مسعود رجوی ـ ۲۳بهمن۱۳۶۲
راستی خمینی از کجا و از چه موقع و طی چه جریانی انقلابی شده و صلاحیت هدایت یک انقلاب دمکراتیک را کسب کرده بود؟
پس دیگر از انقلابی که ارتجاع خمینی در رأس رهبری آن قرار گرفته چه انتظاری میتوان داشت؟
انقلاب بنا به دلایلی که از مجموعهٔ عقب مانده جامعه و تاریخ ما سرچشمه میگیرد و بهخصوص بهخاطر دیکتاتوری نیم قرنی شاه و پدرش سرانجام از بد روزگار بهدست ارتجاع افتاد. همان خمینی که بهحق بایستی او را دنبالهٔ طبیعی و بسیار خلف اما مسلماننمای شاه دانست.
سالگرد سرنگونی دیکتاتوری سلطنتی بهدست توانای همه اقشار و طبقات خلق بر شما گرامی باد. یاد انبوه شهیدان آن انقلاب بهویژه شهدای پیشتازی که با تحمل رنج و شکنج فراوان در زندانهای رژیم شاه و یا در نبرد مسلحانه رودرو جان خود را فدیه رهایی خلق از یوغ استبداد پهلوی نمودند البته فراموشی ناپذیر است. یاد همه آنهایی که چه بهطور فردی یا در رابطه با یک نیروی انقلابی بهگفته روح راستین انقلاب آن پدر طالقانی راه مبارزه و جهاد یک خلق علیه دیکتاتوری شاه را گشودند. اگر چه با تأسف باید اذعان نمود که دیکتاتوری ولایت فقیه خمینی این سارق بزرگ انقلاب مانع از آن شد که بهره آنهمه خونهای پاک هر چه زودتر به مردم ایران برسد. از قدیم گفتهاند که هرکاری را باید به اهلش سپرد اما چه میتوان کرد که کار انقلاب بنا به دلایلی که از مجموعه عقبماندگیهای پیشین جامعه و تاریخ ما سرچشمه میگیرد و بهخصوص بهخاطر دیکتاتوری نیم قرنی شاه و پدرش سرانجام از بد روزگار بهدست ارتجاع افتاد و بالاخره خمینی بود که در رأس رهبری انقلاب چمبره زد.
همان خمینی نااهل که بهحق بایستی او را دنباله طبیعی و ولیعهد بسیار خلف اما مسلمان نمای شاه دانست. از آنجا که آثار زیان بار دیکتاتوری فاسد شاه را حتی خمینی نیز اینجا و آنجا برملا مینمود، و از آنجا که همه میدانند تمدن بزرگ شاه همچون وعدههای بهاصطلاح اسلامی خمینی جز بازی فریبکارانه و مبتذلی با کلمات و الفاظ نبود پس بگذارید ببینیم او ارثیه فضیحت بار سلف خود شاه را تا به کجا ارتقاء داده است.
باید گفت ابعاد تاریخی هر آنچه خمینی فیالواقع مرتکب شده است بسا فراتر از این است که بتوان آنرا در این سطور گنجاند چرا که بهای خیانت به امید و اعتماد یک خلق را با هیچ چیز نمیتوان مقایسه کرد. چرا که تاوان تحقیر ارزشها و مبتذل کردن کلمات و فرهنگی که بشریت خود را از طریق آنها عرضه و بیان میدارد به این سادگی و به این زودیها قابل پرداخت نیست. پس آیا با این همه بقایای رژیم شاه که روز قیام خلق را سوگوارند و به تعزیه مینشینند موجه نمینمایند. همانها که در این روز از هیچ طعنه و ریشخندی در حق انقلاب و مردم و انقلابیون فروگذار نمیکنند و سعی دارند افسوس روزگار شاه را بر سر زبانها بیندازند؟
خیر هرگز، زیرا در تحلیل نهایی شاه همان است که به خمینی انجامید، زیرا بهخاطر استمرار و گسترش همان سرکوب و دیکتاتوری پیشین دست آخر خمینی محصول همان شاه است. پس باید مستقیماً بر قلب بیماری انقلاب ضدسلطنتی دست گذاشت و در پس ظواهر و نمودها به باطن و ماهیت قضایا راه برد و به علتالعلل فجایع امروز دست یافت. والا در فقدان یک محک و معیار واقعی برای سنجش و بهخاطر چنگ نزدن به یک ریسمان استوار برای حقیقت جویی و داوری صحیح توان تشخیص و راه یابی خود را در بحبوحه فجایع خمینی از دست خواهیم داد و آنگاه اگر هم افسوس دوران شاه را نخوریم در نبرد سرنوشت با خمینی منفعل و ناهوشیار خواهیم ماند. علتالعلل همه قضایا چیست؟ جز آن که ارتجاع رهبری انقلاب را بهطور تاریخی در ربوده و آنگاه به ذبح انقلاب و انقلابیون پرداخت، راستی خمینی از کجا و از چه موقع و طی چه جریانی انقلابی شده و صلاحیت هدایت یک انقلاب دمکراتیک را کسب کرده بود. پس دیگر از انقلابی که ارتجاع خمینی در رأس رهبری آن قرار گرفته چه انتظاری میتوان داشت اینجاست که میگوییم از اساس نمیشد تضمین آزادیهای دمکراتیک یعنی حل مسأله مرکزی و محوری انقلاب ایران را از رهبری استبدادی خمینی انتظار کشید یعنی اگر مردم ایران مقدم بر هر چیز دیگر برای آزادی و استقلال انقلاب کرده بودند و اگر شعارهای آزادی و استقلال از یکدیگر انفکاک ناپذیر بوده و مشترکاً بیانگر ارتباطات مطلوب درونی و بیرونی جامعه ما بودند در اینصورت عیب کار نه در انقلاب و قیام خلق بلکه در رهبری نا اهل و ناصالح آن بود که هرگز نه به انقلاب و نه به آزادی و نه به حاکمیت ملی و مردمی و نه بهطرز عمل دمکراتیک و دستجمعی و شورایی اعتقاد نداشت.
پس اگرچه در آن ایام تجربه مستقیم و آگاهی سیاسی تودههای مردم بهخاطر خفقان ۵۰ساله پهلوی کافی نبود اما هرگز نمیتوان آنها را بهخاطر مجاهدتها و اشتیاقشان به آزادی و استقلال و بهخاطر قیام برای تحقق این آرمانهای والا سرزنش نمود. بنابراین هرگاه از ما بپرسند که نتیجه آنهمه وجد و شور و شعار و اعتصاب و اعتراض و نتیجه آنهمه امید و اعتماد چه شد؟ جواب را بایستی در عمق و اصالت مقاومت در برابر دیکتاتوری و دجالگری خمینی جستجو نمود هر جوابی غیر از ا ین نه فقط روبه گذشته سیاه شاهنشاهی دارد بلکه در عمل تنها و تنها خمینی و خمینی زدگی را تقویت میکند.
در همین نقطه است که بهرغم ضدانقلابیون مغلوب و بهرغم بیلان تباهکاریهای غیرقابل توصیف خمینی ما هیچ موضوعیتی برای اندوه و افسوس خلق خود در رابطه با انقلاب و قیام ۲۲بهمن نمیبینیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر