در تاریخ بشریت قیامکنندگان به آزادی برای بیرون آمدن از زیر بار ظلم و ستم بسیار بودهاند، کسانی همچون اسپارتاکوس، قیامهای مختلف در دوره امپراتوری روم و یا
همچون مزدکیان در ایران و در زمان ساسانیان، که همه قیامکنندگان با وجود داشتن نفرات فراوان که گاه تا بیش از دههزار تن میرسیدند بهدست حکومت جبار دوران خودشان قتلعام شدند، با خانواده و یارانشان.پس ممیزه قیام امام حسین با بقیه چیست که اینچنین در تاریخ ماندگار شده و الهامبخش خیلی از قیامکنندگان در نسلهای بعدی شدهاست؟
ریشه ماندگاری هر قیام را باید در میزان آزاد کردن انرژی پتانسیل نهفته در نیروهای پیوسته به قیام بررسی کرد، چیزی که بهعنوان ایدئولوژی شناخته میشود، یعنی آن منبع و منشایی که با الهام از آن، قیامکنندگان نه تنها از جان و مال و خانوادهشان میگذرند، بلکه با چنان جسارت، شهامت و شرافتی به جنگ با دشمن میروند و چنان هیبتی از خود نشان میدهند که دشمن با همه بزرگیاش، از همین گروه اندک هراس پیدا میکند، یعنی هر چه قیامکنندگان بهلحاظ ایدئولوژیکی فاصله بیشتری با طبقه حاکمه داشته باشند و یا بالکل از آن طبقه کنده شده باشند، در نیتجه نیروی بالندگی و جنگاوری بیشتری خواهند داشت و این مهمترین عامل و رمز ماندگاری قیام امام حسین میباشد.
البته قیام امام حسین، در روز تاسوعا شروع و در عاشورا پایان نیافته بود، اما در واقع این قیام با بهشهادت رسیدن امام علی توسط خائنین خوارج و بقدرت رسیدن اسلام ارتجاعی و ممیز شدن دو اسلام سراپا متضاد، اسلام انقلابی مردمگرای امام علی و فرزندش، حسن و حسین و اسلام ارتجاعی معاویه و فرزندش یزید شروع شد.
برای فهم علت رشد فساد در زمان معاویه کافی است به دو فاکت اشاره شود:
- یکی از علل رشد فساد و رشوهخواری در زمان امویه این بود که معاویه حقوق تمام حکام و قضات را حذف کرده و در سه سال آخر خلافت معاویه حکام و قضات حقوق نمیگرفتند و این حذف در ابتدا علتی جز مخالفت با رسمی که امام علی برقرار کرده بود نداشت، و همین امر باعث شد که حکام و قضات برای اینکه درآمدی برای امرار معاش داشته باشند ابتدا به رشوهخواری و پاپوشدوزی برای دستگیری روی بیاورند و بعد به رشوه گرفتن برای آزادی آنها تبدیل شود که بعدها این عمل گسترش بیشتری یافت (۱)
بعد از بقدرت رسیدن یزید، این فرد در فسق و فجور، راهی نبود که نرفته باشد (۲). بهمین علت هم امام حسین وقتی پرچم قیام را برمیافرازد، جدا از تمام تبهکاریهای این فرد میگوید «میروم تا این دست را قطع کنم» دستی که بر جان و مال و ناموس مردم از همه طرف دراز شده است و چه کسی میتواند به این کار قیام کند؟ آنکس که خودش جانفدای مردم است و البته این افتخار چیزی نیست که مردم به یک نفر هدیه کنند و یا ببخشند، بلکه اعتمادی است که با کارهای حسنه و شرافتی که در طول عمر از خودش و یارانش نشان داده از مردم کسب کرده است و به میزانی که اعتماد بیشتری را جلب میکند، بههمان میزان هم مهر و عطوفت مردم را نسبت به خودش جلب خواهد کرد و البته نباید دوران سیاه حاکمیت ترور و وحشت معاویه و یزید را با دورانهای دیگر یکی بدانیم، چنانچه در بینالنهرین که تا قبل از حاکمیت اعراب، زبان فارسی بود و در نتیجه اسامی هم فارسی، ولی بعداِ هیچکس حق نداشت که بر فرزندش اسم عربی بگذارد و طبق یک حدیث مجعول که «فمن تشبه قوم و هو منه» یعنی کسی که به قومی شباهت داشته باشد خودش هم از آنهاست، با این شیوهها امویها تلاش بسیار کرده بودند که هر گونه رابطه بین امام حسین و ایرانیان را قطع کنند و به این صورت اسلام ارتجاعی با تمامی شیوههای خودش سعی در بریدن هرگونه رابطه بین مردم و امام حسین میکرد چونکه همه میدانستند امام حسین بهدلیل شرافت و ایستادگیاش در مقابل جور یزید، مستحق رهبری است (۳).
و ایرانیان که خود بیش از همه زیر بار ظلم و ستم مضاعف بودند حق رهبری امام حسین را کاملاً بهرسمیت شناخته بودند.
پایان روز عاشورا، همراه بود با خاموششدن چراغ آخرین آزمایش برای مردانی که بارها آزمایش پس داده بودند و بارها با خاموش شدن چراغ، از هرگونه گردنه تعادلقوا عبور کرده و هیچ هراسی از تعداد نیروهای شمر و یزید نداشتند، ولی در این روز چراغها و مشعلهایی روشن شدند، که قریب به ۱۴۰۰ سال همچنان روشنکننده مسیر هر روندهای میباشند که امام حسین فرمود «کل حی سالک سبیلی» هر زندهای رونده راه من خواهد بود.
و البته مثل خیلی از قیامهای دیگر، این قیام هم میتوانست در این نقطه پایان بپذیرد ولی از آنجا که این قیام یک قیام مردانه نبود، بلکه یک قیام دقیقاً ضداستبدادی و ضداستثماری بود، به تکامل خودش ادامه داد و در بالاترین فراز پر شکوهش زنی رهبری آن را بهدست گرفت که خیلی پیش از این رهبری امام حسین را انتخاب کرده بود و برای همراهی با او در جنگ علیه استبداد، هرگونه نشانههای زنانه بودن به مفهوم معمول را با گسستن پیوند همسری که در آن زمان مانع مبارزه شده بود کنار زده و بر تارک این موج نشست.
حضرت زینب همچون گلی در میقات روئید، شکفته شد و گل داد و مژده داد، آن زمان که در بارگاه ابن زیاد که در نشئه پیروزی بهسر میبرد و با اشاره به سرهای از تن جدا شده شهدا، به حضرت زینت گفت «چه میبینی» او گفت «ما اری الا جمیلا» جز زیبایی خیرهکننده چیزی نمیبینم و سپس در شام و بارگاه خلیفه ارتجاع یزید که در اوهام قدرقدرتی بهسر میبرد، با کلام آتشینش کاخ امپراطور را بهلرزه درآورد.
و اینچنین است که ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین بهدلیل همین خواستگاه ایدئولوژیکیاش همچنان در طول تاریخ طنینانداز است و درست در تاریکترین نقطه تاریخ که دیگر امید به هیچ دادرسی نیست، این طنین مخاطب یا مخاطبین خودش را پیدا میکند.
پانوشت:
۱، ۲، ۳ از کتاب امام حسین و ایران، اثر کورت فریشلر
عباس تبریزی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر