رژیم ولایتفقیه، بار دیگر در برزخی خودساخته گرفتار شده؛ این بار نام آن "مذاکرات هستهای"ست. گفتوگوهایی که در ظاهر، تلاشی برای گشودن گرههای کور اقتصادی و
تحریمهاست، اما در باطن، جدالیست مرگبار میان حفظ ظاهر ایدئولوژیک و نیاز مبرم به تنفس در فضای جهانی.نظامی که سالها بقای خود را با شعارهای ضدامریکایی، صدور بحران، و مشروعیتسازی از "مقاومت" توجیه کرده، حالا برای ادامه حیات، ناچار است همان تابوها را در پشت درهای بسته نادیده بگیرد. این تناقض، نهفقط یک چالش دیپلماتیک، بلکه بحرانی وجودی برای کل حاکمیت است.
در این میان، خامنهای تلاش میکند مثل همیشه، از موضع بالا ظاهر شود. از یک سو راه را برای مذاکرات باز میگذارد و از سوی دیگر، با سکوت و مواضع دوپهلو، خود را از پیامدهای سیاسی عقبنشینی احتمالی کنار میکشد. اما در دورهای که همهچیز با سرعت درز میکند و اظهارات نمایندگان و ائمه جمعه در فضای مجازی بازتاب گسترده پیدا میکند، این بازی دوگانه دیگر جواب نمیدهد.
وقتی خطیبان نماز جمعه، یکی پس از دیگری زبان به اعتراض میگشایند؛ از «تجربهی لعنتی برجام» گرفته تا «خطر دوقطبیشدن جامعه»، نشانه آن است که دیگر نمیتوان شکافهای درونی را پنهان کرد. نمایندگان مجلس نیز – حتی آنان که تا دیروز در صف اول ولایتمداری بودند – حالا از «مذاکرات خاکستری و پنهانی» گلایه دارند و با صراحت از «بیاطلاعی کامل» در مورد روند تصمیمگیریها صحبت میکنند.
همه اینها یعنی: ریشسفیدان نظام بهوضوح بوی فروپاشی شنیدهاند. مذاکره نه تنها راهحلی برای رژیم نیست، بلکه به میدان مین تبدیل شده؛ جایی که هر حرکت اشتباه، میتواند به انفجار درونی منجر شود. پذیرش توافق، بهمعنای اعتراف به شکست شعارهای ۴۰ ساله است؛ و عدم توافق، معادل فشار حداکثری اقتصادی، نارضایتی اجتماعی، و احتمال رویارویی نظامی.
مذاکرات امروز، بیش از آنکه فرصتی برای نجات نظام باشد، چالشیست که مشروعیت آن را از درون تهی میکند. مردمی که سالهاست در فقر و اختناق غوطهورند، حالا هر نشانهای از عقبنشینی را نه بهعنوان نشانهی عقلانیت، بلکه بهعنوان ضعف میبینند. اینجاست که سرکوب دیگر کافی نیست. بحران مشروعیت، هنگامی که از درون نظام هم فریاد شود، زنگ پایان را بهصدا درمیآورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر