خونچکان، رویین و بیشکست
این روزها مهرههای چرخهٔ قدرت و کارگزاران و کارپردازان حکومت وقتی میخواهند به هم در مورد حساس بودن شرایط تذکر دهند، از دشمنی نام میبرند که در درون تک تک اتاقها نفوذ کرده و قلبهای جوانان مملکت را به تسخیر خود درآورده است.
آنها نمیگویند این دشمن کدام است؟ چه ماهیتی دارد؟ از چه نیروهایی برخوردار است؟ در چه قواره و کم و کیف به میدان آمده است؟ استراتژی و تاکتیک، زمین نبرد، آرایش جنگی و تعداد و نوع سلاحهایش چیست؟ و...
آری نمیگویند ولی از میزان بهتزدگی و هراس آنان میشود فهمید که دشمنی در حال فشردن گلوی آنهاست که بهسادگی نمیتوانند از پس آن برآیند. موشکهای بالستیک و نقطهزن آنها نمیتواند این دشمن را از کارآیی بیندازد. افسون و سحر و دمدمه آنها در کاهش قدرت او کارآیی ندارد. نمیتوانش خرید. اهل معامله و سوداگری نیست. مذاکره و مسامحه و کوتاهآمدن نمیشناسد. سفت و سور ایستاده است و حاضر نیست یک میلیمتر از سماجت خود عقبنشینی کند. میگوید نابودتان میکنم و دودمانتان را بر باد میدهم. شگفتا که با هر بار شلیک به سمت او و جاری شدن خون از اندامش، رویینتر میشود و جلوتر میآید. زخمهایش را زره میکند و بر تن میپوشاند تا مرگ را عقب بنشاند. با درد کشیدن آشناست. چهره در هم نمیکشد، لبخند میزند. در قاموس او شکست معنا ندارد؛ زیرا از هر شکست پلی برای پیروزی میسازد.
این دشمن کیست؟
این دشمن کیست؟ که خداوندان تزویر و ریاپیشگان دستار به سر از آن سخت میهراسند؛ بگونهای که گویی شیشهٔ عمرشان را در دست دارد و هر آن اراده کند میتواند آن را با ضرب تمام بر صخرههای ستبر البرز کوه فرو کوبد و در هم شکند.
این دشمن کیست؟ که فرهاد بشیری، یک بهارستاننشین تازه به دوران رسیده با هراس و سراسیمگی شانههای همپالگیهای خمار قدرت را تکان میدهد و بر سر آنان نهیب میزند: «آقایان بیدار شوید، لطفاً در این چند صباح حواستان به همین داخل باشد. به همین جوانان و مردم» (خبرگزاری مجلس. ۶مهر۹۹)
این دشمن کیست؟ که پاسدار سلامی را وادار میکند تا از یاوهپرانیها و وراجیهای صد من یک غاز و کرک و پشم بر باد دادن مجازی باز آید و در خود خزیده و ترسخورده و دم در لای پا درکشیده از قدرت او بنالد و بگوید: «دشمن امروز به درون خانههای ما حمله کرده است به قلبهای جوانان ما»
این دشمن کیست؟ که دادستان تیرهدل و شقاوتورز خامنهای که کارش زدن و بریدن و شکستن و چشمدرآوردن و دار کشیدن و سلاخی است با وحشت میگوید:
«امروز سلاح دشمن در اتاقهای تکتک ما و فرزندانمان و در ادارات ما مشغول فعالیت است تا بتواند به اهداف شوم خودشان برسند و لذا این جنگ بهمراتب از جنگ نظامی سختتر است و مقابله با آن هوشیاری میطلبد که البته مقام معظم رهبری هشدارهای لازم را میدهند». (ایلنا. ۵مهر۹۹)
این دشمن کیست؟ که «مقام معظم»! لرزانتر از چاکران و دورباش ـ کورباشگویان دربارش ناگهان قولنج «دفاع مقدس» و «عقلایی بودن» آن را میگیرد:
«برخیها تلاش دارند تا با استناد به خطایی که در یک جمعی صورت گرفته، دفاع مقدس را به بیتدبیری متهم کنند، در حالیکه این دفاع از همان شروع کار یعنی همکاری ارتش و سپاه و انتخاب تاکتیکهای مبتکرانه و شجاعانه و انجام اقدامات بزرگ و شگفتآور در عملیاتها تا پایان جنگ و قبول قطعنامه، همه مبتنی بر عقلانیت و تدبیر بود». (تسنیم. ۳۱شهریور۹۹)
و در این سفسطه تا جایی پیش میرود که زهرنوشی و غلطکردمگویی امام راحل را عین عقلانیت میداند.
این دشمن کیست که...
من آن آهوم کز ناف من ...
این دشمن کسی است که به اعتراف آخوند محمد جعفر منتظری با «پایههای اعتقادی» کار دارد. زیرا با ارائهٔ یک تفسیر پویا، دینامیک و بردبار از اسلام، طرز تفکر قرونوسطایی آخوندی را به چالش کشیده است و دارد رشتههای سالیان تنیده شدهٔ ولایت فقیه را در تار و پود و عصب این جامعه پنبه میکند و پنبهٔ آن را میزند و زدههایش را به ایلغار توفان میسپارد.
این دشمن کسی است که ۴دهه آخوندها با آن درافتادند. تمام ایران را به زندانی تبدیل کردند تا بذرهای آن را بخشکانند. ۴۰سال آزگار هواداران و معتقدانش را سربریدند، به صلیب کشیدند، شرحه شرحه کردند، بر تختهای شکنجه بستند و تازیانهها را در شط خونشان شناور ساختند. نامشان را ممنوع کردند تا برای همیشه از خاطرهها فراموش شوند و کسی را جرأت یاد کردشان نباشد. حلقآویز شدگانشان را، شبانه به گودالهای بزرگ ریختند و در ستر خاک پوشاندند. بر مزار جمعی آنان بلدوزر راندند، آن را آسفالت کردند و بر استخوانهایشان خانهها ساختند تا از هندسهٔ وجود نیز آنان را حذف کرده باشند؛ انگار که هرگز نبودهاند و در این میهن نمیزیستهاند...
و نمیدانستند او بر ساقههای خون خود خواهد رویید و از ویرانههای استخواناش سبزینهگی خواهد ساخت.
گفت من آن آهوم کز ناف من
ریخت این صیاد خون صاف من
...
آن که کشتستم پی مادون من
می نداند که نخسبد خون من
بر من است امروز و فردا بر وی است
خون چون من کس چنین ضایع کی است
منطقی که با کشتن ترویج شد
آنها با دشمنی مواجهاند که آنتیتز تاریخی آنهاست. پیشتر این هشدار را شنیده بودند اما باور نمیداشتند:
«اینکه داره جونشو فدا میکنه، انتحار میکنه بالاخره معتقده دیگه باباجون،
این فکر رو ما بایستی یک جوری با فکر از بین میبردیم، حالا ما نداشتیم کسی که با منطق صحبت کنه،
اونها رو میبرین اعدام...
در خاتمه، مجاهدین خلق اشخاص نیستند، یک سنخ فکر و برداشتند، یک نحو منطقند و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد، با کشتن حل نمیشود، بلکه ترویج میشود» (منتظری در دیدار با هیأت مرگ ـ ۲۴مرداد ۱۳۶۷).
این دشمن مسلح به منطق و نفوذ کننده در اعتقادات، اکنون در قلب جوانان نفوذ میکند. در روان و ضمیر جریحهدار هر ایرانی حضوری غیرقابل کتمان دارد. فریاد دادخواهی مردم ایران است؛ فریادی شمشیر برکشیدهٔ انتقام. صاعقهٔ تندرزای خشم فرو خفتهٔ بیش از ۸۰میلیون ایرانی. اکنون زمان زمان فرود آمدن این شمشیر و وزیدن این خشم است.
دستاربندان کم به خود هشدار میدهند و کمتر از آن به خود میلرزند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر