بعد از جنبش دادخواهی اسناد زیادی از طرف مردم رو شد اما تا قبل از سرنگونی، اسرار اون همه شقاوت رو نمیشه.
پروین پوراقبالی زندانی سیاسی سالهای ۶۰ تا ۶۱ و ۶۵ تا ۷۰:
«چهارپایه زیرپایه همه رو خالی میکنن به جز چهارپایه زیرپای این خانوم رو که این خودش شاهد شهادت همسرش و بقیه شهدا بود که به همین دلیل تا مدتها وضعیت روحیش بهم ریخته بود فقط گریه میکرد».
گزارشی از رشت:
«بهناز کاویانی در ۱۷سالگی دستگیر و در مرداد ۶۷ پس از تجاوز اعدام شد. روزی پاسداری با یک جعبه شیرینی به پدرش مراجعه کرد و گفت دهانت را شیرین کن تا خبری خوب بدهم.
پدر از خوشحالی شیرینی را برداشت و پاسدار ساک لباس خونی بهناز را با یک شاخه نبات و یک سکه ۵تومانی به پدر داد و گفت من دامات هستم دخترت برای همیشه آزاد شد.
پدر دیوانه شد و مدتی بعد فوت کرد».
واقعا جهان خبردار نشد تو اون روزها چی گذشت
محمد زند زندانی سیاسی سالهای ۶۰ تا ۷۱:
«گفت یه کالیبر ۵۰ میذاریم این تو، دو اینچ سمت راست دو اینچ سمت چپ همهتونو میکشیم ما نمیگذاریم هیچکدوم از شما زنده از این زندان بیرون برید».
مهدی خزعلی مسئول سابق مرکز مطالعات ریاستجمهوری آخوندی:
«اون دو تا برادری که قرار بود شنبه آزاد شوند در ملاقات بعد گفتن انشاالله شنبه فلان تاریخ بیایین و اینهارو ببرین آزادند و بعد دو تا کیسه و وصیتنامه تحویل خانواده دادند. از اینها زیاد داریم».
خاطرهای از احمد غلامی:
«خیلی کوچیک بود که دستگیر شد. یه روز گفت: دوست دارم اول ارتش آزادیبخشرو ببینم بعد شهید بشم. بهشوخی گفتم نگران نباش اون دنیا بهشت بهتر از ارتش آزادیبخشه گفت: من همین دنیا ارتش آزادیبخشرو میخوام».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر