قتل عام سال ۶۷ ـ پاسخ هیأت مرگ به منتظری
در فرهنگ و ایدئولوژی آخوندی دروغ نه تنها مجاز، که سنگ بنای همه کارهاست و قسم دروغ نشانه اوج سرسپاری و ذوب در ولایت فقیه است.
یکی از اعضای هیأت مرگ بعد از صحبتهای آقای منتظری میگوید:قتل عام سال ۶۷ ـ دروغ، فریب و دجالیت...
«حاجی ما در رابطه با شیوه کار خودمون از روز اول که شروع کردیم خدا شاهده که ما با این نیت که روز قیامت باید جواب این را بدیم و در خدمت برادرها جلسه تشکیل دادیم و تکتک اینها را آوردیم تو اتاق مورد داشتیم که چهار بار این رو آوردیم تو اتاق باهاش صحبت کردیم، کراراً داشتیم که سه بار باهاش صحبت کردیم، یعنی تا آنجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوان کرده که این فرد معتقد است، امضا نکردیم».
در همین عبارت کوتاه و سراپا کذب و دروغ چند اعتراف مهم تاریخی وجود داره:
۱. دادگاهی وجود نداشت. اتاقی بود برای تشخیص سرموضع چون میگوید: «تکتک اینها را آوردیم تو اتاق...» نمیگوید بردیم دادگاه و محاکمه کردیم و...
۲. صلابت و جسارت زندانیان در آخرین دقایق زندگی، پاسداران را گیج و کلافه و مستاصل کرد بود.
۳. دنبال کسانی بودن که آرمان و عقیده داشتند. جرم هیچکدام از قتلعام شدگان اقدام عملی یا عمل خاصی در زندانها نبود، همه آنان را بهجرم عقیدهشان حلقآویز کردند چون میگوید: «تا آنجایی که واقعاً به مرحله صددرصد نرسیدیم که اون عنوان کرده که این فرد معتقد است، ما امضا نکردیم».
اما اگر ذرهیی به معاد و حسابرسی و روز پاسخگویی اعتقاد داشتند اینقدر وقیح و پست و رذیلانه وقایع را معکوس و وارونه نمیکردند. میگوید: « خداشاهده بهخاطر روز قیامت تکتک زندونیارو تا ۴ بار بردیم تو اتاق تا شاید بتونیم نکشیم...».
در حالی که دیدیم عباس افغان و شعبان محمدعلیزاده و مظاهر محمدی و لیلا و... را در حالی حلقآویز کردند که بر اثر شکنجههای زندان مشاعرشان را از دست داده بودند. ناصر منصوری را در حالی حلقآویز کردند که نخاعش قطع شده بود و با برانکارد آوردنش؛ اصلاً نمیتوانست حرف بزند.
جلالخالق از این همه دروغ و فریب و رذالت. از دکتر فرزین فقط اسمش را پرسیدند؛ همین که گفت فرزین نصرتی آخوند رئیسی گفت ببرینش. مسعود خستو نوه آقای طالقانی از زمانی که صداش کردند تا طناب انداختن گردنش دو ساعت هم نشد؛ همین که فهمیدن مسعود نوه پدر طالقانی است معطلش نکردند و گفتند ببریدنش...
یک نمونه دیگه از پاسخ هیأت مرگ:
قتل عام سال ۶۷ ـ کشتن اعضای خانواده و نوجوانان و باز هم وارونهگویی
«الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارد و ما اصلاً اجرا نکردیم، و از این بابت است حدود ۴۰ مورد داریم که بهاتفاق آرا امضا کردیم، فقط بهلحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودن، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده. و حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود ۱۶- ۱۷ سالشون بوده و الآن بیست و سه چهار سالشونه. حدود چهل و خوردهیی از اینها که سه تا امضا شده باز هنوز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یه اتمامحجت دیگری هم با اینها بشه که اگه واقعاً راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه»
آخوند نابکار میخواهد با این حرف اولاً میخ ادامه کار را بکوبد تا بتوانند روزهای بعد هم ادامه دهند، ثانیاً بهجای اینکه بابت قتل عام و کشتار جوانان حساب پس بدهد، با این فریب که برادر و خواهرهای یک خانواده و آنان که ۳ امضای اعدام هم داشتیم را نکشتیم، طلبکار بیرون بیاید....
حالا پرده را کنار بزنیم ببینیم چه خبر بود؟
فقط در اوین و گوهردشت دهها برادر و خواهر را با هم اعدام کردند. مسعود ثابترفتار و برادرش رضا، محسن سیداحمدی و برادرش محمد، مهشید رزاقی و احمد رزاقی، منوچهر ناظری و برادرش جواد، علیاکبر ملاعبدالحسینی و برادرش مرتضی، مسعود و منصور خسروآبادی، اردلان و اردکان دارآفرین، ناهید و حمید تحصیلی... حسین میرزایی و مصطفی را در تهران کشتند و خواهرشان معصومهرا در همدان...
در شهرستانها هم قیامت بود. از بعضی خانوادهها ۵ یا ۶نفر اعدام کردند که ۲ یا ۳ نفرشان در همین ایام حلقآویز شدند. از خانواده غلامی، ادب آواز، حریری، رحیم نژاد، شجاعی، داوودی، برهانی ۵ یا ۶ نفر کشتند...
حمید خضری زمان دستگیری ۱۵ سال بیشتر نداشت؛ او را در حالی حلقآویز کردند که همین هیأت مرگ چند روز قبل برادرش اصغر را حلقآویز کرده بود. آخوند نیری به حمید گفت یک برادرت را سال ۶۰ اعدام کردیم و یک برادرت هم یکی دو روز قبل کشتیم...
و اما زندانیان زیر ۱۷سال:
میدانیم که بسیاری از قتل عام شدگان زمان دستگیری دانشآموز بودند؛ یعنی ۱۶ یا ۱۷ سال بیشتر نداشتند. خوب بود نیری و رئیسی به جای اینکه بگویند زیر ۱۸ سال را نکشتیم، میگفتند کدامیک از ۱۶ یا ۱۷ ساله هارا نگهداشتند. احمدعلی وهاب زاده، زهره حاجمیراسماعیل، لیلا حاجیان، مسعود افتخاری، سهیلا حمیدی، رؤیا خسروی، جواد سگوند، سعید سالمی، مهری درخشاننیا، سهیلا شمس، سهیل دانیالی، محمدرضا مجیدی و بسیاری دیگر زمان دستگیری ۱۵ یا ۱۶ سال بیشتر نداشتند. اینها تنها بخشی از زندانیان اوین و گوهردشت است. در شهرستانها قیامت کردند.
احمد غلامی فقط ۱۳ سال داشت که دستگیر شد...
قتل عام سال ۶۷ ـ ولایت چندشآور فقیه
در بخش دیگری از فایل صوتی دیدار هیأت مرگ با آقای منتظری شاهد برگ دیگری از رذالت و دجالیت آخوندی هستیم. زمانی که آقای منتظری دوباره موضوع زشتی و کراهت اعدام افراد بیگناه در ماه محرم را یادآوری کرده و میگوید:
منتظری: «محرم همین حالاست... ۲روز از محرم گذشته حالا»
نیری: «قرار است ملاقاتها آزاد بشود و این خودش کلی جو شکنی میکند...»
نفر دیگر هیأت مرگ: «راجع به این ماه محرم اگه اجازه بدین حاج آقا، ما یک تعدادی از اینها رو از اتاقاشون آوردیم... اگر اجازه بفرمایید، حدود دویست نفر هستن که اینها رو...»
نیاز به هیچ توضیحی ندارد. ترکیبی از دنائت و شقاوت و رذالت آخوندی را در همین چند جمله میتوانیم ببینیم.
منتظری میگوید دو روز از محرم گذشته است بس کنید. اما آخوند هیأت مرگ که میخواهد بحث را عوض کند، میگوید چند روز دیگر ملاقاتها شروع میشود جوشکنی میشود و سر و صدای اوضاع میخوابد... با این حرف مسیر صحبت را عوض کرده و بحث به سمت موضوع ملاقات با چشمانداز شکستن جو منحرف میشود. بعد هم رئیسی که میخواهد جمعوجور کند، میگوید حاج آقا درسته محرم است اما اجازه بدید این چند تا هم رسیدگی [حلق آویز] کنیم... ۲۰۰ تا بیشتر نیستند، سریع انجام میشود...
این همه نگرش و دیدگاه نظام ولایت فقیه در مورد انسان است. آخوند خونخوار میگوید ۲۰۰ تا بیشتر نیست بگذار اینها را هم بزنیم بعد...
میبینید! انگار دارد از ۲۰۰ قطعه چوب صحبت میکند نه ۲۰۰ جان ِروان و انسانهایی که هفت سال شکنجه شدند و هر کدام دهها نفر برای دیدارشان ثانیهشماری میکنند.
این البته بخشی از واقعیت ولایت چندشآور فقیه و مزدورانش است.
ببینید!
یک نفر از هیأت مرگ: «راجع به این ماه محرم اگه اجازه بدین حاج آقا، ما چون یک تعدادی از اینها را از اتاقاشون آوردیم برای همین برخورد، یه بار برخورد کردیم و نظر ندادیم، اینها الآن در سلولهای انفرادی هستن، اگر اینها را الآن نظر ندیم و برگردن توی بند عمومی، اینا باز مسائلی ایجاد میکنه، اگر اجازه بفرمایید، حدود دویست نفر هستن که اینها رو».
منتظری: «من هیچ اجازهیی نمیدم، من با یکیاش هم مخالفم. من با یکیاش هم مخالفم. به من نگویید اجازه بدهید، شما خودتون میدونید».
رئیسی یا نیری: «چشم اطاعت میکنیم و بقیهرو دیگه نمیبریم.»
قتل عام سال ۶۷ ـ تلاش هیأت مرگ برای ادامه کشتار در ماه محرم
البته در عمل به همان حرف هم پایبند نبودند و فردای همان روز یعنی سهشنبه ۲۵مرداد ۶۷ دهها مجاهد را در زندانهای اوین و گوهردشت حلقآویز کردند.
موضوع راهاندازی ملاقات باقیمانده زندانیان با خانوادهها و جوشکنی و... همه نیرنگ و فریب بود. ۱۲ روز بعد از این دیدار یعنی روز شنبه پنجم شهریور۶۷، تازه اعدام زندانیان مارکسیست و یاران مبارز در اوین و گوهردشت را شروع کردند. اعدام آنها به جرم ایستادگی و پایداری روی عقایدشان تا بیست و دوم محرم ادامه داشت.
قتل عام سال ۶۷ ـ اعدام زندانیان سیاسی مارکسیست تا نیمه شهریور ۱۳۶۷
چهار ماه بعد با بعضی از مادرها تماس گرفتند و گفتند فرزندتان آزاد است برای انجام کارهای اداری به فلان آدرس مراجعه کنید و پس از مراجعه خانواده، با قهقهه ساک لباس فرزند و عزیز خانواده را جلو مادر انداختند و گفتند بفرما اعدامش کردیم.
چه پدرها و مادرها که بر اثر شنیدن خبر بلافاصله جان باختند، چه جوانهها و جانهایی که پژمردند و چه رذالتهایی در حق خواهران و خانوادهها انجام دادند که شرم، اجازه بیانش را نمیدهد.
در نگاه شیخ هیچ حریمی محترم نیست. نه حریم جان زنان و نوجوانان، نه حریم بیماران و محکومان و نه حریم محرم و امام حسین. آنچه محترم و حرمتش واجب است حریم ولایت شیطانی فقیه است. بیعلت نیست که قائم مقامش به جایی میرسد که میگوید «مردم از ولایتفقیه داره چندش شون میشه»
قتل عام سال ۶۷ ـ اعتراف منتظری به میزان تنفر مردم از ولایت فقیه
منتظری: «در روزنامهها هم الآن در خارج میگند، حالا جرأت نمیکنند در روزنامهها در داخل، بعد ها در آینده میگن. من دلم نمیخواست اینطور بشه، مردم از ولایتفقیه داره چندش شون میشه، من دلم نمیخواست ولایتفقیه به اینجا برسه».
بله! در نگاه جلاد هیچ حریمی جز ولایت چندشآور فقیه محترم نیست، حریمی که با همت و ارادهٔ جمعی در جنبش دادخواهی زندانیان قتل عام شده خرد شد و بهزودی نابود خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر