به نقل از سایت موزیک اشرف
کودکی به پدرش گفت: «پدر! دیروز سر چهارراه حاجی فیروز را دیدم. بيچاره چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند. ولی پدر ، من خیلی از او خوشم آمد ، نه به خاطر اینکه ادا در می آورد و می رقصید ، به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود!
از فردا، مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چهارراه می دیدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر