مجلهای در زمان شاه – که حاوی نوشتههایی از کودکان هم بوده - توقیف میشود. وقتی مسئول مجله به مقامات مربوطه تلفن میکند و علت را جویا میشود
آنها به داستانی نوشتهٔ دختری درباره خشک شدن یک مزرعه در کنار دریاچه هامون اشاره میکنند که در مجله درج شده بود. مسئول مجله با تعجب توضیح بیشتر میخواهد. یکی از ممیزان میگوید: «آقا!... با وجود اصلاحات اراضی نباید نوشت که مزرعهای خشک میشود»! مسئول مجله میگوید: «آخر اصلاحات ارضی که تعهد باران نکرده است»! در پاسخ میشنود: «در هر حال اینجور مطالب به گوش خارجیان میرسد و دستاویزی برای عیبجویی از رژیم میشود»! دست آخر مسئول مجله، سرخورده و مایوس، مکالمه را رها میکند و «چند صفحه از مجله را» کنده و «به همان صورت ناقص منتشر» میکنند (محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ص ۷۹۸).مثال بالا نمونه کوچک و مشتی از خروار سانسور و سرکوب در زمان شاه بود. دیکتاتوری سلطنتی هم مثل دیکتاتوری ارتجاعی خمینی تاب و تحمل مخالف خود را نداشت. شکستن قلمها و سانسور نشریات و کتب و مجلات در زمان شاه بیداد میکرد. برای تیغ زدن و قلع و قمع نوشتهها یک مجموعه عریض و طویل به اسم «ادارهٔ نگارش» تحتامر وزارت فرهنگ راه انداخته بودند و هر نوشتهای باید از زیر ساطور مفتشان رد میشد. در سال۱۳۵۴ مدیر کل آن علاوه بر اعتراف به سانسور خط و نشان میکشید که هیچ اعتراضی مسموع نیست: «در هر چیز اعتراض باشد در صلاحیت بررسیهای ما اصلاً جای اعتراض نیست»! (سانسور کتاب در دوره پهلوی دوم، دکتر فریبرز خسروی، ص ۱۷۰) کما اینکه ساواک هم پس از انتشار هر کتابی حاضر و آماده بود و هر کتابی را که مضر تشخیص میداد جمعآوری و معدوم میکرد. با همه این محدودیتها جراید نیز تحمل نمیشد و فقط در طی یک سال یعنی «در سال۱۳۵۳ دستور تعطیلی و توقیف بیش از ۵۰ روزنامه و مجله صادر شد و به اجرا در آمد» (همان منبع، ص ۱۶۸)
سانسور و زندان
کتب و نشریات گروههای مبارز و مسلح مثل مجاهدین و فداییها که کلاً ممنوع و جرم بود ولی حتی نوشتههای بسیاری از فعالان ملی مذهبی مثل پدر طالقانی، شریعتی، بازرگان، سحابی و... از زیر ممیزی جان سالم به در نمیبرد و خود این نویسندگان هم دستگیر و زندانی میشدند. در ممیزیها هم واو به واو جملات هر کتابی بررسی میشد بهطوریکه حتی تعبیر عادی «مسلمانان مجاهد امروز» در تفسیر قرآن پدر طالقانی نیز مجاز نبود و بعدها موجب دردسر وی شد.
قریب به اتفاق شعرا و نویسندگان و اهل قلم نیز مدتی در پشت میلههای زندانهای آریامهری به سر برده و کتب و نوشتههایشان مشمول ممنوعیت و سانسور بوده است: احمد شاملو شاعر و نویسنده، غلامحسین ساعدی نویسنده، جلال آلاحمد نویسنده و مترجم، سعید سلطانپور شاعر و کارگردان تئاتر،، سیاوش کسرایی شاعر و نویسنده، احمد محمود نویسنده، منوچهر هزارخانی نویسنده، شاهرخ مسکوب نویسنده و مترجم، دکتر علی شایگان نویسنده، ایرج جنتی عطایی شاعر و ترانهسرا، یدالله رویایی شاعر و بسیاری از این شمارند.
دیگران هم از فشار و محدودیت بیبهره نبودند. حمید مصدق شاعر هم اگر چه کارش به زندان کشیده نشد ولی اولین اثرش در همان سال انتشار توقیف شد. نیما یوشیج گذرش به زندان افتاده است. علیاکبر دهخدا نوشتن لغتنامه را بهدلیل محرومیت از فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و حرفهٔ روزنامهنگاری آغاز کرد. بزرگ علوی بعد از فشار و شرایط پس از کودتای ۲۸مرداد از کشور مهاجرت کرد.
سانسور و اعدام
فشار بر روشنفکران و اهل ادب فقط در حد سانسور و دستگیری و زندان و ممنوعیت نبود و قتلهای زنجیرهیی و اعدام هم مثل زمان شیخ گریبان فرهیختگان را میگرفت، منتها طول زنجیره و فاصلهٔ زمانی آن متفاوت است و بعضاً به دوره رضاخانی نیز میرسد. با این حال از برجستهترین شعرا و نویسندگانی که علاوه بر سانسور نوشتههایشان در زمان شاه اعدام شدند میتوان از سه شاعر، خسرو گلسرخی، کرامتالله دانشیان و مرتضی کیوان نام برد. امیرمختار کریمپور شیرازی شاعر هم هست که ناجوانمردانه در زندان سوزانده و شهید راه وطن شد. از بقیه شهدای دوره رضاخانی مثل فرخی یزدی، میرزاده عشقی و بقیه هم جهت پرهیز از اطاله کلام صرفنظر میکنیم که خودش باب دیگری است.
سانسور در هنر و موسیقی و فیلم و...
دامنه سانسور در زمان شاه به همه پهنههای علم و فرهنگ از جمله موسیقی، فیلم، تئاتر و نقاشی و... کشیده شده بود و خاص ادبیات و نشریات نبود. تقریباً هیچ آهنگ و ترانهای بدون اجازه انتشار نمییافت. در سال۱۳۵۱ پس از انتشار ترانه «بوی خوب گندم» هم خواننده و هم شاعر روانه زندان شدند. شاعر این ترانه «در مقدمهٔ کتاب "دریا در من" شرح میدهد که مأموران ساواک از او خواستهاند که ترانهای در ستایش محمدرضا شاه پهلوی بسراید و بخواند تا آزاد شود، اما او قبول نکرد».
فریدون فروغی در سال۱۳۵۴ بهخاطر اجرای ترانه «سال قحطی» به مدت ۲سال از کار ممنوع شد. سهراب شهید ثالث کارگردانی بود که چون مستندهای کوتاهش درباره طبقه کارگر مضامین انتقادی داشت و باب میل رژیم نبود، مجبور به ترک کشور شد.
فرهاد مهراد مدتی بهخاطر اجرای ترانههای سیاسیاش دستگیر و روانه زندان شد.
بهرام عالیوندی نقاش که قبل از کودتای ۲۸مرداد مدتی در زندان بود تا سالهای طولانی به علت همکاری نکردن با ساواک علاوه بر ممنوعالخروج بودن، ممنوعالاستخدام بود. جالب اینکه هر بار که در نمایشگاههای جمعی اثری از او نیز به معرض تماشا گذاشته میشد اگر فرح نیز برای دیدار از این نمایشگاهها شرکت داشت، ساواک از حضور عالیوندی در کنار تابلوهایش ممانعت میکرد اما روز بعد روزنامههای تهران عکس فرح را در کنار تابلویی از او به چاپ میرساندند. در فیلمها هم همین سانسور حاکم بود.
سانسور در زمان شیخ
تمام کارهای ناتمام شاه در بریدن زبان و شکستن قلم را شیخ کامل کرد. کتب مجاهدین و سایر گروههای انقلابی در هر دو نظام ممنوع بود. بیشتر نویسندگان قربانی ممیزی هر دو نظام شدند. بسیاری از آثار صادق هدایت، هم قبل از انقلاب (و حتی در زمان رضاخان) و هم پس از انقلاب ممنوعالانتشار بودهاند. پس از درگذشت دهخدا، خانهاش تبدیل به دبستانی به نام خودش شده بود که پس از انقلاب، نام او را از این دبستان حذف کردند.
فرهاد مهراد پس از انقلاب هم از ادامه کارش منع شد. غلامحسین ساعدی مهاجرت کرد و به پاریس رفت. فریدون فروغی پس از انقلاب ترانهٔ یار دبستانی را برای تیتراژ فیلم از فریاد تا ترور اجرا کرد اما حذف گردید زیرا نظام آخوندی هم مثل شاه او را ممنوعالکار کرد و سپس دوباره وی را به زندان انداختند. سعید سلطانپور را در شب عروسیاش گرفتند و دو ماه بعد اعدام کردند. آثار بهرام عالیوندی بعد از انقلاب هم ممنوع شدند. عماد رام خواننده را دستگیر و زندانی کرده و هشتاد ضربه شلاق به او زدند. فریدون ژورک هنرپیشه و کارگردان، سالها زندان بود و در سال۱۳۶۵ به استودیوی وی حمله کرده و همه فیلمهایش را برده و آتش زدند. مرجان از خواندن محروم شد و به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر و اموالش ضبط گردید. منوچهر طاهرزاده آهنگساز و خواننده سبک پاپ مدتی را در زندان در شرایطی بسیار دشوار به سر برد. علیرضا شوریده خواننده بهدلیل همکاری نکردن با رژیم متحمل فشارهای بسیار و از کار اخراج شد. سیمین بهبهانی همواره از طرف مأموران امنیتی تحت فشار و سانسور قرار داشت و ممنوع الخروج بود. محسن محمدباقر، بازیگر سینما که از دو پا فلج بود با همان وضع در سال۶۷ به پای چوبهدار برده شد.
نتیجه اینکه شاه همه وجوه سرکوب و اختناق از جمله سانسور فرهنگ و ادب و هنر را برای ولیعهدش یعنی رژیم خمینی به میراث گذاشت و الحق که آخوند فرزند خلفی برای سلطان شد.
پس از ۱۷شهریور ۵۷ که اعتراضات و اعتصابات افزایش یافت از مهمترین وجوه مقاومت مردمی، اعتصاب کارکنان رادیو و تلویزیون و اصحاب مطبوعات در اعتراض به سانسور بود که موتورهای جدیدی را در قیام روشن کرد و چند ماه بعد سلطنت به قبرستان تاریخ رفت. اکنون نیز مردم ایران در قیام دموکراتیک خود به خیابانها آمدهاند. آنها نیک میدانند مسیر پیشرفت نه در بیراههٔ آرزوی بازگشت به دیکتاتوری گذشته که پای فشردن بر مرزبندی «نه شاه نه شیخ» برای نیل به آزادیها و پایان دادن به سانسور و خفقان و سرکوب است.
علی. ب از تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر