روز جهانی کارگر در ایران، دیگر معنایی از جنس بزرگداشت ندارد؛ بلکه پژواکی است از درد، فقر، و ستم ساختاری که نظام ولایت فقیه بر بزرگترین نیروی اجتماعی کشور تحمیل کرده است.
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ نه روزی برای تبریک، که لحظهای برای اعتراض است؛ اعتراضی علیه ساختاری که نفسِ زندگی را از طبقهی کارگر ربوده و با چنگال سیاستهای ضدمردمی، آنها را به مرز نابودی رسانده است.امسال، حداقل دستمزد تعیینشده برای کارگران تنها ۱۰ میلیون تومان است؛ رقمی که حتی یکسوم هزینه سبد معیشت خانوار را پوشش نمیدهد. با این حساب، کارگران رسماً به زیر خط مرگ رانده شدهاند. مرگی تدریجی در غیاب امنیت شغلی، ایمنی محیط کار، و امید به بهبود. آمار مرگبار حوادث کاری در معادن تنها در ۲۰ روز ابتدایی سال ۱۴۰۴، تصویری خونین از این فاجعه است.
اما این مصائب، فقط نتیجهی ناکارآمدی اقتصادی نیستند؛ بلکه برآمده از ساختار سیاسی و طبقاتی نظامی هستند که ثروت ملی را در دستان نهادهایی چون بیت رهبری، سپاه پاسداران و الیگارشی حاکم متمرکز کرده و اکثریت جامعه را به بردگانی بیصدا تبدیل کرده است. خصوصیسازیهای غارتگرانه، انحلال تشکلهای مستقل کارگری، و بودجههایی که نه به کارگر که به نهادهای عقیدتی سرکوبگر میرسند، شواهدی روشن از یک نظم ضدکارگر هستند.
این شرایط، نه اصلاحپذیر است و نه با وعدههای دولتی قابل ترمیم. تنها راه ممکن، ایستادگی است. روز جهانی کارگر باید نقطهای برای همگرایی اعتراضات، شکلگیری اتحادهای اجتماعی و برافروختن شعلههای قیام علیه این نظم طبقاتی و سرکوبگر باشد.
کارگران، دانشجویان، معلمان و جوانان بیکار، همه فرزندان یک رنج مشترکند. تنها با هم، تنها با جنبشی فراگیر و سازمانیافته میتوان از این شب سیاه گذشت. تجربه جهانی نشان داده است که جنبشهای کارگری میتوانند شالودهی انقلابهای آزادیبخش را شکل دهند. امروز نیز، فردای ایران در دستان این نیروهای رنجدیده اما پرتوان است.
ایران فردا را کارگرانی خواهند ساخت که امروز برخاستهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر