در مقاطع مختلف شاهد ابراز تمایل و اظهار شیفتگی بچهٔ شاه و مادرش به «برادران قاچاقچی سپاه»! و نیروهای سرکوبگر انتظامی بودهایم.
این در حالی است که مقاومت ایران به صراحت خواهان «انحلال سپاه پاسداران» بوده و این نیروی جرار را عامل حفظ نظام ولایت فقیه و استمرار جنایتهای آن در ایران و کشورهای منطقه میداند. تفکیک ولایت فقیه از سپاه پاسداران، مانند تفکیک فاشیسم هیتلری از گشتاپو و تشکیلات مخوف اس. اس است. همانگونه که فاشیسم هیتلری بدون آن موجودیت خونآشام موضوعیتی نداشت، تصور نظام ولایت فقیه بدون نقش تعیینکنندهٔ سپاه پاسداران یک سراب محض است.اجازه دهید برای وضوح این بحث به برخی فاکتها رجوع کنیم:
یکشنبه ۱۴اسفند ۱۴۰۱، فرح پهلوی در بیانیهیی نوشت:
«من از روحانیان پاکدل، از نظامیان و سپاهیان و همه مقامات دولتی که دلهایشان با ایران است میخواهم که چنین ستمی [مسمومیت سریالی دختران دانشآموز] را برنتابند».
در خوشبینانهترین حالت یا باید گفت نگارنده بهدلیل کبر سن، مشاعر خود را از دست داده یا «سپاهیان و مقامات دولتی» [از ابراهیم رئیسی گرفته تا محمد باقر قالیباف و اژهای گوشخوار و پاسدار سلامی و رمضان شریف و امیرعلی حاجیزاده] را کسانی میداند که «دلهایشان با ایران» است. با شناختی که از این خاندان داریم، دومی به واقعیت نزدیکتر است.
راستی چرا؟
این سؤال را داشته باشیم تا دوباره به آن برگردیم. چنین مواضعی خاص مهد علیا نیست، شازده نیز ۲۹خرداد ۱۳۹۷ در مصاحبه با بلومبرگ، یکی از اجزای مهم استراتژیاش را جذب «اکثریتی از گروههای شبهنظامی موجود در ایران» دانسته بود که بهقول او «نه فاسدند و نه جنایتکار»!
این مدعی تاج و تخت سرنگونشده گفته بود: «این افراد باید بدانند که قربانی تغییر رژیم نخواهند شد. بعضی از رهبران آنها باید پاسخگو باشند، اما بیشتر آنها لایق مجازات نیستند».
ممکن است بگوییم این حرفها قدیمی است، او بهتازگی مدره و دموکراتیک شده و شأن خود را بالاتر از ورود به اختلاف بین جمهوریخواهان و سلطنتطلبان میداند!
این میتواند یک گزاره باشد ولی بچه شاه مشابه این اظهارات را در مصاحبه با پولیتیکو. ۱۸فوریه ۲۰۲۳برابر با ۲۹بهمن ۱۴۰۱نیز مورد تأکید قرار دادهاست. این یکی را دیگر نمیتوان توجیه و رتوش کرد:
«ردههای بالای سپاه مانند بالاترین ردههای سیاسی در زمان اتحاد جماهیر شورویاند. آنها با سلطه مالی و فساد از حکومت سود بردهاند اما این سود به ردههای پایینتر نمیرسد. یک نظامی مجبور است برای گذراندن امور زندگی خود دو جا کار کند. آنها در دوران گذار میتوانند نقش مهمی برای حفظ نظم و قانون ایفا کنند و ما برای این منظور به آنها نیاز داریم؛ بسیاری از آنها در دل خود با مردم هستند اما برای رسیدن به نقطه انتخاب آنها باید ببینند که دنیا هم رویکرد خود را در مورد آنها تغییر داده است».
برای اینکه متوجه شویم در قضاوت خود اشتباه نکردهایم، برمیگردیم و روی یک جمله از آن درنگ میکنیم:
«آنها در دوران گذار میتوانند نقش مهمی برای حفظ نظم و قانون ایفا کنند و ما برای این منظور به آنها نیاز داریم»!
معنای این حرف چیست؟
وقتی بچه شاه از «حفظ نظم و قانون»! صحبت میکند، درک او از این مقوله چیزی در حدود نظمیه رضاخانی و آخرین رئیس آن «سرپاس رکنالدین مختاری» است که کارش انداختن دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی به جان مردم و برقراری نظم قبرستانی بود. حافظه تاریخی بهیاد دارد که در آن دوران مشعشع، سانسور و ممیزی به نهایت خود رسیده بود. حتی نامههای شخصی مردم به یکدیگر نیز در اداره پست باز و خوانده میشد تا محتوای ضدحکومتی نداشته باشد.
رضاخان میرپنج یک تکیه کلام داشت: «نظمیه یعنی من»! او خوب میدانست که فقط با میرغضبپروری و اعمال شقاوت میتواند جرثومه استبداد را بر سر پا نگهدارد. اکنون بچه شاه با کپیبرداری از جدش روی گزمههای جرار خامنهای حساب باز کرده است. قبله آمال او حفظ لباس سوسکیپوشان نیروی انتظامی و باتون بهدستان فاشیسم دینی است. تلاش میکند آب توبه بر سر کسانی بریزد که مردم ایران به آنها درجه «بیشرف»! دادهاند.
برگردیم به همان مصاحبه ۴سال قبل با بلومبرگ، رضا پهلوی در عین دلدادگی به لباسشخصیها، بسیجیها، سربازان بدنام اطلاعات و «برادران قاچاقچی سپاه»، عمد دارد که نوک تیز حمله خود را متوجه سازمان مجاهدین خلق ایران و رزمندگان جان بر کف آن کند:
«بیشتر ایرانیها هنوز»! از این سازمان «متنفرند» و «فکر نمیکنم رفتار آنها را در آن زمان ببخشند»!
چرا؟... گناه آنها چیست؟
نمیگوید گناهشان چیست. اگر بگوید مشت خودش باز میشود ولی مصدق فقید پیشتر از مجاهدین به جرم این گناه محاکمه شده و در مورد آن گفته بود:
«... آری تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت ایران را ملی کردهام و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراتوریهای جهان را از این مملکت برچیدهام و پنجهدرپنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی و بینالمللی درافکندهام و به قیمت از بینرفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض و مالم، خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا به همت و اراده این مملکت بساط این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم» (مصدق در محکمه نظامی. ص۷۷۹).
چرا مجاهدین از دید بچه شاه متنفرند و رفتار آنها نابخشودنی است؟!
پاسخ چندان مشکل نیست. برای اینکه با پیروی از منش مصدق کبیر، جز به منافع خلق خود و استقلال و آزادی ایران بههیچ چیز دیگر نظر ندارند. نمیشود آنها را تطمیع کرد و خرید. در برابر تهدید جا نمیزنند، استوارتر و جنگندهتر میشوند. امکان نفوذ در تشکیلات آنان و فروپاشی از داخل وجود ندارد. فرصتطلبی و نان به نرخ روز خوردن در قاموسشان جایی ندارد.
این تشکیلات آهنین بزرگترین راهبند استعمار و تتمه سلطنت مدفون برای تصاحب ایران است. مهدعلیا و شازده میخواهند شاکله استبداد و اهرم اعمال قهر آن دستنخورده باقی بماند تا انقلاب دموکراتیک مردم ایران به نتیجه نرسد. استراتژی «فروپاشی کنترلشده» بر این فرضیه بنا شده است. مشکل آنها نه فاشیسم دینی، نه سپاه پاسداران و نه دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی آن است، تمام مشکل آلترناتیو دموکراتیک و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق ایران است. معلوم است برای از میان برداشتن این «مشکل» باید تئوری و دستآویز آن را نیز خلق کنند.
ترتیبدادن نظرسنجیهای غیرعلمی و باسمهای، شایعهکردن و تکرار دروغ بزرگی به نام «پایگاه نداشتن مجاهدین در داخل ایران» و شیطانسازی شبانهروزی از آنان، در این عداد است.
«سلطنت انتخابی»، «فروپاشی کنترلشده»! و «طرح منفور بودن و پایگاه نداشتن مجاهدین در ایران» و دورهگردی برای دریوزگی حمایت دولتهای خارجی، چیزی جز یک طرح لو رفته برای خنثی کردن آلترناتیو دموکراتیک و پیشگیری از یک انقلاب تمامعیار در ایران نیست. بهنظر میرسد مهد علیا و شازده ۴۴سال تأخیر دارند. مردم و مقاومت ایران پس از تجربه تلخ و خونین سرقت انقلاب ۵۷ دیگر به شاه و شیخ و پارازیتها و بازیگران رسوای آنها اعتماد نخواهند کرد.
ریزش روزافزون در بین هواداران سلطنت و شقهشدن آرای آنها نشان میدهد که ایدهٔ انتقال قدرت از بالا و حفظ ساختار این رژیم مدتهاست که به تاریخ پیوسته است. نمونهٔ بارز آن شکست فاحش اصلاحات قلابی است.
بیگمان انقلاب دموکراتیک نوین پیروز خواهد شد و آینده تابناک این سرزمین با برقراری یک جمهوری دموکراتیک بر اساس انتخاب آزادانه مردم رقم خواهد خورد. به ارادههای آتشین و برق چشمان امیدوار خلقی هماره در قیام بنگریم. طلایههای زرین آن سپیده محتوم، از هماکنون در افق سیاسی ـ اجتماعی پیداست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر