رفته بود ولي…
… و رفته بود ولي همچنان تجسم داشت
كه مانده بودم و چشمان من تورم داشت
و رفته بود كه از ياد من رها بشود
كسي كه بر همه ي يادها تقدم داشت
رفته بود
شبانه از وسط گريه هاي من بر خاست
اگر چه روي لبانش كمي تبسم داشت
چه مي شد آه اگر صفحه هاي تقويمم
به جاي اين همه پاييز فصل پنجم داشت
چه ميشد آه كه اين رانده از زمين و زمان
ستاره يي وسط آسمان هفتم داشت داشت
جدا نمي شد از او دست هاي من اي كاش
و روزگار فقط اندكي ترحم داشت
بهانه يي به بهشت و به بازگشت نبود
زمين براي فريبم دوباره گندم داشت
الف.ف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر