یادداشتی پیرامون اهمیت و جایگاه تاریخی سوم
ژوئیه ۲۰۰۳، روز آزادی مریم رجوی از زندان فرانسه
تو بیا که شیری سرد پگاه
کبودها را بردارد
تکرار خط خطاکار منها را
از حاشیههای آرزو بروب
تو بیا که دستهای من از لمس نهایت شب میآید
نگاهم تشنهٔ لبخندیست که تو از فراوانی خورشید
در ابریشم دستهایت داری
تو بیا که نگاه من
هنوز آمدنت را بیدار است.
آزادی مریم رجوی در سوم ژوئیه۲۰۰۳ فقط یک پیروزی برای مقاومت ایران نیست. این روز تاریخی، پیروزی شگرف مردم و تاریخ ایران در آزمونی دشوار و نفسگیر برای غلبه بر ارتجاع و استعمار و دستیابی به آزادی، خجسته آزادی است. سوم ژوئیه روزی است برای اثبات این حقیقت که عطش دیرسال مردم ایران برای آزادی و دستیابی به یک حکومت دموکراتیک را نمیتوان سر برید، مانع شد و بهعنوان یک صورت مسأله از روی میز پاک کرد.
همدستی ارتجاع و استعمار برای سر بریدن جنبشهای آزادیخواهانه
اگر یک روز ارتجاع و استعمار و استبداد در همدستی آشکار با هم توانستند، سردار مشروطه را در باغ اتابک مجروح سازند و در انزوا او را دقمرگ کنند. اگر توانستند سر یخزدهٔ میرزا کوچک خان را به دربار رضا خان میرپنج ببرند و آزادیخواهان را سر بر دار نمایند. اگر توانستند حکومت ملی دکتر محمد مصدق را با کودتای ننگین ۲۸مرداد۳۲ از میان بردارند و شعلهٔ آزادیخواهی و استقلال ایرانزمین را به محاق ببرند؛ اما این بار نتوانستند.
مروری بر چند واقعهٔ مهم
برای اینکه تصویر دقیقتری از ناکامی ارتجاع و استعمار در به زانو درآوردن مقاومت ایران و توانایی مقاومت به دست بدهیم، چند واقعهٔ مهم را در تاریخچهٔ انقلاب نوین ایران مرور میکنیم:
بمباران قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی ایران
حملهٔ ائتلاف بینالمللی به عراق در آخرین روز سال۱۳۸۱ آغاز شد؛ حملهیی که در آن جنگافزارهای پیشرفته و بمبارانهای مهیب، سقوط حکومت وقت بغداد را در مدتی کمتر از سه هفته امکانپذیر کردند.
در روز ۲۰فروردین۸۱ دیگر حکومت بغداد بر سر پا نبود. نگاههای یاران و پشتیبانان مقاومت و نیز مردم ایران در داخل کشور، به مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران دوخته شده بود؟ سرنوشت بار دیگر بر در دقالباب کرده بود. مجاهدین در برابر آزمایشی دیگر قرار گرفته بودند. آزمایشی که ممکن بود، با کمترین اشتباه به قیمت نابودی آنان تمام شود.
«به گزارش واشنگتن پست (۸آوریل ۲۰۰۳) «دو مقام ارشد آمریکایی در ژانویه [۲۰۰۳]، پنهانی، با مقامهای ایرانی دیدار کردند. آمریکا، از جمله، خواهان این شد که ایران مرزهایش را ببندد که مانع فرار مقامهای عراقی بشود و پیشنهاد داد که آمریکا قرارگاههای سازمان مجاهدین خلق ایران را که در عراق مستقر هستند، بمباران کند؛ اما یک تعهد قابل اتکاتر برای حمله به قرارگاهها از طریق مقامهای انگلیسی به تهران منتقل شد»
روزنامهٔ حکومتی خراسان (۱۹فروردین۸۲) در بارهٔ این زد و بند پنهانی نوشت:
«مقامات بریتانیایی به نوعی به دولت ایران اطلاع دادند که آنها به اهداف سازمان منافقین و قرارگاههای آنها حمله خواهند کرد»
و بمبارانهای سهمگین به قصد انهدام ارتش آزادیبخش ملی ایران در قرارگاههایش از سوی ائتلاف بینالمللی) آغاز شد و به دفعات متوالی ادامه یافت. برخی شبها تعداد این بمبارانها گاه به ۱۲۰بار هم میرسید.
خبرگزاری فرانسه روز ۲۶فروردین۱۳۸۲ خبر داد: «سخنگوی سفارت انگلیس در تهران اظهار داشت که نیروهای ائتلاف پایگاههای مجاهدین خلق، اصلیترین گروه اپوزیسیون مسلح ایران، را در عراق بمباران کردهاند. آندروگرین استاک، سخنگوی سفارت انگلیس در تهران، گفت: نیروهای متحدان بیش از یک نوبت به پایگاههای مجاهدین حمله کردهاند!
جنگی که ربطی به مجاهدین نداشت
ارتش آزادیبخش ملی ایران که برای پرهیز از درگیری با نیروهای ائتلاف اغلب قرارگاههای خود را تخلیه کرده و به استتار جنگافزارها و نیروهای خود در مناطق ناهمجوار با مناطق درگیری اقدام نموده بود، این بار باید در متن جنگی قرار میگرفت که ربطی به آن نداشت. تانکها و تسلیحات آنها برای آزادی مردم ایران بود نه برای درگیر شدن در جنگی که طرف پیروز آن دیکتاتوری آخوندی بود که منتظر نابودی مجاهدین در رویارویی آنها با نیروهای ائتلاف بود.
بنابراین ارتش آزادیبخش با هوشیاری و درایت فرمانده کل خود در این درگیری نه وارد شد و نه حتی یک گلوله شلیک کرد، در حالیکه خبرگزاری آسوشیتدپرس روز ۲۰اردیبهشت ۸۲ اعلام کرد: «نیروهای آمریکایی گفتند آماده درگیری تمامعیار با مجاهدین میباشند».
نهایتا هم بعد از ۱۵ساعت ملاقات بین فرمانده ارشد آمریکایی با فرماندهی قرارگاه اشرف در حالیکه با تانک و هلیکوپتر و فضای جنگی بالایی آمده بودند که تسلیم مجاهدین را مکتوب کنند، بهدلیل خط و خطوط درست و حقانیت مجاهدین ورق به نفع مجاهدین چرخید تا جایی که فرمانده ارشد آمریکایی ژنرال اودیرنو در پایان ۱۵ساعت مذاکرهٔ فشرده به خبرگزاری فرانسه گفت:
«این یک تسلیم نیست؛ یک توافق برای سرجمع کردن تسلیحات و گردآوری رزمندگان است... برای من روشن است که آنها شیفتهٔ مبارزهشان هستند و به یک ایران دموکراتیک ایمان دارند. چه بسا که من وقتی روند مذاکرات را شروع کردم این را خوب درک نکرده بودم»
کودتایی سیاهتر از کودتای ۲۸مرداد ۳۲
هنوز این پایان ماجرا نبود. اکنون نوبت دولت وقت فرانسه بود تا با برداشتن گامی مهم در سیاست مماشات و استمالت با فاشیسم آخوندی، بخت خود را برای سر بریدن مقاومت ایران بیازماید. تا اینجا تیر نظام ولایت فقیه برای کشاندن مجاهدین به درگیری با نیروهای آمریکایی به سنگ خورده بود. کودتای ۱۷ژوئن۲۰۰۳
در ساعت ۶صبح۲۰۰۳ برابر با ۲۷خرداد۸۲ در گستردهٔ زمینی با شرکت ۱۶سرویس فرانسوی، ۱۳۸۰مأمور پلیس، نیروهای امنیتی و ژاندارمری، دولت فرانسه به اورسوراواز، مقر مریم رجوی یورش برد. رئیس جمهور برگزیدهٔ مقاومت ایران به همراه ۱۶۵تن از اعضای مقاومت و مجاهدین دستگیر شدند. هلیکوپترها از هوا و قایقهای مسلح از رودخانهٔ «آواز» در مجاورت اورسوراواز آمادهٔ ورود به صحنه بودند.
این کودتا یک هدف بیشتر ندارد: «استرداد مریم رجوی به فاشیسم دینی». آخوندها گمان میکردند اگر این قلب تپنده را نشانه بروند، برای همیشه به پرونده مقاومت برای آزادی خاتمه داده و امپراطوری خود را برای دههها و سدهها در ایران تضمین کردهاند اما مجاهدین با اندامهای شعلهور و ارادههای آهنین خود و برانگیختن لشگری عظیم از وجدانهای حساس انسانی ورق را چرخاندند.
آنها با کودتایی مقابله کردند که میتوانست سیاهتر از کودتای ننگین ۲۸مرداد ۳۲ باشد.
راز ماندگاری مجاهدین
وقتی این حوادث را که در یک برش زمانی اتفاق افتاده است، در کنار هم قرار میدهیم، میبینم هدف از آنها این بود که بدنه و نیروی رزمندهٔ ارتش آزادیبخش ملی ایران را از بین ببرد و بهدنبال آن با استرداد رهبری مجاهدین به دیکتاتوری دینی، پرونده جنبش آزادیخواهانه را در ایران ببندد و برای یک دورهٔ طولانی، استبداد سیاه مذهبی را در میهن ما حاکم سازد. غور در هر کدام از این وقایع و حوادث ما را به این حقیقت راهنمون میشود که هر کدام از آنها میتوانست برای نابودی یک اپوزیسیون کافی باشد. راستی مجاهدین چگونه دوام آوردند. چرا از بین نرفتند، چه نیروی معجزهآسایی به مدد آنها شتافت؟ چگونه این آزمایشهای نفسگیر را به سکویی برای جهش به مرحله نوین تبدیل کردند.
این مجموعه سؤال را اگر در پیش مجاهدین بگذاریم. یک پاسخ یکسان برای همهٔ آنها دارند: «انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین» که تجسم مادی آن مریم رجوی و اندیشه رها و پاک اوست.
روزی برای آزادی
مریم رجوی یک شخص نیست. حتی یک شخصیت نیست، یک آرمان است؛ آرمانی برای وفاداری به آزادی. عشقورزی یکسویه و بیچشمداشت به هواداران کوی آزادی. نثار خود برای رهایی مردم ایران. جنگاوری در همه حال. ایمان به گوهر وجودی انسان آگاه و انتخابگر و آرمانگرا که میتواند انرژیهای درونی خود را کشف و آنها را برای رهایی خلق در زنجیرش به کار گیرد. مریم رجوی با همین فرمول توانسته است قلبها و وجدانهای عاشق را پروانهوار پیرامون شمع آزادی ایران گردآورد.
روز سوم ژوئیه، نه فقط روز آزادی مریم رجوی، بلکه روز پیروزی این آرمان و در حقیقت روز پیروزی آزادی است.
این پیروزی میتواند و باید تکرار شود و برای همیشه میهن عزیزمان ایران را از ایلغار ارتجاع عمامهپیچ آزاد سازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر