مرگهایی هستند که پرسش میآفرینند؛ بعضی، ما را به بالادست انسانیت میبرند و در فرازهای روشن، از ما میخواهند اندیشه کنیم؛ و بعضی دیگر، ما را به قعر درههای
تباهی پرتاب میکنند، جایی که باید در پلشتیِ پستترین ارادههای بشری، خیره شد و پند گرفت.حسینعلی نیری از همین دسته دوم بود؛ یکی از آن داسهای مرگآفرین که در تابستان ۶۷، با حکم یک فتوا، شقایقهایی را درو کرد که تنها گناهشان ایستادگی بر موضع آزادی بود. مرگی که شاید بیش از هر چیز، حسرت را بر دلها مینشاند؛ حسرت اینکه چرا این چهرههای سیاه، فرصت پاسخگویی به دادگاه تاریخ را نیافتند.
در حافظهی ملتها، شناسنامهی واقعی آدمی نه در تولد، که در پایان سفرش نوشته میشود. نیری و امثال او ـ همانند آیشمنها ـ شناسنامهی خود را در سطرهای دادخواهی تاریخ ثبت کردهاند؛ در همان صفحات تاریکی که نامهای محمدی گیلانی، لاجوردی، رازینی، مقیسه، اشراقی و پورمحمدی نیز نوشته شدهاند. نامهایی که نه نماد قانون، که نشان داسهای مرگاند؛ داسهایی که در دستان خمینی، شبیه دروی شقایقهای روشنای این سرزمین شدند.
در اروپا، تنها یک آیشمن کافی بود تا زشتی یک نظام به نمایش درآید. اما مردم ایران، با فهرستی طولانی از آیشمنهای وطنی مواجهاند؛ قاتلانی که لباس قاضی بر تن داشتند و بوی مرگ از کلامشان میبارید.
حسینعلی نیری، در نظامی تنفس میکرد که «حفظ آن، اوجب واجبات» تلقی میشد؛ نظامی که برای بقا، به تیغ و دار و گلوله مشروعیت میبخشید. اما حتی همین نظام، نتوانست مرگ نیری را با احترام برگزار کند. زیرا آنکه زندگیاش در محضر ظلم صرف شد، مرگش نیز بینام و بینشان خواهد بود.
اگر شمعهای تاریخ با باد زمانه خاموش میشوند، این یکی، از ابتدا چراغی نیفروخته بود. باد خزان نکبت ایام، این شمعهای خاموش نشده را هم خواهد برد؛ اما حافظهی مادرانی که فرزندانشان را در دههی شصت از دست دادند، باقی خواهد ماند. آنان که داغ شقایق را نیاش کردند، اکنون نیز نجوای خون را از دل خاک میشنوند.
این جماعت، هیچگاه طعم آزادی را نچشیدند. مفاهیمی چون عشق، اختیار، زیستنِ آزاد، در قاموسشان جایی نداشت. بهجای آن، داسِ خشک و فتواهای سیاه بود که به جان لالههای این سرزمین افتاد.
اما بهرغم تمام این تلاشها برای خاموش کردن نور، هنوز هم از بذر آن شقایقها، گل میروید؛ هنوز هم صداهایی در گوش تاریخ نجوا میکنند:
«تو در برودت ظلام،
هرم لالهی آزادی را ندیدی
وقتی مادران
داغ شقایق را نیاش میکردند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر