زندانیان سیاسی در حال اعتصاب غذا: ما خواهان آزادی بیان، عقیده، تشکل، تجمع، ... . هستیم.
هنرمندان با سازهای شکسته و سر و صورت خونین: ما خواهان اجرای موسیقی، و ایجاد شادی هستیم.
نویسندگان: ما خواهان آزادی اندیشه و قلم هستیم.
کارگران در حال تحصن: ما خواهان کار، دستمزد چندین ماههی خودمان هستیم.
مالغارتشدگان: ما خواهان پس گرفتن پولهای خودمان هستیم.
بیماران: ما خواهان بیمارستان و دارو و درمان و... . هستیم.
پزشکان: ما خواهان جایی برای دستفروشی، گلفروشی، با پهن کردن بساط هستیم.
دانشجویان: ما خواهان پول برای درس خواندن و خوابگاه بدون دوربین مخفی هستیم.
معلمان: ما خواهان رسیدن حقوقمان به خط فقر هستیم.
کودکان: ما خواهان آزادی فروش گل در چهارراهها، یا واکس زدن در پیادهروها هستیم.
زنان: ما خواهان تردد بدون مزاحمت انتظامی و سپاه و بسیج و ورود به هر محلی بدون ممانعت هستیم.
رانندگان: ما خواهان سوخت و جادههایی که چپ نکنیم هستیم.
زندانیان عادی: ما خواهان بخاری در زمستان سرد و پتو و ممانعت از مواد توسط زندانبان هستیم.
اهل تسنن: ما خواهان عبادت خدا در مساجد خودمان هستیم.
مسیحیان: ما خواهان پرستش خدا در کلیسای خودمان هستیم.
خداناباوران: ما خواهان آزادی عقیدهی خودمان هستیم.
کشاورزان: ما خواهان آب برای باغها، و روییدن علف رأی گوسفندهایمان هستیم.
دامداران: ما خواهان ممانعت از واردات شیر و گوشت هستیم
حاشیهنشیان: ما خواهان ممانعت از تخریب خانههای حلبی و گلی خود هستیم.
دستفروشان: ما خواهان جلوگیری از چپه کردن گاریچه و مقداری لبوی خودمان در سطح خیابان هستیم.
شهر: ما خواهان نفس کشیدن مردم بدون دود و غبار هستیم.
بیابان: ما خواهان صدای رودخانههای قبلی خودمان هستیم.
جنگل: ما خواهان جلوگیری از قطع درختان هستیم.
هوا: ما هم خواهان باز شدن راه گلوی مردم شهر هستیم.
زمین: ما خواهان آب داشتن دریاچهها و رودها و بازگشت جنگلها هستیم.
رودخانه: ما بهطور مشخص خواهان ممانعت از کشیدن سد برای منافع اقتصادی سپاه هستیم.
شادی: ما خواهان بازگشت خودمان به دلها و چهرهی مردم هستیم.
زندگی: من خواهان رفع سلطهی مرگ از این سرزمین هستم.
طناب: من خواهان باز شدن گره خودم از گلوها هستم.
جرثقیل: من خواهان کار ساختمانی هستم.
ایران: کسی دیگر نماند! من خواهان یک پارو یا جاروی بزرگ هستم.
طنز از بیژن روشن20آذر 95.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر