قتل عام سال ۶۷ ـ تیرباران در گونی؛ سلاخی در بیابان...
با شروع جنبش دادخواهی، علاوه بر کشف خاوران و گورهای جمعی زندانیان در شهرهای مختلف، خبرها و نمونههایی از نحوه قتلعام در شهرهای مختلف مطرح شد.
موارد و نمونههایی که هیچکس فکرش را نمیکرد. چه کسی فکر میکرد در گرماگرم قتلعام سال ۶۷حوالی رودبار و رشت یه گودال بزرگ کنده شود و زندانیان سیاسی داخل آن تیرباران و دفن شوند؟ این عزیزان را مثل زندانیان ایلام و دزفول و ارومیه و... به بهانه انتقال از بند، به بیابانها منتقل کرده و همان جا کشتند.
بیژن پیرنژاد در مورد نحوه قتل برادرش هوشنگ و قتلعام زندانیان ارومیه نوشته است:
«مرداد ماه سال ۱۳۶۷ هوشنگ برادر کوچکترم را که مدت محکومیتش هم تمام شده بود همراه تعدادی از مجاهدان اسیر با ۲ مینیبوس از زندان ارومیه به بهانه انتقال به زندان تبریز خارج کرده و به تپههای اطراف دریاچه ارومیه بردند. در آن منطقه که از قبل تحت کنترل پاسداران قرار داشت تعدادی پاسدار با انواع آلات قتاله سرد از قبیل چاقو، قمه، چماق، تبر و ساطور منتظرشان بودند و زندانیان را در حالی که دست و پایشان را از قبل بسته بودند مورد حمله قرار داده و بهمعنای دقیق کلمه سلاخی کردند. فریادهای مجاهدان آنقدر بلند بود که برخی از روستاییان به آن منطقه سرازیر شدند اما بعد از تهدید و پاسداران مسلح از منطقه دور شدند. مدتی بعد از اجرای این جنایت هولناک به خانواده اطلاع دادند که برای گرفتن وسایل هوشنگ مراجعه کنند اما جرأت نکردند نحوه بهشهادت رساندن زندانیان را بگویند وقتی هم با اعتراض خانواده مواجه شدند با همان فرهنگ کثیف و مبتذلی که خاص خودشان است گفتند خوب اگر منافق نباشد به بهشت میرود...
آری! مجاهد خلق هوشنگ پیرنژاد اینچنین قیمت دفاع از حرمت کلمه مقدس مجاهد خلق را پرداخت. او که با جسمی فلج به مدت ۶ سال شکنجههای فوق طاقت انسان را تحمل کرد، آنچنان هراسی در دل بازجویان و شکنجهگرانش انداخته بود که نه تنها بعد از پایان محکومیت آزادش نکردند که او را با شقاوتبارترین شیوه در قتلعام سال ۶۷ بهشهادت رساندند...»
یکی دیگر از خبرهایی که خیلی تکاندهنده بود ماجرای قتلعام تعدادی از زندانیان مسجد سلیمان بود. آنها هم به بهانه انتقال، از بند جدا کرده و ساعتهایی بعد با فجیعترین شکل تیرباران کردند.
نفری که خودش از نزدیک شاهد صحنه بیابانهای اطراف مسجد سلیمان بود میگوید:
«ما تو کوه بودیم اونا تو دشت بودن. حدود هشت و نیم صبح بود... هنوز هوا گرم نشده بود. ما رفته بودیم برای شکار. اون منطقه حدود ۶۰ کیلومتر از مسجد سلیمان فاصله داره. داشتم با دوربین نگاه میکردم که توجهم به دوتا ماشین باری جلب شد، اول فکر کردم سبزیجات بارشونه... ولی تعجبم این بود که این دو تا ماشین تو این دشت چی میخوان. دوربینو دادم به پدرم اونم دید مشکوک شد. بعد ماشین سومی هم رسید. چند نفر اومدن پایین. چیزی شبیه یه ون نظامی بود. بعد در ماشینای باری رو باز کردن و از هر کدوم ۷-۸نفر پیاده کردن. بعد دیدم اینا افراد رو با چشم بسته دونه دونه میکنن داخل گونی! مونده بودیم که چیه! چرا اینارو آوردن وسط بیابون دارن زنده زنده میکنن تو گونی؟ یه چیزهایی مثل کیسههای بلند یا گونی بود که اونهارو کامل کردن تو گونی، در گونیارو بستن. بعد اونها رو یه جوری نشوندن و بعد شروع کردن تیراندازی. تو اون صحنه تیراندازی ما دیگه خشک شدیم... بعداً من متوجه شدم که اینار بهخاطر اینکه خیلی راحت بتونن جابهجا کنن اول که هنوز جون داشتن گفتن برین تو گونی بعد درشو بستن بهشون تیراندازی کردن، بعد که تیراندازی تموم شد انداختن تو ماشینها هر سه ماشین هم به یه سمت رفتن و از هم دور شدن…».
قتل عام سال ۶۷ - تلاش برای کتمان خاک و خون خاوران
تا چند ماه بعد از قتلعام، حاکمان و قاتلان برای ایجاد رعب و ترس میگفتند کشتیم شوخی هم نداریم. خامنهای ۱۵ آذر۶۷ گفت: «مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ اعدام میکنیم و با این مسأله شوخی نمیکنیم». رفسنجانی هم شیادانه گفت: «بنا داشتند در کشور یک کار تخریبی وسیع را انجام بدهند، مجازات شدند». ۲۰ دی ۶۷ موسوی خوئینیها هم که آن زمان دادستان بود، در این رابطه گفت: «ما از بالا رفتن آمار اعدامها واهمهای نداریم.»...
اما بهعلت شدت جنایت و نگرانی از تهدیدهای داخلی و خارجی آن، بعد از چند ماه سیاست کتمان و پنهانکاری را پیش گرفتند و بالکل موضوع را حاشا کردند. تا جایی که طرح این موضوع تبدیل به مرز سرخ حکومتی شد و احدی حق نداشت راجع به موضوع قتلعام سال ۶۷کلامی بگوید یا بشنود.
برای اجرایی کردن این سیاست بایستی همه آثار و اسناد و مدارک قتلعام نابود میشد. به همین خاطر اول تمام پروندههای بازجویی و دادگاه و... قتلعام شدگان را آتش زدند تا آثار و هویت سیاسی زندانیان را محو کنند، بعد هم تلاش کردن با جمعآوری شناسنامه شهیدان از خانوادهها، حضور و هویت فرد اعدام شده را بالکل انکار کنند. در نتیجه دادستانی رسماً ـ بهصورت کتبی و شفاهی ـ به خانوادهها گفت اگه شماره قبر میخواهید شناسنامه فرزندتان را بیاورید تحویل دهید تا آدرس مزار را بدهیم.
در مرحله بعد تلاش کردند با تسطیح مزار و گورهای جمعی، آخرین آثار شهیدان را محو کنند.
در خاوران چند نوبت اقدام به تخریب گورهای جمعی کردند و با مقاومت مردم عقب نشستند و کارشان ناتمام ماند اما در سایر شهرها سیاست پنهانکاری و محو آخرین آثار قتلعام شدگان را با شدت و جدیت بیشتر ادامه دادند. در تازه آباد رشت محل گورهای جمعی را با لودر صاف کرده و قبرهای جدید درست کردند. بعد از مدتی با فروش قبرهای جدید و رسیدگی به محوطه قبرستان، چهره خاوران رشت را تغییر دادند...
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر