بهمن...
ماه اشرف و موسی و حماسهٔ عاشورای مجاهدین
در آن سرمای بهمن۶۰، که خون پاک اشرف شهیدان و سردار خلق، به دست و دستور شقیترین اشقیای زمان یعنی خمینی دجال ملعون و لاجوردی جلاد معدوم ریخته شد
و به بهمن شور و حرارتی دوباره داد، من و همنسلانم هنوز یا در گهواره بودیم یا به دنیا نیامده بودیم. اما در آن هنگام که از غبارهای غفلتی که رژیم ضدانقلابی و ضدبشری آخوندی بر سر راه رسیدن به حقیقت ایجاد کرده بود گذر کردیم و وصف آنان و رزم پرشکوهشان را شنیدیم، دریافتیم که چطور باید از عقیده و آرمان دفاع کرد. پیام این بود:ایستادگی و رزم تا آخرین گلوله، تا آخرین نفس.
عاشورایی در روزگار ما؛ و دو جبهه حق و باطل رو در روی یکدیگر.
اشرف نمونهٔ زن انقلابی مجاهد به ما نشان داد که چگونه باید علیه آن قالبهایی که شاه خائن و خمینی دجال برای زن تدارک دیده بودند، قیام کرد.
و موسی، آن سردار سرافراز؛ آن علمدار که تیزبینی و آینده نگری او در سخنانش موج میزد، آنچنان که گویی روزگار ما را دیده بود، نوید بطلان رژیم آخوندی را برای آیندگان روشن ساخت.
به راستی چگونه میتوان از عاشورای حسینی شنید ولی عاشورای مجاهدین در ذهن نقش نبندد؟
چگونه میتوان از رشادتهای ابوالفضل در کربلا شنید و موسی، آن علمدار مجاهدین را بهخاطر نیاورد؟
و در جبههٔ باطل چگونه میتوان سو گواران شهادت آن مجاهدان را به جوخههای تیرباران سپرد جز آن که آن دژخیمان از یزید و یزیدیان بهمراتب پستتر و بیشرافتتر باشند.
موسی و اشرف و همرزمانشان در برابر دشمنی ایستادند که شرف و انسانیت را بهرسمیت نمیشناخت. آنان با رزم دلاورانه و شهادت عاشورایی خود به همهٔ جهان نشان دادند که چطور باید تا آخر پای عقیده و آرمان ماند و ذرهیی پای پس نکشید.
به قول فرمانده موسی: «اگر ما حاضر به گذشتن از اصول خودمان بودیم طبیعتاً اکنون شرایطی متفاوتتر از آنچه که داریم میداشتیم
اگر ما اهل چانه زدن و اهل گذشتن از اصول بودیم، خیلی عزیزتر و گرامیتر بودیم اکنون، از آنچه که حالا هستیم...
ما اگر اهل جاهطلبی بودیم، درها به روی ما بسته نبود.
ما اگر اهل جاهطلبی بودیم اکنون این همه منافق نثار ما نمیشد»
موسی و اشرف و همرزمانشان در آن روز سرخ، حقانیت این گفته را برای همگان به اثبات رساندند. همچنان که سربداران قتلعام ۶۷ و همهٔ شهدای مجاهد تا به امروز، به ما آموختند که هدف، دفاع از آرمان آزادی و تسلیم نشدن در برابر ظالم است. آخر برای کسب مقام که آدم سر دار نمیرود!
مجاهدین همواره به خطرات راهی که برگزیدهاند کاملاً واقف بودهاند، آنچنان که عاشورای مجاهدین و قتلعام ۶۷ صفحات درخشانی از فدای حداکثری را در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران به یادگار گذاشته است. آنها با کمال آگاهی و با فدیهٔ جان خود از نام و آرمان مجاهد دفاعی جانانه نمودند.
ما جوانان شورشی نیز با تأسی از شهدای سرافراز مجاهد، آگاهانه و با چشم باز راه قیام را برگزیدیم و برای دفاع از آرمان آزادی علیه فرقهٔ ارتجاعی خمینیه مبارزه میکنیم. ما پیام موسی را گرفتیم و آن پرچمی را که از دست او افتاد، با افتخار برگرفتیم.
امروز دیگر حقانیت سخنان سردار خلق بر همگان اثبات شده است. خصوصاً این شاه بیت کلام او که گفت:
"مجاهدین هستند.
خواهی نخواهی هستند.
و اگر هم کسانی خواب و خیالی در سر داشته باشند،
ما قادریم و حاضریم قاطعانه به آنها بگوییم که
نه!
اشتباه میکنید،
مجاهدین را نمیشود از بین برد.
ممکن است ما را بکشید،
ممکن است ما را زندانی بکنید،
اما نه!
مجاهدین از بین رفتنی نیستند.
مگر گذشته نشان نداد؟
این فکر، باقی ماندنی است؛ چون حق است؛
این فکر، جای خودش را در جامعه و تاریخ باز خواهد کرد.
این پرچم، اگر هم امروز از دست ما بیافتد،
دست دیگری حتماً آن را بر خواهد گرفت.
پس ما حق داریم امیدوار باشیم
ما حق داریم از مشکلات و خطرات نهراسیم
و از آنها استقبال کنیم
ما حق داریم بر توطئهها و توطئهچینها نیشخند بزنیم
و امیدوار باشیم
امیدوار باشیم که آینده از آن خلق و مردم محروم است... "
م. تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر