قتل عام سال ۶۷ - نخستین فرمان قتل عام
همانطور که گفته شد، هنوز یک سال از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی نگذشته بود که خمینی با قانون اساسی ولایت فقیه خود و با تجهیز چماقداران و ایجاد نیروی سرکوبگر سپاه پاسداران از یکسو؛ و تقلب و جعل در انتخابات از سوی دیگر، بنای سرکوب و سانسور و استبداد را در میهن پهن کرد.
اصلیترین نیرویی هم که مقابل استبداد و سیاست سرکوب ایستاد و اقدامات خمینی و کارگزاران رژیمش را افشا میکرد، مجاهدین بودند. گواه این مدعا در تعداد شهدا و مجروحان و اسرا و تخریب خانهها و ستادهای مجاهدین است که دو سال نیم بیوقفه ادامه داشت. در آن شرایط این هواداران مجاهدین بودند که به جرم افشای انحصارطلبی زیر ضربههای زنجیر و چوب و چاقوی چماقداران پرپر میشدند، اما حتی یک مورد هم مقابله به مثل نکردند تا فضای نیمبند سیاسی هر چه بیشتر استمرار پیدا کند و به خشونت بیشتر کشیده نشود.
در فروردین سال ۱۳۵۹ در حمله چماقداران به هواداران مجاهدین که در حال فروش نشریه مجاهد بودند، مهاجمین چشم پروین صادقی را کور کردند. چند روز بعد نسرین رستمی با گلوله پاسداران ارتجاع بهشهادت رسید. جلیل مرادپور در حال فروش نشریه توسط باندهای چماقدار کشته شد. احمد گنجهای در رشت، احد عزیزی معلم روستا در اردبیل و در روز ۱۹ خرداد ۵۹ ناصرمحمدی دانشآموز ۱۸ساله با شلیک گلوله پاسداران به چشمش از پای درآمد. ۳ روز بعد از مراسم بزرگداشت شهادت قاصدان آزادی (ناصر محمدی، احد عزیزی، احمد گنجهای، جلیل مرادپور، سیاوش شمس، شکرالله مشکین فام و عین الله پورعلی) مسعود رجوی در متینگ امجدیه گفت: «مگر ما چه کردیم؟ جز تحمل درد و شکنجه… لااقل به همان قانون اساسی خودتان ملتزم باشید…».
در همان متینگ قانونی که با مجوز وزارت کشور تشکیل در امجدیه تشکیل شده بود، دستههای چماقدار و پاسداران، به پرتاب سنگ و در مرحله بعد به شلیک گاز اشک و سرانجام به شلیک گلوله روی آوردند و مصطفی ذاکری، دانشآموز هوادار مجاهدین، بهشهادت رسید.
در طی مدت دو سال و نیم که شرایط نیمبند و لرزان سیاسی حاکم بود و آن هم هر دم توسط رژیم از آن کاسته میشد، علاوه بر هزاران زخمی و شکنجه شده، ۷۱مجاهد با چوب و چاقو و تفنگ کشته شدند؟ در حالیکه مجاهدین در طی این مدت حتی از حق مشروع مقابله بهمثل صرفنظر کردند تا فضای مسالمت همچنان ادامه پیدا کند.
در حین فریاد علیه چماقداری در امجدیه، باران سنگ و چماق و گاز اشکآور بود که از همه طرف به سمت جمعیت میبارید، اما صبر، نجابت و بردباری مجاهدین باعث شد که فردای آن روز خمینی حتی در خانه و بیت خود نیز تنها شد! و آن هنگامی بود که پسرش، احمد خمینی، علیه چماقداری در امجدیه موضعگیری کرد و تنی چند از نمایندگان مجلسش بر ضد چماقداری حرف زدند و وزارت کشورش هم گفت که کار چماقدارها غیرقانونی بوده است.
اما خمینی که نمیتوانست بساط چماقداری را بهعنوان یک اهرم فشار و سرکوب، جمع کند و از سوی دیگر توان دیدن اعتلای مجاهدین را هم نداشت، سرانجام ۱۳ روز بعد به صحنه آمد و گفت: «منافقین از کفار هم بدترند». او در این سخنرانی بهقدری عصبانی بود که حتی قرآن را تحریف کرد و گفت: «در قرآن سوره منافقین هست، اما سوره کفار نیست!»... و اشاره کرد که دشمن اصلی همینها هستند. این نخستین فرمان قتلعام مجاهدین از سوی خمینی بود که در چهارم تیر ماه ۱۳۵۹ علیه مجاهدین صادر کرد.
قتل عام سال ۶۷ ـ فرمان آتش به اختیار در سال ۵۹
خمینی: «اگر کسی شعارهای باطل خواست بدهد، با قوت او را بکوبید و نگذارید یک شعارهای باطل بدهد. خود مردم مأمورند!...»
این فرمان آتش به اختیار خمینی برای حمله به هواداران مجاهدین و سایر نیروهای آزادیخواه در شرایط بهاصطلاح باز سیاسی و قبل از دهه شصت صادر شد. با همین فرمان بود که چشمهای دختران و پسران از حدقه درآمد، دشنهها به قلب و سینهها نشست و کتابسوزی راه افتاد. در ۱۱ آبان ۵۹ انتشار نشریه و کتاب مجاهدین ممنوع شد. در همین سال هزاران نفر از هواداران مجاهدین مجروح و دهها جوان و دانشآموز توسط پاسداران و چماقداران کشته شدند. سیما صباغ دانشآموز ۱۵ ساله از آخرین شهیدان این سال بود که در لاهیجان به خاک افتاد.
سال ۱۳۶۰ از سوی رژیم آخوندی به نام سال قانون نامگذاری شده بود. اما باز هم بهار قانون با لالههای سرخ آزادی گلگون شد. در ۶ فروردین همین سال اصغر اخوان، صنم قریشی و خیرالله اقبالی در قزوین، بندعباس و رامسر با گلوله پاسداران بهشهادت رسیدند. در اولین روزهای اردیبهشت دو هوادار مجاهدین در قائمشهر به نامهای فاطمه رحیمی و سمیه نقره خواجا و چندین دانشآموز و کارگر در شهرهای مختلف توسط چماقداران بهشهادت رسیدند. هفتم اردیبهشت همین سال تظاهرات ۲۰۰هزار نفره مادران در اعتراض به چماقداری انجام شد. این اولین تظاهرات مسالمتآمیز در حکومت آخوندی با این تعداد جمعیت بود. موج عظیم مادران و زنان شرکت کننده در این راهپیمایی آخوندها را غافگیر کرد و تأثیر بهسزایی بر تحولات آن روزهای خطیر گذاشت. در پایان همین راهپیمایی عظیم بود که پاسداران به جمعیت آتش گشوده و دو میلیشیای مجاهد خلق بهنامهای ودود پیراهنی (دانشآموز) و خلیل اجاقی (کارگر) در این تهاجم بیرحمانه بهشهادت رسیدند.
روز ۱۳ اردیبهشت ۹۵ حسن غفوری فرد وزیر نیروی دولت خامنهای و یکی از فعالان سرکوب و سانسور دهه شصت طی مصاحبهیی با رسانه پاسداران گفت: «اون موقع وقتی با خودمون صحبت میکردیم یعنی تو صحبتهای خیلی خودمونی نظرمون این بود که تا تکتک این مجاهدین رو نکشیم مملکت درست نمیشه». البته منظور این کارگزار نظام از «درستی مملکت» روشن بود! به عبارت دیگر او داشت میگفت که اگر این مجاهدین میهنپرست را نکشیم و از بین نبریم، امام و نظام روی آرامش نمیبیند.
ماه خرداد سال ۶۰ برای مجاهدین، ماه خون بود. چرا که در پایان این ماه تظاهرات مسالمتآمیز مردم که بدون اطلاع و اعلان قبلی بیش از ۵۰۰هزار نفر شرکت کرده بودند، در میدان فردوسی تهران به فرمان خمینی با رگبار پاسداران به خون کشیده شد. این پایان دوران شکیبایی و خط سرخ انقلاب و هیولای ضد انقلاب بود.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر