در حالی که بحران اتمی رژیم به مراحل حساسی رسیده و تهدید بازگشت تحریمهای بینالمللی به قوت خود باقی است، شکاف عمیقی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی بر سر مسئله مذاکره با ایالات متحده ایجاد شده است.
این گسل سیاسی، نه صرفاً یک اختلاف تاکتیکی، بلکه برآمده از بحران موجودیت و کشاکش باندهای قدرت برای بقای سیاسی است.آوار بنبست اتمی بر سر نظام
گزارشهای جدید آژانس بینالمللی انرژی اتمی نشاندهنده نزدیکشدن سطح غنیسازی اورانیوم در ایران به آستانه تسلیحاتی است؛ موضوعی که تنش با غرب را وارد مرحلهای تازه کرده. همزمان با بالا رفتن تب دیپلماتیک، دو جناح اصلی درون حاکمیت ـ باند وابسته به خامنهای و جریان موسوم به اصلاحطلب ـ در مواجهه با این وضعیت بحرانی در دو مسیر متضاد قرار گرفتهاند. نخستین گروه، مذاکره را شکست ایدئولوژیک و زخم حیثیتی میبیند؛ دومی، راهی برای تنفس در فضای اقتصادی خفقانآور و مهار انفجار اجتماعی پیشرو.
نزاع «واقعگرایان» و «بنیادگرایان»
در یکسو، چهرههایی چون علی مطهری و کرباسچی، خواهان بازگشت به گفتگو حتی به شکل مستقیم با آمریکا هستند. آنها استدلال میکنند که نظام، دیگر تاب فشار تحریمها و تهدیدهای نظامی را ندارد و هر گونه تعلل در مسیر دیپلماسی ممکن است منجر به فاجعهای غیرقابل جبران شود. از سوی دیگر، جریانهای ولایی و ارگانهای امنیتی-نظامی، مذاکره را ابزار نفوذ دشمن میدانند و با حربه «غرور ملی» و «خطوط قرمز رهبری» به مقابله با آن برخاستهاند.
روزنامههایی چون کیهان و سایتهایی چون مشرق، با زبانی سرشار از حمله و برچسبزنی، مذاکرهطلبان را متهم به خیانت، غربگرایی، و حتی مزدوری میکنند. آنان مذاکره را به معنی بازگشت به دوران پهلوی و وابستگی به غرب تعبیر میکنند؛ گفتمانی که بر پایهی ترس از سقوط مشروعیت ایدئولوژیک و ریزش در بدنه سنتی نظام بنا شده است.
اختلاف در تریبونهای رسمی
مجادله تا قلب مجلس نیز نفوذ کرده؛ جایی که برخی نمایندگان، از جمله صباغیان و دیگر ولایتمداران، با فریاد و تهدید، نسبت به مذاکره هشدار داده و آن را خیانت به خون شهدا نامیدهاند. از نظر آنان، هرگونه انعطاف در مقابل آمریکا، تکرار «ترکمانچای» و «گلستان» خواهد بود؛ در حالیکه گروه مقابل تأکید دارند که تنش بیشتر، تنها دست دشمنان نظام را باز خواهد کرد و در نهایت، مردم قربانیان اصلی خواهند بود.
یکپارچگی از دست رفته، مشروعیت لرزان
این دعوا، بیش از آن که نزاعی پیرامون یک سیاست خارجی باشد، بیانگر فروپاشی تدریجی انسجام درونی حاکمیت است. هر دو جناح در تلاشاند تا آینده نظام را در مسیر دلخواه خود شکل دهند، اما چیزی که از آن غافل ماندهاند، بستر انفجاری جامعه، نارضایتی فزاینده، و چشمانداز خیزشهای مردمی است که نه «اصلاحطلبی» را راه نجات میدانند و نه «مقاومت انقلابی» را.
سرنوشت محتوم
چه با تندادن به مذاکرات، چه با پافشاری بر تقابل، این حکومت دیر یا زود با طوفان مردم و مقاومت سازمانیافته مواجه خواهد شد. اختلافات درونی، در کنار فشارهای خارجی، تحریمها و فروپاشی اقتصادی، هر روز پایههای فاشیسم دینی را سستتر میکند. مردم ایران، دیرزمانی است که گزینه خود را انتخاب کردهاند: گذار از استبداد مذهبی به سوی یک نظام دموکراتیک، آزاد و انسانی.
پایان این بازی نه در میز مذاکره، بلکه در خیابانها و اراده مردم رقم خواهد خورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر