محمود رویایی در اشرف۳: ارادههایی بیشکست، عشقی فروزان، مقاومتی بینظیر ـ ۲۵آبان۱۴۰۰
سلام به همه خواهران و برادران و با تشکر از همه تون
فکر میکنم که این صحنه که الآن در حضور شما هستم احساس میکنم که ۳۰هزار رو اینجا میبینم. این احساس رو امروز دارم فکر میکنم که همه بچهها اینجا هستند من زمانی که داشتم از بهروز بهنامزاده می گفتم روزی که توی راهرو فرعی داشتیم با هم صحبت میکردیم ناخودگاه جمله ای از بهروز تو ذهنم بود اگر چه تو کادر دادگاه روز نبود ولی این جمله رو مطرح کردم . واقعا فکر می کردم بهروز کنارم است. آن لحظه من نمی دونستم بچه ها رو دارند همه رو اعدام می کنند و روز ۱۲مرداد بود داشتیم بحث می کردیم صحبت می کردیم که بچه ها رو کجا دارند می برند بهروز گفتش که محمود شم ضد انقلابی خمینی خیلی قویه و اون می دونه بعداز انقلاب ۶۴ هر مجاهد یک مسعود میشه و نمی گذاره از همون لحظه بهروز رو صدا کردند و رفت و من ساعتی بعد شنیدم که اسمش رو حمید عباسی صدا کرد و سربه دار شد.
و امروز احساس می کنم بهروز و همه بهروزها و همه این تصاویری که دست شماست در کنار ماست در کنار ما هستند.
شاهدند و ناظر. یک گواهی دیگر هم بدهم و اون اینکه هر زندانی باشرف در هر جای ایران و جهان که هست گواهی میده که قلب همه سربه داران اینجا بود. بزرگترین آرزوی بچه ها این بود که پاشون رو به اینجا برسونند. جونشون رو دادن برای آرمانشون و من از روزی که وارد این جمع پاک و مقدس شدم شاید بتونم بگم بدون مبالغه و بدون اغراق هیچ شبی نبود که و هیچ روزی نبود که یاد اون بچه ها نباشم. اما از یادشون انگیزه می گیرم و تلاش می کنم که کاری که اونها کردند، تلاشی که اونها کردند و همون آرزوی بهروز بهنام زاده رو محقق کنم. اگر امروز زبان من و ما باز شده به یمن و برکت انقلابه. امیدوارم که شایستگی شو داشته باشم و بتونم به درستی راه رو تا پایان ادامه بدم موفق باشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر