1-رأی مردم تنها ملاک مشروعیت در یک جمهوری مبتنی بر رأی عامه مردم،
2- یک نظام کثرتگرا، آزادی احزاب و اجتماعات، آزادیهای فردی، آزادی کامل بیان و رسانهها و دسترسی بیقید و شرط همگان به اینترنت.
3-تعهد به حمایت از لغو مجازات اعدام
4-جدایی دین از دولت. منع هر گونه تبعیض در قبال پیروان تمام ادیان و مذاهب
5-برابری کامل زنان و مردان در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی. مشارکت برابر زنان در رهبری سیاسی. الغای هر گونه تبعیض علیه زنان. آزادی انتخاب پوشش، ازدواج، طلاق، تحصیل و شغل.
6-اعتقاد به حکومت قانون و عدالت. تأسیس یک نظام قضایی مدرن بر پایه فرض بیگناهی، حق دفاع، حق دادخواهی و حق محاکمه علنی. استقلال کامل قضات، الغای قانون شرع آخوندی.
7-احترام به حقوقبشر، احترام به اعلامیه جهانی حقوقبشر، معاهدات و کنوانسیونهای بینالمللی مانند کنوانسیون بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون منع شکنجه و کنوانسیون منع هر گونه تبعیض علیه زنان
8-شناسایی حق مالکیت خصوصی، سرمایهگذاری خصوصی و بازار آزاد. احترام به اصل برابری فرصت برای تمام مردم ایران در زمینههای حرفهای و حق داشتن شغل.
9-سیاست خارجی مبتنی بر همزیستی مسالمت آمیز، صلح و همکاری بینالمللی و منطقهای و احترام به منشور ملل متحد.
10-یک ایران غیراتمی و عاری از سلاحهای کشتار جمعی.
تاریخ بردگی مگر آغاز گشته باز
کاینگونه روزگار زنان گشته جانگذاز
تیغ ستم به پیکرشان آمده فرود
شلاق کین مرتجعان رفته بر فراز
ای ننگ ننگ ننگ به آیین دینفروش
حاکم شده به میهن ما کین دینفروش
آن زن که از خشونت قانون زنستیز
از شعله، جامه بر تن رنجور خویش دوخت
محکوم حکم شرعی بیداد شیخ گشت
سر تابهپادر آتش خود زنده سوخت سوخت
شمشیر آفتاب شدم بر جدار شب
تا بر درم به طاق وطن این حصار شب
باید طلایه گشت و به شب تاخت همچو روز
تا سرنگون ز بن شود این روزگار شب
***
سپیدهی زنان
چرا به ظلمت و زنجیر زن کشیده شود؟
چه وقت این شب تاریخ زن سپیده شود؟
وجود زن اگر آماج تیر مرتجع است
بگو که زن به نبرد آبدیده شود
سزا نبود که زن سنگسار کینه شود
ز بهرهجویی نامردمان خمیده شود
برآر دست و بکوب ای زن ستمدیده
که دست مرتجع ضد زن بریده شود
بگو که رسم حقارت نمیشناسد زن
بگو که اهل اسارت نیم دگر این من
بخیز ای زن ایرانی و قیامی کن
که این شعار سر لوح هر جریده شود
ز دست و پای توان بندها گشود ای زن
هر آنچه رسم ستم را توان زدود ای زن.
بهمناسبت روز جهانی زن، یک کنفرانس بینالمللی در آلبانی تحت عنوان زنان در رهبری سیاسی، با حضور مریم رجوی و شخصیتهای سیاسی و مبارزان جنبش برابری از کشورهای مختلف جهان برگزار شد.
در این کنفرانس سخنرانیهایی پیرامون تهدید دیکتاتوری بنیادگرا و زنستیز آخوندها، مقاومت زنان ایرانی در برابر رژیم ولایت فقیه و نقش راهگشای زنان پیشتاز و قهرمان اشرفی ایراد شد.
مریم رجوی در سخنرانی خود در این کنفرانس گفت:
خواهران عزیزم!
زنان سراسر ایران که شیفته و بیقرار آزادی و برابری هستید، زنان شجاعی که در زندانهای سیاسی مقاومت میکنید، زنان و مردان برابریطلب و آزادیخواه، روز جهانی زن را بههمه شما تهنیت میگویم و بهدهها هزار زن دلیری که در نبرد با رژیم ولایت فقیه شکنجه شدند، یا بهشهادت رسیدند، درود میفرستم.
خوشحالم که امسال مراسم روز جهانی زن، با حضور گروهی از هزار زن پیشتاز اشرفی برگزار میشود که در سالهای گذشته حفاظت از آنها در برابر حملات رژیم آخوندی، بخشی از کوششها و مبارزات خواهران ما در سراسر جهان بود.
انتقال امن و سالم مجاهدین از لیبرتی بهخارج عراق، آنهم بهصورت جمعی و سازمانی یک شکست سنگین برای رژیم ولایتفقیه است. آنها، چنان که با موشکبارانهای وحشیانه نشان دادند، میخواستند نیروی محوری آلترناتیو رژیم خود را کمرشکن کنند؛ اما شکست خوردند. بهاین مناسبت میخواهم از مردم و دولت آلبانی بهخاطر ابتکار بزرگشان قدردانی کنم که آلبانی را بهمثابه الگویی برای آزادی و انسانیت در جهان کنونی معرفی کردند.
همچنین باید از زنان والا و ارجمند از سراسر جهان، که شماری از آنها امروز در این جا حضور دارند، بهخاطر یاری و حمایت ذیقیمت آنها از زنان اشرفی صمیمانه قدردانی کنم. همبستگی با هزار زن پیشتاز اشرفی در سالهای اخیر، یکی از درخشانترین و کارآمدترین پروژههای زنان و از افتخارآمیزترین جنبشهای همبستگی در سراسر جهان بود. به همه این خواهران عزیزم در کارزار همبستگی درود میفرستم. همچنین اینجا از اشرفنشانهایی که در این کارزار بزرگ نقش کلیدی داشتند قدردانی میکنم.
از همه آنها انتظار دارم کوششهای خود را در حمایت از مبارزه زنان ایران برای برقراری آزادی و برابری در ایران، گسترش دهند.
حضار گرامی!
رژیم ایران، در نظر مردم جهان، با صدور تروریسم و جنگ و بنیادگرایی و تلاش برای ساختن تسلیحات هستهیی شناخته میشود. در نتیجه دو واقعیت مهم، کمتر مورد توجه قرار گرفته است:
اول اینکه این رژیم به موازات صدور تروریسم و بنیادگرایی به کشورهای منطقه، عامل اشاعه زنستیزی به آنها نیز هست. از اینرو، مهمترین تهدید علیه دستاوردهای زنان در جهان امروز به شمار میآید.
دوم اینکه زنان مقاوم ایران، نقش تعیینکنندهیی در مقابله با بنیادگرایان حاکم داشته و دارند. این واقعیت که در ایران بیشترین سرکوبها متوجه زنان است، کار دفاعی آخوندها در برابر تهدید موجودیت رژیمشان است. تحمیل حجاب اجباری و تبعیضهای فاحش علیه زنان در محیطهای آموزشی و شغلی همه برای بهبند کشیدن زنان است وگرنه آخوندها نمیتوانند حکومت خود را حفظ کنند. و به دست همین زنان و با همت عموم مردم ایران سرنگون میشوند. در نقطه مقابل، زنان نیز نقش اثرگذار و بالنده خود را در مبارزه علیه استبداد مذهبی نشان دادهاند. بهعنوان مثال:
ـ در صحنه نبرد با پاسداران
ـ در مقاومتهای بینظیر در اتاقهای شکنجه و زندانهای رژیم
ـ در صف اول تظاهرات و قیامها
ـ در سازمان دادن اعتراضهای معلمان و کارگران و سایر اعتراضکنندگان
-در سازمان دادن و رهبری یک جنبش اجتماعی و سیاسی بینالمللی علیه فاشیسم دینی حاکم بر ایران
ـ و همچنین در مسئولیتپذیری فعال در جنبش سازمانیافته مقاومت ایران.
میخواهم این واقعیت را توضیح بدهم که اگرچه برای دههها، هدف مبارزه زنان و موضوع روز جهانی زن، رفع نابرابری و خشونت علیه زنان بوده است، اما امروز علاوه بر آن، رسالت فراتری بر دوش زنان قرار گرفته که نجات جوامع بشری از بنیادگرایی و تروریسم است.
در این مورد، اجازه بدهید به یک تجربه خاص جنبش مقاومت ایران اشاره کنم:
در دهه۱۳۷۰ که امر رهبری زنان در سطوح مختلف پیشاروی مقاومت ما قرار گرفت و سازمان کار این مقاومت را تغییر داد، زنان این جنبش، قدم در راهی گذاشتند که الگوی از پیشآمادهیی برای آن وجود نداشت. آنها بر آن شدند که هرچه را که نشانی از نابرابری، از نادیده گرفتن زنان و از موانع مشارکت جمعی دارد، کنار بگذارند و بهجایش مناسبات نوینی برقرار کنند.
آنها به خود و توانمندیهای خود باور کردند و توانستند غول ناباوری که مانع بزرگ آنها بود را کنار بزنند، خود را از اسارت تفکر و نگاه کالایی رها کنند، به جای کنشپذیری و مسئولیتگریزی، مسئولیتپذیر شدند، ترس از شکست، و ضعف نشاندادن در مقابل هجوم سختیها را از خود دور کردند و در روابط میان خود صمیمیت و خواهری برقرار کردند.
در دهه ۱۳۸۰، بر اثر اشغال عراق توسط آمریکا و سپس توسط رژیم ایران، اوضاع دشواری بهوجود آمد. بهدنبال آن، رژیم ایران بهکمک دولت دستنشانده خود در عراق، اشرف را محاصره کرد و بهجنگ بیرحمانهیی برای انهدام مجاهدین رو آورد. همزمان استبداد مذهبی با بهرهگیری از سیاست مماشات دولتهای غربی، با هجوم همهجانبه به این مقاومت قصد نابودی آن را داشت.
در این اوضاع طاقتفرسا، رهبری زنان مجدداً بهآزمایش کشیده شد. سؤال اصلی این است که آنها چگونه توانستند این خرق عادت و این تغییر فرهنگ هزاران ساله را بهنحوی انجام دهند که تداوم پیدا کند؟ واقعیت این است که از ابتدای این تحول، رهبری زنان در جنبش ما، جا بهجایی مدیریت مردان با مدیریت زنان نبود.
حضور زنان در سطوح مختلف رهبری و مدیریت البته گامی است بهپیش. اما اگر با دگرگونی اساسی در فرهنگ و در مناسبات زن و مرد همراه نباشد و مادامی که برابری و همبستگی را برقرار نکند، این دستاورد بازگشتپذیر است.
پیام تازه مقاومت ما، درست در همین نقطه است:
این که رهبری زنان وقتی بهصورت یک نهاد پایدار بهبار مینشیند که ضرورتاً با مسئولیتپذیری مردان مؤمن و معتقد به آرمان برابری همراه باشد. بدون وجود مردانی که آرمان برابری را پیشاروی خود قرار داده و برای برقراری آن قیام کرده باشند، رهبری زنان صورت واقعی بهخود نخواهد گرفت. تجربه رهبری زنان در جنبش ما، با نقشآفرینی صفی از این مردان، از این پیشگامان دنیای تازه، امکانپذیر شد.
بنابراین خطاب به شما برادران عزیزم میگویم:
راهی که شما در این سه دهه پیمودید مایه سربلندی است؛ نه فقط برای من و برای ما که برای مردم ما و برای جهان بشری که تشنه برابری و آزادی است.
بله، این مردان رها روابط جمعی نویی شکل دادند، با شور و اشتیاق، همه جا بهدفاع از آرمان برابری برخاستند و اثباتگر امر رهبری زنان شدند. آنها ارزشهای تازهیی بر پایه صدق ورزیدن و از خود گذشتن و دیگران را بر خود اولویت دادن، خلق کردند. آنها بر نگرش کالایی نسبت به زنان خط بطلان کشیدند و در پرتو همین مناسبات، در صفوف خود برادری را بهمراتب بیش از گذشته برقرار کردند.
پس، مشارکت برابر زنان در رهبری، فراگردی نیست که بدون رهایی مردان متصور باشد. چگونه متصور است که نیمی از جامعه قید و بندهای اجبار و بهرهکشی را در هم بشکند؛ در حالی نیمه دیگر هنوز در اسارت همان تاریکیهاست.
تجربه جنبش ما اثبات کرد که رهبری زنان، از یک سو آنها را در مدار انسانهای مسئول و برابر قرار میدهد، از سوی دیگر وقتی مردان رهبری زنان را میپذیرند، یک سازوکار رهاییبخش را ممکن میکنند. برآیند این برابری، تعالی روابط و مناسبات است. یعنی بر اثر آن، روابط برادرانه و همچنین همبستگی و روابط خواهرانه متحول و نو میشود.
یعنی مناسبات درهر دو سو از قیاس، رقابت منفی و تنگ نظری آزاد میشود. در این صورت هر کس پیشروی دیگری را نه مانع خود که امکان تازهیی برای پیشروی خویش میبیند. آری، در جهان رهایی و آزادی، پیشروی زن و مرد نه در تقابل با هم، که لازمه هماند و یکدیگر را تکمیل میکنند.
در حقیقت مردان این جنبش، پیام رهاییبخشی برای جامعه ایران دارند. این پیام، فراخوانی است به همه پسران و برادران و پدران ما در جامعه ایران که برای رهایی مردم ایران، بهدفاع از آزادی و برابری برخیزند. پیام رهاییبخش آنها، همان گمشده جهان امروز یعنی برادری است. پس رهبری زنان در جنبش مقاومت، نام و نماد یک دگرگونی است که روابطی بر اساس برابری حقیقی بنا کرده است.
تأکید میکنم که این برابری چیزی نیست که در تساوی حقوقی و سیاسی و فرصتهای مساوی متوقف شده باشد، بلکه ضرورتاً ارتقای همبستگی انسانی را میطلبد. یعنی زنانی که سرنوشت خود را بهدست گرفتهاند و همچنین مردانی که با ایمان بهبرابری، شخصیت بارآور، خلاق و فعال را در خود پرورش دادهاند. این مناسبات تازه که از بسیاری قید و بندها رها شده، در درون یک جنبش محاصره شده، مولد نیروی عظیمی شد که با آن توانست بهیک پایداری پرشکوه دست بزند.
در نتیجه:
شما مجاهدین توانستید در مقابل ۹ حمله و قتلعام و دو بار گروگانگیری، در مقابل ۶۷۷ روز شکنجه صوتی و در مقابل هشت سال محاصره ضدانسانی، پایگاه آزادی و برابری را برای سالهای طولانی برپا نگاهدارید.
در صحنه بینالمللی نیز شما توانستید لیستگذاری مجاهدین در اروپا و آمریکا را که بهدرخواست آخوندها صورت گرفته بود، یکی پس از دیگری باطل کنید و در بیش از ۲۰دادگاه حقانیت این مقاومت را به اثبات برسانید.
بنابراین، نتیجهگیری مهم درباره تحولات این سالها این است که استقامت اشرف و لیبرتی بهعنوان پایگاه آزادی با چنین زنان و مردانی ممکن شد. همچنین پیشروی این مقاومت را در همه پهنههای سیاسی، حقوقی و بینالمللی امکانپذیر کرد. و این تجربه درخشانی است از توانایی شگرف رهبری زنان و یک مناسبات برابر.
بله، این پدیده نو، هزار زن پیشتاز است و نسلی از مردان خواهان رهایی و برابری. بههمین مناسبت، در اینجا میخواهم به مسعود بهخاطر پرورش چنین نسلهایی از زنان و مردان تبریک بگویم که چنین تحول بزرگی را در تاریخ جنبش ایران و جنبش خلقهای منطقه محقق کرده است.
پس، کسانی که میگویند قرن ۲۱ قرن زنان است، درست میگویند. اما باید مفهوم آن را خاطرنشان کرد که رهبری زنان بهمعنی هدایت روابط انسانی بهسوی برابری حقیقی زن و مرد و بهمیدان آمدن صفی طولانی از مردان معتقد به آرمان برابری است.
آن مناسباتی که بر نابرابری زن و مرد متکی است، نظامی که زنان را بهحاشیه میراند و نظامی که امکان مشارکت بخش اعظم مردم در امور کشورشان را از بین میبرد، نتیجهاش قدرتطلبی بیانتها، استبداد و انحصارطلبی، تصمیمگیریهای پنهانی، اتلاف منابع کشور و فساد و سرکوب است. راهحل این بحران که در جهان کنونی فراگیر شده، رهبری زنان است.
تأکید میکنم هرجا که دموکراسی نیست، بدون مشارکت برابر زنان در رهبری نمیتوان بهآن رسید. در سال ۱۳۹۰ خانم دانیل میتران فقید در پیامی به زنان و مردان اشرفی گفت: «دوستان عزیز و نازنین اشرفی من، تدارک آینده، به بهای فداکاری شما به دست میآید، اما تنها این نیست: همه باید الگویی را که شما برای تمام ستمدیدگان ترسیم میکنید و پیام امیدی که با خونتان خطاب به بشریت مینویسید را همواره مد نظر داشته باشند».
خانم فرانسواز هریتیه مردم شناس معروف فرانسوی نیز سال گذشته، با اشاره بهتجربه زنان در اشرف و لیبرتی گفت: این تجربه «اگر پاسخ بگیرد الگویی برای کل بشریت خواهد شد. این بهمثابه پیامی است به زنان که به این واکنش غیرطبیعی که از کودکی به آنها تحمیل شده که بگویند من هیچوقت نخواهم توانست و این در حیطه مردان است تن ندهند. و باید قبول کنند که جسورانه دل به دریا بزنند».
بله، تمام مسأله این است: جسورانه دل بهدریا زدن. و این کاری است که اشرفیها کردند.
سلام بر زنان سرفراز اشرفی که جان خود را در این پایداری فدا کردند از صبا و آسیه و نسترن و مهدیه تا زهره و گیتی و تا آخرین آنها کلثوم و پوران و نیره. آنها پرچمی را در اهتزاز نگاه داشتند که پیش از این توسط صفی طولانی از زنان قهرمان دیگر حمل شده است. زنان پیشتاز از اشرف شهیدان، فاطمه امینی، مرضیه اسکویی و اعظم روحی آهنگران تا نصرت رمضانی، آزاده طبیب، طاهره طلوع، مهین رضایی، نسرین پارسیان ، بتول رجایی، فریده ونایی و صفی از سرداران و شیرزنانی که در مسیر آزادی و رهایی مردم ایران به خاک و خون غلتیدند.
دوستان عزیز!
برای ایران آزاد فردا، ما بر امر برابری زنان با مردان تأکید داریم و آن را لازمه سرنگونی استبداد مذهبی و تضمین دموکراسی در ایران فردا میدانیم. برابری در عرصه حقوقی و قضایی، برابری در خانواده، برابری در فرصتهای اقتصادی و مشارکت فعال و برابر در رهبری سیاسی. ما برای آزادی و حق انتخاب آزادانه زنانبهپاخاستهایم. از جمله حق انتخاب شغل، حق طلاق و حق انتخاب پوشش.
رژیم حاکم بر ایران، عامل عقب نگهداشتن و به انحطاط کشاندن جامعه ایران و تمام منطقه است. این رژیم، عامل دین اجباری، منشأ تفرقه افکنی حول مسأله شیعه و سنی و مسبب رواج سنگسار و قوانین ضدبشری بهبهانه اجرای قوانین اسلام است.
از ملتهای خاورمیانه بپرسید دشمن اصلی حیات و موجودیتتان کیست؟ از مردم سوریه بپرسید چه رژیمی در کشتار نیم میلیون هموطنان بیپناهتان مددکار اصلی بشار اسد است؟ از زنان سوری بپرسید چه نیروی شریری است که میلیون میلیون زن سوری را بیخانمان و بیپناه و آواره کرد؟ چه رژیمی بود که با پاسداران و شبهنظامیان خارجیاش، حلب را بهخاک و خون کشید و آنهمه کودک معصوم را پرپر کرد؟ و امروز میبینیم که عوامل و فرستادگان آخوندها حتی درکشورهای بالکان نیز در حال ترویج افکار بنیادگرایانه و زمینهسازی تروریسماند.
همه این فاجعهها و مصیبتها از استبداد مذهبی حاکم بر ایران جاری شده و میشود. از زنان ایران که امروز میلیون میلیون در آتش اختناق و انواع اجبارات خردکننده و فقر و محرومیت میسوزند، تا زنان آواره سوریه و عراق، همه با دشمن واحدی مواجهند. در نتیجه مبارزه مشترک و هدف مشترکی دارند که بهزیر کشیدن همین رژیم است.
آری، تغییر در ایران ـ و امروز من میگویم در تمام جهان ـ با پیشتازی زنان محقق میشود.
و سرانجام خطابم به شما زنان و مردان آزاده ایران است: آزادی با فداکاری و قیمت دادن بهدست میآید؛ با جرأت و جسارت بر سرکوب و تحقیر شوریدن. با شجاعت و امید مقاومت کردن و با مبارزه بیامان، هزار اشرف و هزار کانون شورش و نبرد را برپا کردن. آری، میتوان و باید رژیم ولایت فقیه را سرنگون کرد و میتوان و باید آزادی ایرانزمین را بهدست آورد و یکجمهوری آزاد و برابر برپا کرد. این آزمایش و مسئولیت تکتک ماست. پس برای آن و برای درانداختن طرحی نو بپاخیزیم!
در جریان برگزاری مراسم روز جهانی زن، مریم رجوی، با فراخواندن شماری از فرماندهان و مسئولان پایداری ۱۴ساله اشرف و لیبرتی به تقدیر از زنان قهرمان اشرفی پرداخت.
وی گفت: من امروز به پایداری ۱۴ساله اشرف و لیبرتی اشاره کردم. در این دوره زنان اشرفی مشخصاً در امور فرماندهی و مسئولیتهای مختلف این جنبش نقش کلیدی داشتند. ضمن قدردانی از تکتک این زنان قهرمان، میخواهم سپاس خودم را از همه هموطنان در داخل و خارج ایران و اشرفنشانها و همچنین خواهران عزیزم در کشورهای مختلف جهان، از زنان پارلمانتر و سیاستمدار تا مدافعان حقوق زنان که در همبستگی با زنان اشرفی فعالانه تلاش کردند، ابراز کنم. و خطاب به آنها میگویم که نقشی که شما ایفا کردید، در تاریخ مبارزات زنان ایران، ماندگار خواهد شد.
«من سهیلا قدیری ۲۸ ساله هستم. هیچکس را ندارم. پدرم باران بود و مادرم سنگ، چرا که من روی سنگ و زیر باران بزرگ شدم. زندگیم را در خیابان گذراندهام. من یک زن خیابانی نبودم٬ سختیهای زندگی مرا به این روز انداخت. هیچکدام از کسانی که در جلسه محاکمه من نشستهاند نمیدانند تحمل سرمای زیر صفر دیماه، آن هم نیمهشب و بدون لباس کافی، یعنی چه»....
این سخنان از زنی است که در روز 29مهر سال جاری، بدون شاکی خصوصی و بدون اینکه کسی تقاضای قصاص او را کرده باشد، با درخواست دادستان جنایتکار رژیم در تهران اعدام شد. وی همچنین قربانی ازدواج اجباری بوده است که در سن ۱۶سالگی بهدلیل تن ندادن به آن، از خانه فرار کرد و به چرخه تباهی افتاد.
آه امضا کن بر نام من ای لحظه اندوه درنگ
و نگاهت را شاخه مهری کن با لبخند
دیرگاهی ست ندیده تن معصومیتم هیچ نگاه انسانی را
نام من را بنویس
ای چشمان نشان رفته به بهت
به من و مغرب ویرانی من
شجرهنامه من را بنویس:
یک زن کارتن خواب
منفی یک عدد تک رقمی ضربدر صفر سیاه
روزهایم، همه از سکه تحقیری اگر افکندم رهگذری بر سر راه؛
زهری از نفرت و نفرین به نگاه
سرگذشتم
یک پرانتز
بین یک جمله پر واژه آه
انعکاسی گنگ از آغاز شب شانزدهم سالگی ام
در سفر تا به خیابان تنهایی
پوچ در مشت
هیچ در پشت
تن پوشم
ابری تاریک از چشمان پر از کژدم حرص
نام من را بنویس
یک زن کارتن خواب
پدرم،
آسمانی کوچک با وسعت بیتوته صد متر مگس
بر سر یک وجب از تلخی خاک
مادرم، سختی ساکت سنگ
مونسم، شرشر دم اسبی باران بر بام مقوایی ترس
بنویس نامم را
یک زن کارتن خواب
جسدی لوله شده با گزش گرگ کش سردترین بهمن یخ
ثبت کن قلبم را
سرخی خیس شفق، ای لحظه بدرود کبود!
یک زن کارتن خواب
کیسه تیره سربسته آونگ به دار
حجم مغشوشی از یک زن
با یک چادر مشکی در باد
...
***
با میلاد جدیدی در باور
نام من را بنویس!
قرن تغییر بزرگ!
یک زن سنگر زی
یک زن تندر زا
خشمی انگیخته از عشق مسلح به تفنگ
یک فرمانده برخاسته از سرخترین رپ رپه طبل پیامآور جنگ.
بنویس!... .
ربودن، سربریدن، زنده سوزاندن در آتش، قتلعام، تخریب و ویرانی. هر روز فاجعهیی تازه با ابعاد شوکآور در جنایت؛ بنیادگرایی اسلامی به جنگ سرنوشت خویش آمده است!
بنیادگرایی اسلامی با بروز ماهیت سراپا جنایت و تجاوز خود، بهعنوان بزرگترین تهدید قرن بیست و یکم؛ تهدیدی که در خلأ ناشی از مماشات با جنایتکارترین حاکمیت دوران، امکان رشد یافته و جهان را به ظلمتکدهیی پر فاجعه کشانده است؛ در سراسر سرزمینها در شرق و از سوریه مجروح و خونچکان... تا عراق زخمی و خونین! تا یمن و بحرین و افغانستان و لبنان و فلسطین و مصر و نیجر! و تا فرانسه و کانادا و آمریکا...
دومینیک لوفور- نماینده مجلس ملی فرانسه در گردهمایی پاریس ـ در دیماه 93گفت: «... هر روز دهها نفر قربانی این تروریسم و ایدئولوژی هستند... همین دیروز در نیجریه با سوءقصدهای بوکوحرام و هر روز در سوریه و عراق»...
از راهانداختن کودتای سیاه برای بلعیدن یمن، قتلعام دانشآموزان یک مدرسه در پاکستان و به آتش کشیدن کامل یک شهر در نیجریه؛ تا تراژدی هفتم ژانویه 2015 در قلب اروپا، پاریس، بربریت و وحشیگری به خیابانهای اروپا کشیده میشود!
قتلعام روزنامهنگاران در پشت میز کارشان/ آتش گشودن به سوی انسانهای بیدفاع/ تمامکش کردن مجروحان، گروگانگیری و مرعوب کردن شهروندان/ جنایت علیه بشریت و توجیه آن به نام اسلام/ جنایاتی که وجدان جهان را جریحهدار کرده و روح اسلام از آن بری و بیزار است.
همه و همه اینها وجوه جنگی واحد است؛ جنگ بنیادگرایی اسلامی با تمامی بشریت! اما سؤال اصلی این است که چرا هیولای بنیادگرایی، از هر کجای جهان این چنین سر برداشته است؟ برای از پا انداختن این هیولا چه باید کرد؟ و به راستی قلب این هیولای وحشی، در کدام نقطه در حال تپیدن است؟
ژان پیر مولر- رئیس «کمیته شهرداران فرانسوی دفاع از اشرفیها» در گردهمایی پاریس در دیماه 93 گفت: «... زایندگان این تروریسم، این بیاحترامی به دیگری و این کشتار، میدانیم چه کسانی هستند. همانهایی هستند که در ایران به مردم خود احترام نمیگذارند».
به گفته استیفن هیوز در گردهمایی پاریس؛ «... دشمن اصلی، آن چیزی است که در تهران و ایران در حال وقوع است و باید از طریق راههایی که امروز در اینجا بر آنها تأکید شد به چالش کشیده شود»....
راما یاد - وزیر پیشین حقوقبشر فرانسه نیز در این گردهمایی در پاریس در دیماه 93 درباره ریشه بنیادگرایی گفت: «... رژیم ایران از همان سال 1979 پیامش بنیادگرایی مذهبی بوده است. این رژیم با متحدان دیپلوماتیک خود، به شعلهور شدن خاورمیانه دامن زده است».
و رودی جولیانی در گردهمایی بهمناسبت بزرگداشت سالگرد 19 و 22بهمن در پاریس در بهمن 93 تصریح کرد: «... به یاد داشته باشید، هیچکسی نیست که خلاف این استدلال کند که رژیم ایران بزرگترین حکومت حامی تروریسم در جهان است. بزرگترین حکومت حامی تروریسم در جهان».
استبداد مذهبی حاکم بر ایران، منشأ اصلی سیاسی و عقیدتی افراطیگری تحت نام اسلام است.
بربریتی که در حاکمیتی سیاه، به درازای 36سال؛ بر مردم ایران حکمفرماست. شقاوتی که تحت نام اسلام، یک ملت تشنه آزادی را به خاک و خون کشیده است...
زن ستیزی کانون اندیشه بنیادگرایی مذهبی
بنیادگرایی اسلامی بلای شومیست که از 36سال پیش تأثیر ویرانگر خود را بر زندگی و مناسبات اجتماعی و سیاسی تمام مردم ایران و به ویژه زنان گذاشته است. رژیم حاکم بر ایران، یک استبداد دینی است که بر پایه چپاول و بر باد دادن منابع عظیم کشوری به وسعت ایران، برای نهادینه کردن تروریسم دولتی استوار شده است. این دیکتاتوری، با بلعیدن سرمایههای ملی کشور، دار و ندار مردم ایران را صرف بقای حاکمیت خود کرده است که در کانون اندیشه سیاه بنیادگرایانهاش یک ویژگی بارز خودنمایی میکند: «زن ستیزی!»
«رژیم ایران! زشتترین نماد نظاممند تبعیض و ستیز با زنان!»
وجوه زنستیزی
تازهترین پدیدهای که در جنایت علیه زنان در ایران امروزی، آن هم در قرن 21، یعنی قرن آزادی و برابری با آن مواجهیم؛ اسید پاشی به چهره زنان جوان و حمله با چاقو به آنهاست. این البته فیالبداهه نبوده. در واقع اسید پاشی به چهره زنان؛ آن روی سکه فتوای اجباری خمینی در 36سال پیش است که همواره با مقاومت زنان آزاده ایرانی روبهرو شده است.
هوارد دین- رئیس پیشین حزب دموکرات آمریکا در کنفرانس پارلمان اروپا در23 آذر93 گفت: «... این اسید پاشیها توسط جنایتکاران خیابانی انجام نشده است، این اسید پاشیها توسط گروهی به نام بسیج انجام شده است و حکومت نه تنها از آن چشمپوشی کرده است، بلکه مجلس رژیم ایران در حال گذراندن قانونی است که افرادی را که این کار را کردهاند از پیگرد معاف میکند. این رژیم، فقط یک رژیم سرکوبگر مستبد نیست، بلکه رژیمی ددمنش است که جایی در دنیای متمدن ندارد».
در کنار این جنایت تکاندهنده و علاوه برآن؛ در سرتاسر ایران، به هر کجا که نگاه کنید، زنان ایرانی هدف ستم، بیداد و سرکوب قرار دارند.
نگاهی کوتاه به گوشهیی کوچک از کارنامه رژیم آخوندی، در پایمالکردن حقوق زنان
82 درصد زنان سرپرست خانوار بیکار هستند،
95هزار خانوار زن سرپرست، در مناطق محروم فاقد سرویس بهداشتی و 9هزار خانوار در مسکنهایی بدون سقف زندگی میکنند،
سالانه ۶۰ هزار زن سرپرست خانوار به آمار اضافه میشود،
سن سرپرستی خانوار در زنان به زیر 20سال رسیده است،
زنان شاغل تنها ۱۵ درصد از سهم اشتغال را به خود اختصاص میدهند،
حدود 25 درصد متکدیان ایران را زنان تشکیل میدهند،
رشد متکدیان زن نسبت به سنوات گذشته رو به افزایش است،
130هزار زن معتاد در ایران،
رشد 15 درصدی مرگ زنان معتاد،
افزایش نرخ اعتیاد زنان طی 4سال گذشته، 2 برابر بوده است،
بالاترین میزان خودکشی و افسردگی زنان در جهان مربوط به ایران است،
سن افسردگی از 28سال به 17سال رسیده است،
افسردگی در میان زنان ایران سه برابر مردان است،
افسردگی زنان 15 تا 20 درصد کل کشور است،
3هزار کارتن خواب زن، فقط در تهران،
میانگین سن زنان کارتن خواب: 17 و 18سال!
در تابستان سال 92، آمار زندانیان زن نسبت به کل زندانیان در مقایسه با زمان مشابه سال گذشته با افزایش 2/0 درصدی همراه بوده است.
عوامل رژیم آخوندی در همه جا در پی دمیدن بر افزایش سرکوب و بالابردن فشار آن بر زنان آزاده میهن ما هستند:
آخوند جنایتکار یوسف طباطبایی نژاد در مورد مقابله با موضوع آخوندساخته بدحجابی گفت: «مسأله حجاب دیگر از حد تذکر گذشته است. برای مقابله با بدحجابی باید چوب تر را بالاتر برد و از قوه قهریه استفاده کرد».
آخوند بوشهری نیز در نماز جمعه قم در 9آذر 93گفت: «امروز مقوله عفاف تو جامعه ما، نمیشود شانه از زیر بار اون خالی کرد و گفت نه نمیشود کاری کرد. اگر مسئولیت دارید در مقابل مسئولیتی که دارید، چون قدرت دارید باید به مسئولیت تون عمل کنید. خیابونهای ما، فضای جامعه ما، اگر هیچ کدوم یک از ما کاری نداشته باشیم. دست روی دست بگذاریم، این منتظر اون، اون هم منتظر دیگری، چه اتفاقی خواهد افتاد؟».
آخوند دژخیم صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه رژیم گفت: «هم قوه قضاییه مسئول است و بنده اینجا اکیداً از همه مدیران دستگاه قضایی میخوام که بهشدت در این جهت عمل کنند یعنی به قانون عمل کنند و به وظیفهی شرعی عمل کنند و هم از نیروی انتظامی که بهعنوان ضابط دستگاه قضایی با هنجار شکنی مقابله کنند».
این گونه است که درد و رنجی که آخوندها و حافظان نظام تجاوز و نابرابری به زن ستمزده ایرانی تحمیل کردند، بیپایان است. سرنوشت سیاه زنانی که بنا به قانون ارتجاعی این رژیم سنگسار میشوند؛ یا پایان غمانگیز زندگی زنانی که در سال گذشته در شهرهای مختلف بدار آویخته شدند و یا آنهایی که همچنان در زیر حکم اعدام، پشت دیوارها و میلههای زندان برای از راه رسیدن مرگ، ثانیه شماری میکنند بخش کوچکی از این تراژدی است.
رئیس دژخیم قوه قضاییه رژیم؛ آخوند لاریجانی میگوید: «ما در مقام برخورد با مفسد تسامح کردیم، تساهل کردیم باید بدانیم مبارزه با فساد به جایی منتهی نمیشه. بعد که برخورد قاطع شد گفتند که بحثهای حقوقبشری کجا رفت و اعدام چرا؟ بنده هم نظرم همیشه بر این مستقر بوده که ما باید هم در بحث نظارتها تشدید کنیم و هم در بحث مجازاتها. تا این کار اجرایی نشه بازدارنده نخواهد بود».... به این ترتیب است که در حاکمیت این زنستیزان، جامعه ما از تونل وحشت دیگری از جنایت علیه زنان میگذرد. اسیدپاشی و چاقوزنی!
محصول این سفارشات شقاوتبار در سالی که گذشت، یک قلم اعدام ریحانه جباری بود که جرمش این بود که قهرمانانه از خودش در برابر تعرض یک مأمور کثیف وزارت اطلاعات رژیم دفاع کرده بود.
چرا زنستیزی؟
اما راستی چرا رژیم استبداد مذهبی این همه، سر جنگ و ستیز با زنان دارد؟ چرا همواره نوک تیز پیکان حمله رژیم بنیادگرای مذهبی حاکم بر ایران، رو به زنان است؟
پاسخ را به روشنترین وجه درکارنامه سیاه حاکمیت آخوندی میشود خواند. پاسخ این است که: ایدئولوژی بنیادگرایی مذهبی، از تبعیض جنسی و زنستیزی، برای سرکوب و مهار انرژی و پتانسیل عظیم نهفته در جامعه استفاده میکند.
راهحل اصلی= اسلام بردبار و دموکراتیک، آنتیتز بنیادگرایی مذهبی با رهبری مریم رجوی
با دیدن شقاوت و جنایتهای ناشی از ایدئولوژی افراطیگری و بنیادگرایی اسلامی، بیدرنگ این پرسش پیش میآید که راستی درمان و راهحل چیست؟ پاسخ در کجاست؟ آیا برای محو کردن ایدئولوژی بنیادگرایی تحت نام اسلام، تنها راه و تنها راهحل برخورد با آن، در افتادن بهصورت نظامی میباشد؟ آیا بنیادگرایی اسلامی با بمباران و جنگ از بین خواهد رفت؟ یا اینکه برای آن، باید پاسخ و راهحل اساسیتری پیدا کرد؟ و آیا درمانی اصلاً وجود دارد؟
رودی جولیانی در کنفرانس بینالمللی پاریس- 18بهمن 93 به این سؤال پاسخ داد. او گفت: «... بعد از برخی بمبگذاریها و حملات وحشتناک و سربریدنها و زنده زنده سوزاندن که دیدهایم، بحث عمیقی بوده است که ایدئولوژی آلترناتیو از درون اسلام کجاست تا با این بربریت مقابله کند؟ چه بربریت داعش باشد یا بربریت آخوندها؟ هر دو مشابه یکدیگر هستند... همواره این سؤال از من میشود که ایدئولوژی آلترناتیو در برابر این افراطیگری شیعی کجاست؟ افراطیگری سنی؟ افراطیگری در ایران، افراطیگری در عراق، سوریه، یمن، آلترناتیو در برابر اینها کجاست؟ و آلترناتیو در برابر این اصلاً چیست؟ شما ( مقاومت ایران) آلترناتیو آن هستید. شما! شما! شما آلترناتیو هستید. شما آن چیزی هستید که همه آنها بهدنبالش هستند... نیاز نیست آن را اختراع کنیم»
و آلخو ویدال کوادراس- نایبرئیس پیشین پارلمان اروپا تصریح کرد: «... من معتقدم بحران کنونی به نحو چشمگیری ارزش و اهمیت مقاومت ایران را جهت آوردن صلح و امنیت در این منطقه و جهان افزایش داده است؛ زیرا در جهانی که حدود 25 درصد جمعیت آن مسلمان هستند، یک نیروی رزمنده، سازمانیافته و مردمی، که از یکی از مهمترین کشورهای مسلمان ریشه میگیرد، اسلام دموکراتیک و بردبار را نمایندگی میکند و برابری میان زن و مرد را ترویج میکند، بهطور واقع یک هدیه خدادادی است. این بهترین دینامیزم برای باز گرداندن شتاب علیه خشونت و افراط گرایی در بسیاری از کشورهای مسلمان است».
بله؛ کسی میآید…
کسی که مثل هیچکس نیست…
آن کس را که درمان در دستهای اوست؛ کارمن کینتانیا از اسپانیا در کنفرانس مجمع پارلمانی شورای اروپا در استراسبورگ در بهمن 93 اینطور معرفی میکند: «در ایران زنان را با اسید میسوزانند و به آنان تعرض میکنند، آن هم تحت عنوان جرایم ناموسی. بههمین دلیل خانم رجوی، شما حمایت بیقید و شرط من را دارا هستید. شما نماینده کلمات برابری، آزادی و دموکراسی هستید و بالاتر از همه، نماینده این هستید که هرگز و هرگز حقوق زنان نقض نخواهد شد.
این تعریف از راهحل را در بیشترین عمق متصور نیاز در جهان کنونی که در شقاوت بنیادگرایی و زخم سبعیت؛ سیاهپوش سرهای بریده و پیکرهای زنده سوزانده شده به نام دین است؛ راما یاد وزیر پیشین حقوقبشر فرانسه با بیانی دیگر ادا میکند: ... خانم رجوی یک رهبر زن بینالمللی است، نقش او بهطور خاص برای زنان مهم است، همچنانکه برای اصول دموکراتیک. پیامی که شما حامل آن هستید، شایسته حمایت از جانب همه کسانی است که برای ترویج حقوقبشر مبارزه میکنند».
و دراوجی دیگر؛ شیخ تیسیر التمیمی-قاضیالقضات پیشین فلسطین در گردهمایی پاریس در دیماه 93 اعلام میکند: «... با کمال افتخار میتوانم بگویم که خانم رئیسجمهور مریم رجوی با درک و دیدگاه صحیح خودش از اسلام و امیدهایش در محقق کردن آزادی و دموکراسی برای مردم کشور برادر ایران، تنها نماینده مشروع شیعیان در جهان است».
و آن که آمده است؛
آن کس؛
«کسی که مثل هیچکس نیست» ؛ خود تعریف خویشتن است؛
از خود او بشنویم:
مریم رجوی جلسه 8مارس2014- اسفند1392
«... آن که در برکه سکون و تسلیم، شورش به پا میکند، انرژیها را آزاد میکند و غل و زنجیرها را در هم میشکند، نیروی زنان است. آن که نهایتاً بنیادگرایی را از ایران و منطقه و جهان حذف میکند، نیروی زنان است. آری زنان نیروی تغییرند... با موانع بجنگید و تسلیم نشوید، اصلاح کنید، تغییر کنید، حرکت کنید و به پیش بتازید... به خواهرانم و دخترانم در سراسر ایران میگویم محکم بایستید و پایداری کنید! این رژیم زنستیز به آخر کار خود رسیده است. برای زن ایرانی و همه زنان در منطقه، این زمان، زمان عبور از نومیدی به امیدواری است. عبور از خشم به انگیزهیی برای تغییر کردن و تغییر دادن و عبور از ماتم و دلمردگی به انرژیهای تازهیی برای پیشروی.
مارتین لوترکینگ گفته بود: ”قوس جهان بسیار بلند و کشیده است، اما همواره به سوی عدالت خم میشود ”. بیتردید، جهان و روزگار زنان ایران و زنان منطقه نیز لاجرم عدالت، آزادی و برابری را در تقدیر دارد»....
همواره جرقهیی وجود داشته که اتفاقات بزرگ را رقم زده است. روزهای بزرگ هم، همیشه از یک اتفاق شروع شدهاند. روزهایی که گرچه همه، اهمیت، نام و تاریخ آنها را میدانند، اما، شاید ندانند که چگونه خلق شدهاند و چه مسیری را طی کردهاند. اتفاقی غیرمنتظره که در مارس1911 در خیابانی در نیویورک رخ داد، شروع روند و مسیری بود برای خلق یکی از این روزهای بزرگ.
کارخانه ترای انگل شرت ویست (Triangle shirtwaist) در یک آتشسوزی بزرگ میسوزد. زنان کارگر نساجی کتان که بهدلیل حقوق کم، تبعیض، محرومیت و فشار زیاد کار دست به اعتصاب زده بودند، با درهای قفل شده کارخانه روبهرو میشوند. صاحبان کارخانه، مکس بلانک و ایساک هریس به همراه نگهبانان، میخواهند با این کار مانع همبستگی کارگران شوند. 145 زن کارگر، در این آتش میسوزند. این واقعه دلخراش باعث شد که زنان برای فریاد کردن حقوق پایمال شدهشان دست به تظاهرات بزرگی بزنند. تظاهراتی که بعداً مقدمهای برای بهرسمیت شناختن روز جهانی زن شد.
اما پیشینه این اعتصاب از کجا شروع شد؟
از اواسط قرن هجدهم، بهدلیل تغییرات عظیم در تکنولوژی، اقتصاد و سیاست، چهره جهان در گذر تغییر قرار میگیرد. شهرهایی با جمعیت عظیم شکل میگیرند. کارخانهها یکی بعد از دیگری توسعه یافته و خیل عظیمی از کارگران را در خود جای میدهند. در این کارخانهها این صاحبان کارخانهها هستند که قانون برای کارگران تعیین میکنند. در این کارخانهها که قوانینش اساساً توسط کارخانهدار تعیین شده و بهطور کامل به سود اوست، زنان، کارگران ارزانی هستند که با قیمت کمتری میشود از نیروی کار ارزان آنها بهره گرفت بدون اینکه صدایشان به جایی برسد. آنها، جمعیت عظیمی از نیروی کار در کارخانهها را تشکیل میدهند که همراه با فرزندانشان در بدترین شرایط در کارخانهها کار میکنند. در این شرایط، تبعیض بیداد میکند. ساعتهای کار، طولانی و کشنده است. استثمار این کارگران، شدید و دستمزدها خیلی پایین است. از هر گونه امکانات رفاهی نیز محرومند و به آنها چنین امکاناتی تعلق نمیگیرد. همه عوامل پرفشار و شرایط طاقتفرسای محیط کار باعث میشود تا زنان کارگر به خیابانها بیایند. اما پاسخ پلیس به خواستههای آنها، سرکوب با استفاده از سلاح، شکستن صفوف زنان و کشته و مجروح شدن بسیاری از آنهاست. اما سرکوب را، یارای خاموش کردن صدای حقطلبانه آنها نبود. این صدا به سرعت از مرزهای آمریکا گذشت و به اروپا و سپس به آسیا و آفریقا رسید و طولی نکشید که به چهره حقطلبی و آزادیخواهی زنان در سراسر جهان تبدیل شد.
در اوایل سال 1900، با گسترش اتحادیههای کارگری در جهان، مبارزات زنان در اروپا و آمریکا برای تأمین حقوق سیاسی و اجتماعی، اوج نوینی میگیرد. زنان از یک سو خواهان حقوق مساوی در کار هستند، و از سوی دیگر خواهان حق رأی و داشتن نمایندگانی از جانب خود.
سال 1907 در آلمان، زنی برای اولین بار پیشگامی جنبش برابری را به دست میگیرد. او کسی نیست جز «کلارا زتکین»، سوسیالیست آلمانی. همزمان با او در روسیه «الکساندرا کولونتای»، بر ضرورت مبارزات مشخص علیه ستم جنسی و مبارزه برای برابری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زن و مرد انگشت میگذارد. کلارا زتکین معتقد است: «باید مسألهی زنان را بهعنوان یک مسأله حاد در دستور کار قرار داد. گره زدن مسأله حقوق زنان به مبارزه برای دموکراسی و عدالت اجتماعی ضروریست و برای زنان، قدرت سیاسی و حق رأی خواهد آورد». الکساندرا کولونتای هم بهدنبال برانگیختن افکار عمومی جهان است: «لازم است که زنان تظاهراتی برگزار کنند تا افکار عمومی متوجه خواستههای آنها شود».
زنان نیویورکی به این ندا پاسخ مثبت میدهند و بهمناسبت پنجاهمین سالگرد تظاهرات خونین 8مارس 1875، این روز را برای برگزاری تظاهرات انتخاب میکنند. در این تظاهرات تعداد شرکت کنندگان به 2000نفر میرسد. زنان که به قدرت تصمیمگیری خود پی بردهاند در قطعنامه پایانی اعلام میکنند: «لازم است که هر سال در آخرین یکشنبه فوریه، یک تظاهرات سراسری بهمناسبت روز زن برگزار شود». دو ماه بعد زنان کارگر نساجی نیویورک اعتصابی را آغاز میکنند که تا دو ماه ادامه مییابد و تعداد زنان شرکت کننده در آن، به بیست تا سی هزار نفر میرسد.
در 1910، در دومین کنگره بینالمللی زنان سوسیالیست در کپنهاک، زنانی از آمریکا شرکت کردند و این کنگره را در جریان خبر برگزاری روز زن در نیویورک قرار میدهند. کلارا زتکین که یکی از رهبران این کنگره است پیشنهادی برای تعیین «روز بینالمللی زن» ارائه میکند. اولین روز جهانی زن در 19ماه مارس ۱۹۱۱ در دانمارک، آلمان، اتریش، سویس و آمریکا برگزار میشود. میلیونها زن در برگزاری این روز شرکت میکنند. خواستهای اساسی این زنان عبارت است از:
قوانین حمایت کننده کار برای زنان، حق رأی و شرکت در انتخابات، برابری مزد با مردان در مقابل کار مساوی، حمایت از مادر و کودک، تعیین حداقل دستمزد.
الکساندرا کولونتای، تظاهرات را بهصورت زیر تصویر میکند: «در آلمان و اتریش استقبال از اینروز بیش از انتظار بود. زنان مثل دریای خروشان همه جا بودند. 30هزار نفر در یک تظاهرات خیابانی شرکت داشتند. این یک تظاهرات خیلی بزرگ بود. نیروهای پلیس به تظاهرات حمله بردند و به ضرب و شتم زنان پرداختند، گروهی را هم دستگیر کردند. پلیس سعی در برچیدن پلاکاردهای زنان داشت اما زنان مقاومت کردند».
و کلارا زتکین بر ضرورت ادامه مبارزه انگشت میگذارد: «زنان آگاه و مبارز، شما در ابتدای کارتان با مشکلات و موانع بیشماری در راه آرمانهایتان برای آزادی، صلح و همبستگی و اتحاد با زنان، مواجه میشوید. ولی رسیدن به این پیروزی مبارزه خستگیناپذیر میخواهد. پشتکار داشته باشید. جایگاه حساس خود را در تشکیل جامعه و نقش فعال خود را در جامعه فراموش نکنید. برخیزید و در راه زندگی بهتر و جامعه نوین مبارزه کنید».
در سال 1917 روسیه مجروح بعد از جنگ جهانی اول با دو میلیون کشته، شاهد تظاهرات عظیم زنان روسی در روز 8مارس است. زنان در مخالفت با تزار، برای نان و صلح تظاهرات برپا میکنند. تنها 4روز پس از آن، تزار مجبور به عقبنشینی شده و به خواستههای زنان تن میدهد. از جمله این خواستهها حق رأی برای زنان است.
در سال 1921کلارا زتکین که حالا یکی از رهبران انترناسیونال سوسیالیست و در رأس این کنفرانس در مسکو است، 8مارس را بهعنوان روز جهانی پیشنهاد میدهد و به ثبت میرساند. به این ترتیب روز جهانی زن مبنایی برای همبستگی جنبشهای زنان در سراسر جهان میشود.
در سال 1975 برای اولین بار بزرگداشت روز جهانی زن توسط سازمان مللمتحد برگزار میشود. همچنین این سال از طرف سازمان ملل، سال جهانی زن عنوان میشود. در سال 1977 قطعنامه شماره 142-32 سازمان مللمتحد صادر میشود و از همه کشورها میخواهد که با توجه به تاریخ و فرهنگ خود یک روز در سال را بهعنوان روز سازمان ملل برای حقوق زنان و صلح جهانی برگزینند.
و بدین گونه روز زن در تقویم تاریخ جهان جای میگیرد. روزی که البته هنوز در جهانی مجروح از خشونت ناشی از شومترین پدیده قرن یعنی بنیادگرایی برگزار میشود. بنیادگرایی تهدید جهانی با ویژگی اخص زنستیزی. این چنین است که هنوز راه را برای رسیدن زن به جایگاه حقیقی خودش با پای ایستادگی و رویارویی با خشونت و ستم جنسی بنیادگرایان باید رفت. مسیری که تا کنون با رنج و خون زنان مبارز بسیاری به جلو باز شده و به سمت برابری و آزادی اوج میگیرد و قطعاً آن روز با مبارزات حقطلبانه زنان در مسیر محو بنیادگرایی از جهان فراخواهد رسید.