«بشارت و تبریک حقیقی در سال نو و نوروز خجستهٔ ۱۴۰۲ این است:
به پشتوانه قیمت بیکران در رود خروشان خون شهیدان از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ تا امروز
در اثر استمرار قیامهای شورشگران و خلق قهرمان از ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۱
به شکرانهٔ نسل شورش و انقلاب و در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران
به یقین میتوان گفت برخلاف انقلاب مشروطه و انقلاب ضدسلطنتی این بار انقلاب ماندگار است و سرقت آن امکانپذیر نیست.»
طرح یک مسأله
آنچه خواندیم، بخشی از پیام ۲ فروردین ۱۴۰۲ مسعود رجوی است. در این بخش از پیام به این واقعیت اشاره شده که انقلاب دموکراتیک مردم ایران ربودنی نیست. برای تعمیق این موضوع نگاهی گذرا به دو انقلاب مشروطه و ضدسلطنتی ضروری است.
از آنجا که در این مجال کوتاه نمیتوان از تمامی زوایا به آنالیز این موضوع پرداخت. ناچار فقط به برخی رخدادها میپردازیم. آنچه در این مبحث برجسته میشود تلاش نوکیسگان همکاسه با استبداد و ارتجاع برای همرنگ نشان دادن خود با انقلاب و سرقت دستآوردهای آن است. فرصتطلبان و میوهچینان برای ربودن رهبری انقلاب و انحراف آن از مطالبات خود، فرزندان راستین انقلاب و آزادی را سر بریدهاند. بدون رقم زدن این تراژدی نمیتوانستهاند، انقلاب را بربایند.
تجربهٔ تراژیک انقلاب مشروطه
در انقلاب مشروطه، بعد از بهتوپ بسته شدن مجلس از سوی محمدعلیشاه، فقط تبریز بود که پایداری پیشه کرد. این بهدلیل دوراندیشی «مرکز غیبی تبریز» [تنها تشکیلات مخفی آن روزگار] بود که درگیری نظامی بین استبداد و انقلاب را پیشبینی میکرد و مردم تبریز را به مشق نظامی در هر کوی و برزن برمیانگیخت.
این پیشبینی درست بود. تبریز از سوی قوای استبداد در محاصره قرار گرفت، وقتی محلههای آن یکی پس از دیگری به تصرف درآمدند، فقط محلهٔ امیرخیز بود که تسلیم نشد؛ زیرا ستارخان سوار بر اسب، پرچمهای سفید تسلیم را از سر در خانههای آن برکشید و تصمیم به مقاومت گرفت. این حرکت خارقالعاده پس از شش ماه کارزار حماسی، مشروطه را دوباره به ایران بازآورد.
«احمد کسروی»، در بررسی «تاریخ هیجده سالهٔ آذربایجان» بهخوبی پرده از ماهیت فرصتطلبان و میوهچینان آن روزگار برمیدارد و در نقطهٔ مقابل، رشادت و پاکبازی سردارانی مانند ستارخان و باقرخان را میستاید. او به این موضوع پرداخته است که چگونه رنج و خون انقلاب را مجاهدین متحمل میشوند ولی با پیروزی بر استبداد، فرصتطلبان حرفهای، دستآوردهای انقلاب را میربایند.
«از شگفتیهای تاریخ مشروطه است که چون محمد علیمیرزا مجلس را برانداخت و مشروطهخواهان و سردستگان هر کجا بودند گریختند و یا بهخاموشی گراییدند، ناگهان از میان توده یک ستارخان بیسواد بزرگشدهٔ بیابان بهپا برخاسته با جان به کوشش پرداخت و از هر گوشه صدها مردان از میان توده به یاری او شتافتند و جانبازانه زیر درفش او گردآمدند و دست برادری بههم داده جنگ را پیش بردند و روز به روز فیروزتر گردیدند و زمان به زمان بر نیرویشان افزود. کار به جایی رسید که از قفقاز صدها کسان به یاری آمدند و از گیلان و اسپهان نیز شورش پدید آمد. سیزده ماه رشتهٔ کارها در دست این برخاستگان از میان تودهٔ انبوه بود که هم ریشهٔ خودکامگی را کنده، بار دیگر مشروطه را به ایران برگردانیدند و هم با سیاست همسایگان برآمدند. ولی همین که محمد علیمیرزا برافتاد و بار دیگر وزیران و بزرگان و دانشمندان و اینگونه برجستگان به میان افتادند و رشتهٔ کارها را بهدست گرفتند و در سایهٔ خودخواهی و ناشایستگی و دغلکاری نه تنها کاری از پیش نبرده، کشور را دچار آشفتگی گردانیدند و با سیاست همسایگان نتوانستند برآمد. یک گناه بزرگترشان این بود که آن دستههای جانبازان و مردان غیرتمند را نیز فدای خودخواهی و سیاهکاری خویش ساختند.» (احمد کسروی. تاریخ هیجده سالهٔ آذربایجان. ج۲ ص ۱۲۹ ـ ۱۲۸)
خلع سلاح مجاهدان تبریز
درست مانند معاملهای که خمینی با مجاهدین کرد، در آن زمان نیز فرصتطلبان به قدرت خزیده برای انحراف انقلاب مشروطه، مجاهدان تبریز را مانع اصلی میدیدند تا جایی که چشم دیدنشان را در تهران نداشتند و برآن بودند که با ترفندهای مختلف آنان را از ایران بیرون کنند.
«در تهران همین که آگاهی رسید که [ستارخان و باقرخان] از تبریز بیرون آمدهاند، همگی مردم با شور و خروش به بسیج پیشواز و پذیرایی برخاستند. این جوش مردم روسیان را بر آن داشت که با آمدن ایشان به تهران نیز خرسندی نداده، به بیرون کردن از ایران بکوشند و این خواهش را از دولت کردند.» (همان منبع. ص۱۲۹)
وقتی نتوانستند مجاهدان تبریز این پرچمداران و فرزندان راستین انقلاب مشروطه را از ایران بیرون کنند، به بهانهٔ «حفظ امنیت»! طرح خلع سلاح آنها را در مجلس ریخته و اعلام کردند:
«جز سپاهیان و پاسبانان شهربانی دیگری تفنگ و ابزار جنگ نتواند برداشت و از مجاهدان تا چهل و هشت ساعت اینها گرفته شود و هر گاه ایستادگی کردند گوشمال یابند.» (ص۱۳۴)
وقتی تمهیدات «دولت انقلابی»! در مورد خلع سلاح مجاهدان به جایی نرسید، پارک اتابک، محل اقامت موقت ستارخان و باقرخان را با دو توپ ماکزیم و یک توپ بیابانی و دو شصتتیر و نیز دو هزار و صد و سی ژاندارم و پلیس و قزاق و اجیرشدگان و اوباش تفنگبهدست به محاصره درآورد تا کار آن سرداران را یکسره سازد. در این ماجرای ننگین ستارخان از درگیری امتناع داشت و هنگامی که با رشادت تمام در صدد دفع مهاجمان بود، «تیری از تفنگ ورندلی به زانویش خورد» (ص۱۴۲) و او را خانهنشین و دقمرگ کرد.
سیاق شناختهشدهٔ شیخ و شاه
غاصبان انقلاب مشروطه به ترور فیزیکی ستارخان اکتفا نکردند، برای ترور شخصیتی و سیاسیاش به انواع و اقسام شیطانسازیها متوسل شدند:
«اینان این رفتار را با او کرده و پایش را شکسته بودند، پس از آن برای پردهپوشی بهسیاهکاری خود همیشه از ستارخان نکوهشهایی میسرودند که تا میتوانستند بهکاستن از ارج او میکوشیدند چون ستارخان بیسواد بود و پارهای کلمهها را نادرست بر زبان میراند [با آنکه بسیار شیرین سخن میگفت] اینان آنها را داستان ساخته در اینجا و آنجا میگفتند.» (ص ۱۴۵)
این سیاق شناخته شدهٔ شاه و شیخ در تاریخ معاصر ایران بوده است. خمینی، بزرگترین سارق انقلاب ضدسلطنتی نیز از همان آغاز میدانست که برای تحکیم سلطنت خود باید مجاهدین را سر ببرد. برای فراهمکردن مقدمات قتلعامشان ابتدا به آنها برچسب «منافق» و «التقاطی» زد و سپس حکم مهدورالدم بودن و قتلعام آنها را صادر نمود. شاه پیشتر از او مجاهدین را «خرابکار» و «مارکسیست اسلامی» نامیده بود.
دجال قرن، به شم ضدانقلابیاش دشمن اصلی خود را مجاهدین میدانست؛ زیرا در «هزار احتمال یک احتمال»! نمیداد که آنها در برابر منویات او سر خم کنند و «سلطنت مطلقة فقیه» را بهرسمیت بشناسند. از شگفتیهای روزگار اینکه اکنون بچهٔ شاه نیز در مسیر تکرار تراژیک میراث شوم خمینی، مجاهدین را اصلیترین دشمن خود میداند.
ادعای «منفور بودن مجاهدین در داخل ایران» همانند فاکتی که از احمد کسروی در مورد سردار ملی نقل کردیم، از چنین خاستگاهی پایه و مایه میگیرد.
«مثلت کمبود پایه»
خلق ما در انقلاب مشروطیت از فقدان سه عامل تعیینکننده (سازمان، ارتش و آلترناتیو دموکراتیک و میهنی) رنج میبرد. خانم مریم رجوی در سخنرانی ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ خود آن را «مثلث کمبودهای پایه» نامید. این مثلث کمبود باعث شده است که خیزشها و جنبشهای ملی در تاریخ معاصر ایران به نتیجه نرسد و انقلاب بهدست فرصتطلبان و اپورتونیستها ربوده و به انحراف کشیده شود.
در انقلاب ضدسلطنتی، کادرها و رهبران سازمان مجاهدین تا ۳۰دی ۱۳۵۷ در زندان شاه بودند، پس از آزادی از زندان فرصت بسیار کمی در اختیار داشتند تا جنبش ملی مجاهدین را به یک سازمان سراسری تبدیل کنند. هنر آنها در برابر تنورهکشیهای بیوقفة خمینی برای بستن فضای سیاسی، این بود که گام به گام برای رفع این مثلث کمبود کوشیدند. اقداماتی که در این راستا انجام شد از این قرار است:
۱ـ تربیت کادرهای جانبرکف و وفادار به آرمان آزادی از نسل آزاد شدهی انقلاب ضدسلطنتی.
۲ـ تشکیل میلیشیای مجاهد خلق؛ این تشکل در تکامل طبیعی خود به «ارتش آزادیبخش ملی ایران» بالغ گردید.
۳ـ ایجاد یک آلترناتیو دموکراتیک مرکب از نیروهای برانداز و آزادیخواه ـ با مرزبندی نه شاه و نه شیخ ـ به نام «شورای ملی مقاومت.»
۴ـ تدوین برنامهٔ دولت موقت و انتخاب یک رئیس جمهور برای دوران شش ماههٔ انتقال قدرت به مردم ایران.
۵ـ اعلام جبهه همبستگی و دعوت از سایر جریانهای سیاسی برانداز و معتقد به جمهوری برای پیوستن به آن.
۶ـ تشکیل کانونهای شورشی برای سازماندادن و هدایت قیامهای مردمی در داخل ایران.
۷ـ بهدست گرفتن ابتکار عمل در صحنهٔ بینالمللی و افکار عمومی با دیپلماسی انقلابی.
چرا انقلاب دموکراتیک ربودنی نیست؟
اقداماتی که برشمردیم، شرط لازم و ضروری پیروزی مردم ایران بر فاشیسم دینی و آلترناتیوهای قلابی و دستساز آن است. بدون یک جایگزین دمکراتیک، دستآوردهای انقلاب مردم ایران به چاه ویل فرصتطلبی و انحراف و استبداد خواهد ریخت.
با این پیشفرض میتوان گفت که این بار انقلاب دموکراتیک مردم ایران ربودنی نیست؛ به چند دلیل:
۱ـ لازمهی سرنگونی استبداد جرار دینی، درهمشکستن سپاه پاسداران و نیروهای سرکوبگر آن است. این مهم جز با سازماندهی، فداکاری و آتش امکانپذیر نیست. این انقلاب در فضای مجازی رخ نخواهد داد. بر روی زمین و در خیابانهای تهران و ایران رقم خواهد خورد.
۲ـ تجربهٔ تراژیک خمینی برای همیشه سوخته است. هوشیاری و آگاهی مردم و نسلهای انقلابی اجازه نخواهد داد یک خمینیگونهٔ دیگر با ترفند سوختهٔ «همه با هم»! بدون پلتفرم مشخص و با القائات امپراطوری رسانهای سوار بر موج انقلاب مردم شود و گذشته را تکرار کند.
۳ـ اقشار مختلف مردم ایران و بهخصوص زنان و جوانان در انقلاب دمکراتیک و رهبری آن شرکت دارند. اکنون کانونهای شورشی از پیشتازانی الهام میگیرند که هیچ چیز برای خود نمیخواهند و در ۴دههی گذشته بهصورت جریانی امتحان پاکبازی پس دادهاند.
۴ـ استمرار بیوقفهٔ جنبش انقلابی از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ تاکنون و تکوین قیامهای ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ در بستر آن، جایی برای عرضاندام بیهزینگی، فرصتطلبی و سرقت انقلاب باقی نگذاشته است. خلق قهرمان ایران با شعار فراگیر «مرگ بر ستمگر/ چه شاه باشه چه رهبر» سره را از ناسره بازمیشناسد و باج به شغال نخواهد داد.
***
بدیهی است که وقوف به رفع این کمبود، نمیتواند و نباید از تلاش جانانهٔ نیروهای انقلابی و دموکراتیک در این مقطع حساس از تاریخ میهنمان بکاهد. ارتجاع و استبداد در کمین ربودن انقلاب و دستآوردهای آن هستند. حضور گوشبهزنگ فرزندان انقلاب در صحنههای گوناگون و افزودن به شدت کارزار میتواند آنها را برجای خود بنشاند. اکنون زمان سهمگینترین کارزارهاست و نباید دمی از آنها غفلت کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر