خامنهای طی یک سخنرانی در روز چهارشنبهٔ گذشته (۲۶بهمن) بار دیگر از «پیشرفتهای زیاد» در همهٔ زمینهها داد سخن داد و در توجیه این تناقض که پس چرا این پیشرفتهای زیاد را مردم نمیبینند
و در زندگی خود احساس نمیکنند، علت را ضعف تبلیغات رژیم دانست. فارغ از دروغ و دجالبازی ولیفقیه ارتجاع و گماشتهاش رئیسی جلاد، اما یک شاخص روشن و غیرقابل کتمان که پیش روی همه هست و حبابهای دروغ را میترکاند و بهباد فنا میدهد، نرخ ارز است که اکنون بهآستانهٔ ۵۰هزار تومان رسیده است. وقتی رئیسی در مرداد سال گذشته دولت را تحویل گرفت، نرخ دلار ۲۶هزار تومان بود. بهاین ترتیب ارزش و قدرت خرید پول رسمی کشور طی مدت یکسال و نیم گذشته، نصف شده است.سقوط ارزش پول رسمی بهعنوان نشانهٔ بارز فروپاشی اقتصادی، تنها یک وجه از روند سقوط رژیم را نشان میدهد؛ در رژیم هستند کسانی که سقوط همهجانبهٔ رژیم و روند شتابان آن را میبینند و نسبت بهآنچه در حال وقوع است، هشدار و انذار میدهند.
یکی از اینان، اقتصاددانی حکومتی بهنام رنانی است. وی طی مقالهیی که در تاریخ ۲۷بهمن در رسانههای رژیم منتشر شده، توضیح میدهد که ابتدا تلاش کرده این هشدار را طی نامهیی بهدست خامنهای برساند، اما موفق نشده، لذا اکنون آن را بهعنوان نامهٔ سرگشاده منتشر میکند.
رنانی انگیزهٔ خود از انتشار این مطلب را جلوگیری از «انقلاب از پایین» و نجات نظام عنوان کرده و بهرغم این اذعان که معتقدم فرصت «اصلاح از بالا» از دست رفته، در عینحال ابراز امیدواری میکند «اکنون تنها با "انقلاب از بالا"است که میتوان"انقلاب از پایین"، را منتفی کرد؛ وگرنه"انقلاب از پایین" بهطور طبیعی رخ خواهد داد. حکومت باید بداند که با ثبات کنونی اوضاع، غره نشود و رجز نخواند، که فرصتش اندکتر از آنی است که گمان میکند».
این اقتصاددان حکومتی توضیح میدهد: «سقوط هر سیستم اجتماعی... دو بْعد و ۴مرحله دارد که پیدرپی و بهنوبت رخ میدهند. بْعد اول، «سقوط ذهنی» است که دو مرحله دارد: «سقوط کارآمدی» و «سقوط شایستگی»؛ و بْعد دوم، «سقوط عینی» است که آنهم شامل دو مرحله است: «سقوط نمادها» و «سقوط ساختارها... اکنون معتقدم جمهوری اسلامی ۳مرحله اول سقوط را طی کرده و در آستانه مرحله چهارم ایستاده است».
رنانی پس از تشریح اینکه رژیم طی ۴دههٔ گذشته چگونه از ۳مرحله سقوط عبور کرده، شماری از نشانههای مرحله آخر سقوط را برمیشمارد و از جمله مینویسد: «دهها چشمی که از جوانان کشور با تفنگ ساچمهیی کور شد... مخفی کردن و دفن شبانه جنازهها و آزار خانوادههای قربانیان؛ دستگیری و جلوگیری از درمان زخمیها یا بردن زخمیها از بیمارستانها؛ عدم رسیدگی و پاسخگویی بهادعای آزار جنسی برخی زنان دستگیر شده... اینکه در یک روز نزدیک به۱۰۰نفر در زاهدان بهقتل برسند و حکومت مسئولیت آن را نپذیرد و بهگردن گروههای معارض بیندازد، در عینحال اجازه ندهد که هیچ کمیته ملی حقیقتیابی تشکیل شود تا افکار عمومی را نسبت بهاین قتلها آگاه کند، عملاً سقوط شایستگی را شدت بخشیده است. همچنین در این چند ماه صدها نفر از معترضان کشته شدهاند اما حکومت صرفاً با نسبت دادن رفتار معترضان بهتحریک خارجی از پاسخگویی بهاین قتلها طفره رفته است».
این اقتصاددان حکومتی با بیان اینکه «اکنون نظام در برابر یک انتخاب دوگانه قرار دارد: شروع یک «انقلاب از بالا» بهوسیله خودش یا انتظار برای یک «انقلاب از پایین» بهوسیله جامعه، همان انقلابی که سقوط مرحله چهارم را قطعی و نهایی میکند»... هشدار میدهد: «دست زدن بهاقدامات و اصلاحاتی که از جنس آن دورهها باشد، تنها با واکنش طنز و تمسخر جامعه روبهرو خواهد شد».
رنانی که بهنظر میرسد نسبت بهتناقضات افکار خود برای نجات نظام و «انقلاب از بالا» واقف است، در انتها مینویسد: «راستش نمیدانم چرا این عْمق حماقت از درون من زایل نمیشود و من همچنان امیدوارم که این ساختارِ بریده از واقعیت، دست به «انقلاب از بالا» بزند. شاید اینها را تنها برای تسلی دل خویش از نگرانیهای بزرگی که دارم، مینویسم».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر