انشای خود را میخوانم
با سلام خدمت آموزگار خوب و دوستان عزیزم
دی شب یلدا به ما خیلی خوش گذشت. دور هم بودیم و تا تونستیم خوردیم و خندیدیم، فال هم گرفتیم.
البته پدرم میگفت شایعه شده که هندوانهها را یه کسایی ارزون خریدن و انبار کردن که گرون بفروشن، به همین دلیل من نخریدم تا با مفاسد اقتصادی مبارزه کنم.
مادرم هم گفت: خوب کاری کردی و به من گفت عکس یک هندوانه بکش بگذاریم تو سفره یلدا، منم کشیدم خوشگل شد.
مامان گفت: تو روزنامه خوندم که دونههای انار دل درد میاره، برای همین نخریدم.
مادر من خیلی به سلامتی خانواده اهمیت میدهد. خواهرم عکس یه انار رو از تو روزنامه کند گذاشت تو سفره، یه انار بزرگ که دونه هاش سیاه بود.
مامان گفت: شب نمیشه آجیل خورد سر دلتون سنگین میشه و خوابهای بد میبینید برای همین فقط نخود چی و کشمش خریدم که خیلی هم خاصیت دارد. مادرم خیلی مهربان است.
مادرم گفت: رفتم میوه فروشی که میوه بخرم دیدم هرطور حساب وکتاب میکنم پولمون به آخرماه نمیرسه منصرف شدم. مامان چند تا پرتقال و سیبی رو که داشتیم مثل گل درست کرده بود و توی بشقاب چیده بود خیلی قشنگ شده بود دلمون نمیآمد بخوریم ولی مامان گفت: بخورین که نمونه میکروب میگیره، مامانم خیلی با سلیقه هست.
بابا آخر شب فال حافظ گرفت،
همش یادم نیست ولی اولش میگفت:
🌿مژدهای دل که مسیحا نفسی میآید.🌿
خلاصه یلدای خوبی بود، چون ما دل درد نگرفتیم، خوابهای بد هم ندیدیم، تازه با مفاسد اقتصادی هم مبارزه کردیم.
این بود انشای من امیدوارم خوشتان آمده باشد.
معلم گفت: آفرین پسرم خوب بود اینم یه نمره ۲۰
دانش آموزی از ته کلاس گفت: آقا اجازه سرما خوردین؟ معلم گفت:
چطور؟ شاگرد گفت آخه آقا اجازه... از چشمتون داره اشک میاد.
معلم گفت: آره یادم نبود که سرما خوردم...
ع. س از تهران.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر