در روزهای اخیر، دو رویداد برجسته در شهرهای قم و اصفهان، بار دیگر نشان دادند که بحرانهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ایران نهتنها بههم گره خوردهاند،
بلکه در قالب «یک بحران واحد» خود را به نمایش میگذارند؛ بحرانی که میتوان آن را بروز عملی یک موقعیت انقلابی دانست.در قم، خبر حمله و مقاومت کسبه در برابر حدود ۳۰ نیروی بسیجی که قصد آزار و مزاحمت برای زنان را داشتند، تصویری روشن از تغییر توازن قوا در جامعه ارائه داد. مردم این بار نهتنها منفعل نبودند، بلکه با جسارت، وارد میدان شدند و نشان دادند که دیگر ترس، ابزار حکومت برای کنترل خیابانها نیست.
از سوی دیگر، در اصفهان، گزارشهایی منتشر شد مبنی بر ارسال پیامکهای تهدیدآمیز به زنان از سوی نهادهایی که به دادههای خصوصی شهروندان دسترسی دارند. این اقدام، بهدرستی نشاندهندهی وحشت ساختار حاکمیت از تکرار خیزشهای پیشین، بهویژه قیام ۱۴۰۱ است؛ چرا که چنین سطحی از دسترسی اطلاعاتی بدون حمایت و مجوز ساختارهای بالادستی حکومت، ممکن نیست.
آنچه امروز در ایران در حال رخ دادن است، همپیوندی بحرانهاست: زن، نماد و مرکز این همبستگی است. دیگر مسئلهی زنان، پدیدهای مجزا از مطالبات صنفی بازنشستگان، بحران آب، فروپاشی محیطزیست، یا حتی سیاست خارجی نیست. این مسائل، در بستر یک تعارض عمیق با حاکمیت، به هم گره خوردهاند و هویتی تازه یافتهاند: هویت انقلابی.
موقعیت امروز جامعه، موقعیتی ساده نیست. هشدارهایی که از زبان برخی کارشناسان و حتی رسانههای نزدیک به ساختار قدرت شنیده میشود، گویای آن است که رژیم، برخلاف گذشته، دیگر نمیتواند این بحرانها را با تاکتیکهای تکراری مدیریت کند. بهگونهای که حتی مقامات نظام تا امروز درباره پیامکهای اصفهان سکوت کردهاند؛ سکوتی که ناشی از هراس و ناتوانی است، نه صرفاً مصلحتاندیشی.
نکته کلیدی اما اینجاست: از گشتهای موسوم به «ارشاد» تا طرحهای کنترل اجتماعی، همه و همه به ابزارهایی تبدیل شدهاند که در برابر اراده جمعی جامعه به حاشیه رانده میشوند. جامعهای که امروز بازنشسته، دانشجو، زن، کارگر، و کسبه، به شکل طبیعی و روزمره در کنار هم قرار گرفتهاند و بدون نیاز به سازماندهی متمرکز، کنشگری میکنند.
چرخش توازن قوا در میدان اجتماعی، آشکارا به زیان حاکمیت است. وضعیت امروز، نشانهی آن است که ساختار سیاسی با مجموعهای از بحرانهای درهمتنیده مواجه شده که دیگر نمیتواند از یکدیگر تفکیکشان کند یا هر کدام را به تنهایی مهار کند. از همین رو، سرکوب زنان، بهعنوان یکی از پاشنههای آشیل نظام، دیگر فقط یک «مسئله فرهنگی» نیست، بلکه تهدیدی برای کل ساختار قدرت است.
و شاید به همین دلیل است که لایحه عفاف و حجاب، با وجود تبلیغات گسترده، فعلاً به سکوت کشیده شده است؛ چرا که نظام بیش از آنکه آماده اجرای آن باشد، درگیر هزینههای اجتماعی و سیاسیاش است.
در نهایت، این همپیوستگی بحرانها و مشارکت گستردهی مردمی در کنشهای روزمره، همان چیزی است که موقعیت انقلابی را به یک واقعیت تبدیل میکند. انفجار، شاید هنوز رخ نداده باشد، اما همهچیز از آمادگی جامعه برای آن حکایت دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر