۴۳ سال قبل در چنین روزی ـ ۱۵بهمن ۱۳۵۷ ـ سیلی از جوانان و دانشجویان برای مراسم چهلم استاد کامران نجاتاللهی و هفتم شهیدان دانشگاه تهران در بهشت زهرا جمع شدند.
آن روزها مثل این روزها شرایط عینی برای قیام از هر جهت آماده بود و غیر از اندکی مزدوران و جیرهخواران سلطنت کسی امیدی به شاه و اصلاحاتش نداشت. کسی که در ۱۷شهریور ژاله را پرخون کرد و کمتر از دو ماه بعد در ۱۳آبان دانشگاه تهران را با خون دانشآموزان گلگون نمود، دیگر جایی در میهن نداشت.بزرگترها خوب میدانستند که شاه بعد از کشتار آزادیخواهان و کودتای ۲۸مرداد چگونه بر سر کار آمد، چگونه سرکوب و تاراج کرد و چگونه رفت. اما کوچکترها فقط داستانهای ثابتی و نصیری و شکنجهگاههای ساواک را میدانستند و کشتار جوانان در ژاله و آلالههای همان ایام را.
بزرگترها برخی میدانستند و برخی بعد فهمیدند که شاه با دستگیری و شکنجهٔ رهبران راستین انقلاب، میدان را برای شیخ و شعبده باز گذاشت و جوانترها همین مهم را با خونشان در میدانهای تیر پشت بند۴ و سلولهای ۲۰۹ اوین و سایر شکنجهگاهها تجربه کردند.
آری! ۴۳سال از آن روز که مردم گرد لالهٔ سرخ دانشگاه ـ استاد کامران نجات اللهی ـ جمع شده بودند گذشت.
کامران جوانترین استاد دانشگاه بود که در ۱۲سالگی تحصیلات دبیرستانیاش را تمام کرد و پس از اخذ درجه دکتری در دانشگاه پلی تکنیک، دوشادوش دانشجویان و جوانان علیه سیاهی و زمستان سلطنت، درفش بلند آزادی و نفی استبداد شاهی را برافراشت و روز ۵دی ۵۷ در ۲۴سالگی با گلولهٔ پاسداران شاه به خاک افتاد.
و حالا در ۱۵بهمن۵۷ بهمناسبت چهلمین روز شهادتش هزاران نفر در بهشت زهرا جمع شدند تا با او و راهش تجدید میثاق کنند.
در آن روز سازمان ملی دانشگاهیان ایران، در بیانیهیی نوشتند: «این نظام بهطور مسالمتآمیز میدان را خالی نخواهد کرد». دانشجویان با بیان این جمله ضرورت مبارزه قهرآمیز با دیکتاتوری را خاطرنشان کردند. این بیانیه بیانگر سطح عالی و نگرش عمیق نسلیست که اراده کرده بود برای رسیدن به آزادی، استبداد شاهی را پشت سر بگذارد.
و امروز ۴۳سال پس از آن همه فدا و پاکبازی، شبکههای مرئی و نامریی شیخ، تلاش میکنند با تخریب همان دلاوریها، نقش شاه در سرکوب نیروهای اصیل انقلاب و راه باز کردن برای خمینی را انکار کنند. همان شاهی که گفت بزرگترین اشتباه من این بود که مجاهدین و فداییان خلق را تمامکش نکردم اما هرگز اجازه نداد کوچکترین آسیبی به شیخ دجال در نجف و فرانسه وارد شود و اینچنین راه را برای افعی ولایت باز نمود و در عمل تاجش را بر سر شیخ گذاشت.
البته امروز مدعیان شاه نشان تلاش میکنند بهزعم خود جنایات شاه را برای نسل بعد از انقلاب ۵۷ بپوشانند. نسلی که شلاق و شعبدهٔ شیخ را با گوشت و پوست و استخوان لمس کردهاند. اما شور و شعور و انگیزش نسلی که در شکنجهگاههای شاه قیمت آزادی و استقلال را داد را به چشم ندیدند و زیر چتر مسموم تبلیغات شیخ علیه نیروهای انقلابی، تا مدتها تصویر روشنی از آن همه عشق و پاکبازی پیشتازان مجاهد و فدایی در مبارزات آزادیخواهانه علیه شاه نداشتند.
امروز بنگاههای تبلیغاتی شیخ تلاش میکنند با فرکانس بیاعتمادی و یأس، القا کنند که آن همه اعتماد و اتحاد و اشتیاق به آزادی تباه شد تا شاید از این طریق نفسی در ریههای مسموم شیخ بدمند در حالی که نسل قیام و کانونهای فروزان شورش در سراسر ایران خوب میدانند آن شکنجهها و دلاوریها، آنهمه شور و شراره و عشق و پاکبازی، به گنجینهای بیهمتا در مقاومت مردم ایران تبدیل شده و هرگز تباه نمیشود. به پشتوانهٔ همان ارزشها و تجربیات بود که نسلی در برابر جلاد قدبرافراشت و امروز آن اعتماد و امید را میتوانیم در طینت و اصالت مقاومتی ببینیم که از روز اول گفت مرگ بر ارتجاع و پای آن ایستاد.
آری! امروز به یمن شکست دیوار سانسور در فضای اینترنت جوانان خوب میبینند، خوب میشنوند، و بهتر از مدعیان فریبکار میفهمند که ولایت عمامه، ادامه و دنبالهٔ همان شاه تاجدار است چنانچه بیپروا در کف خیابانها شعار میدهند:
«نه تاج میخوایم نه عمامه ـ آخوند کارش تمامه»
«مرگ بر ستمگر ـ چه شاه باشه چه رهبر»
امروز دیگر پوشیده نیست که مدعیان شاه نشین، نشان از شیخ دارند! آنان که در خانهٔ شاه نشسته و حرص سقوط شیخ را میخوردند؛ مدعیانی بیدرد و بیریشهای که تلاش میکنند در سناریو حسرتبدلی از روزگار شاه، با ایجاد یأس و ناامیدی در مردم، پایههای شیخ را محکم کنند! آنان که آژیر خطر را شنیدهاند و میدانند ماشین فرسودهٔ شیخ در شیب سرنگونی بهسرعت پیش میرود و هیچ نیرویی قادر نیست از سقوط نجاتش دهد.
رهبر مقاومت ایران طی پیامی در آستانهٔ سالگرد انقلاب ضدسلطنتی ضمن تأکید بر ضرورت سرنگونی نظام آخوندی به دست شورشگران گفتند:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر