هر چه به موعد برگزاری نمایش انتخابات یازدهمین دوره ریاستجمهوری نظام ولایتفقیه (در 29اردیبهشت 96) نزدیک میشویم، شعلههای جنگ دو باند بر سر آن بالاتر میگیرد. در حال حاضر طرفین از نثار سنگینترین اتهامات علیه همدیگر فروگذار نمیکنند و حتی به لفظ نیز خواستار اعدام طرف مقابل میشوند. نگاهی به برخی تک و پاتکهای دو باند در حال حاضر، میتواند تصویری از شدت و عمق این جنگ باندی به دست دهد:
«ارادهیی که هاشمی را رد کرد دنبال حذف روحانی است» (1)
رفسنجانی: «کسانی به بهانه دفاع از اسلام باعث افزایش اختلاف میشوند خیانت میکنند». (2)
پاسدار سعید قاسمی از سرکردگان لباس شخصیهای خامنهای، ضمن تأکید بر اینکه ظریف باید جلو دوربین و نه در مجلس، «غلطنامه» بخواند، گفت: «نابودی منافقین جدید (باند رفسنجانی روحانی) چه 4ماه دیگر باشد و چه 4سال و 4ماه دیگر قطعاً پایان آن کوبیدن میخ بر تابوتهای پوسیده لیبرال دموکراسی نوین در ایران اسلامیخواهد بود…» (3)
آخوند یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه قم: «منشور شهروندی نه طرح بوده نه لایحه، بلکه تبلیغات انتخاباتی و از نظر قانون، خلاف است». (4)
سخنرانی معاون حسن روحانی در نماز جمعه یزد به جنجال کشیده شد و منتفی گردید و «نمازگزاران» شعارهایی تند علیه دولت روحانی و حسینعلی امیری سر دادند. (5)
جا دارد یک بار دیگر بر این موضوع یا این تناقض که در وهله اول ممکن است به برخی اذهان متبادر شود، تأمل کنیم که چرا مقاومت ایران جنگی را که طرفین آن این چنین تا مرز حذف فیزیکی یکدیگر پیش میروند، نمایش میخواند؟ آیا منظور این است که جنگ و جدال درون باندها، نمایشی و بهاصطلاح زرگری است؟!
نخست باید بین دو مفهوم تمایز و تفکیک قائل شد؛ یکی انتخابات بهمعنی رایج در نظامهای حکومتی دموکراتیک است که در آن مردم پای صندوقهای رأیگیری میروند تا مدیران جامعه در سطوح مختلف را برای مدت زمانی مشخص انتخاب کنند. دیگری آن چیزی است که در رژیم تحت عنوان انتخابات جریان دارد. آن چه رژیم نام انتخابات بر آن میگذارد یک نمایش و ظاهرسازی سخیف و تقلید کاریکاتوری از جانب یک استبداد سیاه قرونوسطایی به نام «ولایت مطلقه ولایتفقیه» از ساز و کار مربوط به یک حکومت امروزی است. در نمایشهای انتخاباتی رژیم مردم جز سیاهی لشکر و رویه و نمایی از این جنگ قدرت نیستند. علت بروز بحرانهایی که رژیم را گاه تا لبه پرتگاه سقوط پیش برده نیز، ناشی از تناقض لاینحل میان این شکل و محتواست.
شرط ورود در این بازی انتخابات، صراحتاً «اعتقاد قلبی و التزام عملی به ولایتفقیه» قید شده است و هیچ ربطی به مردم ایران که شعارشان «مرگ بر اصل ولایتفقیه» است ندارد. این نمایش خاص مزدوران و عوامل همین رژیم است که تازه همانها هم بایستی از هفت غربال وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران و قوه قضاییه و… و نهایتاً نظارت استصوابی شورای نگهبان بگذرند تا مشخص و اثبات شود که در ذاتشان و سوابقشان، ذرهیی گرایش به هر عنصر مردمی و ضدارتجاعی و ضداستبدادی وجود ندارد. آنچنان غربالی که وقتی منافع ولیفقیه اقتضا میکند، حتی رفسنجانی هم نمیتواند از آن عبور کند و حتی «صلاحیت» آخوند روحانی با آن همه سوابق و لواحقش در جنگ و سرکوب و جنایت، مورد چون و چرا قرار میگیرد. ماهیت این نمایش انتخاباتی، جنگ قدرت است و کاربرد آن، تعیین حیطه نفوذ و قدرت هر باند بر اساس تعادل قوای موجود و تقسیم دوباره قدرت و ثروت، بین باندهای مافیایی درون رژیم است و از اینرو بهاندازه تصفیه حسابهای درون باندهای گانگستری رقیب، جدی و بیرحمانه است. (6)
با این همه این جنگ، قاعدهها نانوشتهیی هم دارد که خودشان از آن با عبارت «قاعدهها بازی» یاد میکنند. از جمله قاعدهها این است که باندهای مختلف اگر چه در آن، از هر وسیلهیی، از پولهای کثیف و خرید و فروش آرا، تا بهکار بردن زور و تهدید و انواع تقلبها استفاده میکنند؛ اما نهایتاً نتایج به دست آمده در رأیگیری را اولاً همه باندها باید بپذیرند و گردن بگذارند؛ ثانیاً این نتایج در یک ضریب مشخص مورد توافق ضرب میشود و بهعنوان آمار نهایی اعلام میگردد تا این جنگ قدرت درونی، نمای «انتخابات مردمی» پیدا کند.
اما چرا این جنگ قدرت انتخاباتی، از هر انتخابات به انتخابات بعدی شدیدتر و پیامدها و بحرانهای ناشی از آن برای رژیم، ویرانگرتر میشود؟ علت را بایستی در تضعیف و سست شدن روزافزون شالودهیی که این نمایشهای انتخاباتی بر آن بنا شده، یعنی «ولایت فقیه» جستجو کرد. توان خامنهای در «مهندسی» انتخابات نه تنها در قیاس با خمینی، بلکه در قیاس با موقعیت خودش در انتخاباتهای قبلی، پیوسته کم و کمتر میشود. نمایش انتخاباتی سال88 که در آن خامنهای با زیر پا گذاشتن «قاعدهها بازی» احمدینژاد را از صندوق بیرون کشید، چنان شکافی در رژیم ایجاد کرد که قیام88 از آن فوران کرد و رژیم را تا لبه پرتگاه سرنگونی برد. در وحشت از همین قیام مجدد بود که در سال92 خامنهای ناگزیر شد از مهره مورد نظرش، پاسدار جلیلی، دست بردارد و کرسی ریاستجمهوری را به حسن روحانی که در واقع سایه رفسنجانی بود، واگذار کند.
در شرایط کنونی، اگر چه روحانی، بهخاطر خرابی بیش از پیش اوضاع اقتصادی و اجتماعی و محقق نشدن هیچیک از وعدههای انتخاباتیاش، به اعتراف مهرههای باند خودش نسبت به سال 92 موقعیت ضعیفتری دارد، اما خامنهای از ضعف عمیقتری رنج میبرد. او که هیمنه و طلسم ولایتش در سال88 بهطور جبران ناپذیری در هم شکست، برای کارزار 96 هیچ مهرهیی که حتی با همین روحانی ضعیف و شکست خورده توان رقابت جدی داشته باشد، در چنته ندارد و خود او نیز چنان ضعیف است که قادر نیست باند خودش (اصولگرایان) را که بهشدت متفرق و از همگـسیخته است، به تجمع حول یک مهره و حمایت از او وادارد. از اینرو بسیار بعید است که خامنهای در نمایش پیش رو بتواند مهره دلخواهش را که هنوز هم مشخص نیست، از صندوق بیرون بیاورد. در این صورت بسیار بعید است آنچنان که برخی اعضای باند او میخواهند روحانی را توسط شورای نگهبان خود رد صلاحیت کند. بهخصوص که پس از تجربه سال88، جرأت او برای چنین ریسکی بسیار کمتر است. در نتیجه تک و پاتکهای دو باند علیه یکدیگر و رو کردن پروندههای دزدی و فساد همدیگر، قادر نیست طرف مقابل را حذف کند و تنها به نفرت مردم از تمامیت رژیم دامن میزند و نمایش96 را هر چه مفتضحتر میسازد
از اینرو ترس و نگرانی از اینکه نمایش انتخابات96، سوت و کورتر از همه انتخاباتهای قبلی به نمایشی از منفوریت و انزوای مطلق اجتماعی رژیم تبدیل شود؛ دارد بهتدریج بر سر همه باندهای رژیم سایه میاندازد؛ اما در عینحال منافع کلان باندی، به آنها اجازه نمیدهد که تهاجمات و آتشباری خود علیه طرف مقابل را کاهش دهند. این همان شرایطی است که خطر فوران خشم و نارضایتی عمومی و خطر شعلهور شدن آتش زیر خاکستر قیام را در بطن خود دارد.
پانویس: ــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عطریان فر- از مهرههای باند رفسنجانی روحانی ـ روزنامه آرمان 4دی
2 ـ روزنامه ابرار- 4دی
3 ـ خبرگزاری فارس 3دی 95
4 ـ سایت حکومتی انتخاب- 2 دی
5 ـ سایت حکومتی دولت بهار- 3دی
6 ـ نمونههای متعددی از حذف و تصفیه فیزیکی درون رژیم در این جنگ قدرت وجود دارد که تنها برخی از آنها مانند خودکشی شدن سعید امامی علنی شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر