فاشیسم دینی در ۱۲فروردین ۱۴۰۲ با راهاندازی یک نمایش در مصلای تهران، تلاش کرد روز بهاصطلاح «جمهوری اسلامی» را با وقایع کنونی گره زده و برای خود مشروعیت دست و پا کند.
«مجلس خبرگان ارتجاع نیز در بیانیهیی نوستالوژی ۱۲فروردین ۱۳۵۸ را «تبلور بارز پیوند سیاست با دیانت و سرآغاز حرکت به سوی تحقق الگوی تمدن نوین اسلامی و حکومت مستضعفین»! قلمداد کرد.این مجلس فرمایشی و دستنشاندهٔ ولیفقیه مدعی شد که نظام ولایت فقیه «با پشتوانهٔ رأی بینظیر و مشارکت حداکثر ملت»! بهقدرت رسیده است و مردم از آن پشتیبانی میکنند.
در همین روز خبرگزاری فارس از قول وزیر اطلاعات تیتر زد:
«ملت ایران ۱۲فروردین ۵۸ جلوهای واقعی از مردمسالاری دینی را به منصه ظهور گذاشت»!
بحران مشروعیت
این تقلاهای مفتضحانه و رسوا برای مشروعیتتراشی در حالی است که در قیامی که از شهریور ۱۴۰۱ تاکنون از تکوتا نیفتاده، مردم ایران یک صدا اعلام کردهاند که حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را نمیخواهند.
ادعای «مردمسالاری دینی»! و نتیجهگیری پایگاه مردمی از یک نوستالوژی مالا مال از خیانت به اعتماد مردم در ۴۴سال پیش نمیتواند حتی برای بدنهٔ بیانگیزهٔ این حکومت نیز قابل توجه و انگیزاننده باشد. از قضا تمسک به وقایع ۴دهه پیش و ساندویچ کردن آنها با شرایط کنونی بیانگر بحران مشروعیت در فاشیسم دینی است. شعارهای «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر ستمگر/ چه شاه باشه چه رهبر» جایی برای چنین قمپزدرکردنهایی باقی نگذاشته است.
دروغ بزرگ و بزرگتر
این یک دروغ بزرگ است که این حکومت پایگاه مردمی دارد و بر رأی و انتخاب آزاد مردم متکی است. دروغ بزرگتر ادعای اعتقاد سردمداران این رژیم و بهطور مشخص شخص خامنهای به «انتخابات و رأی مردم» است.
اکنون بیشازپیش برای نسلهای جدید ایران مشخص شده است که این سلطهٔ فاشیستی چه در دورهٔ خمینی و چه بعد از آن و تا همین امروز هرگز و بهطور مطلق به رأی مردم و انتخاب آنان اعتقاد نداشته است و ندارد.
خمینی از روز اول مسیر انقلاب ضدسلطنتی و آرمان اصلی آن یعنی آزادیهای دموکراتیک را منحرف کرد و با شعار «... ما اسلام میخواهیم، این مردم قیام نکردند که مملکتشان دموکراسی باشد!» شروع به قلع و قمع آزادیها و نیروهای آزاد شده از آن انقلاب کرد.
فاشیسم دینی هماکنون عامدانه از اصطلاح آخوندساختهٔ «مردمسالاری دینی» استفاده میکند تا «آزادی» و «دموکراسی» و «جمهوری دموکراتیک»، این خواسته دیرین مردم ایران را دور بزند و انکار نماید.
کالبدشکافی رفراندم ۱۲فروردین ۱۳۵۸
اگر چه تاریخنگاران حکومتی وقایع ۴دهه پیش ایران را با دست باز تحریف کردهاند اما نسلهای شرکتکننده در انقلاب ضدسلطنتی میدانند که خمینی در واکنش به مجاهدین ـ که بهجای «انقلاب اسلامی»، «انقلاب دموکراتیک» و «جمهوری دموکراتیک» را تبلیغ میکردند ـ دجالگرانه گفت:
«جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد، نه یک کلمه کم»!
او در حالی که در مورد جزئیات حکومت مورد نظرش سخنی نگفته بود ـ در نخستین رفراندم برگزار شده، فقط یک سؤال را در برابر مردم قرار داد:
«جمهوری اسلامی، آری یا نه؟»
در تعرفههای انتخاباتی چاپ شدهٔ در آن زمان، کلمهٔ «آری» با رنگ سبزسیدی و کلمهٔ «نه» با رنگ قرمز یزیدی برجسته شده بودند. این سؤال یکسویهٔ بیان ناشده نیز در خود مستتر داشت:
«دیکتاتوری پادشاهی آری یا نه»!
پر واضح بود مردم ایران هرگز به دیکتاتوری پادشاهی آری نمیگفتند؛ زیرا دو ماه پیش با یک «انقلاب» آن را برانداخته بودند. بیتردید اگر گزینههای اثباتی مختلف به انتخاب گذاشته میشد، وضعیت فرق میکرد.
در همان زمان مسعود رجوی به صراحت گفت: «به اعتقاد ما و بر حسب این قاعده روشن و صریح اسلامی که“ هیچگونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمایل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی بهنحوی از انحاء ممانعت شده باشد، معتبر و اصیل نیست ”از دولت آقای مهندس بازرگان تقاضا میکنیم ترتیبی اتخاذ نمایند که امکان انتخاب آزاد هر شکل از حکومت برای هر فرد یا گروهی در نظرخواهی، وجود داشته باشد» (قطعه رفراندم از قسمت سیزدهم استراتژی قیام و سرنگونی).
جمهوری اسلامی مورد ادعای خمینی، نه تعریف شده بود و نه کسی از مردم به آن شناخت داشت. بعدها مشخص شد که این «جمهوری اسلامی» در اساس همان «حکومت اسلامی» [بخوانید فاشیسم دینی] است؛ حکومتی که خلیفه دارد و کار خلیفه رجم و داغ کردن و بریدن دست و پاست.
استفادهٔ شیادانه از کلمهٔ «جمهوری»
«جمهوری»، «مجلس»، «انتخابات» و «رأی مردم»، از دستآوردهای جنبش مشروطیت است. خمینی اگر در مقاطعی خود را با آنها موافق نشان داده فقط بهخاطر ایزگم کردن ماهیت فاشیستی خود بوده است.
زبان او در مصاحبهٔ با اوریانا فالانچی، به گفتن کلمهٔ «دموکراتیک» نمیچرخد و میگوید «این توهم، این را در ذهن میآورد که اسلام محتوایش خالی است از این، لذا احتیاج به این است که یک قیدی پهلویش بیاورند»
با این شارلاتانیسم اکنون این سؤال پیش میآید، اگر نمیتوان کلمهٔ «دموکراتیک» را به «اسلام» چسباند، چرا خمینی کلمهٔ «جمهوری» را به اسلام چسباند؟
مصباح یزدی به این سؤال جواب داده است:
«ممکن است سؤال کنید؛ پس چرا امام فرمود: «جمهوری اسلامی» و نفرمود «اسلام» یا «حکومت اسلامی» ؟ انتخاب واژه «جمهوری» برای نفی سلطنت بود... این رژیم در ادبیات سیاسی اسمش «جمهوری» است، اما نه جمهوریای که در غرب است، جمهوری دموکراتیک، جمهورییی که همه چیزش و اختیارش در دست مردم باشد و تابع آرا و هوسهای مردم باشد؛ نه. جمهوریای که محتوایش اسلام باشد. پس هدف برقراری اسلام در یک نظام حکومتی است که امروز وقتی سلطنتی نبود، اسمش جمهوری است؛ نه اینکه در کنار اسلام ما یک هدف دیگری به نام جمهوری داشته باشیم این تفکری است شرکآمیز»!
ماحصل اینکه خمینی کلمهٔ «جمهوری» را فقط و فقط بهخاطر قالب کردن سلطهٔ فاشیستی خود به مردم ایران مورد استفاده قرار داده است. کما اینکه در این ۴۴سال رژیم همواره در عمل با این تناقض آشکار بین ولایت فقیه و جمهوری مواجه بوده و بهاصطلاح رئیسجمهورهایش هم چه از نوع خاتمی و روحانی و چه از نوع احمدینژادی نهایتاً در تضاد آشکار با عنصرتمامیت خواه ولایت فقیه قرار گرفتهاند. همچنان که اصطلاح «مردمسالاری دینی» نیز نوع غنیشدهٔ همان دجالگری است.
نوستالوژی برباد رفته!
با توجه به سطور قبلی میتوان نتیجه گرفت که تغییر نام «مجلس مؤسسان» به «خبرگان قانون اساسی»، «مجلس شورای ملی» به «مجلس شورای اسلامی»، ایجاد نهادهایی دستساز و غیرمسبوق مانند «شورای نگهبان» و «مجمع تشخیص مصلحت نظام» برای قبضهٔ کامل قدرت و از بین بردن هر نوع انتخابات آزاد و دموکراتیک در ایران بود.
۴۴سال پس از سرقت انقلاب ضدسلطنتی، استناد به نوستالوژی ۱۲فروردین ۱۳۵۸ یک دجالیت محض دیگر است و کسی را نمیفریبد. رأی اکثریت مردم ایران در آن تاریخ نه به حکومت مورد نظر خمینی بلکه به نفی سلطنت شاهنشاهی بود.
سرمایهگذاری بر این نوستالوژی بر باد رفته، آخر خط مشروعیتباختگی است نه اول آن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر