«شهید اصغر بدیعزادگان از قهرمانان تحمل شکنجه بود که در آن روزهای سخت به ما امید و قوت قلب میبخشید.شبی که جلادان برای بردن محکومان به اعدام آمده بودند، صدای او را شنیدم در حالی که وضو گرفته و از دستشویی برمیگشت، با صدای بلند در حین عبور از جلوی سلولها میخواند: «انا لله و انا الیه راجعون» آن شب، تاریخی و فراموشنشدنی است. برادرانمان شجاعانه و قهرمانانه به میدان تیر میرفتند! شب از فریادهای تکبیر و شعارهای آنان به خود میلرزید و از فریادهای آنها جلادان و دژخیمان ساواک به خود میپیچیدند. فریادهایی که طلوع صبح را نوید میداد».
پس از ضربه شهریور50 و دستگیری بسیاری از اعضا و کادرهای مرکزی سازمان، ساواک نیروی عظیمی را برای دستگیری مجاهد کبیر محمد حنیفنژاد بسیج کرده بود.آنها به هر طریق میخواستند تا حنیفنژاد را دستگیر کرده و به این ترتیب به خیال خود بر غائله! مجاهدین، مهر پایان! بزنند.
از اینرو پس از دستگیری شهید بنیانگذار «اصغر بدیعزادگان»، ساواک با اطلاع از مواضع سازمانی وی، او را تحت شدیدترین شکنجههای وحشیانه قرار داد. مدت یک ماه بهطور مداوم، اصغر شکنجه شد.به دفعات متعدد از جمله یک بار به مدت 4ساعت او را بهوسیله اجاق برقی سوزاندند. شدت سوختگی به حدی بود که بدیعزادگان در آستانه فلج کامل قرار داشت.او را به همان حال در سلولی انداختند .زخمهای ناشی از سوختگی چرک کرده، چرکها انباشته شدند و بوی عفونت و پوسیدگی، سلول را پر کرد. عفونت زخمها به حدی بود که دیگر زندانیان و نیز مأموران زندان نیز از بوی آن به تنگ آمده بودند.اما اصغر مقاوم و سرسخت و در عینحال با آرامش و وقاری خاص، درد را تحمل میکرد و لب رازدارش را نمیگشود.
زمانی اصغر به یاران مجاهدش گفته بود: «ارزش هر کس در مبارزه، بهاندازه مایهیی است که در این راه میگذارد» و این بار خود در جریان آزمایشی سخت و با مقاومت سرسختانه در برابر دژخیمان و مایه گذاشتن از خود، عظمت و شکوه اراده شکستناپذیرش را به نمایش گذاشته بود.
مجاهد شهید اصغر بدیعزادگان را 3بار تحت عمل جراحی قرار دادند تا برای مدتی بیشتر او را زنده نگهداشته و شکنجه کنند.ولی شدت جراحات به حدی بود که دیگر امکان ادامه حیات او نیز به زیر علامت سؤال رفته بود.
در همین حال، روحیه مقاوم و رزمنده اصغر و وقار و آرامش خاصش، تأثیرات فوقالعادهیی بر روی دیگر زندانیان مبارز و انقلابی داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر