جنایات «رضاشاه» بهروایت تاریخ
از کودتای انگلیسی سوم اسفند تا برکناری و اخراج توسط سفارت انگلیس
رضاشاه متغیرانه فرمودند: دوسیه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است.
زمستان است. بخاری میسوزد. دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری!
پیامدهای این اقدام، تمدید قرارداد دارسی در شرایطی بسا ظالمانهتر شد.
دکتر مصدق در مجلس چهاردهم:
تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت،
به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد.
شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!!
دکتر مصدق در مجلس چهاردهم:
اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود،
در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی ۱۶عایدات حق داشت،
بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود
پس از اخراج رضاشاه از ایران،
«موید احمدی» نماینده مجلس در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای ملی با اشاره به برداشتهای غیر قانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور گفت:
«ما الان مقابل ۳۱ میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلا نمی دانیم چطور خرج شده؟!»
خاک تبدار ایران زمین، ذخائر بسیاری در سینه دارد. نفت اما، بی شک مهمترین آن گنجهاست. دریای نفت، عبارت آشنایی است که ما ایرانیان از کودکی بارها و بارها آن را شنیده ایم و در باره خاک نفت خیز سرزمینمان خوانده ایم و نوشته ایم و سخن گفته ایم. با این همه، درد مشترکی هست که مردم ایران را به هم پیوند می دهد. درد نشستن بر روی دریای نفت و بی نصیب بودن از آن.
چنگ اندازی شاه و شیخ بر منابع نفتی، دردناکترین واقعیت تاریخ میهن ماست. واقعیتی که با بزرگترین تحولات سیاسی و اجتماعی این آب و خاک گره خورده است.
حسین میرداماد: «وقتی تاریخ ایران را ورق می زنیم و اسناد تاریخی را مرور می کنیم با وقایع تکاندهنده ای مواجه میشویم که هم دردناکه و هم اینکه بیانگر ریشه های تاریخی بسیاری از ناکامی های ملت ماست. منابع طبیعی ایران و بخصوص نفت، همواره کانون دزدی ها و چپاولهای شاه و شیخ بوده. دقیقا به همین علت هم بوده که قدرتهای استعماری به ایران به عنوان یک طعمه لذیذ نگاه می کردند. برای پی بردن به حقیقت ماجرا باید برویم به سرچشمه. برپیم به اولین چاه نفتی که در ایران به نفت رسید و بعد هم نحوه برخورد شاهان و حاکمان مستبد با این پدیده حیاتی چگونه بوده.
یعنی باید از آنچه که شاهان قاجار با نفت کردن شروع کنیم و گام به گام بیایم جلو تا برسیم به آنچه که رضاشاه با نفت ایران کرد. طبعا این میتونه شاخص خوبی برای سنجش مشروعیت یک حکومت باشه. رضاشاه با منابع طبیعی ایران چه کرد؟ با نفت ایران چه کرد؟ با نگاهی به تاریخ میتونیم به همه این سئوالات پاسخ بدهیم».
در سال ۱۲۵۱ خورشیدی مطابق با ۱۸۷۲ میلادی، ناصرالدین شاه با یک تاجر انگلیسی آلمانی تبار بنام بارون ژولیوس دو رویتر، قراردادی امضاءکرد که محتوای آن واگذاری امتیاز استخراج نفت ایران به آن تاجر بود. آن قرار داد با مخالفت مردم منتفی شد و البته روسیه تزاری هم به شدت با آن مخالف بود چرا که آن را در تعارض با منافع خود می دید.
۲۹ سال بعد در روز ۵خرداد سال ۱۲۸۷ خورشیدی، اولین چاه نفت ایران در مسجد سلیمان به نفت رسید. نفتی که مردم ایران از آن بی نصیب بودند، چرا که هفت سال قبل از آن یعنی در سال ۱۲۸۰ خورشیدی توسط مظفرالدین شاه قاجار، امتیار نفت ایران به یک انگلیسی به نام ویلیام ناکس دارسی برای مدت شصت سال، پیش فروش شده بود. دارسی متعهد شد سالانه مبلغ ۲۰ هزار لیره وجه نقد و معادل همین مبلغ از سهام شرکت و همینطور ۱۶ درصد از منافع خالص حاصله از نفت را به دولت ایران بپردازد.
صدیقه خداییصفت: «در سال ۱۹۱۴ میلادی دولت انگلستان به جای دارسی طرف حساب ایران شد. قرارداد دارسی هم ادامه داشت تا سال ۱۳۱۱ که طرف انگلیسی حتی به همون تعهدات ناچیز خودش مبنی بر پرداخت سهمیه ایران هم عمل نکرد و قرارداد رو در عمل نقض کرد. به این ترتیب با یک بزنگاه تاریخی مواجهیم که طرف قرارداد ایران نقض عهد کرده و به قراردادش پایبند نبوده. حالا در مواجهه با این اتفاق، حکومت ایران چه باید بکنه؟ برخورد درست چیه؟ طبعا یک حکومت مردمی از این موقعیت بهترین استفاده رو می کنه و این دعوا رو به محاکم بین المللی می کشونه. یعنی این بهترین فرصت بود تا ایران اقامه دعوا کنه و قرارداد خائنانه و ظالمانه دارسی رو از بیخ و بن لغو کنه. اما رضاشاه چهکار کرد؟»
رضاشاه با به آتش کشیدن قرار داد دارسی عملا امکان اقامه دعوا از طرف ایران را منتفی کرد همچنانکه عملا امکان دریافت حقالسهم ایران را هم از بین برد و بعد هم در ادامه، آن قرارداد ننگین را برای یک دوره ۳۲ ساله دیگر تجدید کرد. به این ترتیب قراردادی که می توانست لغو شود نه تنها تمدید شد بلکه به مدت آن هم اضافه شد.
حسین میرداماد؛ «ببینید رضاشاه با به آتش کشیدن قرارداد قبلی دارسی در واقع هر گونه سندی رو که می تونست در محاکم بین المللی ارائه بشه از بین برد. این اقدام مشکوک دقیقا در راستای منافع انگلستان بود. بعد هم که اومد و همون قرارداد رو با کمی تغییر دوباره تمدید کرد. این کار هیچ معنایی جز خیانت و اقدام علیه منافع ملی مردم ایران نداره. این سند وابستگی رضاشاه به استعمار است. این چه حاکم ملی و مردمی است که چنین خیانتی در حق مردم ایران می کنه؟»
مهدی قلیهدایت، (مخبرالسلطنه) نخستوزیر وقت، در کتاب خود، «خاطرات و خطرات» داستان آتش زدن پرونده نفت و قرارداد دارسی توسط رضاشاه را اینگونه تصویر کرده است:
«شب ششم آذر (۱۳۱۱) تیمور تاش پرونده نفت را به هیات وزیران آورد. رضاشاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند: دوسیه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است. زمستان است. بخاری میسوزد. دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری!»
مصطفی فاتح، معاون شرکت نفت ایران و انگلیس و نویسنده کتاب «۵۰ سال نفت ایران» درباره محتویات آن پرونده که رضاشاه به آتش انداخت توضیحات بیشتری برایمان دارد. او نوشته:
«در پرونده مزبور، همه نامههای متبادله بین وزیر دربار و شرکت نفت(موجود) بود. موقعی که نمایندگان دولت خواستند از آن استفاده کرده و بعضی از نامههای شرکت را برای تایید اظهارات خود در شورای جامعه ملل ارائه دهند، هیات ایرانی ملاحظه کردند که اسناد مهمی را از دست دادهاند.»
«لرد کدمن Kadman»، رئیس انگلیسی هیاتمدیره شرکت نفت هم در شرح خاطرات خود نکات بیشتری گفته که ما را به نکات مهمتری نسبت به اقدام خائنانه رضاشاه آگاه میکند، لردکدمن شرحی مختصری از رفتن خود و هیات انگلیسی نزد رضاشاه برای حل اختلاف ایران و شرکت نفت نوشته که بخشی از آن به این شرح است:
«رضا شاه با نهایت مهربانی ما را پذیرفت و پس از استماع طرفین، حد وسط را گرفت و دستور داد که حقالامتیاز را به ۴ شلینگ در هر تن کاهش دهند و تمدید امتیاز قرارداد را نیز پذیرفت».
ابوافضل فولادوند: «گواهی لرد کدمن Kadman دربرگیرنده نکات جالبیه. طرف انگلیسی تعهداتش رو زیرپا گذاشته و حق مردم ایران رو خورده بعد میگوید رضاشاه با نهایت مهربانی ما رو پذیرفت. واضحه که این «نهایت مهربانی» در واقع بیان دیپلماتیک چاکرمآبی و نوکر صفتی رضاشاه برای استعماره. به مردم ایران که می رسیده با باتوم و گلوله و چکمه جوابشون رو می داده اما به انگلیسی ها که می رسیده به ناگهان مهربان میشده. بعد هم کدمن میگه حقالامتیاز رو به 4 شلینگ در هر تن کاهش داد که در واقع 2 شلینگ کمتر از پیشنهاد دولت ایرانه بوده! خب اسم اینو چی میشه گذاشت؟ حتی از قیمتی که دولت خودش گذاشته بوده هم کوتاه میاد!»
تقیزاده به عنوان امضا کنندهٔ همان قرارداد خائنانه از جانب رضاشاه،در مجلس پانزدهم در مورد قرار داد ۱۹۳۳ گفته است:
«جالب اینجاست برای همین قرارداد که... موجب لعن آیندگان بود با تبلیغات فراوان جشنها گرفتند و به عنوان پیروزی بزرگ، به خورد ملت از همه جا بی خبر دادند»!
تقی زاده درست می گوید. با نگاهی به عکسهای باقیمانده از کارناوالهای آن زمان، بیشتر به ابعاد فریبکاری رضاشاه پی می بریم:
بدون شک، صادق ترین و دردمندترین افشاگر قرارداد خائنانه رضاشاه، دکتر محمد مصدق بود. دکتر مصدق در سال ۱۳۲۳ و در حالیکه نماینده اول تهران در مجلس چهاردهم شورای ملی بود، نطقهایی آتشین و روشنگر ایراد کرد و به افشای ابعاد خیانت رضاشاه در مورد قرارداد نفت پرداخت:
«اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود، در سال ۱۹۶۱ به بعد دولت نه تنها به صدی ۱۶عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود... بنابراین، صدی ۸۴ از عایدات که در ۱۹۶۱ حق دولت میشود، برطبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲ سال دیگر میبرد. صد و بیست و شش میلیون لیره انگلیسی از قرار(لیرهای) ۱۲۸ ریال، ۱۶۰بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال میشود و تاریخ عالم نشان نمیدهد که یکی از افراد مملکت، به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد. و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!!
از تمدید مدت، نه تنها دولت از این مبلغ محیرالعقول محروم شد بلکه ۲۰ هزار سهمی که از سهام شرکت دارد، بعد از سال ۱۹۶۱ بلاتکلیف و معلوم نیست که دولت انگلیس که قدرت خود را برای تمدید مدت به کاربرده حاضر شود که از ۱۹۶۱ به بعد باز صاحبان سهام صدی ۸۴ از منافع شرکت را ببرند...» (کتاب گذشته چراغ راه آینده؛ صفحه ۴۲- بخشی از نطق مصدق در ۷ آبان ۱۳۲۳ در مجلس چهاردهم)
ابوالفضل فولادوند: «آخوندها در سالهای اخیر به فکر نبش قبر رضاشاه افتادند و با شعار دست ساز وزارت اطلاعات، دنبال این هستن که با روحت شاد گفتن به رضا شاه، از جسم رو به اضمحلال شاه حفاظت کنن. حالا ببینید هفتاد و هفت سال پیش مصدق کبیر در جریان نطق های آتشینش در مجلس چهاردهم به نسلهای آتی یعنی به جوونهای این روزگار چه سفارشی کرده: « آن روزی که سیاست یک طرفی بود، ۳۲سال امتیاز نفت جنوب تمدید شد و از روی حداقلی که خود کمپانی برای عایدات دولت معین نمود، متجاوز از ۱۶بلیون ریال از کیسه ملت رفت و نسلهای آتیه را از چنین عایدات هنگفتی محروم کرد. نسلهای آتیه هر قدر نفرین کنند کم کردهاند.»
اینها که گفتم حرفهای دکتر مصدق بود ، در واقع اینجاست که پیشوای نهضت ملی مردم ایران، رضاشاه رو شایسته نفرین ابدی میدونه».
دکتر محمد مصدق: «هرقدرهم که درامتیازنامه از عایدات شرکت برای خودمان سهم معین کنیم وقتی که دولت نتواند به حساب شرکت رسیدگی کند نقش بر آب است...درهرامتیاز آن چیزی که بیش ازهمه امتیاز دهنده را تشویق می کند آن است که بعد از یک مدتی قائم مقام، صاحب امتیاز می شود و ما دیدیم که در امتیاز دارسی این حق به چه نیرنگی از دست ما رفت.» (کتاب گذشته چراغ راه آینده؛ صفحه ۴۲- بخشی از نطق مصدق در ۷ آبان ۱۳۲۳ در مجلس چهاردهم)
حسین میرداماد: تمدید خائنانه قرار داد دارسی درواقع واگذاری مستقیم ثروت ملی مردم ایران به انگلیسیها بود. اما حتی پول اون بخشی از نفت که عاید ایران می شد هم، باز در واقع هزینه نیازهای استراتژیک انگلستان در ایران شد! این دیگه یه چیزی ماورای سرسپردگی و وابستگیه. این عین وطن فروشیه. یعنی رضاشاه نه تنها نفت مردم ایران رو به بهای بسیار ناچیزی به انگلیسی ها واگذار کرد، بلکه همون پول ناچیزی که طرف برای خالی نبودن عریضه به ایران می داده را هم خرج پیشبرد خط و خطوط استعماری انگلستان در ایران کرد.
دکتر مصدق بعدا در این مورد گفت:
هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصرا در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راه آهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن، بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفته های مرا تایید کرد و هم چنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن قدر مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت.» (کتاب گذشته چراغ راه آینده؛ صفحه ۴۲- بخشی از نطق مصدق در ۷ آبان ۱۳۲۳ در مجلس چهاردهم)
بلافاصله پس از اخراج رضاشاه از ایران که سایه سیاه دیکتاتور از روی سر ایران و مردم ایران کم شد «موید احمدی» نماینده مجلس در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای ملی با اشاره به برداشتهای غیر قانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور گفت: «ما الان مقابل ۳۱ میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلا نمی دانیم چطور خرج شده؟!»
ابوالفضل فولادوند: «ببینید این فقط یک نمونه است. نمونه ای که البته قابل توجهه و ماهیت رضاشاه رو به خوبی برملا می کنه. مستقل از هر تحلیل و تفسیری، اسناد متقن تاریخی در مقابل ما هستن. ما با شاهی مواجهیم که هم منافع ملی ایران رو میلیارد میلیارد به استعمار می دهد، هم کرور کرور در جیب خودش و خاندانش می ریخته. شاهی که هم اموال مردم رو غصب می کرده و هم از سرکوب ملیتها و کشتن آزادی و شکستن قلمها هم هیچ ابایی نداشته. در کارنامه این دیکتاتور، کوچکترین صبغه ای از مردم دوستی و ملی گرایی به چشم نمی خوره».
بعد از نگاهی گذرا به آنچه که رضاشاه با اموال و منابع طبیعی و اقوام ایرانی کرد، اکنون قصد داریم تا به نقش رضاشاه در اشغال ایران بپردازیم. راستی چه شد که در جریان جنگ جهانی دوم ایران به اشغال متفقین درآمد؟ رضاشاه در این رابطه نقشی داشت، یا اصلا نقشی نداشت؟ در پنجمین قسمت از مستند رضاشاه به روایت تاریخ، به این سئوالات پاسخ خواهیم داد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر