قسمتهایی از سخنرانی برادر مجاهد مسعود رجوی در ورزشگاه امجدیه تهران
22خرداد59
مسعود رجوی در میان ابراز احساسات پرشور بیش از 200هزار تن از مردمی كه در ورزشگاه امجدیهٌ تهران گرد آمده بودند، سخنرانیش را آغاز كرد. اگرچه كه توفانی از شعارهایی نظیر «خلق جهان بداند مسعود معلم ماست»، «رجوی، رجوی، خدا نگهدار تو!»، «خون حنیف میجوشد، رجوی میخروشد!» تا دقایقی چند، مجال آغاز سخن را به او نمیداد. مسعود در آن سخنرانی تكاندهنده از جمله گفت:
«بسمالله الرحمن الرحیم
و اذا الموؤدة سئلت بای ذنب قتلت و اذا الصحف نشرت، و آنگاه كه از آن استعداد زندهبهگور و پرپرشده پرسیده شود به كدامین گناه كشته شد و آنگاه كه نامهٌ اعمال گشوده شود
فلا اقسم بالخنس الجوار الكنس واللیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس، پس سوگند یاد نمیكنم به واپسشوندگان، فروروندگان محوشونده، و شب، آنگاه كه همی پایان پذیرد و صبح آنگاه كه بدمد.
هر شب ستارهیی به زمین میكشند و باز این آسمان غمزده غرق ستارههاست.
بهنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران
تكلیف ما با این اوضاع چیست؟
(شعار جمعیت: خون حنیف میجوشد، رجوی میخروشد) مادرها، پدرها، خواهران و برادران ـ جمع شدیم برای یادبود تازهترین شهیدان خلق. پسفردا هم هشتمین سالگرد شهادت مجاهد قهرمان رضا رضایی است… ضمناً آمدهایم بپرسیم كه دیگر حالا چرا؟ در نظام جمهوری اسلامی چرا؟ و اینكه تكلیف ما با این اوضاع چیست؟ و خلاصه چه بایستی بكنیم؟ هنوز خون كارگر مجاهد شهید عباس عمانی كه در جریان انتخابات ریاستجمهوری بهجرم پخش اوراق تبلیغاتی بهشهادت رسیده بود، نخشكیده بود كه خبر شهادت و اعدام برادران عسگری را شنیدیم و برادر دیگری از همین خانواده كه به زندان رفت…
اوایل اسفند برادر دیگر ما عینالله پورعلی (معلم روستایی) در حملهٌ چماقداران به دفتر مجاهدین در قائمشهر شهید شد…
23فروردین، برادر كارگر ما رضا حامدی كه قبل از انقلاب، حزب رستاخیر خمین را منفجر كرده بود و حالا مغازهٌ كتابفروشی طالقانی را دایر كرده بود، بهضرب 6گلوله شهید شد.
30فروردین خواهر كوچك ما نسرین رستمی، دقیقاً نمیدانم چند سال داشت، شاید 13ـ14 سال، در شیراز بهضرب گلوله از پا افتاد.
31فروردین در مشهد یكی از ارزشمندترین برادران ما، شكرالله مشكینفام، كه همین حالا فرزند سهسالهاش را در بغل من دیدید، بهضرب گلولهٌ ژـ3 در محل دفتر مجاهدین در مشهد بهشهادت رسید. ماجرا را از دانشگاه تحت عنوان انقلاب فرهنگی شروع كرده بودند و تعدادی هم ساطور بهدست و بعد كشانده بودند به مركز مجاهدین و بعد هم ژـ3…
سوم اردیبهشت، برادر ما، احمد گنجهای در رشت در خیابان تختی بهضرب گلولهٌ نامردمانی كه از تهران برای انقلاب فرهنگی رفته بودند، بهشهادت رسید، و باز هم جنگل سرسبز گیلان خونفام شد. در این فواصل، آتشزدن، ریختن، سوختن، مجروحكردن، در بسیاری شهرها فراوان داشتیم.
19اردیبهشت، در درگز، یك قاصدك جوان دیگر، برادر كوچك «مجاهد»فروش، جلیل مرادپور، دانشآموز سالهای اول دبیرستان، به ضرب دشنهیی كه در قلبش فرو كردند در خون غلتید.
11اردیبهشت، در جریان تهاجم چماقدارها به ترمینال خزانه چشم خواهر 15سالهٌ ما پروین صادقی را از حدقه درآوردند.
14اردیبهشت، یك قاصدك جوان دیگر آزادی، یك «مجاهد»فروش در اصفهان مورد اهانت و گستاخی و تهاجم چماقداران و اوباش قرار گرفت. یك درجهدار آزاده و غیرتمند، یك انسان شریف، یك رادمرد ارتشی بهنام سیاوش شمس، بهدفاع از او برخاست، ولی دشنه به قلب خودش نشست و شهید شد.
برادر دیگر ما حجت ابراهیمی در اردبیل كه چشمش را از حدقه درآوردند. وای كه ما برای بینایی خلقمان چه چشمهایی را بایستی از دست بدهیم. شمعهایی از چشم بایستی فراراه خلق برافروخت. از چشم بهترین فرزندانش. بسوزید ای شمعها، بچرخید ای پروانهها، ای پروانههای آزادی؛ شما خونبهای بهاران راستین انقلاب را باید بپردازید! و حالا این فصل لالهریزان شماست (ابراز احساسات جمعیت).
بعد در 7خرداد، در اردبیل نوبت به برادر دیگری رسید. احد عزیزی، معلم روستا… و بعد هم آخرین شهید در روز 19خرداد. بهبه، عجب شهیدی، یك نوگل محمدی دیگر پرپر شد. ناصر محمدی. سلام بر محمد! یك مهدی رضایی دیگر، درست 18ساله. دانشآموز هنرستان صنعتی از جنوب شهر.
…وای بر سنگدلان… ولی، ولی، ولی، تاریخ سیر تكامل خود را طی خواهد كرد و سرانجام معلوم خواهد شد كه ظالم كیست و مظلوم كیست. بله ما تا ابد این كلام ناصر را بهیاد خواهیم داشت. حالا [اشاره به سمتی كه مزدوران روی ساختمانهای اطراف امجدیه در حال شلیك بودند] گلولهها ببارید، ما هم، سینههایمان را سپر خواهیم كرد (ابراز احساسات جمعیت همراه با شعار درود بر رجوی).
… بله، ستارگان ما برآنند، تا در فلك اجتماعی و سیاسی این میهن طرحی نو دراندازند، طرحی عاری از طبقات، عاری از بهرهكشی، عاری از جهل، نادانی، اختناق و زنجیر.
و راستی مگر بعثت انبیا كه همین دیروز عید مبعث را جشن گرفتیم، جز بهخاطر این چیزها بود؟ "واللیل اذا عسعس والصبح اذا تنفس"1 و حالا بگو كه باز هم ببارند. بله مادرها و پدرها! اندوهگین نباشید، بالاخره چماقدارها، پاسداران شب، ریشهكن خواهند شد (كفزدن جمعیت). اما بگذارید بپرسم، بگذارید در رابطه با اینهمه گلها و استعدادهایی كه پرپر شده بپرسم، بپرسم كه "و اذا الموؤدة سئلت بای ذنب قُتلت"2 به كدامین گناه كشته شدند؟ كدام گناه؟
علمای شریعت! رجال دولت! وكلای مجلس! اصناف! بازاریها! مطبوعات! رادیو تلویزیون! كه میگویید در خط انقلاب هستید، آخر چرا ساكتید؟
پس گلوله و گاز اشكآور برای چیست؟. و بهخدا قسم اگر كسی فكر كند كه ما از گلوله و گاز اشكآور میترسیم، هیهات! هیهات!… آهای كجا هستند آنهایی كه میگفتند و میگویند پیشوای ما علی است؟ اگر منظور شما از علی، امیرالمؤمنین علی است كه وقتی شنید گوشواره را از گوش زن غیرمسلمان درآوردند، فریاد زد. وقتی شنید آن زن نمیتوانسته از خود دفاع كند، و صدا به اعتراض و دادخواهی بلند میكرده و پاسخی نمیشنیده، و وقتی شنید كه آن مهاجمین بهخصوص در مقابل این بدكاریشان زخمی هم نشده و جزایشان را نپرداختهاند، فریاد زد: "فلو انّ امرءاً مسلماً مات من بعد هذا اسفاً ما كان بهملوماً"3 اگر مرد مسلمانی از شنیدن این خبر از اسف و اندوه بمیرد، ملامتی بر او نیست. سزاوار است كه بمیرد. "…بل كان بهعندی جدیرا" در نزد من سزاوار است، اگر آن غیرتی در جامعه نیست كه جلو این كار را بگیرد، مرگ سزاوارتر است.
فیا عجبا! عجبا "والله یمیتُ القلب و یجلبالهمّ"… بهخدا قلب آدم میمیرد از اندوه… تازه گوشواره را از گوش دختر غیرمسلمان درآوردند، ولی شما چطور است، چطور است كه چشم دختر مسلمان را از حدقه درمیآورند، دست مادر شهید مسلمان را میشكنند، دم برنمیآورید؟ آخر تا كی؟ دم زدن صوری از اسلام تا كی؟ مگر حضرت علی فقط به كلام میگفت اسلام و قسط؟ فیا عجبا! عجبا! میگویید ما مسلمان نیستیم، آخر علامت اسلام چیست جز شهادتین؟ اشهد ان لاالهالاالله، محمداً رسولالله (كفزدن جمعیت) كف نزنید! فیا عجبا! عجبا! مجاهد خلق باید بیاید و شهادتین بگوید، باز هم بگویید: اشهد ان لاالهالاالله، اشهدان محمداً رسولالله، اشهد ان امیر المؤمنین علیاً حجتالله.
بگذارید بشنوند، همه، بلندتر بگویید! (تكرار شهادتین توسط جمعیت) ها چه شد گلولهها؟! [اشاره به سمت مزدوران]
(كفزدن جمعیت)
فیا عجبا! عجبا! اگر كسانی كه بهقول پدر طالقانی راه جهاد اسلامی را گشودند و دلدادهٌ مكتب قرآن بودند، مسلمان نیستند، پس بیایید مسلمانی را تعریف كنید. گو اینكه قسط و عدالت در اسلام كه مسلمان و غیرمسلمان نمیشناسد. ولی باشد، باشد، میگویید مسلمان نیستیم، باشد. لااقل بر ذمهٌ اسلام هم نیستیم! فیا عجبا! عجبا!… اما بگذارید من امروز تصریح بكنم، امروز هرچه سر و دست مجاهد و چشم مجاهد را كوردلان دربیاورند و بشكنند، ممكن است كسی به آنها چیزی نگوید، اگرچه باز هم شلاق را بر بدن ما آشنا بكنند. اگرچه بهرغم صدها بار شكایت، اعتراض و تقاضای رسیدگی تا این ساعت هیچ رسیدگی جدی ما در این مورد ندیدیم. اما یك چیزی میخواهم بگویم. یقین كنید، یقین كنید كه هر دستی كه از مجاهدین بشكند، ده دست به آنها افزوده میشود (كفزدن جمعیت) و هر چشمی كه از حدقهٌ مجاهدین بیرون بیاید صد چشم بیناشدهٌ دیگر به آنها افزوده میشود. و هر قلبی كه از مجاهد پاره كنید و سری كه بشكنید هزار قلب و سر دیگر پربركت به جایش خواهد نشست. این منطق انقلاب است. این منطق توحید است، منطق تكامل است، منطق اسلام است، و منطق راه خدا و راه خلق است. مگر نیست كه بهقول قرآن، مثل آنها كه در راه خدا انفاق و فدیه میكنند، "كمثل حبه انبتت سبع سنابل فی كل سنبلة مأته حبة والله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم" همانند دانهیی است كه هفت خوشه میرویاند و در هر خوشهیی صد دانه و خدا چندبرابر میكند برای هر كه بخواهد كه خدا گشایشدهندهٌ علیم است. پس ای مادران شهدا! ای خواهران شهدا! "فاستبشروا ببیعكم الذی بایعتم به و ذلك هوالفوز العظیم )،2 بشارت باد به شما برای این خرید و فروشی كه كردید. این همان رستگاری بزرگ است. بله در مقابل هر دست، ده دست، هر چشم، صدچشم، هر سر و قلب، هزارتا، بله مادران شهدا، بهجای هر فرزند، شما حالا در سراسر كشور، هزاران فرزند دارید (كفزدن و ابراز احساسات پرشور جمعیت).
حالا بگذار هرچه میخواهند علیه ما توطئه بكنند، شلاق و ژـ3 بكشند و ما همچنان مانند سیدالشهدا فریاد میزنیم: "ان كان دین محمد لا یستقم الا بقتلی، فیا سیوف خذینی"3 اگر دین محمد جز با عبور ما از جادهٌ خون، استوار و مستقیم و راست نمیشود، پس ای گلولهها، [اشاره به سمت تیراندازی مزدوران] بگیریدم (كفزدن جمعیت).
…جالب است بعضی وقتها بعضی از آقایان راه میافتند گوشه و كنار كشور تا زمینهٌ چماقداری را آماده كنند، میگویند كه حرف نزنید تا چماق نخورید، میگویند كه میلیشیای مجاهدین دروغپرداز است. ولی ما میگوییم هرچه میخواهید چماق بزنید، گاز اشكآور و گلوله. سر مویی از حقوق قانونیمان كوتاه نمیآییم (كفزدن جمعیت). …هر كس كه بخواهد آزادیهای انسانی، انقلابی و اسلامی را محدود بكند، نه اسلام را شناخته، نه انسان را و نه انقلاب را. آزادی، ضرورت دوام انسان در مقام انسانی است. والا با حیوانات كه فرقی ندارد. والا مسئولیت و وظیفهیی ندارد، والا دنیای انسانی به جهان حیوانی تنزل خواهد كرد. بنابراین، تاوانش را خواهیم پرداخت باز هم: هر كه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند ما به رزم آزادی آمدهایم، نه به بزم آزادی، به رزم اسلام و انقلاب آمدهایم… و البته یقین داریم، یقین داریم كه به حكم خدا، بنا به همهٌ سنن تكامل، به حكم تاریخ، سرانجام در پس همهٌ فراز و نشیبها، این خلقهای درزنجیر جهان و ازجمله خلق قهرمان ایران است كه بر تمام دشمنان درونی و بیرونی خود پیروز خواهد شد صبح پیروزی نهایی چه وجدانگیز و شیرین است! "واللیل اذا عسعس والصبح اذا تنفس"… سلام بر خلق. سلام بر آزادی. متشكرم».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر