یکی از پیشرفتهای درخشان جنبش دادخواهی، بهثبت دادن قتلعام ۶۷ بهعنوان نسلکشی و جنایت علیه بشریت است. در گزارش گزارشگر ویژهٔ حقوقبشر، به
صراحت آمده است که اعدامهای شتابزده، خودسرانه و فراقضایی هزاران مخالف سیاسی و نیز شکنجه و آزار و اذیت و ناپدید شدن اجباری و سایر اعمال غیرانسانی مصداق جنایت علیه بشریت است.در بخشی دیگر از گزارش تصریح میکند بهسادگی نمیتوان گروههای مخالف، بهویژه مجاهدین خلق ایران را از دستهٔ «گروه حفاظتشده» کنار گذاشت. شواهد قابل توجهی وجود دارد که نشان میدهد کشتار دستهجمعی، شکنجه و سایر اعمال غیرانسانی علیه اعضای مجاهدین خلق ایران با هدف نسلکشی انجام شده است.
گزارش گزارشگر ویژه اعدامهای سال۶۰ و ۶۱ را نیز مشمول جنایت علیه بشریت و نسلکشی میداند.
در این یادداشت برای شناخت بیشتر از دو مقولهٔ «جنایت علیه بشریت» و «نسلکشی» قتلعام ۶۷ را یکبار بهعنوان جنایت علیه بشریت و بار دیگر بهعنوان نسلکشی مورد بررسی قرار میدهیم.
قتلعام ۶۷؛ مصداق جنایت فاحش علیه بشریت
در بررسی پروندههای قتلعام ۶۷ و گزارش زندانیان جابهجا با نقض فاحش حقوقبشر از قبیل «شکنجه جسمی و روانی» با شیوههای مختلف ضدانسانی و نیز «اعدام و جنایت سیستماتیک» علیه زندانیان برمیخوریم. این دو از مشخصههای جنایت علیه بشریت هستند.
در آموزههای اخلاقی سقراط، افلاطون، ارسطو، سن آگوستین و سن توماس آکویناس، حقوق طبیعی با عدالت یکی است، نقض این حقوق، جنایت محسوب میشود. حقوق بینالملل که از این آموزهها سرچشمه میگیرد بر آن است که در هر جنایت در هر نقطه از جهان، این بشریت است که لطمه میبیند. یعنی جنایت تبعات جهانشمول دارد. بر این اساس این تلقی بود که دادگاههای کیفری بینالمللی در نورنبرگ، توکیو، رواندا، یوگسلاوی شکل گرفت تا به محاکمهٔ جنایت علیه بشریت اقدام نماید.
قتلعام۶۷ از این شامل بودن مستثنی نیست.
جنایت علیه بشریت
جنایت علیه بشریت به اعمال خشونتباری گفته میشود که منزلت انسان را زیر پا میگذارد. شامل سرکوبهای دولتی برای از بین بردن مخالفان. همچنین بهعملیات گستردهیی اطلاق میشود که به قصد نابودی گروههای خاص بهاجرا درمیآید. به عبارت دیگر اعمال سیستماتیکی هستند که جنایتکاران برای نابودی جمعی، شکنجه، هتک حرمت، کشتار سیاسی، نژادی یا مذهبی انجام میدهند. کشتار، نابودی گروهی، به بندگی گرفتن، تبعید، آزار و کشتار سیاسی، نژادی یا مذهبی، یا کشتارهای داخلی سیاسی و دولتی و خارجی از مردم یک کشور و دیگر اعمال ضدانسانی مشمول جنایت علیه بشریت هستند.
جنایت علیه بشریت ابتدا بخشی از جنایت جنگی بود. در سال۱۹۱۵ کشتار ارامنه این روند را تغییر داد. از آن پس در منشور دادگاههای نورنبرگ و توکیو و سپس در دادگاههای یوگسلاوی، رواندا و دیوان کیفری بینالمللی این جنایت از جنایت جنگی تفکیک گردید.
چهار شرط برای نامگذاری جنایت علیه بشریت تعیینکننده هستند:
۱ـ جنایت رخ داده بهعنوان بخشی از یک حملهٔ گسترده یا سازمانیافته بوده و قربانیان متعدد داشته باشد.
۲ـ حمله بر علیه یک جمعیت غیرنظامی بوده باشد. در این تعریف حتی اگر از ۱۰۰نفر ۱۰نفر آنان نیز نظامی بوده باشند، در ذیل تعریف غیرنظامی میگنجند. این افراد یا نظامی نیستند یا اگر هستند در درگیری مسلحانه شرکت نداشتهاند.
۳ـ در راستای پیاده کردن سیاست یک دولت یا سازمان باشد.
۴ـ مرتکبان آن بدانند که در حال انجام جنایت هستند و به آن آگاهی داشته باشند.
با این تعریف، کشتار ۳۰هزار زندانی سیاسی بیدفاع در تابستان۶۷ از هر حیث یک جنایت علیه بشریت محسوب میشود. در تابستان۶۷ یک کشتار سیستماتیک و برنامهریزی شده از سوی حکومت با هدف از بین بردن فوری زندانیان سیاسی صورت گرفته و ۳۰هزار قربانی داشته است. این افراد در زمان حلقآویز شدن دسته جمعی، نظامی نبودهاند. برخی از آنها بارها در بهاصطلاح دادگاههای حکومت شرکت کرده و دوران محکومیت خود را سپری میکردهاند. هیچکدام از آنها در زمان اعدام با ارتش آزادیبخش ملی ایران ارتباطی نداشته و از وقوع عملیات فروغ جاویدان اطلاعی نداشتهاند. بگذریم از اینکه زمینهسازیهای کشتار۶۷ قبل از عملیات مجاهدین صورت گرفته و ربطی به آن نداشته است. چه این عملیات انجام میگرفت، چه نمیگرفت، کشتار جمعی در تقدیر بود.
این کشتار با طرح و برنامه و سیاست مشخص و بر اساس حکم خمینی انجام شده است. بنابراین دامنهٔ آن نه فقط زندانیان دههٔ شصت، نه فقط زندانیان سیاسی بهطور عام، نه فقط نسل یا نسلهای ایرانی بلکه تمام بشریت را جریحهدار کرده است. تأثیری فراملی و فرامیهنی دارد.
تطابق قتلعام۶۷ با شروط جنایت علیه بشریت
قتلعام۶۷ را از فیلتر شروط تعریف شده برای جنایت علیه بشریت عبور دهیم.
بر مبنای این شروط:
۱ـ قتلعام ۶۷ بهعنوان بخشی از یک حملهٔ گسترده یا سازمانیافته بوده و ۳۰هزار قربانی داشته است. برای این قتلعام زمینهسازی شده و با اطلاع و حکم بالاترین مقامهای حاکمیت از جمله شخص خمینی به اجرا درآمده است. بهتعبیر گویاتر ناشی از واکنش حکومت به یک عملیات نظامی مجاهدین یا از سر یک کینکشی ساده و رخ داده در نزاعهای معمول نبوده و نیست. در آن خط مشخصی دیده میشود، سازمانیافته، سیستماتیک و جریانوار است.
۲ـ این حمله علیه افرادی صورت گرفته که در درگیری مسلحانه شرکت نداشتهاند. طبق اظهارات قضات شرع و دادستانهای این رژیم حکم کسانی که در صحنهٔ درگیری مسلحانه دستگیر میشوند، تمامکش کردن در محل دستگیری است و کار به زندان و دادگاههای فرمایشی نمیرسیده است.
به دو فاکت در رابطه دقت کنید:
«محارب بعد از دستگیری توبهاش پذیرفته نمیشود. کیفر همان کیفری است که قرآن تعیین میکند. کشتن به شدیدترین وجه، حلقآویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن. دست راست و پای چپ آنها بریده شود. اسلام اجازه میدهد اینها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه میکنند دستگیر شوند و در کنار دیوار، همان جا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند. برای اینکه محارب بودند... اسلام اجازه نمیدهد که بدن مجروح این گونه افراد باغی به بیمارستان برده شود، بلکه باید تمامکش شود». «... اسلام اجازه میدهد حتی اگر زیر تعزیر آنها جان هم بدهند کسی ضامن نیست، که عین فتوای امام است».
(محمدی گیلانی. حاکم شرع خمینی در دهه شصت)
«یکی از احکام جمهوری اسلامی این است هر کس در برابر این نظام و امام عادلش بایستد کشتن او واجب است. اسیرش را باید کشت، زخمیاش را زخمیتر کرد که کشته شود...»
(حسین موسوی تبریزی دادستان دادگاههای انقلاب در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳)
برای فهم عمیقتر، یک بار دیگر به تعریف جنایت علیه بشریت بازمیگردیم.
جنایت علیه بشریت بهعملیاتی گستردهیی اطلاق میشود که به قصد نابودی گروههای خاص بهاجرا درمیآید. به عبارت دیگر اعمال سیستماتیکی هستند که جنایتکاران برای نابودی جمعی، شکنجه، هتک حرمت، کشتار سیاسی، نژادی یا مذهبی انجام میدهند.
کشتار سیستماتیک، برنامهریزی شدهٔ مجاهدین هدفی جز ریشهکنی و نابودی آنها نداشته. این کشتار علاوه بر طینت سیاسی، در جوهر خود طینت مذهبی نیز دارد. خمینی بر اساس تلقی دجالگرانهاش، خود را اسلام و حکومت خود را حکومت خدا مینامید.
او در حکم خود مجاهدین را منافقین مینامد و فتوای اعدام دستهجمعی آنها را صادر میکند. برای دو قبضه کردن این حکم میافزاید:
«رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید».
یا
«هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است»
خمینی حتی در وصیتنامهاش از تهدید مجاهدین به مرگ خودداری نمیکند:
«حکم خداوند [بخوانید خمینی] تکلیف شما را معین کرده، باز از نیمه راه برگشته و توبه کنید؛ و اگر شهامت دارید تن به مجازات داده و با این عمل خود را از عذاب الیم خداوند نجات دهید؛ والاّ در هر جا هستید عمر خود را بیش از این هدر ندهید...»
***
آنچه خواندیم در راستای شناخت بیشتر از قتلعام۶۷ بهعنوان مصداق بارز جنایت علیه بشریت بود. فراتر از آن همانطور که در گزارش جاوید رحمان آمده، قتلعام۶۷ نسلکشی نیز محسوب میشود. در قسمت دوم این یادداشت به آن خواهیم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر