گفتگو با خواهر مجاهد سهیلا صادق
«و از خونشان، سیلابها برخاست»
1- شهادت اولین گروه از مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران چه بازتاب و تأثیراتی در جامعه داشت؟
سهیلا صادق: شهیدان 30فروردین، بیانگر یک سرفصل و آغاز دوران نوینی در مبارزات مردم ایران بودند. بهعبارت دیگر، محاکمات و شهادت آنها نقطه ظهور و بروز اجتماعی و سیاسی سازمان بود. رژیم شاه برای محاکمه مجاهدین ناگزیر از پذیرش حضور یک خبرنگار خارجی شد. چرا که در نتیجه فعالیت مجاهدین، بهویژه دکتر کاظم رجوی، فشارهای بینالمللی زیادی بر روی رژیم وارد میشد. در این دادگاهها، علاوه بر مجاهدین شهید محمد بازرگانی ، ناصر صادق ، علی میهندوست و علی باکری که شهدای 30فروردین51 هستند، برادر مجاهد مسعود رجوی ، مجاهد شهید منصور بازرگان و برادران مجاهد محمود احمدی و مهدی فیروزیان نیز محاکمه میشدند. از دیماه50، این محاکمات شروع شد و روزنامههای رژیم، برخی از نکات این دادگاهها را مینوشتند. در عمل، محاکمه مجاهدین برای شاه یک افتضاح سیاسی بود. چون تازه از جشنهای 2500ساله که برای نمایش بهاصطلاح ثبات بهراه انداخته بود، درآمده بود و قصد داشت با برپا کردن این محاکمات، قدرتنمایی کند. رژیم میخواست وانمود کند به مجاهدین ضربه زده است. اما با این کار در واقع اعتراف کرد که برخلاف دعاویش، چه جریان وسیع و گسترده سیاسیـ نظامی سازمانیافتهیی، از چند سال پیش در ایران ایجاد شده و رشد کرده است. کاری که این شهدا در بیدادگاه شاه کردند، نقش سیاسی و اجتماعی بیبدیلی در ارتقای جنبش ایفا کرد. بهرغم ضربه گستردهیی که در شهریور50 به تشکیلات سازمان وارد شده بود، در اثر هوشیاری و فداکاری این مجاهدین، جنبش پوستهیی را شکست و وارد مرحله نوینی شد و ارتقای کیفی پیدا کرد. آن روزها خود ما در مدرسه، دانشگاه و سطح جامعه، این تأثیر و چرخش را میدیدیم.
2- چه عاملی باعث این پوستهشکنی بود؟ و در حالیکه کادر مرکزی سازمان و اصلیترین رهبران جنبش، شهید و اسیر شده بودند، چرا میگویید که جنبش یک گام کیفی ارتقا یافت؟
سهیلا صادق: علت در کیفیت کاری است که این مجاهدین قهرمان در دادگاه کردند. آنها شرایط را درست تشخیص دادند و تلاش کردند از کاری که رژیم برای قدرتنمایی کرده بود، بیشترین استفاده را ببرند. آنها میخواستند این بازی را بر سر خود رژیم خراب کنند. در مدتی کوتاه، در این بیدادگاهها، آن مجاهدین، یک روحیه بسیار قوی و محکم در برابر دژخیمان شاه عرضه کردند. از جزئیترین رفتارهایشان که تیمسارهای شاه را بهحساب نمیآوردند، تا قوت و استحکام استدلالشان در دفاع از مبانی حرکت سیاسیشان و پختگی و قوامی که در بیان انگیزههایشان داشتند. همچنین شور و حرارتی که در دفاع از عقایدشان و حریم خلق و میهن بروز دادند؛ همه اینها جلوههایی از یک تولد جدید در جامعه ایران بود. چیزی میشکفت و تولد مییافت. وحدت نظر، عمل و انسجام تشکیلاتی این گروه هم برای همه تازگی داشت. اینکه ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهندوست بهروشنی اعلام کردند که تمام گفتهها و دفاعیاتشان مورد تأیید هر 4نفر است و هر کدام که در زمینهیی صحبت کند، دیگران مسئولیت میپذیرند، پدیده نوظهوری بود. آنها در برابر محکمه نظامی شاه، بهروشنی اعلام کردند که این دادگاه صلاحیت و حق محاکمهشان را ندارد.
آنها برای نخستینبار در تاریخ ایران، پدیده مبارزه حرفهیی را معرفی کردند و از آن دفاع کردند. در مقابل پرسش رسمی دادگاه که گفت «شغلتان چیست؟» گفتند، «مجاهد!» و در برابر این سؤال که تبعه کدام دولت هستید، گفتند «خلقایران!».
هنرشان در دفاع تمامعیار و بیکم و کاست، عرضه کردن محتوا و موجودیت جنبش و مشروعیت دادن به انقلاب بود. ناصر گفت «ما به اتهام کوشش برای سرنگونی رژیم محاکمه میشویم، با کمال افتخار این اتهام را قبول میکنیم، ما میدانیم که نهضت قربانی میطلبد و حاضریم خودمان اولین قربانیان آن باشیم». این حرفها را با سرفرازی و گردنفرازی و بیتزلزل و تردید گفتند و حاکمیت دیکتاتوری وابسته شاه را در انظار مردم، سکه یک پول کردند و پوشالی بودنش را عیان کردند. در آن صحنه، مجاهدین ارزشهای حاکم را درهم کوبیدند تا حرمتها و ارزشهای جدیدی را جایگزین کنند.
پدیدهیی که عرضه میکردند، تازه و بالنده و پیشرو بود و خودشان شاهد زنده حرفها و نظراتشان بودند. انسان انقلابی حرفهیی که تمام هستیش را وقف آرمانش میکند و همه تضادها را بهسمت آن حل میکند. وقتی این ارزشهای نوین از درون افراد و گروه، پا به بیرون و جامعه گذاشت، جنبش متولد شد و حیات سیاسی و اجتماعی پیدا کرد. مسعود رجوی در دادگاه فریاد زد: «ما را اعدام کنید، این بالاترین افتخار ماست، منطق ما با جانبازی و از خودگذشتگی شروع میشود... پیروزی نزدیک است، ما قیمت آن را پذیرا هستیم و این شعله خاموش نخواهد شد». مسعود با شور و حرارت حرف میزد و مزدوران شاه را از عاقبت سرنگونی رژیم بیم میداد. هنگامی که برسر آنها فریاد زده بود، «چه فکر میکنید؟ وقتی که میبینید سرتیپ آزموده که مصدق را محاکمه کرد، عاقبت بهخیر نشد؟»، دادستان شاه دستپاچه شده و گفته بود «خواهش میکنم راجع به ظاهر و باطن من چیزی نگویید». یا جایی که دادستان میخواست جلو حرف زدن بچهها را بگیرد، گفته بود: «تو حرفهایت را زدهای، نوبت تو نیست» و او را سرجایش مینشاند. به ظاهر چنین بود که شاه دارد مجاهدین را محاکمه میکند، ولی در واقع این مجاهدین بودند که، با اقتدار عقیدتی و سیاسیشان، دادگاه را به صحنه محاکمه و اثبات نامشروع بودن رژیم تبدیل کردند و مشروعیت مبارزه مجاهدین را ثابت کردند و با خونشان در سحرگاه 30فروردین آن را مهر کردند.
3- هدف رژیم از این محاکمات چه بود؟
سهیلا صادق: ساواک شاه میخواست مجاهدین به هر قیمتی که شده، ذرهیی کوتاه بیایند و پیروزیش را در همین میدید. برای این هدف از چند راه وارد شده بود. از جمله تهدید کرده بود که سرنوشت بنیانگذاران سازمان، که قرار بود بعداً محاکمه شوند، در گرو این است که این تعداد از مسئولان سازمان با چه سبک و لحن و بیانی دفاع کنند. ترکیب متهمان دادگاه را طوری چیده بودند که مسئولان کادر مرکزی مجبور شوند برای بالا نرفتن محکومیت دیگران کوتاه بیایند. و بالاخره میخواستند فضای اجتماعی را علیه مبارزه نوپای مجاهدین برانگیزند. وابستگی به بیگانه، خشونت و ترور، آدمربایی و این قبیل اتهامات را مطرح کنند و اعتبار جنبش و مبازره با رژیم را از بین ببرند. ارتشبد نصیری معدوم، رئیس ساواک شاه ، گفته بود که «اگر ما جریانی را که به وجود آمده نابود کنیم، تا 20سال دیگر راحت خواهیم بود، اما اگر نتوانیم، دیگر راحتی نخواهیم داشت». البته پیشبینی او کاملاً درست بود و دیگر راحتی نداشتند و چند سال بعد سرنگون شدند.
4نفر اول این دادگاه، یعنی ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهندوست، تمام اتهامات سایرین و مسئولیت کارهای سازمان را به عهده گرفتند و فریب رژیم را بیاثر کردند. پیشبینی و ارزیابی مجاهدین هم درست بود و ثابت شد. یعنی رژیم بدون اینکه خبری از محاکمه علی باکری بدهد، او را تیرباران کرد و نامش را همراه همین شهدا اعلام نمود.
مجاهدین برای دادگاه تقسیم کار داشتند و برنامه هوشیارانهای را تنظیم کرده بودند. مثلاً از همان ابتدا رد صلاحیت دادگاه را مطرح کردند. این موضوع به رژیم خیلی گران آمده بود. زیرا نه تنها صلاحیت دادگاه را رد کردند، بلکه در نفی دولت و حاکمیت شاه بهروشنی استدلال میکردند. رئیس دادگاه میگفت باید مشخص کنید که تابع کدام دولت هستید؟ چرا تابعیت خودتان را «خلق ایران» ذکر کردهاید؟ این جنبه از دفاع، یعنی رد صلاحیت و دفاع از تابعیت را، برادر مسعود با تسلط سیاسی، علمی و حقوقی، بسیار مستدل بیان کرد. استدلال میکرد که، دولت در مفهوم علمی خودش از 3جزء تشکیل میشود: 1ـ قلمرو 2ـ جمعیت 3ـ قدرت. از آنجا که دولت شاه یک دولت وابسته است، از دیدگاه یک مجاهد خلق نماینده مردم نیست. لذا ما با پذیرش دو زمینه دیگر یعنی جمعیت، «خلق» و قلمرو، «ایران»، تابعیت خودمان را، براساس اعتقادمان، «خلق ایران» اعلام میکنیم.
مسعود در قسمتهای بعدی دفاعیاتش هم درباره سیاست خارجی رژیم و بر باد دادن نفت ایران توسط شاه صحبت کرد. ناصر صادق مسئولیت دفاع در زمینه سابقه تاریخی جنبش و مبارزات ایران، از جنبش مشروطیت تا رسیدن به ضرورت مبارزه مسلحانه را برعهده داشت. علی میهندوست راجع به شناساندن ایدئولوژی مجاهدین و جمعبندی از کل مسائل جامعه صحبت کرد. محمد بازرگانی هم در مورد تحلیل مجاهدین از سیاستهای اقتصادی و شکست رفرم ارضی رژیم و آمادگی اجتماعی برای مبارزه مسلحانه دفاع کرده بود.
در این دادگاه، مسعود از توطئه رژیم پرده برداشت و گفت که ساواک میخواهد با ظاهرسازی در اینجا، بهعنوان دادگاه علنی، بنیانگذاران سازمان را در پشت درهای بسته، به اعدام محکوم کند. مسعود خطاب به رئیس دادگاه گفت: «بارها گفتهام که این دادگاه علنی نیست و نهتنها دفاعیات ما منعکس نمیشود، بلکه حرفهای ما را در روزنامههای رژیم بهطور معکوس درج میکنند».
رئیس دادگاه که یک مزدور نظامی بود، از رسوا شدن رژیم نگران شد و گفت: «نخیر این دادگاه علنی است، خبرنگار خارجی هم آمده است».
مسعود گفت، «باز تکرار میکنم این دادگاه علنی نیست و توطئه است، ولی اگر شما اصرار دارید که دادگاه علنی است، این دفاعیات مکتوب من، آن را به خبرنگاران خارجی میدهم تا دنیا بفهمد که در این دادگاه شاه خائن چه میگذرد!» سپس خود را به خبرنگار سوئیسی رساند و دفاعیات را به او داد.
ناگهان همهچیز در بیدادگاه شاه بههم ریخت. ساواکیها وارد شدند و از خبرنگار خارجی دفاعیات را خواستند و چون دفاعیات را نمیداد، دستگیرش کردند و بردند و تا تمام دفاعیات و یادداشتهای او را نگرفتند، رهایش نکردند. ولی مجاهدین این دفاعیات را با هوشیاری و استفاده از امکانات دیگر از زندان و دادگاه خارج کردند.
این متون در محیطهای دانشجویی و مبارزاتی تکثیر و پخش شد و ایده مبارزه انقلابی را گسترده و همگانی کرد. ساواک با تمام امکاناتش هرگز نتوانست جلو این موج توفنده را بگیرد. این دفاعیات از مهمترین اسناد و مؤثرترین ادبیات مبارزه بود که در زمان شاه، بهطور گستردهیی تکثیر و پخش شد. کمتر جوان و دانشجو و دانشآموز فعال و مبارزی بود که این دفاعیات را نخوانده باشد. بهقول مرحوم طالقانی اینها شهدایی بودند که «راه جهاد را گشودند و از خونشان سیلابها برخاست». سیلابی که رفت و طومار رژیم ستمشاهی را در هم پیچید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر