اشکال و ایراد مجاهدین چیست؟ آنچه در پی آمده است بخشی از مقاله آقای منوچهر هزارخانی از اعضای شورای ملی مقاومت است این مقاله در سال ۹۲ نوشته شده نظر به اهمیت آن بخشی از آن در پی آمده است …
آرمـانگرا بودن مجاهـدیـن را از تسلیم ناپذیریشان هم می توان دریافت . وقتی پای دیوارشان می گذارند که یا تسلیم شوند ـ یعنی به آرمانشان پشت کنند ـ یا بمیرند، آن وقت مرگ را بر تسلیم شدن ترجیح می دهند.در فیلمهای گرفته شده از تهاجم مزدوران مالکی به اشرف، این انتخاب بنیادین ـ همان که خودشان به آن چشم انداز عاشورایی می گویند ـ در چهره تک تک مدافعان اشرف قابل خواندن بود، از جمله در چهره کسانی که دیگر با مرگ فاصله یی نداشتند.
شک نیست که این انتخاب تراژیک ـ یعنی پرداخت بهای وفاداری به آرمان با هستی خود ـ چون قاعده کلی نیست بلکه استثناست، خیلیها را می ترساند و برای توجیه این ترس ـ که در واقع امری طبیعی است، ولی اعترافش طاقت فرسا ـ آنها را به نظریه پردازی وا می دارد.
در مورد مجاهدین انواعش گفته شده است : شهادت طلبی، فرار از زندگی، شیفتگی در برابر مرگ، … تقریبا می توان مطمئن بود که بسیاری از این کسان، در تظاهرات و گردهماییهای شورانگیز سیاسی، بارها شعار هایی نظیر”یا مرگ یا آزادی”را شنیده و از شنیدنش به شور و هیجان آمده و چه بسا خود از ته دل آن را فریاد کرده ان .
اما لابد هیچ وقت از خود نپرسیده اند شعاری که به صورت حرف آنها را به شور و هیجان می اندازد چرا موقعی که به عمل در می آید برایشان دافعه پیدا می کند.
کسانی که آرمانگرایی مجاهدین را، باز به قول امروزیها، در ”سپهر” پاتولوژی قرار می دهند و تفسیر می کنند، بد نیست برای تمرین ذهنی این معادله یک مجهولی را حل کنند:
سابقا در ارتش، اولین چیزی که به سربازان تازه وارد یاد می دادند این بود که به ذهن بسپارند که تفنگ به منزله ناموسشان است و باید از آن چون ناموسشان حراست و حفاظت کنند.
این”تفنگ دوستی” در سازمانهای چریکی ضریب هم می خورد، چون تفنگ، علاوه بر ناموس، وسیله حفظ جانشان هم بود.
حالا بگویید چطور می شود که یک ارتش رزمنده شورشی، از یک سو، در مذاکره با آمریکاییان حاضر می شود انبوه سلاحهای سبک و سنگینش را به آنها تحویل دهد و خم به ابرو نیاورد، ولی از طرف دیگر، در برابر تهاجم سربازان مسلح عراقی برای تصرف محل سکونتشان با دست خالی و بدن بی دفاع در مقابل گلوله و خمپاره می ایستد ولی عقب نمی نشیند .
ارباب بی مروت دنیا آرمانگرایان را دوست ندارند، چون قابل کنترل نیستند، فیلشان خیلی زود یاد هندوستان میکند و آن وقت ممکن است همه کاسه کوزه هایی را که آنها، پس از پایان تاریخ، با هزار زحمت کنار هم چیده اند، به هم بریزند.
مجاهدین هم با همه انعطافی که دارند و صداقتی که در پایبندی به قرار و مدارها از خود نشان می دهند، از این دافعه برکنار نیستند و این رازی نیست که افشایش فقط در توان ویکی لیکس باشد.
اما تنها ایرادشان آرمانگرایی نیست، بزرگترین ایرادشان هم آرمانگرایی نیست.
ایراد دیگر و بسیار مهمترشان این است که تشکیلات منضبط و محکمی هم دارند، نه برای رستگارشدن در آن دنیا، برای سرنگون کردن رژیم آخوندها در همین دنیا.
و این، در دنیای توازن قوا، البته مسأله یی نیست که بتوان به سادگی نادیده اش گرفت.
بی رودر بایستی می توان گفت که از میان بردن تشکیلات مجاهدین هدفی بوده که خیلیها در طول زمان، به دلایل گوناگون، در تحققش مشارکت داشته یا دست کم تحققش را آرزو می کرده اند.
در صف اول و جلوتر از همه رژیم آخوندی قرار دارد که بیش از سی سال است در این راه کوشیده، همه راههای شناخته و ناشناخته را رفته، تمام شگردها را به کار گرفته و از همه امکاناتش استفاده کرده است.
ماجرایش نیاز به بازگویی ندارد، مجالی هم در این جا برای این کار نیست.
از کشورهای دیگر، آمریکا در صدر”جهادگران”است، اول با قراردادن سازمان مجاهدین در لیست سازمانهای تروریستی برای خوشایند آخوندها، در جریان جنگ عراق با گستردن فرش بمب بر تمامی پایگاههای مجاهدین در عراق برای از بین بردن افراد، سپس با خلع سلاح آنها در برابر تعهد به حفاظت، بعد با گشودن”تیف”در کنار اشرف برای بیرون کشیدن رزمندگان از آن قرارگاه با وعده زندگی مرفه در کشورهای غربی و سرانجام با تحویل دادن”حفاظت”به عراقیها و روبرگرداندن برای ندیدن فاجعه هایی که”محافظان”جدید به وجود آوردند.
کشور فرانسه در مرتبه بعد قرار دارد، اول با دادن اولتیماتوم برای قطع فعالیت سیاسی یا ترک خاک فرانسه، بعد با ایجاد انواع تضییقات برای پناهندگان مجاهد و هوادار شورای ملی مقاومت، سپس با هجوم گسترده پلیس به مقر شورا به اتهام فعالیت تروریستی و پنهان کردن اسلحه و گشودن پرونده جنایی بر اساس این اتهام که دنباله های طولانی و مفصلش هنوز ادامه دارد.
در مرتبه بعد کشور انگلستان است که اول سازمان مجاهدین را در لیست سازمانهای تروریستی انگلیس قرار داد، بعد آن را با تشریک مساعی دیگران، به جامعه اروپا هم قبولاند.
کشورهای دیگر اروپایی هم، به خصوص در دوران تدارکاتچی بودن خاتمی، هر بلایی که توانستند بر سر مجاهدین آوردند تا سازمانشان را متلاشی کنند. از عراق هم حرفی نمی زنم چون جنایاتی که مرتکب شده و می شود و دروغهایی که، به سبک احمدی نژاد، برای توجیه جنایاتش سر هم می کند، موضوع روز است.
مجاهدین به مجموعه این خوشرقصیها و خوش خدمتی های شیطانهای بزرگ و کوچک به اسلام عزیز می گویند”سیاست مماشات”
در این میان پاره یی از محافل اپوزیسیون خارج کشوری هم با”سیاست مماشات”ـ در حدی که به از میان بردن تشکیلات مجاهدین ربط پیدا می کند ـ کاملا توافق دارند.
”اصلاح طلبان”حکومتی و متاستازهای خارج کشوریشان را که در انواع و اقسام رسانه ها، نهادها، بنیادها، مؤسسات آموزشی و تحقیقی، دانشگاهها و… جاسازی شده اند، من جزء اپوزیسیون حساب نمی کنم.
آنها”خواص بی بصیرت”اند (دارم از جیب بی انتهای”حضرت آقا”برای پیشبرد گفتگوی تمدنها، حاتمبخشی می کنم) بزرگترین وظیفه شان در خارج کشور آن است که به محض شایع شدن احتمال خروج مجاهدین از لیست سیاه، به جهاد جهانی برای خنثی کردن این”توطئه”بپیوندند و طرز عمل”دیدبان حقوق بشر”در این زمینه را در چند سال پیش، الگو قرار دهند.
اختلاف آنها با جناح غالب به اپوزیسیون واقعی مربوط نیست، از نوع اختلاف سهامداران در یک شرکت سهامی، یا جناحهای مختلف در یک باند مافیایی، است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر