گزیده ای از آکسیون مجاهدان اشرف ۳ ـ غزاله یزدان ـ ۲۱آبان۱۴۰۰
صفیر گلوله و فریاد خشم و مشت گره کرده
خیابانهای ملتهب و چماق و رد خون
در روزهایی که گویی ساعت را به وقت تیر و دار و گور کوک کرده بود
شب از شرارت رگبار پر میشد
و ثانیه های روز از سکوت دیوارهای بی خبری میگذشت
اما
اما نسلی بود
که بدست حادثه نسپرد سرنوشت خویش
با هر نه، با هر نام، با هر فریاد
نوری دگر نشست بر شانه های سرد زندان
با هر گام، با هر درد، با هر خشم، شوری دگر بپا شد
در بند بند بند
نسلی عبور کرده از یک فصل داغ و دور
جاودان در هیات یک خاوران غرور...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر