در هفتهها و ماههای اخیر، ندای «نه به اعدام» از عمق جامعهی ایران برخاسته و به یک خواست عمومی بدل شده است. در حالیکه نگاه رسانهها به مذاکرات و تحولات سیاسی متمرکز است،
بخشهایی از جامعه که تضاد اصلی را در ساختار سرکوبگر حاکم میبینند، به شکلگیری و تقویت جنبشی اهتمام دارند که هدف آن چیزی فراتر از اصلاحات سطحیست: درهمشکستن استراتژی اعدام که ستون فقرات نظام ولایت فقیه را تشکیل میدهد.نمونهای گویای این تحول را میتوان در شعار بازنشستگان در ۱ اردیبهشت دید: «ایستادهایم تا پایان علیه حکم اعدام». شعاری که از دل یک مطالبهی صنفی جوانه زده، اما در مسیر بلوغ اجتماعی و سیاسی به ثمر نشسته است. این گذار از خواست صنفی به اعتراض سیاسی، نشانگر تجربهی ملموس مردم در برخورد با حاکمیتی است که هیچ ارادهای برای پاسخگویی ندارد.
در مسیر تکرار مطالبات و مواجههی پیدرپی با بیپاسخ ماندن آنها، آگاهی تازهای شکل میگیرد. تجربهی زیسته، خوشبینی را به قاطعیت، و انتظار را به ارادهی ایستادگی بدل میکند. در این مرحله، مردم درمییابند که تضاد موجود، فقط بر سر حقوق صنفی یا اقتصادی نیست؛ بلکه با تمامیت یک نظام مواجهاند که بر پایهی سرکوب و حذف، قدرت خود را تثبیت کرده است.
تجربهی برخورد با چنین نظامی نشان میدهد که امید بستن به اصلاح از درون، صرفاً وقت تلف کردن است. در عوض، افق تازهای گشوده میشود: ایستادگی با تمام توان علیه نمادهای سرکوب ــ از جمله اعدام ــ تنها راه برونرفت از بنبست فعلیست.
شعار «نه به اعدام» فقط یک واکنش انسانی به خشونت نیست، بلکه نماد شکست یک استراتژی حکومتی است. استراتژیای که با ایجاد رعب و وحشت، سعی در خاموش کردن صدای مطالبات دارد. امروز، مقابله با آن، نهتنها وظیفهای انسانی، بلکه ضرورتی سیاسی و اجتماعی برای باز کردن مسیر آیندهای بدون سرکوب است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر