برگرفته از سايت موزيك اشرف
شمع اول : من صلح هستم تا بحال نتوانسته ام مدت زيادي روشن بمانم. اين را گفت و خاموش شد
شمع دوم: من ايمان هستم و معلوم نيست تا کي روشن باشم . او سپس به آرامي خاموش شد
شمع سوم: من عشق هستم، کسي ارزش مرا نمي داند. بسياري نميدانند من در زندگي چه نقشي دارم. او نيز ناگهان خاموش شد.
کودک كنار شمع ها نشست و با گريه گفت: چرا رفتيد؟ چرا تنهايم گذاشتيد؟ چرا خاموش شديد؟
اينجاست كه شمع چهارم به صدا درآمد و گفت :گريه نکن ، ناراحت نباش، تا من روشن هستم تو مي تواني شمع هاي ديگر را با من روشن کني! من اميد هستم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر