نگاهي كوتاه به قتل عام ۶۷
در سال ۱۳۶۷ خمینی دژخیم، بهدنبال آتشبس تحمیلی در جنگ ضدمیهنی، برای حفظ نظام به خط و امضای خودش همه مجاهدین زندانی را «محکوم به اعدام» کرد و با الگوبرداری از اجداد مسلکی خود نوشت: «رحم بر محاربین سادهاندیشی است.قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند ”اشدّاءعلی الکفار“ باشند…» بعد هم در پاسخ به سؤال رئیس قضاییهاش درباره تعیینتکلیف زندانیانی که هنوز محاکمه نشدهاند و زندانیانی که حکم حبس گرفته و مقداری از زندانشان را هم کشیدهاند، خمینی اضافه کرد: «در تمام موارد فوق، هر کس در هر مرحله، اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید… – روح الله الموسوی الخمینی».
پس از فتوای قتلعام توسط خميني گروه گروه زندانیان مجاهد و مبارز توسط گروه مرگ احضار شدند؛ آنها بايد بين مرگ و تسليم و خيانت به آرمان هاي انقلابي خويش، يكي را انتخاب مي كردند و سي هزار تن از آنان «نه» گفته و چون كوه پايدار ایستادند و حماسه بزرگی در تاریخ ایران خلق کردند و سربه دار و سردار جاودان اين خلق شدند و اين درس را براي هميشه به دشمن دادند كه در قاموس مجاهد خلق هرگز واژه «تسليم» يافت نخواهد شد.
در آن زمان، خميني ولي فقيه و خامنهای، رئیسجمهور و رفسنجاني. رئيس مجلس و روحانی معاون جانشین فرمانده کل قوا بود و این بخشی از واقعیت قتلعام زندانیان سیاسی است که هر دو جناح رژیم در ارتکاب آن، مشارکت داشتهاند.
در قتل عام ۶۷، خميني آن چنان سقفي در جنايت زد كه منتظری به خمینی نوشت: ”جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است (و) من این جمله را با اطلاع دقیق میگویم“.
آخوندهای حاکم تلاش كرده اند تا آثار این جنایت عظیم را محو کنند. حتی مزارهای بینام و نشان و گورهاي جمعي قتلعامشدگان را از بین برده اند تا هیچ ردی از آن جنایت باقی نگذارند، اما خون پاك اين شهيدان، در رگهاي جوانان و مردم ايران همچنان جاري است و و الهامبخش مبارزه و قیام جوانان ایران برای واژگونی کاخ ستم و بیداد است. ياد و راه آن دلاوران بي باك و قهرمان همواره پر رهرو باد و باشد كه با سرنگوني اين رژيم، انتقام خون آنان را از جنايتكاران حاكم بگيريم.
قتلعام زندانیان سیاسی، چرا؟
هنوز پس از ۲۵سال جای این سؤال و اندیشیدن به آن و یافتن پاسخ برای آن، به قوت خود باقی است که چرا خمینی دستور قتلعام تمام زندانیان مجاهد را صادر کرد؟ چه ضرورتی باعث شد که او با به جان خریدن ننگ ابدی این جنایت هولناک ضدبشری، آن هم با آن شتاب و فوریت، چنین فتوایی صادر کند؟ مگر او از پیامدهای سیاسی و اجتماعی چنین جنایتی آگاه نبود؟ آیا این یک تصمیم عجولانه، سرآسیمهوار، انتقامجویانه و ناشی از شرایط ویژه آن روزها بود، یا یک طرح و برنامه حسابشده و از پیش آماده؟
راه بردن به علت قتلعام کلیه زندانیان سیاسی، بدون درک اهمیت و وزن سیاسی تصمیم پذیرش آتشبس که خمینی خودش به درستی آن را خوردن جام زهر نامید، ممکن نیست. خمینی تمام استراتژیاش برای بسط ولایت سفیانی و تحقق سودای احیای امپراتوری عثمانی خود را بر جنگ با عراق استوار کرده و ساختار نظام خود را هم بر اساس آن شکل داده بود؛ پذیرش آتشبس یا پذیرش شکست در این جنگ، مترادف بود با اعتراف به شکست این استراتژی، مترادف بود با بر باد رفتن همه آن خواب و خیالهای دور و دراز و ویران شدن کاخ آرزوهای خمینی. اما مقدم بر این، جنگ، مسائل مبرمی را بهطور یومیه برای رژیم حل میکرد. در زیر پوش این جنگ، خمینی جنگ اصلی خود با مردم و مقاومت ایران را پیش میبرد. اعدامهای هر روزه بهترین فرزندان مردم ایران را تنها با فجایع جنگ و تشییع جنازه پرهیاهوی کشتههای آن میشد تحتالشعاع قرار داد. همان کاری که امروز هم خامنهای سعی میکند با به راهانداختن گاه و بیگاه کارناوال تابوتهای خالی و استخوانهای قربانیان همان جنگ انجام دهد. خمینی تنها با دستاویز جنگ، میتوانست مطالبات اقشار مختلف مردم از کارگر و زحمتکش تا معلم و دانشجو و کارمند و غیره را سرکوب کند. اما با پایان جنگ، یکباره تمام این مطالبات انباشته سیاسی و اجتماعی سر باز میکرد و گریبان خمینی و رژیمش را میگرفت.
اجازه بدهید در اینجا قدری تأمل کنیم و ببینیم این مطالبات انباشته سیاسی و اجتماعی چگونه و از کجا سر باز میکرد؟ در تمام تحولات و سرفصلهای مهم سیاسی در نظامهای دیکتاتوری اولین شعار و فوریترین خواستهیی که مطرح میشود، چیست؟ ”آزادی زندانی سیاسی!“
در ایران هم وقتی امواج انقلاب ضدسلطنتی برخاست، اولین شعار و خواسته مادی و بالفعل مردم، ”زندانی سیاسی آزاد باید گردد!“ بود. با اینکه تعداد زندانیان سیاسی در زمان شاه و شدت و حدت این مسأله بهلحاظ اجتماعی، قابل مقایسه با زمان خمینی نبود. زندانیان سیاسی در حاکمیت خمینی، بهلحاظ تعداد دهها برابر زندانیان زمان شاه بود و تقریباً در تمام شهرهای ایران، زندانها انباشته از زندانی سیاسی بود. کمتر خانواده یا فامیلی را میشد یافت که یا زندانی سیاسی و یا اعدام شده سیاسی نداشته باشند؛ بنابراین اولین خواسته اجتماعی که بعد از زهر آتشبس و کنار رفتن سرپوش جنگ مطرح میشد، آزادی زندانی سیاسی بود و این پیشدرآمد مطرح شدن سایر خواستههای سیاسی و اجتماعی مردم بود.
به این ترتیب خمینی با هوشیاری سیاسی ضدانقلابی خود به خوبی میدانست که مطرح شدن خواسته و شعار آزادی زندانی سیاسی همان و شکستن طلسم اختناق و شکافته شدن تمامیت رژیم همان! اقدام به آزادی زندانی سیاسی، ولو محدود، برای خمینی بهمثابه خودکشی سیاسی بود. این زندانیان که زر وجودشان در کوره سالها زندان و شکنجه، ناب و صافی گشته بود و به واقع هر یک قهرمان پایداری و گنجینهیی از تجربه و دانش مبارزاتی بودند (و این کیفیت را، در جریان قتلعام، با نه گفتن به دژخیم زیر چوبه دار اثبات کردند) تکتکشان همچون اخگری بودند که اگر به میان تودههای مردم میافتادند، جامعه را به سرعت شعلهور و در جهت قیام و انقلاب و سرنگونی رژیم سمت میدادند. پس راه چاره برای خمینی، هیولای قدرتپرستی که جز به حفظ قدرت و حکومت اهریمنی خود به هیچ چیز دیگر نمیاندیشید و هیچ چیز دیگر برایش اهمیت نداشت، چه بود؟ اینکه اصلاً صورت مسأله زندانیان سیاسی را از صفحه پاک کند. چگونه؟ با قتلعام همه آنها! بهخصوص که این قتلعام، با شوکی که به جامعه وارد میآورد، جای خالی جنگ را هم بهمثابه تضمین و نگهدارنده سرکوب و اختناق پر میکرد. پس از قتلعام هزار هزار زندانیان سیاسی محکوم شده، دیگر چه کسی یارای آن را داشت که از قانون، و از آزادیهای سیاسی حرف بزند؟ دیگر چه کسی میتوانست از بیهودگی جنگ ضدمیهنی و از چرایی ادامه بیدلیل آن به مدت ۸سال سؤال کند؟ چه کسی جرأت میکرد سندیکا و اتحادیه و حقوق پایمال شده کارگر و زحمتکش را مطرح کند؟ و دیگر چه جای آن بود که کسی از کشتار و اعدام سالهای گذشته بپرسد؟ این چنین بود که خمینی، بدون هر گونه درنگی، فرمان قتلعام و اعدام فوری تمام زندانیان سیاسی را که همچنان بر سر موضع خود هستند صادر کرد.
زندانیان آزاد شدههزاران نمونه از اظهارات صریح زندانبانان و دژخیمان دارند که نشان میدهد قتلعام زندانیان سیاسی نه یک تصمیم خلقالساعه و ناشی از وحشتزدگی و سرآسیمگی، بلکه طرحی بود که از سالها پیش در رژیم مطرح بوده و زندانبانان هم به کرات آن را به زندانیان گوشزد کرده بودند. از جمله لاجوری دژخیم همیشه میگفت: ما همینقدر که به شما حکم زندان میدیم، داریم سر خودمون کلاه شرعی میذاریم وگرنه شرعاً حکم همهتون اعدامه!
حاج داوود رحمانی، رئیس دژخیم زندان قزلحصار هم بارها خطاب به زندانیان میگفت: آقایون، خانوما! فکر کردید اومدید، یک حکمی گرفتید و شدید زندانی سیاسی، بعد حکمتون تموم میشه و میرید روی دوش خلق قهرمان و میشید قهرمان؟! کور خوندید!… اگر روزی احساس خطر کنیم، یک بیکی سی میذاریم دم بند، شکاف درجه نوک مگسک… تتق تق… ! همهتونو درو میکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر