دوم آذر نه صرفاً یک سالگرد، بلکه یادآور روزی است که در میانهٔ تاریکیِ چنگاندازی ولایت فقیه بر انقلاب، نسلی نو برخاست و مسیر آیندهٔ مقاومت را رنگی دیگر بخشید.
روز تولد میلیشیا—نیرویی از دل مردم، برآمده از آگاهی، و پیوندخورده با رسالت مجاهد خلق—سرآغاز دگرگونی در شیوهٔ سازماندهی مبارزه علیه فاشیسم دینی بود.میلیشیا؛ تعریف تازهای از مشارکت انقلابی
در فرهنگ عمومی، میلیشیا معمولاً به نیرویی اشاره دارد که در وقت بحران به کمک جامعه میآید. اما در ایرانِ پس از انقلاب، مجاهد خلق این واژه را با معنایی نو وارد صحنه کرد: نیرویی که در دل زندگی روزمره جریان داشت، اما ریشهاش در آرمان آزادی تنیده شده بود. میلیشیا جوانانی بودند که هم درس میخواندند، هم کار میکردند و هم از سنگر آگاهی پاسداری مینمودند؛ یک شبکهٔ اجتماعی-سیاسی که خمینی نمیتوانست حضورش را تحمل کند.
تولد میلیشیا دقیقاً در زمانهای رخ داد که خمینی با نمایش گروگانگیری در سفارت آمریکا، فضای سیاسی را مسموم و راه را برای تحمیل قانون اساسی ولایت فقیه هموار میکرد. تنها سه هفته بعد از این سیرک حکومتی، میلیشیا بهعنوان یک آلترناتیو واقعی در برابر انحصارطلبی قدرت اعلام موجودیت نمود.
قدرتنمایی نسل میلیشیا در خیابانهای ایران
هستههای میلیشیا نخست در میان دانشآموزان شکل گرفت و بعد موجوار در اقشار اجتماعی پخش شد. رژهٔ ۲۰ فروردین ۱۳۵۹، که صدها هزار میلیشیای جوان در آن شرکت کردند، تصویری به یادماندنی از توان سازماندهی مجاهد خلق بهجا گذاشت. این حضور گسترده نشان داد که نسل نو، انقلاب را برای آزادی میخواهد، نه برای سلطهٔ عمامهداران.
نقش تعیینکنندهٔ زنان در پیشتازی میلیشیا
آنچه میلیشیا را از هر نیروی اجتماعی دیگر متمایز میکرد، حضور قدرتمند زنان جوان بود. زن مجاهد خلق، در روزگاری که سنتهای پوسیده حضور سیاسی او را برنمیتابیدند، با شهامت بینظیر نشریه توزیع میکرد، در برابر چماقداران خمینی میایستاد و دیوارهای قرنها تحجر را میشکست. این زنان، با عمل خود ثابت کردند که در مبارزه برای آزادی، نقش تماشاگر وجود ندارد؛ همه در صف مقدماند.
در همین دوره، دهها میلیشیای قهرمان در مسیر فعالیت مسالمتآمیز خود به شهادت رسیدند، اما خون آنها بنای پایداری نسلهای بعد را استوارتر کرد.
مسیر سختتری که از ۳۰ خرداد آغاز شد
با گلولهباران تظاهرات نیممیلیونی مردم تهران در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، دیگر راهی برای مبارزهٔ آرام باقی نماند. رژیم تیر خلاص را بر امکان فعالیت قانونی زد و نسل میلیشیا ناگزیر وارد مرحلهای تازه شد؛ مرحلهٔ نبردی نابرابر اما آگاهانه.
در زندانها، در شکنجهگاهها و در قتلعام ۱۳۶۷، پایمردی این نسل به اوج رسید. بیش از ۳۰هزار زندانی سیاسی—که بسیاریشان از میلیشیای همان سالها بودند—تن به تسلیم ندادند و با ایستادگی خود، حقیقت شرف و آزادی را جاودانه کردند.
ارتش آزادیبخش ملی؛ هنگامی که میلیشیا قامت بلند میکند
میلیشیا تنها یک تشکیلات آموزشی یا اجتماعی نبود؛ نطفهٔ ارتشی بود که بعدها به «ارتش آزادیبخش ملی ایران» بدل شد. هزاران میلیشیایی که از کورهٔ سختترین آزمونها گذشته بودند، ستونهای این ارتش را ساختند. ارتشی که اگر انقلاب ۵۷ فرصت تکوین آن را میداشت، خمینی هرگز نمیتوانست بر گردهٔ مردم سوار شود.
کانونهای شورشی؛ نسل امروز میلیشیا
اکنون پس از گذشت چهار دهه، میلیشیا در قامت جدیدی بر صحنه است: کانونهای شورشی. این کانونها، در قالب عملیات هدفمند علیه نمادهای سرکوب و اختناق، ادامهدهندهٔ همان راهاند. استراتژی «۱۰۰۰ اشرف» در حقیقت بازتاب تکاملیافتهٔ فرهنگ میلیشیا است؛ فرهنگی که جوانان امروز را در پیوندی زنده با تاریخ مقاومت قرار میدهد.
چرا میلیشیا نقطهٔ تعیینکنندهٔ تاریخ است؟
اگر میلیشیا نبود، نه مسیری برای سازندگی ارتش آزادیبخش گشوده میشد و نه امروز کانونهای شورشی چنین نقشی در قیامها ایفا میکردند. میلیشیا، سنگبنای نخستین دفاع سازمانیافته در برابر ولایت فقیه بود؛ نخستین مکانیسمی که توانست ماهیت ضدآزادی، ضدانسان و تمامیتطلب دیکتاتوری دینی را افشا و سد کند.
امروز مقاومت ایران، با تکیه بر میراث میلیشیا، یک ارتش آزادیبخش دارد، یک آلترناتیو سیاسی-دموکراتیک در دسترس مردم دارد، و شبکهای از کانونهای شورشی که تاریخ آیندهٔ ایران را رقم میزنند.
و بههمین دلیل است که شب تاریک دیکتاتوری، هرگز تکرار نخواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر