني تظاهرات 500 هزار نفره ٌمجاهدين و مردم تهران را به خاك و خون كشيد دفتر اين ايام كاملاً بسته شد. حوادث اين دوران از حذف كانديداهاي محبوب و مشروع نيروهاي ترقيخواه تا انواع بگير و ببندها و توطئههاي بعدي از جهاتي يادآور سالهاي 1330 تا 1332 و رودررويي ايادي ارتجاع و ديكتاتوري با نهضت ملي ايران به رهبري دكتر مصدق و حكومت ملي او بود. در آن زمان هم آخوندهاي مرتجعي كه اسلاف همين خميني بودند دست در دست دربار شاه و ايادي بيگانه راه را بر پيشواي نهضت ملي ميبستند و از تحقق خواستهاي دموكراتيك و ميهنپرستانهٌ مردم ايران جلوگيري ميكردند. برميگرديم به حوادث دوران خودمان. در سيام تيرماه 1360 همزمان با بيست و نهمين سالگرد قيام ملي 30 تير 1331 و بازگرداندن قدرت به حكومت ملي دكتر محمد مصدق توسط مردم ايران، آقاي مسعود رجوي، شوراي ملي مقاومت ايران را بهمثابه تجسمي از قدرت و ارادهٌ تمامي نيروهاي ملي،ترقيخواه و مردمي تأسيس كرد تا ضمناً جايگزيني براي همان مجلس شوراي ملي كه خميني مانع شكلگيري آن شده بود، باشد. اما اين بار كه يكماه از 30 خرداد 1360 و آغاز مقاومت مسلحانه عليه رژيم نامشروع خميني ميگذشت،اين مجلس، هدفي جز سرنگونكردن رژيم ضدمردمي خميني نميتوانست داشته باشد.اكنون كه سرنگون كردن ديكتاتوري ارتجاعي در دستور كار قرار گرفته بود ميبايستي بهسرعت جانشين و آلترناتيو رژيم نيز بهوجود ميآمد و به مردم ايران و افكار عمومي بينالمللي معرفي ميگرديد. بدين ترتيب شوراي ملي مقاومت همزمان در دو نقش ظاهر ميشود: يكي پارلمان ملي و ديگري جانشين و آلترناتيو رژيم.سرعت عمل بسيار ضروري بود و معرفي جانشين در تعادل قواي بين مقاومت و دشمن تأثير بهسزايي ميگذاشت. بههمين جهت آقاي مسعود رجوي در همان بحبوحهٌ درگيريهاي عظيم مسلحانه در تهران، تأسيس شورا را جهت آگاهي عمومي اعلام كرد و اطلاعيهٌ آن نيز توسط خبرگزاريها به خارج مخابره گرديد. آقاي رجوي طي فراخواني از تمامي نيروها و شخصيتهاي مترقي و ضدارتجاعي دعوت كرد كه به شوراي ملي مقاومت بپيوندند. وي همچنين از بنيصدر رئيسجمهور معزول رژيم، كه خميني در جريان يكپايه كردن رژيم ارتجاعيش او را نيز پس زده و قصد دستگيريش را داشت دعوت كرد كه در جبههٌ مقاومت، رئيسجمهور همين شورا ي ملي مقاومت باشد و مجاهدين حفاظت وي را نيز بهعهده بگيرند (بگذريم كه بعداً شرف مقاومت را نيز فداي اعتياد به خميني و خمينيگرايي خود كرد و بههمين جهت در سال1363 از شورا اخراج گرديد).
پيشبرد امر آلترناتيو در تهران و در زير تيغ دشمن امكان نداشت. تصميم بر اين شد كه مسئول شورا به اروپا عزيمت كرده، جبههٌ نبرد سياسي عليه دشمن را در آنجا بگشايد و شوراي ملي مقاومت را گسترش دهد. يك هفته پس از اعلام تأسيس شورا (7مرداد1360) مسئول شوراي ملي مقاومت از قلب پايگاه يكم شكاري دشمن در مهرآباد تهران به پاريس پرواز كرد. انتشار خبر اين پرواز جسورانه، هم مردم ايران و هم افكار عمومي جهان را از موجوديت يك آلترناتيو براي رژيم باخبر كرد.
سرفصل 30 خرداد نقطهٌ آغاز است
رودررويي مقاومت با خميني از روز نخست، بر سر «آزادي» بود وبراي دفاع از دستاوردها و شكوفا كردن خواستهاي دموكراتيك مردم ايران در جريان انقلاب ضدسلطنتي. خميني كه رهبري آن انقلاب را ربوده بود بهعلت ماهيت بهغايت عقبافتاده و ارتجاعي و خوي انحصارطلب و ددمنش خود نه ميخواست و نه ميتوانست پاسخگوي شعارها و خواستهاي مردم در آن انقلاب باشد. براي خميني، نيروي خروشان آزاد شده از يوغ نيمقرن ديكتاتوري شاهنشاهي، كابوسي بود كه ذوب شدن حاكميت قرون وسطايي خود را در آن ميديد. پاسخ خميني به سؤال «بود و نبود» حاكميت ارتجاعيش چيزي جز محكم كردن پاي ولايت فقيه و سركوب ديگر نيروها نبود.او براي سرپوش گذاشتن بر اين سركوب و لاپوشاني ناتوانيهاي خود، جنگ ضدميهني با عراق را زمينهسازي كرده و دامن زد. ضمن اينكه تمايلات كشورگشايانه و كينهٌفرديش (با عراق) را نيز بدين ترتيب ارضا ميكرد. خميني بهكمك اين دو اهرم (سركوب و جنگ) كه حرث و نسل مردم ايران را در آن سوزاند، توانست حكومت خود را سرپا نگهدارد.
تيغ سركوب او كه تمامي نيروهاي مترقي و هر نداي مخالفي را در بر ميگرفت، بيشتر از همه بهسوي مجاهدين مسلمان با پايگاه عظيم مردميشان نشانه رفته بود. از فرداي بهقدرت رسيدنش حمله به دفاتر و ستادها و گردهماييهاي مجاهدين و ديگر گروههاي سياسي و چماقداري و گرفتن و بستن و شكنجه و اعدام را شروع كرد. تا قبل از 30خرداد1360 كه مجاهدين با سياست اصولي و هوشيارانهٌ خود كه هدف آن آگاهكردن تودههاي مردم نسبت به ماهيت ارتجاعي و ضدمردمي رژيم خميني بود با بردباري و با پرداخت بهاي سنگين حتي يك گلوله نيز بهسوي رژيم شليك ننموده بودند خميني بيش از پنجاه تن را فقط از مجاهدين كشته و چند هزار تن را زنداني كرده بود.درانتخابات رياست جمهوري همچنانكه قبلاً گفتيم با صدور يك فتوا از شركت آقاي مسعود رجوي كانديداي نيروهاي مترقي كه ميليونها رأي مردم از او حمايت ميكرد ممانعت نموده ودر انتخابات مجلس نيز اجازه نداد حتي يك نفر از اين نيروها به آن راه يابد. بهجاي مجلس مؤسسان، مجلس خبرگان آخوندي را علم كرد و بهجاي قانون اساسي، قانون ولايت فقيه را حاكم نمود.
بدين ترتيب مجاهدين و عناصر مترقي را كه قصد نداشتند از راه مسالمت و مبارزه سياسي عدول كنند در مقابل يك انتخاب قرار داد. او از آغاز از ميخواست كه بر ضد آزادي و بر ضد منافع مردم با ديكتاتوري مذهبي و قرونوسطايي او سازش كرده به خواستهاي ارتجاعيش تن دهند و يا در غير اينصورت انتظار روزهاي سخت را بكشند. در آستانهٌ 30خرداد1360، خميني عرصه را از هر نظر تنگتر كرد. براي خيز برداشتن در مصاف نهايي، ابتدا رژيم خود را يكپايه كرد و با شعار «مرگ بر ضد ولايت فقيه» هر كس را كه تسليم بلاقيد و شرط او نشده بود كنار زد و يا سرجاي خود نشاند. وي حتي عناصري را كه به همراه خود از پاريس آورده و يك چندي نيز شريك حكومتش كرده بود تصفيه كرد و رئيسجمهورش (بنيصدر) را نيز عزل نمود. در خردادماه1360 شمارش معكوس براي يك رويارويي مهيب شروع شده بود و اوبهخصوص زمينه را از هر نظر براي غافلگير كردن مجاهدين آماده ميكرد. از آنجا كه بهدليل برخورداري از مشروعيت انقلاب ضدسلطنتي كه بهنا حق ربوده بود و نيز بهدليل دجاليت در لباس مذهب هنوز در ميان تودههاي مردم توهماتي نسبت به او وجود داشت، مجاهدين آخرين اتمام حجت مسالمتجويانه و در عين حال بسيار معنيدار را با او بهعمل آورند.عصر روز 30خرداد در شرايطي كه خيابانهاي تهران در اشغال گلههاي پاسدار و چماقداران مسلح بود و خميني هر نوع اجتماع چندنفره را ممنوع اعلام كرده بود مجاهدين با دعوت مخفيانه،تظاهرات عظيم مسالمتآميزي را بهراه انداختند. وقتي اولين صفهاي جمعيت كه تعداد آن به 500هزار نفر ميرسيد وارد ميدان فردوسي شد خميني فهميد كه قافيه را باخته است. قرار بود تظاهركنندگان از آنجا به سمت مجلس ارتجاع رفته و خواهان يك مجلس ملي كه عموم مردم ايران را نمايندگي كند بشوند. سپاهپاسداران حكم صريح خميني مبني بر سركوب تظاهرات را از راديو منتشر كرد و بلافاصله آن را به اجرا درآورد. مردم به رگبار بسته شدند و دهها تن از تظاهركنندگان بيسلاح به شهادت رسيدند و هزاران تن نيز دستگير شدند. از فرداي آنروز رژيم خميني گروه گروه دختران و پسران كمسن و سال ميليشيا را بدون احراز هويت و در حاليكه با مشتهاي گره كرده فرياد آزادي سر ميدادند به جوخههاي تيرباران سپرد. از اينجا بود كه مبارزهٌ مسلحانه براي سرنگوني رژيمي كه اكنون بين او و خلق، دريايي از خون حايل ميشد، ضروري و اجتنابناپذير گرديد. يكماه بعد شوراي ملي مقاومت «آلترناتيو سياسي رژيم» بنيانگذاري شد و به جهانيان معرفي گرديد تا در ميدان آزمايش، صلاحيت و استواري خود را به اثبات برساند. مبارزهٌ مسلحانه نيز در امتداد رودي خروشان از خون رشيدترين فرزندان مردم ايران بهپيش رفت و سرانجام با تأسيس ارتش آزاديبخش ملي ايران در 30 خرداد 1366 و گذار از تجربهيي افتخارآميز بهعنوان ارتشي بالغ، زبده و پرصلابت براي سرنگوني رژيم خميني مژدگاني خلق قهرمان ايران گرديد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر